بازگشت به نظریه‌پردازی بومی در مواجهه با غرب

در دهه‌های اخیر، یکی از چالش‌های اساسی انقلاب اسلامی، پیشی گرفتن عمل بر نظر بوده است. در سطوح مختلف سیاسی و مدیریتی کشور، معمولا مباحث عملی و اجرایی غلبه داشته و کمتر به استدلال‌ها و مباحث بنیادین نظری و راهبردی توجه شده است. 
در دهه‌های اخیر، یکی از چالش‌های اساسی انقلاب اسلامی، پیشی گرفتن عمل بر نظر بوده است. در سطوح مختلف سیاسی و مدیریتی کشور، معمولا مباحث عملی و اجرایی غلبه داشته و کمتر به استدلال‌ها و مباحث بنیادین نظری و راهبردی توجه شده است. 
کد خبر: ۱۵۲۷۶۵۱
نویسنده دکتر موسی نجفی

این غفلت، به تعبیر شهید مطهری ــ که مقام معظم رهبری همواره بر اندیشه‌های او تأکید کرده‌اند ــ یکی از آفت‌های بزرگ نهضت‌های اسلامی است. شهید مطهری معتقد است: «وقتی ما خودمان طرح و برنامه نداشته باشیم، دیگران برای ما خواهند نوشت.» این سخن، امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد، چراکه در عصر سلطه فکری و فرهنگی غرب، اگر جامعه اسلامی در نظریه‌پردازی کوتاهی کند، ناگزیر در چارچوب اندیشه‌های بیگانه تعریف خواهد شد. 

از این منظر، نگاه مقام معظم رهبری به مقوله غرب، نگاهی فکری و تمدنی است نه صرفا سیاسی یا واکنشی. ایشان بر این باورند که هرگونه مواجهه با غرب ــ چه در زمینه استعمار و چه در عرصه اندیشه ــ باید از زاویه نظریه‌پردازی بومی دیده شود. در واقع، آنچه اهمیت دارد، تولید مفاهیم و ادبیاتی برخاسته از فرهنگ و تجربه خودی است، نه تکرار واژگان و چارچوب‌های دیگران. 

رهبر انقلاب بار‌ها هشدار داده‌اند که نقد غرب با استفاده از ادبیات غیر بومی، از همان ابتدا ما را در زمین فکری غرب قرار می‌دهد. تجربه سال‌های نخست انقلاب نشان داد که نقد تمدن غربی گاه با تکیه بر مفاهیم چپ و مارکسیستی صورت می‌گرفت و این امر مانع از تکوین یک گفتمان مستقل اسلامی–ایرانی شد.
 
به همین دلیل، ایشان بر ضرورت شکل‌گیری یک گفتمان ملی، مذهبی و بومی در نقد غرب تأکید دارند؛ گفتمانی که ریشه در سنت فکری اسلام و تاریخ فرهنگی ایران داشته باشد. 

 ریشه‌های تاریخی تقابل ما و غرب در نگاه رهبری

در اندیشه مقام معظم رهبری، دوگانه «ما و غرب» یا «ایران و غرب» پدیده‌ای تازه و معاصر نیست، بلکه ریشه در تاریخ و حافظه تمدنی ملت ایران دارد. 

این تقابل از روزگار کهن در بستر تاریخ ما حضور داشته است. نگاهی به یادمان‌های تاریخی همچون نقش‌رستم به‌روشنی نشان می‌دهد در ایران باستان نیز، تقابل میان ایران و یونان تنها نبردی سیاسی نبود، بلکه برخوردی فرهنگی و معرفتی میان دو جهان‌بینی بود؛ یکی بر پایه معنویت و اخلاق، و دیگری براساس عقلانیت خودبنیاد و سلطه‌جو. 

این رویارویی در دوره اسلامی نیز ادامه یافت. در تاریخ تمدن اسلامی، از فتح قسطنطنیه تا سقوط آندلس، همواره نوعی چالش فکری و تمدنی میان اسلام و غرب وجود داشته است؛ چالشی که نه صرفا قدرت‌طلبانه، بلکه هویتی و معرفتی بوده است. 

از منظر رهبری، فهم این پیشینه برای شناخت وضعیت امروز ما ضروری است. چراکه انقلاب اسلامی ادامه همان مسیر تاریخی مقاومت فکری در برابر سلطه تمدنی غرب است. 

«ما» در نگاه ایشان، مجموعه‌ای از ایران باستان، جهان اسلام و تجربه بیداری اسلامی دو قرن اخیر است؛ کلی تمدنی که از دل تاریخ برخاسته و امروز در برابر غرب، هویتی مستقل و پویا یافته است. 

 از مرکزیت‌پنداری غرب تا افق تمدنی اندیشه‌ی رهبری

در سده‌های اخیر، به‌ویژه پس از انقلاب فرانسه و ظهور ناپلئون و یورش او به مصر، غرب خود را مرکز عالم پنداشت و نگاهش به شرق، نگاهی پیرامونی شد. این مرکزیت‌پنداری، بنیان نظام جهانی جدید را شکل داد؛ نظامی که شرق را در حاشیه و غرب را در موضع تصمیم‌سازی و سلطه قرار داد. 

در چنین بستری، اندیشه مقام معظم رهبری درباره «ما و غرب»، تلاشی برای بازتعریف هویت تاریخی و تمدنی ملت ایران است. 

در این اندیشه، «ما» صرفا به ملت ایران در مرز‌های سیاسی محدود نیست، بلکه شامل همه حافظه تمدنی ما می‌شود: از ایران باستان و جهان اسلام تا دوران بیداری اسلامی. 

جریان فکری و سیاسی رهبری، با اتکا بر این پشتوانه تاریخی، نگاهی جامع و چندلایه دارد که در آن، اسلام و ایران به‌صورت هم‌افزا در برابر تمدن غرب ظاهر می‌شوند. 

از سوی دیگر، رهبری تأکید دارند که بیداری اسلامی در روزگار ما، به این تقابل دیرینه معنای تازه‌ای بخشیده است. این بیداری، صرفا یک واکنش سیاسی نیست، بلکه مرحله‌ای تمدنی است که می‌خواهد طرح تازه‌ای از جهان ارائه دهد. 

اندیشه سیاسی ایشان از این جهت اهمیت دارد که تنها نظریه‌ای در کتابخانه نیست، بلکه اندیشه‌ای آزموده شده و عملیاتی است؛ اندیشه‌ای که در عرصه‌های مختلف سیاست، فرهنگ و مدیریت کشور به عمل درآمده و در بالاترین سطوح اجرایی، کارآمدی خود را نشان داده است. 

چالش نظم جهانی و پشتوانه تمدنی اندیشه رهبری

اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری، برآمده از انقلابی است که خود نظم جهانی چند قرن اخیر را به چالش کشیده است. 

همان‌گونه که هنری کسینجر نیز تصریح می‌کند، انقلاب اسلامی ایران تنها انقلابی بود که از بنیان، نظم جهانی برآمده از ۱۶۴۸ میلادی تا امروز را زیر سؤال برد. 

از این‌رو، نظریه اندیشه سیاسی رهبری در همان نقطه تقابل و چالش خود را نشان می‌دهد. 

غرب پس از انقلاب فرانسه، با ایجاد دو قطب تازه در جهان، خود را مرکز مطلق و سایر ملت‌ها را پیرامونی دانست. به همین سبب، هر آنچه برای خود روا می‌داند ــ از تسلط سیاسی و اقتصادی تا بهره‌گیری از فناوری‌های هسته‌ای و نظامی ــ برای دیگران ممنوع می‌شمارد. در منطق غربی، جهان باید تابع مرکز باشد و پیرامون، تنها مصرف‌کننده دانش و قدرت. 

اما اندیشه رهبری، با تکیه بر پشتوانه تمدنی اسلام، در برابر این ساختار ایستاده است. این تقابل، صرفا نزاع جمهوری اسلامی و لیبرالیسم نیست، بلکه چالش تمدن اسلام و تمدن غرب است؛ تقابل میان «قدسیت» و «سکولاریسم.». 

در این تقابل، تمدن غربی نه پایان تاریخ بشر، بلکه مرحله‌ای گذرا از آن است؛ تمدنی که ظاهرا به اوج خود رسیده و اکنون نشانه‌های افول را در خود دارد. 

در مقابل، بیداری اسلامی با محوریت ایران به مرحله تمدنی رسیده است؛ حرکتی که نشان می‌دهد جهان اسلام از حاشیه خارج شده و در حال ورود به مرکز تحولات جهانی است. این تحرک، نه واکنش منفعل، بلکه کنشگری تاریخی است که پشتوانه مردمی دارد؛ مردمی که دیگر نه با مارکسیسم و نه با لیبرالیسم تعریف می‌شوند، بلکه با مفهومی نو از انسان و جامعه در اندیشه اسلامی معنا پیدا می‌کنند. 

فلسفه سیاسی انقلاب و افق اندیشه غیرغربی

در انقلاب اسلامی و در فلسفه سیاسی برخاسته از آن، فاصله ما از تفکرات و مکاتب غربی به‌روشنی دیده می‌شود. 

مقام معظم رهبری در طول دوران رهبری خویش، این فلسفه سیاسی را به تفصیل گسترش داده و از سطح نظری به مرحله تحقق رسانده‌اند. 

در این میان، نشانه‌های افول تمدن غربی بیش از پیش آشکار شده است. امروز ما شاهد نوعی حرکت از پیرامون به مرکز هستیم؛ حرکتی که به‌تدریج جایگاه ایران و جهان اسلام را در ساختار آینده جهان بازتعریف می‌کند. 

البته باید دقت کرد که این تفکر بیش از آن‌که «ضد غربی» باشد، تفکری غیرغربی است. 
اما از آنجا که غرب خود را مرکز عالم و تنها روایت مشروع از تمدن می‌داند، هر اندیشه مستقل را به‌صورت پیش‌فرض ضدیت تلقی می‌کند. در حالی که در اندیشه سیاسی رهبری، نوعی فلسفه الهی و تاریخی حضور دارد که از مسیر دیگری برای انسان سخن می‌گوید؛ فلسفه‌ای که در پرتو آن، به غرب هشدار داده می‌شود که شما پایان تاریخ نیستید، شما عصر موعود بشر نیستید، بلکه تنها عصر موجودید. 
این اندیشه از ایمان به آینده‌ای برخاسته از سنت الهی و تجربه تاریخی بشر سخن می‌گوید. در این تلقی، غرب تنها دوره‌ای از تاریخ است و آینده انسان در افقی شکل خواهد گرفت که بر پایه ایمان، عدالت و کرامت انسانی استوار است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
میراث ناملموس گنجینه هویت ملی

«جام‌جم» در گفت‌وگو با رئیس مرکز مطالعات منطقه‌ای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس آسیای غربی و مرکزی یونسکو بررسی کرد

میراث ناملموس گنجینه هویت ملی

نیازمندی ها