دستگاه خلافت اموی و عباسی، در این زمینه سختگیر بود و شاعران را به این سبب آزار و تهدید میکرد. بههمین دلیل، شعر سرودن برای آن بزرگوار، شجاعت و ایمانی قوی میخواست که نشاندهنده اعتقادات عمیق شاعرانش بود.
کمیت اسدی، شاعر شیعی قرن دوم که همزمان با امامت حضرات سجاد، محمدباقر وجعفرصادق(علیهمالسلام) میزیست و قصیدههایش به «هاشمیات» معروف است، شعر مشهوری برای حضرت زهرا(س)دارد ودر آن به ماجرای فدک پرداخته است.
دیگر شاعر این دوران که او هم درباره ستمیکه برخاندان نبوت رفته است، شعرهای محکمیدارد، سید اسماعیل حمیدی است که او نیز معاصر امامان باقر و صادق (ع) بوده است. قصیده ای از او روایت شده که در آن میگوید:
و فاطم قداوصت بان لایصلیا/ علیها و ان لا یدنوا من رجا القبر
علیاً ومقداداً و ان یخرجوا بها/ رویداً بلیل فی سکوت وفی ستر
یعنی: فاطمه، به علی و مقداد وصیت کرد که شبانگاه به آرامی، در خاموشی و پوشیده از دیدهها، او را به خاک سپارند و آنهایی که از ایشان ناخشنود است، بر وی نماز نخوانند و به قبر او نزدیک نشوند.
در این زمینه، اشعار بسیاری از دیگر شاعران شیعی چون منصور نمری (شاعری که هارون عباسی دستور قتلش را صادر کرد)، ابوالاسود دوئلی، فرزدق، ابومحمد دیکالجن و دعبل خزاعی روایت شده که همگی در اوج فصاحت و در قله دلاوری و شهامت هستند.
خراسان، زادگاه شعر فاطمی
اما نخستین طلیعههای شعر فاطمی، همچون خود شعر فارسی، از سرزمین خراسان برآمد. چنانکه میدانیم در قرون سوم و چهارم هجری با قوامیافتن زبان فارسی، شاعران ایرانی که پیشتر عمدتا به زبان عربی شعر میسرودند، سرودن شعر به زبان مادری خود را آغاز کردند و بهدلیل استقرار دولتهای ایرانی در خراسان بزرگ که شامل خراسان امروز، بخشهایی بزرگ از افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان امروزی میشد، شاعران خراسان در خط مقدم سرودن شعر به این زبان بودند. گرایش شدید به تشیع دراین منطقه،باعث شد که از همان ابتدا، سرودن برای اهل بیت(ع) در میان شاعران این خطه رایج باشد.
دقیقی توسی یکی از شاعران قرن چهارم است. او نخستینکسی است که به اینفکر افتاد که داستانهای اسطورهای و تاریخی ایران را بهنظم درآورد و هنگامیکه این کار بزرگ در ابتدایش بود، بهدست غلامش کشته شد. فردوسی توسی، همشهری بزرگ و شاعرش کار او را دنبال کرد و همه بیتهای دقیقی را عینا در شاهنامه سترگ خود آورد تا نام این شاعر جوانمرگ در تاریخ جاودانه بماند. دقیقی این افتخار را هم داشت که کهنترین شعر فاطمی فارسی به نام او باشد. او در یکی از بیتهای چکامهای بلند، به نام مقدس حضرت زهرا(س) اشاره کرده است. جایی که میگوید:
چنان چون من بر او گریم، نگرید/ اَبَر شُبیر، زهرا روز محشر
که شبیر در اینجا منظور همان حسین(ع) است.
شفاعت این پنج تن
پس از آن است که در شعر بسیاری از شاعران کلاسیک زبان فارسی میتوان، ردپای ارادت به دختر حضرت رسول(ص) را دید. مثلا یک قرن بعد از دقیقی، شاعری اهل ری به نام غضایری رازی، قطعه مشهوری سروده که در آن به نام مبارک حضرت زهرا(س) اشاره شده است:
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود
که روز حشر بدین پنج تن رهانم تن
بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن
ایا کسی که شدی معتصم به آل رسول
زهی سعادت تو، لاتَخَف و لاتَحْزنْ
شاعر دیگری در همین قرن بوده که ما از زندگی او چیز زیادی نمیدانیم و تنها تخلصش «ربیع» برایمان شناخته شده است. او منظومهای سروده به نام «علینامه» و در آن آورده است:
چو بنوشت نامه هم اندر زمان
فرستاد حیدر برِ کوفیان
به دست حسین، نور چشم نبی
امید بتول، آفتاب وصی
حمیرا شد آگه ز حال رسول
که آمد برِ وی ز جفت بتول
البته بایدتوجه داشت که بسیاری ازشعرشاعران شیعی تاقبل ازقرن پنجم بهدلیل تلاطمات زمانه وحساسیتهایی که نسبت به مذهب تشیع وجودداشته ازمیان رفته واین دریغ برای مابهجای مانده که از این دوران شعرهای زیادی به دستمان نرسیده است.
پیش شهدا دست من و دامن زهرا(س)
در میان شاعران فارسیزبان کسی که به تحسین و تکریم خاندان پیامبر بهخصوص فاطمه زهرا(س) شهره است، شاعر شیعی دست از جان شسته، ناصرخسرو قبادیانی است که در شعرش بارها به آن بزرگوار ابراز ارادت کرده است. البته باید گفت که ناصرخسرو بهعنوان نماینده رسمی فاطمیان مصر در خراسان برگزیده شده بود. به همین دلیل تأکیدات بیشمار او بر نام و یاد حضرت فاطمه(س) به صورت غیرمستقیم تأییدی هم در حقانیت خلفای فاطمی بود که نسب خود را به حضرت زهرا(س) میرساندند و در حال مبارزه سیاسی و عقیدتی با خلافت عباسی بغداد بودند. ازجمله زیباترین سرودههای او برای حضرت صدیقه طاهره(س) این شعر است:
ای قبه گردنده بیروزن خضرا
با قامت فرتوتی و با قوت برنا
که در ابیات پایانی قصیده میگوید:
روزیست از آن پس که در آن روز نیابد
خلق از حَکم عدل نه ملجا و نه منجا
آن روز بیایند همه خلق و مکافات
هم ظالم و هم عادل، بیهیچ محابا
آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پیش شهدا دست من و دامن زهرا(س)
شاعری در مسیر اهلبیت(ع)
سنایی غزنوی از شاعران قرن ششم، باوجود اینکه رسما شیعهمذهب نبوده، بارها در شعرش ارادتمندی خود را به اهلبیت(ع) و حضرت زهرا(س) نشان داده است. یکی از سرودههای مشهور سنایی این شعر اوست که بخشهایی از قصیدهای است در شکایت از زمانه:
سراسر جمله عالم پر یتیمست
یتیمی در عرب چون مصطفی کو
سراسر جمله عالم پر ز شیر است
ولی شیری چو حیدر با سخا کو؟
سراسر جمله عالم پُر زناناند
زنی چون فاطمه، خیرالنسا کو؟
او در کتابش «حدیقهالحقیقه» با اشارهای به نام مبارک فاطمه سروده است:
نشوی غافل از بنیهاشم
وز یدا... فوق ایدیهم
داد حق شیرِ این جهان همه را
جز فِطامش نداد فاطمه را
دیگر شاعر این قرن، ادیب صابر، شاعر مقتول اهل ترمذ در ازبکستان کنونی بوده که در تلمیحی به ماجرای فدک سروده است:
از آنکه معتقد مرتضی و فاطمهام
که زین حصول درَج باشد و خلاص دَرک
ز روزگار به دردم، ز دوستان محروم
چو مرتضی ز خلافت، چو فاطمه ز فدک
شاعر دیگر همین قرن، قوامی رازی، باز درباره حضرت زهرا(س) گفته است:
زهرا و مصطفی و علی سوخته ز درد
ماتمسرای ساخته بر سدره منتها
در پیشِ مصطفی شده زهرای تنگدل
گریان که چیست دردِ حسین مرا دوا
تا کی ز امت تو به ما رنجها رسد؟
دانم که ای پدر ندهی تو بدین رضا
فرزند من که هست تو را آشنای جان
در خون همیکند به مصاف اندر آشنا...
روایت ورود حضرت به محشر
در دورههای بعد که مذهب شیعه قوام بیشتری گرفت، بسامد شعرهای اهلبیتی و فاطمی نیز بیشتر شد. ازجمله در قرن هشتم، زمانی که شیعه آنقدر قوی بود که باعث به وجود آمدن قیامی مهم و تشکیل دولتی مستقل به نام سربداران شد. در این دوران شاعر شیعی، فخرالدین محمود بن یمینالدین مشهور به ابنیمین فریومدی، شعری ماندگار و خاص برای حضرت فاطمه(س) در بیان روایت ورود آن حضرت به محشر سروده است.
در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که در محشر، منادى پروردگار به خلایق ندا مىکند که اینک فاطمه، دختر پیغمبر خاتم مىخواهد بر صراط بگذرد، پس: «غضوا ابصارکم» و احدى باقی نماند مگر اینکه چشم خود را از رویت ایشان بربندد، پس زهراى اطهر با حشمت وارد بهشت مىشود و محبان ایشان با چنگزدن به دامن کسای حضرتش همراه او رهسپار بهشت میشوند. ابنیمین گفته است:
شنیدم ز گفتار کار آگهان
بزرگان گیتی کهان و مهان
که پیغمبر پاک والا نسب
محمد سر سروران عرب
چنین گفت روزی به اصحاب خود
به خاصان درگاه و احباب خود
که چون روز محشر درآید همی
خلایق سوی محشر آید همی
منادی برآید به هفت آسمان
که ای اهل محشر کران تا کران
زن و مرد چشمان به هم برنهید
دل از رنج گیتی به هم برنهید
که خاتون محشر گذر میکند
ز آب مژه خاک تر میکند
یکی گفت کای پاک بیکینوخشم
زنان از که پوشند باری دو چشم
جوابش چنین داد دارای دین
که بر جان پاکش هزار آفرین
که فردا که چون بگذرد فاطمه
ز غم جیب جان بر درد فاطمه
ندارد کسی طاقت دیدنش
ز بس گریه و سوز و نالیدنش
به یک دوش او بر، یکی پیرهن
به زهرآب آلوده بهر حسن
ز خون حسینش به دوش دگر
فرو هشته آغشته دستار سر
بدینسان رود خسته تا پای عرش
بنالد به درگاه دارای عرش
بگوید که خون دو والاگهر
ازین ظالمان هم تو خواهی مگر
مادران را اسوه کامل بتول
شعرهایی برای شخص حضرتزهرا(س) یا دیگر بزرگان دین، معمولا در ادبیات کلاسیک کم است. برای مثال سعدی در دو جا اشاره به نام ایشان میکند، در یکی از قصایدش که در میانه شعر میگوید:
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یارب به خون پاک شهیدان کربلا
یارب به صدق سینه پیران راستگوی
یارب به آب دیده مردان آشنا
دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست
ای نام اعظمت در گنجینه شفا
و دیگری در دیباچه بوستان که میسراید:
خدایا به حق بنی فاطمه
که بر قول ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی ور قبول
من و دست و دامان آل رسول
بیشتر این موارد هنگام ذکر دعا، بیان یک حکایت یا در قطعات کوتاه بوده است، ولی هرچه به دوران معاصر نزدیکتر میشویم، شمار شعرهایی که برای یک شخصیت ازجمله برای حضرتزهرا(س) بهصورت مستقل سروده شده باشد، اندک است. نخستین شاعری که درباره حضرتزهرا(س) به شکل مستقل، شعری گفته اقبال لاهوری است. نکتهای که او در این شعر به آن توجه کرده، نقش و اهمیت مادری حضرت و تربیت فرزندانی چون حسنین(ع) است.
بخشهایی از این شعر را میخوانیم:
مریم از یک نسبت عیسی عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
نور چشم رحمه للعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتی دمید
روزگار تازه آیین آفرید
بانوی آن تاجدار هل اتی
مرتضی، مشکلگشا، شیر خدا
پادشاه و کلبهای ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکی شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خیرالامم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج و نگین
وان دگر مولای ابرار جهان
قوت بازوی احرار جهان
در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حق حریت آموز از حسین
سیرت فرزندها از امهات
جوهر صدق و صفا از امهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه کامل بتول ...
اقبال در شعر خود تنها به تمجید و ستایش از حضرت بسنده نکرده است، بلکه به واسطه وجهه اندیشمندی خود، همگان بهخصوص زنان را به اهمیت اسوه کامل بودن حضرت، توجه داده است.
شعر تفکرگرا در برابر شعر عاطفهگرا
در دوران معاصر بهخصوص بعد از انقلاب، تاثیر کتابها و پژوهشهایی که در دورههای اخیر توسط اسلامشناسان، تاریخدانان و نویسندگانی چون آیتا...مطهری،دکتر علی شریعتی،دکتر سیدجعفر شهیدی و...منتشر شد، دیدگاه تازهای درنگریستن به زندگی اهلبیت(ع) را در برابر جوانان و دوستداران تفکر شیعی درروزگار ماقرارداد و شاعران نیز ازاین جریان تأثیر گرفتند.
شعر تفکرگرای شیعی و فاطمی با چهرههایی چون سیدعلی موسویگرمارودی، طاهره صفارزاده، سیدحسن حسینی، محمدحسین مهدوی (م. موید) و... سعی دارد بنیادهای فکری اندیشه شیعی انقلابی را که بهخصوص با شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی، دارای قدرت نظریهمندی نیز شد در ادبیات پیاده کند. این تفکر بهدنبال این است که مخاطب، معصومان را اسوه خود قراردهد وزندگی و سیره آنها را در همه امور سیاسی و اجتماعی خود جاری و ساری کند. مثلا وقتی طاهره صفارزاده میگوید:
کس نمیداند/ صاحب عزا/ بانوی ما/ در بین ماست/ بانوی زخمدیده/ زخم دل رسول/ زخم دل امام/ زخم شهادت فرزندان/ زخم زمانه حقناشناس ...
برحضور محسوس و زنده معصوم(س) در زندگی روزمره انسان شیعی صحبت میکند. اینگونه شعرها، شعری متفکر است و به جای تکیه عنصر عاطفه، برعنصر اندیشه متکی است وبه همین دلیل درمیان مخاطب عام چندان مورد استقبال قرار نمیگیرد.
یاسها یادآور پروانهاند
اما همچنان جریان غالب شعر فاطمی، جریانی است که در آن شاعر، احساسات و عواطف مخاطب را هدف گرفته است. در این جریان، هیچ شعری معروفتر و موفقتر از شعری که زندهیاد احمد عزیزی برای حضرت سرود، نبوده و نیست. این شعر که در ذهن و زبان مردم ماندگار شده و توانسته خود باعث سرودن شعرها و خلق تصویرهای بسیاری درباره حضرت زهرا(س) شود، بر محور یک تصویر مرکزی ساخته شده که در آن کبودی بازو و پهلوی حضرت زهرا(س) را بهدلیل شباهت در رنگ، به گل یاس تشبیه کرده است. او با بسطدادن این تشبیه در طول شعر و با بهرهمندی از مجاز جزء به کل، همه وجود حضرت زهرا(س) را یاس خطاب میکند و البته شاعر با دیگر ویژگیهای گل یاس مثلا دوران کوتاه شکفتگی یا عطر خوش هم بازی کرده و شعری ماندگار سروده است. این شعر بهدلیل اینکه در قالب مثنوی و در وزن کوتاه سروده شد و زبان آن به زبان روزمره مردم نزدیک است، بهشدت مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت و شاید مهمترین دلیل شهرت احمد عزیزی با وجود دهها مثنوی دیگر در مجموعههایش بهخصوص «کفشهای مکاشفه» همین شعر است. شعر اینگونه آغاز میشود:
عشق من پاییز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشکیپوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس در هرجا نوید آشتیست
یاس دامان سپید آشتیست
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما که میخندید؟ یاس
بعد از این مقدمه، شاعر منظور خود از گل یاس را برای مخاطب آشکار میکند و به او میگوید که منظورش، حضرت زهراست. البته دلیل این تشبیه را هم توضیح میدهد. او میگوید که حضرت مانند یاس، عطری دارد که یادآور همه زیباییها ازجمله اخلاق پیامبر(ص) است و باز مانند یاس، حضرت زهرا(س) هم عمر کوتاهی داشته یا به قول شاعر یک سحر مهمان ماست و ایوان ما را خوشبو میکند:
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو کردهاند
یاس را پیغمبران بو کردهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچکانید اشک حیدر را به راه
عشق معصوم علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا گل یاس کبود
البته باید این را هم اضافه کنیم که این شعر مانند بسیاری از شعرهای احمد عزیزی دچار مشکل اطناب است و همین زیادهگویی که ویژگی آزاردهنده اغلب شعرهای اوست، باعث شده بخشی از ظرفیت حسی و تصویری که شعر در ابتدا بهوجود آورده بود، با طولانیشدن شعر از دست برود.
چنانکه گفتیم، این شعر سنگ بنای تخیل شاعران دیگری هم شد و شعرهای دیگری با استفاده از همین مضمون و با نگاهی تازه به موضوع، سروده شد، ازجمله این شعر یوسفعلی میرشکاک:
ای آسمان! کبودی بازوی یاس چیست؟
در کوچههای شب، وزش بوی یاس چیست؟
اکنونکه یائسهست شب و روز و ماه و سال
آن ماجرا، شکستن پهلوی یاس چیست؟...
انقلاب اسلامی احیاگر شعر فاطمی
شعر آیینی پس از انقلاب اسلامی، از بنیاد متحول شد و گروه زیادی از شاعران پیشکسوت و نسلهای تازه ادبیات به اینگونه ادبی روی آوردند. با تلاشهای شاعرانی چون محمدعلی مجاهدی، احد دهبزرگی، علی انسانی، زندهیادان حبیبا... چایچیان، سیدرضا مؤید، محمدعلی مردانی و...خلأهای این حوزه، شناسایی شد و شاعران به سرودن شعر برای معصومان و بزرگان دین اهتمام کردند.
یکی از شعرهای فاطمی مشهور روزگار ما را شاعر پیشکسوت، استاد محمدجواد غفورزاده (شفق) سروده است که این شعر با «تلمیحات» زیبایی که به زندگی و شهادت فاطمه زهرا(س) دارد، در میان مخاطبان مشهور و محبوب شده است:
یاری ز که جوید؟ دلِ من، یار ندارد
یک مَحرم و یک راز نگهدار ندارد!
با دیدن سوز دل من در چمن و باغ
با داغ دل لاله، کسی کار ندارد
باید سر و کارش طرف چاه بیفتد
یوسف که در این شهر، خریدار ندارد
تا این بیت مشهور که:
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید:
گل، تاب فشار در و دیوار ندارد
از میان شاعران پیشکسوت شعر آیینی، شاعری که چند غزل جاندار و ماندگار برای حضرت زهرا(س) دارد، زندهیاد استاد غلامرضا شکوهی است. شعر شکوهی، با زبان خاص و قدرت تصویرسازی شگفتآور شاعر، در میان شاعران آیینیسرا، شعر بسیار ویژهای است که همیشه امضای شاعر را به همراه دارد. غزلی از سرودههای فاطمی این
شاعر را بخوانیم:
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
قلم، قناری گنگی است در سرودن او...
چه دختری، که پدر پشت بوسهها میدید
کلید گلشن فردوس را به گردن او
چه همسری، که برای علی به حظ حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او
چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا
حریم مدرسه کربلاست دامن او
بمیرم آن همه احساس بیتعلق را
که بار پیرهنی را نمیکِشد تن او
دمیکه فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیام میچکد از چلچراغ شیون او
از آن، ز دیده ما در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او
که در بیت پایانی از صنعت «حسن تعلیل» بهخوبی بهره برده است. حسن تعلیل، یعنی اینکه شاعر درباره علت یک رویداد یا پدیده، دلیلی بیاورد که اگرچه مبنای علمییا اسنادی ندارد، به دلیل بهرهمندی از منطق شاعرانه، زیباست. در اینجا شاعر میگوید تربت حضرت زهرا(س) ازدیدگان ما پنهان شده است که اگر پنهان نبود، چشم همه را به دلیل نورانیت فراوانش میزد.
از میان شعرهای فاطمی ماندگار روزگار ما، باید از مثنوی بلند «آیینهها» نام ببریم که سروده شاعر نامدار آیینی، استاد علی انسانی است و در آن احوالات حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) از بدو پیوند مقدس ازدواجشان تا حوادث بعد از شهادت حضرت زهرا(س) با زبانی شاعرانه روایت شده است.
باز از میان شعرهای شاعران انقلاب، غزلی از فاطمه راکعی در میان مخاطبان شعر آیینی مشهور شده و در مناسبتهای فاطمیه بارها در بنرها، پوسترها و پردههای روضهخوانی آن را و بهخصوص
بیت نخستش را دیده و خواندهایم:
ای بینشانهای که خدا را نشانهای
هرسو نشان توست، ولی بینشانهای
ای روح پر فتوح کمال و بلوغ و رشد
چون خون عشق در رگ هستی روانهای...
از میان شاعران نسل جوانتر، باید به سرودههای سیدحمیدرضا برقعی اشاره کرد که توانسته با رویکردی هنرمندانه و ادبی، شعرهای ماندگاری سروده و به چهرهای محبوب در میان دوستداران شعر، بهخصوص شعر آیینی تبدیل شده است. از میان شعرهای فاطمیاو، این غزلش بیشتر شنیده شده است:
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آندم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعیِ تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی!
در خانه زهرا همه معراجنشیناند
آنجا که بهجز چادر او نیست گلیمی
ایکاش در این بیت بسوزم که شنیدم
میسوخت حریم دل مولا، چهحریمی!
آتش مزن آتش، درودیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لاله زخمی بهنسیمی
از شعرهای شاعران نسل بعد ادبیات، غزلی از فاطمه سالاروند نیز درمیان بسیاری از مخاطبان شعر محبوب شده است. این غزل هم روایتی شاعرانه از شهادت حضرت زهرا(س) است که خواندنش در این ایام بیمناسبت نیست:
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت
هفت آسمان گریه کردند، برتربت بینشانت
غمگین و خاموش و خسته، با بالهای شکسته
تا باغ خورشید پر زد، از این قفس مرغ جانت
وقتی که میرفتی آن روز، از دور آیا ندیدی
گلهای خون میشکوفد با یاد هجدهخزانت؟
جز عشق و خوبی چه کردی، جز رنج و غربت
چه دیدی
نامهربانان چه کردند با آن دل مهربانت!
فردا که برخیزی از خاک، امضای مظلومی توست
مهر کبودی که ماندهست بر شانه و بازوان
ستایش مادر عالم در شعر نو فارسی
جریان نوگرا در شعر فاطمی در سالهای اخیر، با انتشار مجموعه مستقلی از شعر فاطمی بهنام «از شرابههای روسری مادرم» سروده زندهیاد سیدحسن حسینی، جانی تازه گرفت.
دو نمونه از شعرهای معروف این جریان که از شعرهای درخشان در این حوزه است، سروده سیدعلی موسوی گرمارودی و حمیدرضا شکارسری است. نخست شعر گرمارودی را که در قالب نیمایی سروده شده، باهم مرور کنیم:
یکروز/ تا شامگاه دیر/ ماندم کنار پنجره بسته اتاق/ وز پشت شیشهها/ آن دورهای دور/ شب، از کنار کاسه وارون آسمان / خونابههای پیکر خورشید مرده را/ آرام میمکید./ وینسوی پنجره/ خفاشهای غمزدگی بال میزدند/در حفرههای بسته ذهن پریشِ من/ گویی هزار دانه غم ناشناس را/غربال میزدند!
دیگر درون خانه مجال نفس نماند/در تنگنای خانه مرا تنگ شد نفس/وین پنجره، چو پنجره بسته قفس/رفتم برون/چون مرغ پرگشوده، پریدم، رها شدم/رفتم که خویش را/یک چند بین مردم این شهر، گم کنم/شهر، از شکوه شامگاهان پرنشاط بود /ـ یا از نشاط شامگهان پرشکوه بود/گویی که نور روشن صدها چراغ شهر/یک صبح تازه بود که در شهر میشکفت/رفتم درون مردم انبوه رهگذر/چون جویبار رفتم و در موج گم شدم.../اما، بهناگهان/دیدم کنار راهگذاران شاد شهر/یک خردسال کودک افسرده نژند/ یکپا میان لای و لجنهای جوی آب/دور از خروش کاذب شهر، ایستاده بود،/ چون برکرانههای افق تکستارهای /با حالتی که سخت غمانگیز و ساده بود./ چون برههای خرد جدا مانده از گله/از گرمگاه سینه به بانگی خروشناک/با گریههای تلخ، صدا میکرد:/مادر!
تا اینجا با توصیفی شاعرانه از کودکی تنهامانده در انبوهی و شلوغی شهر روبهروییم اما شاعر ناگهان، برگی تازه رو میکند و با غافلگیر کردن مخاطب، مسیر شعر را دیگر میکند:
اینک منم:/ آن طفل دورمانده گمگشته/ آن خردسالکودک سرگشته/ ای مادر عزیز همه عالم!/ کو مهربار دامن پاکت، کو؟
میبینید که شاعر چه ماهرانه و زیبا، ژانر شعر را تغییر میدهد و یک شعر آیینی ماندگار را برای مادر همه عالم و مادر خود (به واسطه سید بودنش) میآفریند.
شعر شکارسری در قالب سپید است. شعری کوتاه، اما مدرن، ماندگار و اثر گذار:
بانو/ نمییابمت!/ اما در کنار تو/ گریه مرسوم است/ مگر میتوان پهلوی تو بود/ و شکسته نبود؟
شاعر در همین چند سطر هم به بی نشان بودن مزار حضرت اشاره کرده است و هم با ایهامی هنرمندانه و با استفاده از دومعنا بودن کلمه «پهلو» هم به معنای کنار و هم به معنای بخشی از بدن و کامل کردن معنا با سطر شکسته نبود، برای بانوی پهلو شکسته سوگواری میکند.