عوامل در حال هماهنگ کردن آخرین جزئیات ضبط این قسمت از برنامه هستند. پشت آن پرده ضخیم، دکوری رنگارنگ با معماری ایرانی ــ اسلامی قرار دارد. دو طاق قوسی شکل، بخش آشپزخانه و کتابخانه را از حیاط جدا کرده و دو پله با قوسی ملایم به طبقه بالا رسیده است. ایوان طبقه بالا، شبیه ایوان خانههای قدیمی است که میشود در آن ایستاد و حیاط را نگاه کرد. طبقه پایین با یک در به پشت خانه وصل میشود تا یک ورود متفاوت را با آن پنجرههای مشبک رنگی، برای مهمانان رقم بزند. طاق اول، کتابخانه است که از قرآن به زبان چینی تا سوغات کشورهای مختلف را در خود جا داده؛ یعنی درست همان جایی که بهانه ورود به برنامه است تا شهرام شکیبا (یکی از مجریان) بنشیند و چند خطی درباره کتابی بنویسد که قرار است در گپوگفت با ۳۰ مهمان و در طول ماه مبارک رمضان به نگارش درآورد.
هلالی برای میزبانی از مسلمانان
یک ساعت به افطار مانده و اتاق استراحت کارگردان، پر از رفتوآمد افرادی است که هماهنگیهای آخر را با او انجام میدهند. سعید شمس که پیش از این، اثری مثل ستارهساز را کارگردانی کرده، حالا در کنار اسلامزاده قرار گرفته تا یک هلال متفاوت را روی آنتن ببرد. او در پشت صحنه، کنار یک تابلو ایستاده که عکس مهمانان برنامه را با توضیحاتی روی آن نصب کردهاند. گوشهای از تابلو، تصویر کارگردان با شهرام شکیبا قرارگرفته که درحال خندیدن هستند.شمس باخنده به آن اشاره میکندو بهانهای میشود تاگپوگفتی درباره حضورش دراین برنامه داشته باشیم.آنطور که خودش میگوید،درابتدای پیوستن به گروه، صحبتهایی با اسلامزاده داشته تا هویت ایرانی ــ اسلامی را در برنامه حفظ کنند. این کارگردان به جامجم میگوید: هلال امسال مثل سال قبل، میزبان مسلمانان کشورهای مختلف است اما امسال تغییراتی به کار بردیم تا شکل متفاوتی داشته باشد. در ابتدای کار، همفکری کردیم و گفتیم زوجها را به برنامه بیاوریم و از مجریان زوج در برنامه استفاده کنیم.به همین خاطر، استودیو را به شکل یک خانه طراحی کردیم و از آقای شکیبا و خانم قطبی که زوج هستند، دعوت کردیم تا بتوانیم این ایده را اجرا کنیم. لوکیشن امسال هلال، یک خانه ایرانی است که به ما فرصت میدهد تا از همه بخشهای آن برای پیش بردن روایت مهمانان استفاده کنیم. شمس ایدههایی که در ذهن داشته را با همراهی تهیهکننده، به سمت و سویی کشانده که خاطرات یک خانه واقعی با معماری ایرانی ــ اسلامی برای مخاطب تداعی شود. بهگفته خودش، او تلاش کرده تا خاطرات کودکیاش ازعطر وبوی حصیر و نمعصرگاهی محله مولوی تهران را در برنامه زنده کند وبامحور قراردادن بخشهای مختلف خانه ایرانی، فضایی برای گپوگفت درباره فرهنگ و سنتهای مسلمانان ایجاد کند. او و تیم هلال، تلاش کردهاند مجریان را در فضای خانه سیال بگذارند تا فضای واقعی یک زندگی، برای مخاطب تداعی شود. همین هم باعث شده مهمان که از در وارد میشود، نقطه مطلوب خود را برای نشستن انتخاب کند.
رسیدن به قصه آدمها
صحبت با شمس در حین سادگی، وقفههای پیدرپی دارد. قرار است در قسمتی که امشب ضبط میکنند، بحث نذری مطرح شود و به بهانه آن، پشت خانه و در حیاط پشتی، دکوری در حال اجراست. عوامل در حال رفتوآمد هستند و هر بار نظر کارگردان را برای یک موضوع جویا میشوند. شمس صحبتهایش را اینطور ادامه میدهد: شروع برنامه، هر بار با یک بخش از خانه است و تلاش شده قابهای متنوعی را به نمایش بگذاریم. در انتخاب مهمانان، سعی کردیم افرادی را دعوت کنیم که حرف و قصهای برای گفتن داشته باشند. یعنی هدف ما این نبوده که صرفا مسلمانانی از کشورهای مختلف بیاوریم. البته با توجه به همراهی آقای اسلامزاده در قامت تهیهکننده، شروع کار سخت نبود چون چند نفر را در نظر داشتند اما در نهایت باید برای ادامه کار، افراد مختلف را دعوت میکردیم که هم قصه و هم حرفی برای مخاطب داشته باشند. آقای اسلامزاده بهعنوان کسی که تجربه کار بینالمللی داشته، به این حوزه مسلط است. روابطعمومی بالایی دارد و دایره روابطش گسترده است. هر دویمان این را در نظر داشتیم که قصه مهمانان را روایت کنیم. من معتقدم همه ما داستان داریم اما خیلیوقتها نمیدانیم. مرحله بعد از پیداکردن افراد و قصههایشان، پرورش قصه بود و در نهایت، زمانبندی و رسیدن آنها بود که بتواند به ضبط ما برسد.
میان صحبتهای شمس، نویسنده متنهای نهایی یکی از قسمتها را میآورد تا تایید کارگردان را بگیرد. شمس در بین صحبتها، بهسرعت نگاهی به متنها میکند و در عین حال، برخی نکات را به مسئول تیم نویسندگان میگوید. داخل یکی از صفحات دیالوگهای نمایشگونه برای مجریان طراحی شده. کارگردان هلال بحث را اینطور ادامه میدهد: برای اینکه مخاطب بهتر بتواند با برنامه همراه شود، برنامه را تا حدودی بهشکل نمایشی درآوردیم تا هر پیامی که قرار است بیان کنیم به این شکل مطرح شود. این مهمانان در ترکیب برنامه ما، دوست آقای شکیبا هستند که آمدهاند تا از فرهنگ و سنتهای خود بگویند. این توانمندی در مجریان بوده که بتوانند به سرعت با مهمانان همراه شوند. ما دنبال حذفکردن کلیشههای رایج هستیم. میخواستیم برنامه را صمیمانه اجرا کنیم. حتی دوست داشتم که خانم قطبی واقعا در آشپزخانه غذا درست کند. البته زمان زیادی از ما میگرفت. به نظرم هر بخش قابلیت این را دارد که به یک برنامه مجزا تبدیل شود. به طور کلی، در سال اول نگران این بودیم که برای مردم خستهکننده شود. گاهی مصاحبهها آنقدر برای خودمان جذاب است که مدتها فارغ از زمان ضبط آن را میشنویم. خیلی از مهمانان ما توانستهاند عظمت انقلاب اسلامی را درک کنند و صحبتکردن از آن در خلال برنامه، بسیار جذاب است. در مجموع باید بگویم هدف آشکار ما آوردن مهمانان به برنامه و هدف پنهان این است که معتقدیم همه ما یک امت بوده و در احکام و مناسک مشترک هستیم و خواستیم پیوند مشترکمان با مهمانان را نمایش دهیم.
از فصل عاشقی
کارگردان هلال به بحث الگو اشاره کرده و میگوید: الگوی درستی به خانوادهها معرفی نکردهایم. امسال در برنامه هلال تلاش کردیم درباره آسیبهای موجود در زندگی مشترک - بر اساس اشتراکات فرهنگی با دیگر کشورها- صحبت کنیم. مثلا مهریه در کشور ما درست درک نشده و خیلی وقتها از مفهوم اصلی خود دور شده. در حالی که مهمان مسلمانی از اندونزی داشتیم که میگفت مهریهاش یک شاخه گل است. به نوعی نشان میدهیم که اسلام واقعی چقدر راحتتر با مسائل برخورد کرده و چطور این مسلمانان با مسائل روبهرو میشوند. ما انگار اسلام ناب و آیینهای درست سنتی را تحریف کردهایم. نام این فصل، «فصل عاشقی» است، بیشتر درباره زوجها صحبت کردیم و میتوانیم برای فصلهای بعد سراغ مسائل دیگری مثل مفهوم مادری برویم. معتقدیم مادری آنقدر اتفاق عظیم و انسانسازی است که باید درباره آن بیشتر صحبت شود. در مجموع این را همیشه در نظر داشتیم که هر پیامی بخواهیم مطرح کنیم، باید در قالب سرگرمی مطرح شود. هر قسمت از هلال مختص یک فرد است که قصه او را برای مخاطب بیان میکنیم تا در ۳۰ شب، قصه ۳۰ نفر را روایت کنیم. این افراد از کشورهایی مثل اندونزی، آمریکا، افغانستان، روسیه، نامیبیا، ازبکستان، سنگال، آرژانتین، بوسنی، تاجیکستان، عراق، امارات، بنگلادش، نیوزلند، هند، انگلستان، تانزانیا، لبنان و ... به هلال میآیند.
شمس به دکور برنامه هم اشاره کرده و میگوید: تلاش شده در کنار فضای کلی خانه، یک مجله تصویری باشیم که تنوع لوکیشن و روایت را رعایت کنیم تا مخاطب خسته نشود. این را هم باید تاکید کنم که ناخودآگاه در میان برنامه، آیههای مرتبط با مفاهیم، بیان میشود که در حقیقت مرتبط با همان پویش زندگی با آیههاست. در عین حال پادکست غزه را تولید کردیم که استقبال خوبی برای پخش آن صورت گرفت. کارگردان هلال دفتر بزرگی را روی میز میگذارد تا درباره آن توضیح دهد.دفتری که در هر برگ آن توضیحاتی با دستخط شهرام شکیباست که عکسی هم کنار آن قرار گرفته. اینطور توضیح میدهد: یک دفتر هم گذاشتیم که آقای شکیبا درباره مهمانان چند خط مینویسد و از تجربه صحبت با این مهمانان میگوید.
از لبنان تا لوکیشن یک برنامه تلویزیونی
هنوز ضبط به صورت رسمی کلید نخورده. هشت دوربین آماده شده تا قابهایی از روایت مهمان لبنانی امشب را ضبط کنند. گریم شهرام شکیبا تمام شده و وارد صحنه میشود. نگاهی به کمربندش میاندازد و میگوید اگر رنگش مشکی بود با حالوهوای امشب و کلیت لباسهایش که مشکی است، همخوانی بیشتری داشت. اسلامزاده، تهیهکننده هلال حتی مکث هم نمیکند، دست به کمربندش میبرد و آن را بیرون میآورد و به شکیبا میدهد. ظاهر ماجرا ساده است اما برای کسی که اسلامزاده و سابقه فعالیت او در میدان جنگ و بحران را بشناسد، این پویا بودن و دست بهعمل بردن او، غریبه نیست. در آخرین دقایق مانده به ضبط، فرصتی فراهم میشود تا با اسلامزاده همکلام شویم. ابتدای صحبتش از دلیل پذیرفتن این کار تلویزیونی و متفاوت با کارنامه کاریاش به جامجم میگوید: کار هر چقدر سختتر شود، برایم جذابتر است. البته بعد از شروع کار، تازه متوجه شدم چه مسئولیت سنگینی را پذیرفتهام. مدیر شبکه به من گفت به این دلیل کار را میخواهم به تو بسپارم که فضای بینالملل را تا حد زیادی میشناسی و آن را درک میکنی. ۲۰ سال است که تجربه کار در حوزه رسانه و مستند داشتهام اما کار تلویزیونی کار مجزایی است. دنبال افرادی بودم که کارهای خوب تلویزیونی انجام داده باشند و در نهایت به سعید شمس رسیدم که پیش از این با درونمایه امید، برنامه «ستارهساز» را ساخته است. وقتی وارد کار ساخت دکور شدیم متوجه شدم که چه کار سختی را شروع کردیم.
سوله بزرگی که اسلامزاده برنامه هلال را در آن تهیه میکند، آنقدر سرد است که گرم کردن آن هم به سختی ممکن است. عوامل لباس گرم به تن دارند و برخی آقایان هم برای در امان ماندن از سرما، سربند به سرشان بستهاند. اسلامزاده انگار با این سختیها آشناست. لباس سادهای به تن دارد و نشسته تا از اولین تجربه جدی خودش در تولید برنامه اینچنینی بگوید. او صحبتهایش را اینطور ادامه میدهد: به هر حال وقتی ۳۰ قسمت فرصت داریم که خودمان را نشان دهیم، دیگر نباید نگران باشیم که این برند سال قبل دست تیم دیگری بوده. من معتقدم رسانه هم بیرحم است و هم جذابیت دارد. فیلم و سریال، آینه عوامل است و نمیتوانیم خودمان را پشت اثر پنهان کنیم. به نظرم مردم تفاوتها را متوجه میشوند اما در کل تولید کار خوب، سخت است. همیشه در ذهنم بود و دلم میخواست آنتن داشته باشم تا درباره آنچه باور دارم، صحبت کنم و الان فرصتی تکرارنشدنی در اختیار دارم.
تهیهکننده هلال درباره قرار گرفتنش در چارچوب یک برنامه میگوید: آثار متعدد و متفاوتی را تولید کردهام و سراغ سوژههای مختلفی رفتهام. معتقدم همیشه هم نمیتوان در بحران بود. البته برنامه هلال هم، هیجان خاص خودش را دارد. تولید هلال این تاوان را برایم داشته که خیلی سفرهای کاری از جمله مراسم تشییع شهید نصرالله را از دست بدهم اما در مقابل، فرصتی پیدا کردم تا به آدمهایی که سالهاست قصد داشتم از آنها صحبت کنم، بپردازم. الان فرصت برایم فراهم شده که ۳۰ قصه از آدمها روایت کنم. گمشده من در مستند هم همیشه قصه بوده و الان هم دنبال قصه گشتهام. قصه، حتی از ساخت دکور هم برایمان سختتر بوده است. این را هم اضافه کنم از همان ابتدا تاکید ما بر این بود که در باکس برنامه شبانگاهی قرار بگیریم تا مخاطبان، فرصت بهتری برای تماشا داشته باشند.
ماجرای یک رفاقت
میان صحبتهای اسلامزاده، مهمان برنامه نکتهای را به او یادآوری میکند. عباس جوان ایرانی ــ لبنانی است که رسانه کار کرده و در بسیاری از بزنگاهها و تحولات اخیر، در میدان نبرد رسانهای حاضر بوده که در همین کشوقوس بحران با اسلامزاده آشنا میشود؛ یعنی زیر بمباران و درست زمانی که سیدحسن را از دست میدهند.اسلامزاده صحبتهایش را در اشاره به عباس، اینطور ادامه میدهد: من عباس را از جنگ پیدا کردم و رفیق شدیم. با هم زیر بمباران بودیم.شبی که خانه عباس رفتم تا صبح بیدار بودم. به نظرم عباس پر از قصه است. پدرش در دانشگاه هنرهای زیبا با مادرش آشنا شده و کلی از نقاشیهای جنوب را کشیده است. عروسی عباس،پدرش وسط جنگ بود ونتوانست اورا ببیند.عباس همانطور که اسلامزاده اشاره میکند، جوان عجیبی است که قصههای مختلفی را پشت سر گذاشته؛ در میدان نبرد حضور داشته و خیلی وقتها پیکر شهدای زیادی را از زیر آوار بیرون کشیده. او بهنوعی از اهالی رسانه در لبنان است. پیوندش با رسانه زمانی آغاز میشود که در دانشگاه سینما میخواند و به مرور تدوین را میآموخت. از کودکی در دفتر الکوثر در لبنان و رسانههای دیگر حضور داشت. کمکم قد کشید و خودش پشت دوربین نشست. بعد از آن، قدری کارهای آنلاین یک دفتر تجاری راامتحان کرد. بعد از کرونا، دوباره به رسانه بازگشت و مسئول رسانهای در دفتر امامخمینی(ره) در لبنان شد که ایرانیان مقیم به آنجا رفتوآمد داشتند.عباس بعد از جنگ دوباره در رسانه میماند. تدوین را خودآموزیاد میگیردوبه مرور دستش را درجهان رسانه بازتر میکند.مادرش تهیهکننده حوزه رسانه است. پدرش نتوانست با کار و فرهنگ لبنان ادامه دهد و دوباره به ایران بازگشت. مادرش چند ماه یکبار به ایران میآید تا به همسرش سر بزند و نتیجه این شده که عباس سالهاست پدرش را ندیده. امشب و هنگام ضبط این قسمت از برنامه هلال، قرار است پدرش به یکباره با او مواجه شود.اسلامزاده یک تیم فرستاده تا پدراورا به بهانهای،سر ضبط بیاورند.خودش میگوید:پدرم ازروزهای نبردسوریه همیشه نگران من بودچون من زیادبازیگوشی میکردم و تکپسرخانواده هم هستم امابه مرور خودم رابه اوثابت کردم.
الگویی مثل سیدحسن
عباس همهچیزش به سیدحسن گره خورده. میگوید جوانیاش تحت تاثیر صحبتهای او تغییر کرده و زندگی جوانان بسیاری مثل او بوده است. از این میگوید که مردم لبنان عاشق زندگی هستند و خیلی مواقع پول قرض میگیرند تا زندگی زیبایی داشته باشند. سیدحسن با تفکر مقاومت، مسیر جوانان لبنان را تغییر میدهد. صحبتهایش قابل باور است، چون همین حالا هم سرتاپای او شباهتی به تصویر کلیشهای جوانان رزمنده ندارد. بوی عطرش از فاصله چند متری قابل تشخیص است و کاپشنچرمی که دارد با ریش و ابروی مشکی و شرقی او همخوان شده. او انگار رنگ و بوی جوانان لبنانی و همه آنهایی را در خود دارد که دست سیدحسن زندگیشان را با عطر دیگری آشنا کرده و به سمت مقاومت کشانده است.تاثیر شخصیت سیدحسن نصرالله در کلام و زندگی عباس مشهود است. انگار بههمینخاطر هم شهادت او برایشان قابل باور نبوده است. خودش میگوید: لحظه شهادت سید، ابتدا خبر را باور نمیکردم. بعد از گذشت چند روز، تازه به شکل رسمی اعلام شد. بازهم واکنشم خیلی تند نبود و غمگین شدم اما وقتی ماهها بعد و در روز تشییع در استادیوم، شاهد ورود پیکر او بودم، فروریختم و تازه باور کردم. البته به نظرم سیدحسن آن زمان تازه زنده شد. سیدحسن برای ما پدر بود. همیشه از جوانی ویدئوهای او را میدیدیم. بهنوعی راه را نشانمان داد و ما را عاشق شهادت کرد. لبنانیها زندگی را خیلی دوست دارند. حتی ضربالمثلی دارند که میگوید قرض بگیر اما زندگیات خوب باشد! سیدحسن اما ما را با معنای تازهای روبهرو کرد. جنگ چیزهای زیادی به ما آموخت. متوجه شدیم میتوانیم روی زمین هم بخوابیم. اگر من با این شخصیت آشنا نمیشدم، زندگیام عوض میشد. همه جوانان حزبالله فرزندان او بودند و احساس میکردیم به ما بیشتر توجه میکند.او درباره تاثیر برنامههایی مثل هلال در تبادل فرهنگی میان ایران، لبنان و کشورهای دیگر میگوید: رسانههای دشمن روی این کار کردند و فرهنگ ایران و لبنان را اشتباه به هم انتقال دادند. ما لبنانیها عاشق ایران هستیم اما بازهم جای کار دارد که بهتر هم را بشناسیم. مرکز امامخمینی(ره) در لبنان به همین سمت رفت که فرهنگها را به هم نزدیک کنیم.عباس قصههای زیادی درباره مقاومت دارد. گاهی تعریف میکند اما باز سکوت میکند. میگوید خیلی چیزها تا شهادت افراد پنهان میماند. میگوید دوست دارد به همه بگوید که جوانان مبارز چقدر عاشق زندگی هستند و قرار نیست همیشه سر سجاده باشند. دوست دارد از این صحبت کند که چه جوانان زیبایی را از دست دادهاند. از یک جایی به بعد صحبت کردنش انگار گره به خاطرات تلخی میخورد که کلامش را سخت میکند و اشکی که ازگوشه چشمش میآید،باعث میشود بیشتر وارد قصه او نشویم.
یک خانه خاص
از جذابیتهای تماشای پشتصحنه هلال، نگاه به دکور خاصی است که فضا را برای ضبط یک برنامه شبانگاهی فراهم کرده است. طراح دکور این برنامه، هادی سلیمانینائینی است که در کمترین زمان ممکن آن را طراحی و اجرا کرده است. جزئیاتی که او درباره ساخت دکور میگوید، نشان از یک کار فشرده و تماموقت دارد. او به جامجم میگوید: حدود ۵/۱ ماه پیشتولید و اجرای کار دکور را انجام دادیم. کانسپت اولیه با صحبتهایی که با کارگردان و تهیهکننده داشتیم، نهایی شد. میخواستیم یک معماری ایرانی ــ اسلامی را به نمایش بگذاریم. تلاش کردیم تمام جزئیات لازم برای این معماری را پیاده کنیم تا یک خانه واقعی مثل کتابخانه، پذیرایی و آشپزخانه را داشته باشد. در فضای اصلی، حیاط را هم لحاظ کردیم که حوض دارد و شمسه اسلامی آن را هم اجرا کردیم. کلیت سبک و راحتی بخشهای مختلف آن در چهار لوکیشن رعایت شده که در صحبت با تهیهکننده آن را نهایی کردیم. بخش اول آشپزخانه است که غذاهای ملل را آنجا تهیه میکنیم و نشان میدهیم. بالانشین یا پذیرایی برای خوردن غذاست. کتابخانه هم برای گفتوگوی آقای شکیبا با مهمانان درباره فرهنگهای مشترک کشورهاست. سقاخانهای که پشت خانه است هم تبدیل به بهانهای برای صحبت با مهمان شده. در کنار آن، خیابانی در پشت خانه طراحی کردیم تا ورودیهای متفاوتی از مهمانها در شبهای مختلف داشته باشیم.سلیمانی به طراحی و اجرای استراکچر فلزی ۴۰۰ متری در دکور اشاره میکند که با توجه به دو طبقه بودن آن، باید محکم اجرا میشد؛ چیزی که با یک تلاش شبانهروزی اتفاق افتاد تا عوامل پای کار باشند و خانه خانم قطبی و آقای شکیبا را کامل کنند. نکته مهم در مورد دکور برنامه، جزئیات زیادی است که در اجرا رعایت شده. دو پله گردان با قوسی که دارد، فضای همکف را به طبقه دوم متصل میکند و تنوع بیشتری به قابهای کار اضافه کرده است. البته که اجرای این جزئیات کار سادهای نبوده و حاصل تلاش ۲۴ ساعته یک تیم حرفهای است.پازل فهم کلیت برنامه هلال، در گپوگفتی که با عوامل برنامه داریم، کامل میشود تا وقتی مقابل دکور چندمنظوره آن قرار میگیریم، بهتر درک کنیم که بخش پذیرایی که در طبقه دوم قرار گرفته یا حیاط پایین پلهها، با آن حوض آبی و ماهیهای رنگارنگی که دارد، قرار است چه کارکردی برای مخاطب هلال داشته باشد. حالا دیگر عوامل گرم ضبط شدهاند و پدر عباس وارد میشود. غافلگیری و حس و حال خوب پدر فرزندی، حال عوامل را هم دگرگون میکند و گپ میزبان و مهمانان کامل میشود. هلال در ۴۰۰ متر دکوری که دارد، یک خانه ایرانی با معماری اسلامی را برای مخاطب تداعی میکند تا در آخر شب و بعد از افطار، دقایقی بنشیند و به همراه خانواده، تماشاگر گفتوگویی متفاوت باشد؛ گفتوگویی درباره فصل مشترک همه مسلمانان.
یک زوج میزبان
هنوز پدر عباس – مهمان برنامه- نرسیده و قابی مشترک از مجریان نزدیک به حوض آبی حیاط هلال، به همراه عباس و همسرش شکل گرفته. افطار شده و وقفهای اتفاق میافتد تا عوامل قدری استراحت کنند. در همین میان، فرصتی فراهم میشود تا با ستارهسادات قطبی، مجری هلال گپ و گفتی داشته باشیم.
اجرا به شیوه یک مادر تماموقت
قطبی تجربههای بسیاری در حوزه اجرا و بازیگری داشته و ترکیب شدن برنامه هلال با بخشهای هدایتشده و نمایشی، علاقه او به حضور در این برنامه را بیشتر کرده است. ابتدای صحبتش به این نکته اشاره میکند که فضای کلی دکور و معماری آن، باعث شده حس واقعی خانه برایش تداعی شود. قطبی مادر چهار پسر در سنین مختلف است و کار کردن در چنین فضایی، قطعا چالشهایی برایش داشته. حتی یکبار ناچار شده پسر کوچکش را روی صحنه بیاورد تا در آغوش خودش بخوابد و فکرش از بابت مادری، آسوده باشد.
خودش اینطور به جامجم میگوید: با تمام سختیها آمدیم و اتفاقهای خوبی تا اینجای کار، رقم خورده. پیش از این یک برنامه مشابه در شبکه جامجم داشتیم اما هلال برای من خیلی جذابتر و قشنگتر بود چرا که میزبان عزیزانی هستیم که از کل جهان میآیند تا با آنها درباره فرهنگ و رسوم صحبت کنیم. البته در هر شب، غذای آن کشور را هم طبخ میکنیم و نظر مهمان را جویا میشویم. برای من جالب بود که برخی کشورها خیلی بیتعارف هستند و راحت نظر میدهند.
فضای هلال با توجه به رنگ و بویی که از عطر واقعی خانههای ایرانی دارد، با سلیقه قطبی همخوان شده. خودش درباره تجربه طبخ غذاهای ملل میگوید: خیلی دوست دارم غذاها را دوباره و در خانه خودم هم امتحان کنم. با خیلی از مهمانان دوست شدم و همدیگر را به خانههای واقعی خود دعوت کردیم. به طور کلی تمام تلاشمان را کردیم که به مردم نشان دهیم همه مسلمانانی که مهمان ما میشوند، چقدر فرهنگشان به ما نزدیک است. برای من جالب بود که نزدیک به ۹۰ درصد آنهایی که از اروپا و آمریکا میآمدند، میگفتند به گونهای به استقبال ماه مبارک میروند که انگار عیدشان است. قطبی در کنار اجرا، تجربه بازیگری هم داشته و به تازگی سریال فریبا با بازی او روی آنتن رفته بود. او در فریبا، بازپرس و بسیاری دیگر از مجموعههای تلویزیونی حضوری کوتاه داشته و خودش معتقد است که هنوز هم بازیگری را به اجرا ترجیح میدهد. قطبی درباره بازیگری هم میگوید: چند پیشنهاد داشتم که درحال بررسی هستم. شرطی که گذاشتم، پررنگ بودن نقشم است.من درهلال هم به نوعی بازی میکنم. مثلا یکی از مهمانان را آنقدر خنداندم که پشت صحنه همه متعجب بودند که چقدر خوب بازیگری کردی. به نظرم بازیگری دنیای متفاوتی است. الان هم پیشنهادهای زیادی دارم اما دوست دارم از نقشهای کلیشهای دور شوم.
یک حضور پدرانه
استراحت کوتاه، تمام شده و شهرام شکیبا کنار تابلوهایی ایستاده که پدر عباس آورده. اصلابهانه حضورپدرعباس و غافلگیریاش، همین نقاشیها بوده. با این ترفند او را پشت صحنه آوردهاند تا به یکباره و بعد از هفت سال، با پسرش روبهرو شود. شکیبا ایستاده و برخی نکات را درباره نمایش نقاشیها در قاب تلویزیون یادآوری میکند. حضور شکیبا اینجا و در پشت صحنه این برنامه هم، رنگ و بوی پدرانه دارد.هنوز کمی به شروع ضبط مانده و دقایقی در فضای کتابخانه دکور برنامه مینشیند تا گپ و گفتی با او داشته باشیم. ابتدای صحبت به نصیحتها و نکات پدرانهاش اشاره میکنیم که اینطور به جامجم میگوید: مدل من همینطور است که فقط به انجام وظیفه محوله بسنده نمیکنم. در واقع دوست دارم هر جایی میتوانم، باشم تا کار کل گروه دیده شود. کار هلال برای من و خانم قطبی متفاوت و جذاب بوده.البته پیشتر تجربه مشابه داشتیم که در شبکه جهانی جامجم بود و دو دوره آن را اجرا کردیم. اما هلال کار بسیار متفاوتی است. این کار را دوست دارم اما باید بازخوردهای مخاطب را هم دید.
شکیبا پیشتر با برنامه قندپهلو و بهتازگی با داوری مسابقه بگوبخند، در قاب تلویزیون حضور داشته. او درباره ترجیح خودش برای حضور در برنامههای تلویزیونی میگوید: من در حوزههای مختلف کار کردهام اما اجرای حوزه ادبیات علاقه شخصی خودم است و حالم با این نوع برنامه بهتر است. این را هم باید بگویم که تجربه هلال و گپ و گفت با مهمانانی از ۳۰ کشور، برایم بسیار جالب بوده. در این برنامه با مسلمانانی صحبت میکنم که در نقاط مختلف جهان زندگی میکنند. گاهی حیرتزده میشوم که چقدر به اسلام واقعی پایبند هستند. در عینحال علاقه آنها به موضوع انقلاب اسلامی برایم جذاب است. چند مورد به شکل خاص دیدم که چقدر تأثیرپذیر بودند و در عینحال آنهایی که در کشورهای غیراسلامی زندگی کردهاند و چالشهایی که برای زندگی داشتهاند برایم خیلی قابل توجه بود. زندگی این مسلمانان حرفهای زیادی برای گفتن دارد چون بسیاری مواقع باید انرژی مضاعفی خرج کنند تا اسلامهراسی رسانههای غربی را هم دفع کنند. این باعث شده زندگی سختی داشته باشند. شنیدن قصههای آنها برایم جذاب بوده. در ساختار امسال هلال تلاش شده تا مهمانان با مجریان راحتتر و صمیمانهتر صحبت کنند که تا الان برای خود من مفید بوده و دوستش داشتم.