حاشيه نگاري ديدار نوروزي اقشار مختلف مردم با مقام معظم رهبري؛

حاشيه‌های يک عيدديدنی كاملا خاص

يك اسفند 1404، من در حسينه امام خميني منتظر ديدار آقا هستم. عيدديدني خاصتر از اين نمي‌شود.
يك اسفند 1404، من در حسينه امام خميني منتظر ديدار آقا هستم. عيدديدني خاصتر از اين نمي‌شود.
کد خبر: ۱۴۹۷۵۹۶
نویسنده محمد زماني

 

ماقبل حاشيه

قرار است روز 29 اسفند طبق قرار هر سال براي ديدار والدین به شهرستان بروم. به خصوص كه امسال قول داده‌ام خواهرم را همراهي كنم كه در جاده تنها نباشد. 27 اسنفد ساعت 11 شب پيامي از دبير سرويس سياسي دريافت كرده‌ام : روز اول نوروز ميتوانيد به ديدار آقا برويد؟ آن ساعت خواب بودم و ساعت 1.15 شب است كه بيدار شده‌ام و به پيامك نگاه ميكنم.. دو سه باري برانداز ميكنم كه مطمئن بشوم بيدارم و درست مي‌بينم. چند روز قبل ديالوگي دروني در اين زمينه داشتم و سودای دیدار داشتم بدون آنکه اصلا خبری از دیدار باشد. دهان جلوی کسی بازنکرده بودم. تا اینکه این پیامک رسیده‌است. خودم مانده‌ام كه چطور بعضي چيزهاي بعيد صرفا با يك مرور اجمالي محقق شود و بعضي از امور را با وجود دعاي عريض و طويل اشك و ناله نمي‌شود كه نميشود... علاوه بر قول همراهي خواهرم، مادرم هم بسيار حساسم چشم انتظار است و برايش بسيار مهم است كه تنها پسرش حين سال تحويل بر آنجا باشم به خصوص كه امسال پدرم هم در ايام عيد در شهرستان ديگري مشغول كار است. به ناگاه عبارت «با ابي انت و امي» در زيارت عاشورا يادم ميافتد. با وجود تكرار، به اينجاي زيارت عاشورا كه مي‌رسم جا مي‌خورم!... اين چه مرحله‌اي از ايمان است كه در آن ماموم به امام خود بگويد پدر و مادرم فداي تو باد! افرادي مثل من كه گه گاه دعايي مي‌خوانيم تا مثلا قرضي بدهيم يا شفاي بيماري را بگيريم و ايمان طلبكارانه براي تنظيم امور دنيوي‌مان داريم، قطعا از آن ايمان فداكارانه‌اي علومي كه عاشورا را ثبت در تاريخ كرد و ياري امام را مقدم بر جان پدر و مادرش مي‌داند، دركي نداريم.. اين نگاه است كه سبب مي‌شود امام حسين بگويد: من ياراني بهتر از ياران خود نديده‌ام. مي‌گويند يكي از علمای بزرگ که در سندیت اين قول تشكيك كرده بود، خواب معناداري ديد كه به جاي سعيد ابن عبدالله در نماز ظهر عاشورا روبروی امام ايستاده است و به جاي اينكه خود را سپر امام كند و با جانش به استقبال تير يزيديان برود، جا خالي داده می‌داده است و در همان خواب امام به او فرموده است كه ديديد كه ياران من بهترين ياران دنيا هستند. جالب اينكه همشيره روز قبل تاكيد كرده است كه لازم نيست نگران باشم و از قضا امسال يكي از دختران آشنايان كه دانشجوست، در راه برگشت همراه اوست و تنها نيست. مي‌ماند حساسيت مادرم كه مطئنم ايمان و صبرش بر اين حساسيت برتري خواهد يافت. اين گفت‌وگوي دروني حاصلش اين مي‌شود كه چنددقيقه بعد يعني 1:22 دقيقه نيمه شب با اينكه احتمال مي‌دهم دبير سرويس خواب باشد، به او جواب بدهم : بله مي‌توانم، نگذاشتم جواب را فردا بدهم مبادا فرصت از دست برود. خدا را شكر كه ايشان هم سريع جواب ميدهد. و مساله قطعی میشود.صبح روز ديدارروز اول عید بعد از نماز صبح كم‌خوابي شب قدر كار دستم ميدهد و چند دقيقه دراز ميكشم و خوابم ميبرد. الحمدالله كه راه نزديك است و تاخيرم بيشتر از 10 دقيقه نيست، آنهم در واقع به اين خاطر كه آن دورو بر جاي پارك نيست كه آنهم به طرز معجزه واري در نزديكترين محل ممكن يافت ميشود. به محل دفتر حفظ و نشر آثار رهبري نمي‌روم و مستقيم دوان دوان تا محل ورود بیت رهبری ميروم. آنجا دوتن از دوستان خبرنگار را كه مي بينم اضطرابم از بين ميرود و متوجه مي‌شوم آنها هم دو سه دقيقه قبلش آنجا هستند و منتظر ورودند. من نفر آخرم كه از گيت اول وارد مي‌شوم و در گيت دوم مي‌گويند چرا موبايلت را تحويل ندادي. با سرعت برق به باجه تحويل مي‌روم. خودم از اين سرعت عمل كمي تعجب ميكنم. چون كم خوابيده‌ام و در حالت معمول اين بدن خسته كم خواب معمولا كند مي‌شود. بعد از تحويل موبايل با همان سرعت وارد ميشوم و خودم را به گروه خبرنگاران مي‌رسانم. وقتي در آستانه درب حسينه امام خميني كفشهايمان را درمي‌آوريم نمي‌دانم چطور اما حس اربعين القا مي‌شود. به اين طرف و آن طرف نگاه مي‌كنم موكبي نيست. اين حس از كجا آمد؟
 
بعد از یکی دوبار جابجایی، من- بدون اینکه برنامه‌ای از‌پیش‌تعیین‌شده‌اي داشته باشیم- دقيقا روبروي محل استقرار صندلي مقام معظم رهبري مي‌نشينم. از آنجا كه مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ اين جاي‌گيري را به فال نیک می‌گیرم. از سوی دیگر، حالا که دوباره این جاگیری را تذکر مجدد این نکته به خود می‌دانم که باید خود را با ایشان تنظیم کرد و مستقیم در مسیری که ایشان نشان می‌دهد، طی طریق کرد. شوق كساني كه به ديدار آمده‌اند به خصوص جوان‌تر و کودکان به من مي‌فهماند كه چرا حس اربيعن به من القا شده است. چهره‌ها نورانيت و سرزندگي و قداستی دارند كه فقط در اربعين مي‌شود آن را ديد. براي خودم غصه ميخورم. كار خبر بعد از مدتي تحت توجيهاتي چون لزوم بي طرفي، نگاه عيني و توصيف‌گري صرف در نهایت نوعي سردي و انجماد يا لااقل حبس احساسات را در خبرنگاران تقويت ميكند. توصيه عمومي اين است كه خبرنگار بايد به جاي مشاركت در حادثه صرفا آن را روايت كند و به حق و باطل كاري نداشته باشد. غصه مي‌خورم كه اين روحيه باعث مي‌شود ما به جاي رها كردن خود در ميان امواج التذاذ دروني ناشي از حضور در ميان جمعيت مشتاق و بهجت برخاسته از شوق ديدار و وصل يار،  به ناچار بايد با چشماني گرسنه به اصطلاح دنبال

خبرسازي و حاشيه نگاري باشيم؛ كه آمده، كه رفته، كه كجا نشسته، ساعت چند چه برنامه‌اي است؟ به نظرم ما خبرنگاران شوربختانه مانند ضحاك بن عبدالله مشرقي هستيم .وي با اين توجيه كه بده‌كار است با امام شرط كرد كه تا هنگامي پيش او باشد كه هيچ جنگجويي براي امام باقي نمانده است و برايش سودمند است، در كنارش باشد و بعد بگريزد. امام هم البته در حق او دعا كردند ولي به هر حال او در لحظات آخر به امام گفت كه كار تمام شده است و بايد برود و امام بااین حال نگران بود كه آيا او مي‌تواند جان سالم درببرد چرا كه دشمن همه اسبان را پي كرده بود، اما او پيشتر تدارك ديده بود و اسبش را در خيمه اي بسته بود كه درنرود. به هر حال ضحاك بعدها از روايان اصلي كربلا شد. شهيد آويني اقدام او را «عبادت مشروط» مي‌خواند و اين عبادت « كرم ابريشمي است كه در پيله خفه مي‌شود وو بالهاي رستاخيزي‌اش هرگز نخواهد رست. خبرنگار هم ظاهرا روایت مشروط حق است به شرطی که به حق کمک نکند

غر غر کردن خبرنگارانه

روي آن زيرانداز تقریبا قدیمی حسينه نشسته ام و با اينكه مرتب به خود نهيب مي‌زنم كه اينجا پي حاشيه نگاري آمده‌اي نه حاشيه‌سازي و غرغر كردن ولي به هر صورت عدم استفاده از فرش و سرمایی از كف انتقال می یابد، توجهم را جلب ميكند، بعد از چند دقيقه كلنجار رفتن با اين فكر، وجدانم ميپرسد: خودت را دست بالا نگرفته‌اي؟ چند دقیقه بعد جولان دادن سلامی خبرنگار صداو سیما که جمعیت را میشکافد و مصاحبه می‌گیرد، توجهم را جلب میکند و کمی حسادت میکنم... دوباره نهیب زده میشود که تو به جای حسادت روی انجام درست کار خودت متمرکز باشد. مداحی و تواشیح و گروه سرود بچه مدرسه‌ای از شهر ری همگی در اوج کمال هنری هستند. مخصوصا گروه تواشیح، اما من چیز زیادی از برنامه‌ها نمی‌فهمم و بیشتر چشمم دنبال دیدن آن یا این مسوول و به قولی خبرنگاربازی هستم و البته حدس می‌زنم با توجه به جایی که هستیم نشود بعد از دیدار ارتباطی بگیرم و مصاحبه‌ای. چون طبیعتا آنها زودتر خارج خواهند شد.

آقای مقتدر که برای اهل طبس هم غصه می‌خورد

چند لحظه مانده به ورود آقا به صحن حسینه، ناگهان خروشی در جمیعت درمی‌گیرد و شعار حیدر حیدر طنین افکن می‌شود. قرار نیست متن فرمایشات رهبری را پوشش دهیم. اما گهگاه نکته‌ای در تحلیل سخنان ایشان به ذهنم می‌رسد و می‌خواهم یادداشتی بردارم که به خودم هشدار می‌دهم به حاشیه‌ها نگاه کن... صورت شاد کودکانی که بیش از سه ساعت انتظار کشیده‌اند، سردار حاجی زاده‌ای که آمده ودر وسط صف جلویی مردمی نشسته به جای اینکه روی صندلیها کنار مسولان بنشیند.

 

به هر حال سالها کار خبری مدعیمان کرده و به زعم خود سیاستمدار شناسیم و رواشناسی رهبران دنیا را با جزئیات بالا می‌دانیم و از این حیث گفتمان آنها معمولا در خبرنگاران شور یا تعجب یا جا خوردن و اصولا هیچ احساسی نمی‌انگیزد، اما همچون همیشه امام خامنه ای فرق میکند. ایشان میتوانند هر بار سخنانی بگویند که دشمنان را عصبانی‌تر کنند و یاران را شادتر و خبرنگاران مدعی با تجربه را هم متحیر. شخصا انتظار نداشتم که ایشان دوبار بر اینکه اگر آمریکا علیه ایران خباثتی بکند، سیلی سختی خواهد، تاکید کند. از این تکرار به‌واقع متعجب و البته مشعوف شدم. به خصوص وقتی بار دوم این را با شدت بیشتری بیان فرمودند و گفتند سیلی«های» سختی خواهند خورد، که نشان میدهد که آقا خودشان در بحث به هم زدن محاسبات غلط دشمنان با فاصله بسیار زیاد نسبت به همه ما پیشگام هستند و در دفع تهدیدات دشمن با سلاح ایمان مسلط بر اوضاع و مقتدرانه پیشوایی امت را به عهده دارند . و اما دو نکته دیگر اشاره ایشان به مضر بودن دلالی مسکن و طلا و ارز که ضد تولید است که در پیام نوروزی ایشان هم مطرح شده بود، نور امیدی و شجاعتی در قلبم تاباند و دلیل بیّنی به دست داد که در این زمینه از این پس صدایم را که تاکنون از ترس انگ سوسیالیست خوردن از سوی نئولبیرال‌ها لزران و محدود به محافل دوستانه بود، رساتر کنم. امیداست که دولت با بستن باب دلالی در این حوزه که راه‌کارهای آن در اقتصادهای آزموده روشنی دارد‌، اقدامات لازم روشن را انجام دهد تا هم منویات آقا محقق شود و هم ملت از شرور این دلالی که اثار سو آن کم از تحریم ندارد، راحت شوند. نکته احساس برانگیز دیگر در سخنان آقا برای حقیر توجه ایشان به مصایب همه آحاد ملت بود. همه ما 1403 را سالی سخت می‌دانیم؛ چنانکه مجری برنامه هم گفت می‌توان سال گذشته را سال هزار و چهار صد و سخت خواند... آقا هم به همین مضمون اشاره کردند و به از دست رفتن شهدای دولت و لبنان و غزه توجه دادند اما آقا واقعه مدوفن شدن کارگران طبسی در معدن را هم در کنار این مصایب بزرگ ذکر کردند که تکانم داد. واقعه‌ای که برای اکثر ما در میان انبوه مصایب سال پیش فراموش شده بود اما امام امت با ذکر آن نشان داد که مسوولان ارشد نظام برای اینکه در تراز انقلاب اسلامی عمل کنند، با وجود کلان نگری باید حتی غصه امور کوچک ملت در اقصی نقاط کشور را هم بخوردند و از آفت مرکزگرایی و گرفتاری «اثر فضای نزدیک» دور باشند.

آقا همچنین بر حضور جدی مردم در انتخابات و راهپیمایی 22 بهمن و نماز جمعه نصر به رغم احاطه شدن توسط مشکلات مالی هم تاکید فرمودند؛ نشان از این‌که به رغم ادعای برخی که سالها کلید اقتصاد این کشور دستشان بوده و با وقاحت وصف‌ناپذیر مسوولیت ناکارمدی حاصل از اداره اقتصاد با نسخه‌های بانک جهانی و گرایشات نئو‌لیبرال را به گردن رهبری می‌اندازند و به وضوح دروغ می‌گویند که ایشان مخالف رفاه ملتند!، بیش از یک دهه نام‌گذاری سال‌ها براساس شعارهای اقتصادی به روشنی نشان از دغدغه ایشان رفاه عمومی دارند و چاره‌کار را هم سرمایه‌گذاری برای تولید در کنار سیاست‌های حمایتی می‌دانند. الله اکبر از این همه مدارا با این دروغ‌پردازان موسوم به اقتصاددان که در واقع حسابداران مجری گرایش نئولیبرال در اقتصاد در ایران بوده‌اند. پایان مجلس و یک دیدار یه سرباز ولایی به خودم می‌آیم می‌بینم آقا در حال دعا کردن هستند و سخنرانی تمام شده است. زودتر از انتظارم سخنان آقا تمام شده است. در میان غریو این ملت غیور و شعارهای مختلف آقا با لبخند آرام‌آرام می‌روند. انگار آن چهار ساعت و نیم چهار ثانیه بود. خودم را جمع‌وجور می‌کنم که به یکی از مسوولان برسم و بلکه گفت‌و‌گویی حاصل شود. تنها کسی را که می‌توانم پیدا کنم امیر حیدری فرمانده بسیار متواضع نیروی زمینی ارتش است که که دور و برش خالی نمی‌شود و افرادی او را دور کرده‌اند و چقدر او را می‌بوسند. بالاخره بیرون از حسینه چند ثانیه‌ای تنها می‌شویم که به ایشان عرض می‌کنم که به نظر می‌رسد نیروی‌های مسلح در بحث پوشش اخبارشان همچنان.... ایشان جمله من با تواضع و با لحنی متواضعانه را تکمیل می‌کنند: مستضعف هستم. من با شنیدن این جمله دیگر جمله قبلی ام را رها می‌کنم و عرض می کنم که هر چه از دست ما بر بیاید انجام میدهیم که دوباره چند بازدید کننده با شور و شوق به سمت ایشان می‌آیند چنان سلام و علیک و ابراز محبت می‌کنند که من می‌بینم فضای گفت‌و‌گو مهیا نیست. خداحافظی می‌کنیم. امیر عزیز به گرمی دستم را می‌فشارد و به مراجعه کنندگان جواب می‌دهد. به راستی امیر حیدری و سردار حاجی‌زاده‌ها تلولویی از سربازی زیر پرچم ولایت هستند که می‌تواند فروتنی و مردم‌داری را با اقتدار نظامی‌گری جمع کند. 


بعد از خروج از بیت رهبری که  از همان  گامهاي اول افکارم را جمع‌و‌جور می‌کنم كه مثلا در مقدمه چه بنويسم و موخره چه باشد. براي لحظه اي به خودم می‌گویم: حرفی نیست. حاشيه اي نبود اگر هم بود، در مقابل متن، جاشيه‌ها جلوه و ارزشي نداشت. همه چیز را آقا گفت و تمام كرد و گفته‌ها هم بسيار هم روشن و تكاليف ما هم. شايد اين مهمترين عيدديدني تمام عمر من باشد و بيانات آقا مهمترين عيدي زندگي حرفه‌اي من. سوالهايي نظير اين‌كه من قرار است چه بنویسم که به کار سرمایه‌گذاری برای تولید بیاید؟ من خبرنگار قرار است چه خبری تولید کنم که به کار تولید بیاید و در زدن سیلی سخت به آمریکا نقشی هرچند اندک بازی كند؟ تحفه‌هاي اين ديدار هستند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها