انتخاب سخت یک نوجوان

زندگی سختی‌ها و رنج‌های خاص خود را دارد و از گذر این سختی‌ها، تجربه‌هایی به دست می‌آوریم و رشد روانی و اجتماعی اتفاق می‌افتد.فیلم سینمایی «باد در کشتزارهای نیشکر» به کارگردانی ابراهیم اشرف‌پورکه از روزچهارشنبه ۱۷اردیبهشت در سینماهای منتخب گروه هنر و تجربه در حال اکران است، بیانگر همین سختی‌ها و چالش‌هاست؛ منتها از نقطه نگاه یونس، پسر نوجوانی که برای احقاق حق پدر کارگرش، از علاقه‌اش به فوتبال دست می‌کشد و خود را به آب و آتش می‌زند و تبدیل به قهرمان قصه می‌شود.
زندگی سختی‌ها و رنج‌های خاص خود را دارد و از گذر این سختی‌ها، تجربه‌هایی به دست می‌آوریم و رشد روانی و اجتماعی اتفاق می‌افتد.فیلم سینمایی «باد در کشتزارهای نیشکر» به کارگردانی ابراهیم اشرف‌پورکه از روزچهارشنبه ۱۷اردیبهشت در سینماهای منتخب گروه هنر و تجربه در حال اکران است، بیانگر همین سختی‌ها و چالش‌هاست؛ منتها از نقطه نگاه یونس، پسر نوجوانی که برای احقاق حق پدر کارگرش، از علاقه‌اش به فوتبال دست می‌کشد و خود را به آب و آتش می‌زند و تبدیل به قهرمان قصه می‌شود.
کد خبر: ۱۵۰۳۶۸۹
نویسنده نسرین بختیاری - گروه فرهنگ
 
باد در کشتزارهای نیشکر قصه‌گوست و مخاطبان را تا پایان به دنبال خود می‌کشد و این یکی از ویژگی‌های خوب فیلم محسوب می‌شود. به بهانه اکران، با ابراهیم اشرف‌پور کارگردان این فیلم صحبت کردیم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.
 
چه انگیزه یا تلنگری باعث شد به سمت ساخت این فیلم بروید؟
دغدغه دادگری و عدالت‌خواهی که در زندگی شخصی‌ام دارم، نقطه آغاز این مسیر بود. وقتی متوجه شدم کارگران «هفت‌تپه» برای گرفتن حقوق‌شان تلاش می‌کنند، اما حق و حقوق‌شان پرداخت نمی‌شود و در عین حال شرایط بسیار بحرانی دارند و بعضی سعی می‌کردند فضا را به سمت سیاسی‌شدن سوق دهند، برایم مهم شد این موضوع را پیگیری کنم. در حالی که واقعیت ماجرا ناشی از سوء‌مدیریت یک مدیر نالایق بود که با استفاده از رانت، آن مجموعه را به‌دست گرفته وباعث به‌هم‌ریختگی اوضاع کارگران وکل منطقه شده بود.درواقع،بخشی ازماجرا ناشی از نظام سرمایه‌داری افسارگسیخته آن دوران بود. من هم از همین منظر وارد شدم و با خودم گفتم باید فیلمی بسازم که صدای کارگران هفت‌تپه باشد. به طور تقریبی پنج سال پیش شروع کردم و سال ۱۳۹۹ موفق به دریافت پروانه ساخت سینمایی شدم. آن زمان گروه‌های مدیریتی تغییر می‌کرد و ساخت این فیلم در سه دوره مختلف حضور دولت‌ها بوده است. هرچند مجوز فیلم صادر شد، اما بعضی مسئولان حاضر نشدند فیلم را ببینند. این در حالی است که دولت قبل واقعا پیگیر مسائل کارخانه‌ها، کار و کارگر و به‌ویژه موضوع هفت‌تپه بود. احتمالا به این دلیل که گمان می‌کردند فیلم ممکن است حاشیه‌ساز باشد یا دلایل دیگری داشته باشد شانس دیده شدن از فیلم ما که در سکوت خبری و بدون حمایت خاصی ساخته شده بود، گرفته شد. نه تهیه‌کننده‌ای همراهی کرد و نه هیچ شخص دیگری. این خود ما بودیم که فیلم را روی دوش می‌گرفتیم و جلو می‌بردیم. با این حال، فیلم را این طرف و آن طرف می‌بریم تا به هر نحوی دیده شود.
 
این خط داستانی که از زاویه دید یک کودک و نوجوان به پیامدهای اقتصادی و اجتماعی بیکار شدن پدر خانواده می‌پردازد، چگونه به ذهن شما رسید؟
در ابتدا این خط داستانی از زاویه نگاه کودک و نوجوان، به دلیل مسائل مربوط به مجوز بود؛ یعنی اگر ما در همان سال ۹۹ به طور مستقیم درباره وضعیت کارگران هفت‌تپه صحبت می‌کردیم، احتمالا وارد بحث‌های سیاسی می‌شدیم. هدف ما فاصله گرفتن از فضای سیاسی و تمرکز بر دادخواهی و عدالت اجتماعی و همچنین نشان دادن این موضوع بود که وقتی مدیری نالایق با هزاران رابطه و رانت وارد یک سیستم می‌شود، چگونه بر زندگی کودکان و خانواده‌ها تأثیر می‌گذارد و نفوذ می‌کند. به همین دلیل به این نتیجه رسیدیم که داستان را از نگاه یک کودک روایت کنیم که پدرش کارگر کارخانه نیشکر است؛ چون در آن دوره همه روایت‌ها سیاسی بودند، ولی من تصمیم گرفتم روایتی انسانی- اجتماعی ارائه دهم. حالا بعد از پنج سال، با دیدن فیلم احساس می‌کنید انگار این اتفاق همین امروز افتاده؛ چون بیشتر درباره مسائل انسانی و این موضوع است که انسان‌ها چگونه می‌توانند به هم کمک یا برای هم ایثار کنند. به‌لحاظ نمادشناسی «آتش» در فیلم نشانه آزمون و حق‌طلبی است؛ یعنی کسی که وارد آتش می‌شود وزنده بیرون می‌آید، حقانیتش ثابت شده است. در فیلم نیز می‌بینیم نوجوانی علاقه‌اش به فوتبال را کنار می‌گذارد و برای احقاق حق پدرش تلاش می‌کند؛ حتی تا جایی پیش می‌رود که مانند سیاوش وارد آتش می‌شود. این کودک برای دفاع از پدرش وارد دل آتش می‌شود تا بگوید پدرم بی‌گناه است. فضای این فیلم بیشتر اجتماعی-اقتصادی است تا سیاسی. ما بیشتر به زندگی مردم عادی پرداخته‌ایم و نگاه‌ ما به موضوع، کودکانه اما والایش شده است. در فیلم نشان دادیم چطور کودکان در آتشی که بزرگ‌ترها به پا می‌کنند، می‌سوزند. موضوع دیگر این‌که تنهایی و بی‌کسی کارگران، همواره تکرار می‌شود و کسی پیگیر مطالبات‌شان نیست. از طرفی، فیلم بازتابی از وضعیت خوزستان است.آن پسر در فیلم، نمادی از خوزستان مظلوم است؛ استانی که با همه منابعش همچنان مهجور مانده است.
 
چطور به ایلیا حبیبی، بازیگر اصلی که نقش یونس را به عهده داشت رسیدید؟
در گذشته فیلم کوتاه «گاومیش» را ساخته بودم و برای آن هم خیلی دنبال یک پسر گشتیم که از عهده نقش بربیاید، اما شخصیت مدنظرم را پیدا نمی‌کردم. روزها سمت زمین فوتبالی می‌رفتم که بچه‌ها در آن بازی می‌کردند. روزی به‌صورت اتفاقی از کنار زمین فوتبال رد می‌شدم، دیدم یک پسر نشسته و شوت می‌زند و پاس می‌دهد. همان لحظه با خودم گفتم این همان شخصیتی است که دنبالش هستم. از او عکس گرفتم و به خودش هم گفتم که آیا علاقه‌مند است بازی کند؟... در ابتدا پاسخش منفی بود و گفت فقط فوتبال بازی می‌کنم. گفتم اشکالی ندارد، بیا صحبت کنیم، اما بعدها به این کار علاقه‌مند و به لطف خدا خیلی هم خوب شد. اگر اتفاقات خوبی برایش بیفتد، می‌تواند در آینده واقعا تبدیل به یک سوپراستار برای سینمای ایران شود. البته در سینمای ایران بچه‌هایی را دیده‌ایم که در دوران کودکی بازیگران خوبی بودند، اما وقتی بزرگ شدند متأسفانه اطراف‌شان آدم‌های مناسبی نبودند و کارگردان‌ها هم آنها را رها کردند، اما من ایلیا را رها را نکردم و با خانواده‌اش در ارتباط هستم. برای من فقط ساختن یک فیلم مهم نیست و خلاف بسیاری از فیلمسازان که پس از کار با کودکان ارتباط‌شان را قطع می‌کنند، من این بچه‌ها را رها نکردم. تلاش می‌کنم اگر موقعیتی پیش بیاید، رابطه نزدیکی با آنها داشته باشم تا در آینده موفق باشند و این برای من مایه خوشحالی است.
 
سرمایه‌گذاری و ساخت فیلم به چه نحوی بود و چقدر طول کشید؟
به شکل کاملا مستقل شروع کردم؛ بعدها مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی وارد پروژه شد و با تهیه‌کننده قرارداد بست، ولی در ابتدا فیلم مستقل بود. اکنون حدود ۵۰ درصد فیلم متعلق به مرکز و باقی‌اش در اختیار تهیه‌کننده است. در آن زمان فقط حدود ۱۶-۱۵ درصد فیلم به من واگذار شد؛ مقدار کمی هم پول به صورت پراکنده داده شد. در واقع، این فیلم را کاملا به شکل شخصی ساختم. ما در مدت زمانی کوتاه ظرف ۲۶ یا ۲۷ روز فیلمبرداری را انجام دادیم. من از دو ماه قبل با بازیگران، به‌ویژه کودکان تمرین کرده بودم؛ حتی بعضی از بازیگران نقش‌های فرعی که نقش کارگر را ایفا می‌کردند، واقعا کارگران اخراجی بودند و تجربه بازیگری نداشتند. برای بسیاری‌ از آنها این اولین تجربه بود و من خیلی تأکید داشتم که واقعا کارگر باشند، چون حس واقعی فقط از خود آنها به تماشاگر منتقل می‌شد. جالب است بدانید همه بازیگران فیلم بعدی‌ام در تالش به نام «کارخانه نمایش» که اکنون در مرحله پس‌تولید است، کارگران واقعی یک کارخانه هستند. این بار فیلم درباره بزرگسالان است و برای اولین‌بار در سینمای ایران، تمام بازیگران فیلم، کارگر هستند.
 
قصه‌گو بودن این فیلم بسیار قابل توجه است. چطور به این سیر داستانی که برای یونس به عنوان قهرمان قصه انتخاب کردید تا به حق خود، پدر و خانواده‌اش برسد رسیدید؟ 
در خانواده‌ها این‌طور است که فقط بچه‌ها می‌خواهند به حق خودشان برسند. احساس کردم شاید در یک خانواده ایرانی، باید نگاهی مسئولانه‌تر به یک نوجوان داشته باشیم؛ یعنی ببینیم اگر واقعا در خانواده مشکلی پیش بیاید، بچه‌ها و نوجوانان چقدر می‌توانند به خانواده کمک کنند و صدای خانواده باشند. چون واقعیت این است که نسل بزرگسال ما در احقاق حقش لکنت دارد؛ اما به طور قطع نسل‌های جدید نسلی هستند که دادگری و دادخواهی را دنبال می‌کنند و پیگیر آن هستند. بنابراین، احساس کردم که اگر ما دهه‌شصتی‌ها این لکنت را داریم، این بچه‌های نسل بعدی هستند که دیگر این لکنت را نباید داشته باشند. حتی اگر با بالاترین سطح مشکلات هم مواجه شوند. 
 
یکی از ویژگی‌های این قهرمان نوجوان،این است که کنش قهرمانی اوبرای احقاق حقش غلوآمیز نیست و ازقاب بیرون نمی‌زند.
به نکته درستی اشاره کردید. در گذشته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فیلم‌هایی می‌ساخت که مرتبط با محیط کار بود و به عنوان مثال یک نوجوان می‌خواست برود یک کار را برای تأمین معاش یاد بگیرد و بسیاری از فیلم‌های کانون در یک دوره این‌طور ساخته می‌شدند که بچه‌ها در آنها به‌صورت مشتاقانه حضور داشتند، اما این فیلم از آن فضا بیرون آمده و از آن سبک عبور کرده و به سمت دادخواهی رفته است. حالا که بعد از پنج سال به فیلم نگاه می‌کنیم، می‌بینیم با فیلم خوبی روبه‌رو هستیم و وقتی به این فیلم در مقایسه با سایر فیلم‌های این ژانر با همان بودجه نگاه می‌کنیم، می‌بینیم ماحصل آن واقعا خوب بوده است. به عنوان مثال، مجید مجیدی و سایر فیلمسازان با بودجه‌های بالا و با سینمای حرفه‌ای سراغ فیلم‌هایی درباره کودکان یا برای کودکان رفتند و به قدری جذاب بود که کل کشور پیگیر این بودند که ایشان چه ساخته‌ و چه کرده است. همچنین تبلیغات گسترده‌ای هم برای آن فیلم‌ها صورت می‌گرفت. شما کافی است فیلم مرا با آنها چه از نظر محتوا، چه فرم، چه بازی‌ها و سایر عناصر... مقایسه کنید و ببینید باد در کشتزارهای نیشکر که شاید یک‌دهم آنها بودجه داشته، هیچ کمبودی نسبت به این نوع فیلم‌ها ندارد و در زمان خودش واقعا فیلم خوب و آبرومندی بوده است؛ اما متأسفانه این فیلم را پنج سال مسکوت گذاشتند و نادیده گرفتند. 

مشقت‌های یک فیلم کارگری
ابراهیم اشرف‌پور درباره شرایط ساخت «باد در کشتزارهای نیشکر» به جام‌جم گفت: شرایط ساخت فیلم در سال ۹۹، با توجه به کرونا بسیار سخت بود و حتی برای جمع‌کردن چهار یا پنج نفر از عوامل هم مشکل داشتیم. به عنوان مثال، فیلمبردارمان به من می‌گفت: «ابراهیم، اگر ماشینت را ضدعفونی نکنی، دیگر فیلمبرداری نمی‌کنم»، چون می‌ترسید کرونا بگیرد؛ حتی برای ماشین‌هایی که از تهران می‌آمدند باید مجوز می‌گرفتیم، چون آنجا به‌شدت قرنطینه بود. از سوی دیگر، دریافت مجوز فیلمبرداری هم مشکل‌ساز بود. اگر آن زمان متوجه می‌شدند مضمون فیلم ما چیست، شاید اصلا همکاری نمی‌کردند یا حساس می‌شدند. برای همین سعی کردیم بدون جلب توجه پیش برویم تا بتوانیم فیلم را بسازیم.


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها