با سلسله ‌الذهب تا قلعه توحید

 در گستره پربار معارف اسلامی، حدیث شریف «سلسله‌الذهب» از جایگاهی بی‌بدیل برخوردار است؛ روایتی قدسی از امام‌رضا(ع) که همچون گرهی زرین در تار و پود قالی دین، مفاهیم عمیق توحید و ولایت را به هم پیوند می‌زند. این حدیث که در مسیر پربرکت سفر امام(ع) از مدینه به مرو و در شهر نیشابور صادر شد، نه‌تنها از نظر سند، که از حیث بافت متنی و موقعیتی، درسی بزرگ از حکمت و تدبیر ائمه‌اطهار(ع) را به نمایش می‌گذارد.
 در گستره پربار معارف اسلامی، حدیث شریف «سلسله‌الذهب» از جایگاهی بی‌بدیل برخوردار است؛ روایتی قدسی از امام‌رضا(ع) که همچون گرهی زرین در تار و پود قالی دین، مفاهیم عمیق توحید و ولایت را به هم پیوند می‌زند. این حدیث که در مسیر پربرکت سفر امام(ع) از مدینه به مرو و در شهر نیشابور صادر شد، نه‌تنها از نظر سند، که از حیث بافت متنی و موقعیتی، درسی بزرگ از حکمت و تدبیر ائمه‌اطهار(ع) را به نمایش می‌گذارد.
کد خبر: ۱۵۰۵۳۱۹
 
از گره قالی تا گزاره تاریخی 
در تحلیل حدیث بلند سلسله الذهب یا رشته طلایی یا سررشته زرین جا دارد با مثالی به توضیح و تشریح رویکردی بپردازیم که این نوشتار پیگیر آن است؛ در هنر قالی‌بافی ایرانی، هر گره شش جهت دارد : بالا، پایین، چپ، راست، پیش‌زمینه و پشت‌زمینه در قالی هیچ گرهی به‌تنهایی معنا ندارد، بلکه معنا و ارزش آن در پیوند با طرح کلی (نقشه) و رنگ‌های اطرافش شکل می‌گیرد. این تصویر استعاری می‌تواند الگوی درک ما از متون تاریخی باشد: هر گزاره تاریخی همچون یک گره در قالی بزرگ تاریخ است و بدون توجه به موقعیت‌های پیرامونی‌اش، ناقص یا حتی گمراه‌کننده خواهد بود. همان‌طور که در قالی، تنها با درک نقشه، رنگ و نظم می‌توان نقش نهایی یک گره را دید، در بررسی تاریخی نیز بدون تحلیل «بافت» (یعنی شرایط درونی و بیرونی یک گزاره تاریخی یا روایت) معنای دقیق حاصل نمی‌شود.
 این رویکرد، به‌ویژه در تحلیل احادیث مهمی مانند حدیث سلسله ‌الذهب، ضروری است.
   
دو بال فهم روایت؛بافت متنی و بافت موقعیتی
«بافت متنی» (textual context) یعنی دقت در معنا و مفهوم عبارات یک گزاره یا روایت در ساختار زبانی خودِ آن: واژگان، افعال، ترکیب نحوی، استعاره‌ها و شکل بیان. در کنار آن، «بافت موقعیتی»(situational context)، شامل شرایط زمان و مکان، فضای فرهنگی، سیاسی، اعتقادی، شخصیت‌ها و مخاطبان است. فهم دقیق این شرایط، راه فهم، تفسیر عمیق‌تر و واقع‌بینانه‌تری از هر روایت را می‌گشاید.
   
صدای زنجیر طلا از نیشابور 
حدیث سلسله‌ الذهب از احادیث قدسی و ماندگار منقول از امام رضا (ع) است که در مسیر سفر اجباری ایشان از مدینه به مرو، در نیشابور صادر شد. سند این حدیث در منابع شیعه و اهل سنت از اعتبار بالایی برخوردار است.‌ 
شیخ صدوق در «عیون اخبار الرضا» آن را کامل نقل کرده و احمد بن حنبل درباره سند آن گفته است: «اگر این سلسله سند را بر دیوانه‌ای بخوانی، شفا می‌یابد.» زمخشری، قندوزی و برخی دیگر از علمای اهل سنت نیز آن را با ستایش فراوان نقل کرده‌اند.  به همین دلیل، این روایت از معدود احادیثی است که وثاقت آن در میان فریقین (شیعه و سنی)مورد تأیید است.
   
متن حدیث: 
قال الله جلّ جلاله: لا إله إلا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی، امام فرمودند: «بِشُروطِها، و أنا من شُروطِها».
در این حدیث قدسی، خداوند متعال، توحید را دژ امن خویش معرفی می‎کند که هر داخل‌شونده‌ای را از عذاب خدا ایمن می‌کند!
در ادامه حدیث حضرت امام رضا (ع)، شرط ورود به این قلعه امن الهی را پذیرش ولایت اهل‌بیت (ع) می‌داند که آن حضرت نیز یکی از آنهاست! پس در این کلام صریح، شرط ورود به قلعه امن خداوند، به‌روشنی «ولایت» دانسته شده است.
   
تحلیل بافت متنی حدیث
در بخش اول حدیث، جمله «لا إله إلا الله حصنی» با تصویرسازی «قلعه یا دژ»، مفهومی از توحید ارائه می‌دهد که هم هویت دارد و هم محافظت می‌کند. عبارت «حصنی» (دژ من) تصویر توحید را به‌صورت قلعه‌ای مستحکم مجسم می‌کند. این استعاره، بیانگر امنیت ایمان و نقش حفاظتی توحید است. 
عبارت «فمن دخل حصنی أمن من عذابی» ورود این دژ را شرط نجات معرفی می‌کند. اما اضافه شدن جمله شرطی «بشروطها» و به‌ویژه جمله تأکیدی «و أنا من شروطها» جهتی دیگر به حدیث می‌دهد.  جمله «بِشُروطِها وَ أنا مِن شُروطِها» از حیث نحوی و معناشناسی، ساختار نقل قول را می‌شکند و امام را از راوی به بخش جدایی‌ناپذیر از مضمون حدیث تبدیل می‌کند، این عبارت، نقطه چرخش روایت است؛ گوینده (امام رضا (ع)) دیگر صرفا ناقل روایت نیست، بلکه خود را در متن معنا جای می‌دهد.
 توحید، بدون ولایت امامان اهل‌بیت (ع)، کامل نیست؛ ورود به قلعه نجات، نیازمند عبور از دروازه ولایت ائمه است.
   
تحلیل بافت موقعیتی حدیث؛ نیشابور؛ بستر فرهنگی صدور حدیث
براستی چرا امام رضا (ع) در نیشابور، حدیثی قدسی نقل کرد و چرا کلامی از رسول خدا (ص)، سایر پدران گرامی‌اش یا مطلبی از خود نگفت؟! 
از منظر موقعیتی، این روایت در نقطه‌ای بیان شده که نه صرفا جغرافیایی، بلکه فرهنگی و سیاسی بود.  نیشابور سال ۲۰۱ هجری قمری، برابر با یکی از مهم‌ترین مراکز اصحاب حدیث اهل سنت در خراسان بود. این شهر، محل اقامت و تدریس محدثان سنی همچون اسحاق بن راهویه بود. فضای نیشابور، گرچه مذهبی و دین‌مدار بود، اما به شدت حدیث‌محور و محتاط در پذیرش هر نقل قولی بود.  در چنین شرایطی، وقتی امام رضا (ع) در ۱۰ جمادی الثانی ۲۰۱ هجری، ۱۷ دی ۱۹۵ شمسی، ۷ ژانویه ۸۱۷ میلادی، وارد نیشابور شد، جمعیت عظیمی از مردم و علمای اهل سنت برای استقبال آمدند.
   
موضع‌گیری اعتقادی هوشمندانه 
امام در فضای حاکمیت تقیه در دوران مأمون عباسی و پاسخ به تقاضای ایشان، این حدیث را با ذکر سند از آباء مطهرشان، تا خداوند بیان کردند و در پایان با صدایی رسا گفتند: «بِشُروطِها، وأنا من شُروطِها». این نه‌فقط یک پاسخ به درخواست علمی بود، بلکه موضع‌گیری اعتقادی هوشمندانه‌ای بود در فضای اعتدال سیاسی و احترام علمی.  نیشابور سنی‌مذهب، حدیث‌محور و دارای ساختار علمی منظم بود. حضور امام رضا (ع) در چنین فضایی و صدور چنین حدیثی، نشانه‌ای از تدبیر، حکمت و شجاعت ایشان است. ایشان نه با ادعای مستقیم امامت، بلکه با گنجاندن خود در زنجیره توحید، به‌روشنی حقیقت ولایت را به مخاطب القا کردند.
   
حدیثی که طرح قالی دین را کامل کرد!
در مقام جمع‌بندی می‌توان گفت حدیث سلسله ‌الذهب، نمونه‌ای است از چگونگی اتصال مفاهیم توحید و ولایت در قالبی زبانی، تاریخی و اجتماعی.  امام رضا (ع) با بهره‌گیری از موقعیت خاص نیشابور، روایتی را عرضه کرد که سلسله اتصال زمین به آسمان را روشن کرد. حدیثی که نه‌تنها از نظر سند، بلکه از نظر ساختار و موقعیت صدور، بی‌نظیر است. همان‌گونه که در قالی، جای هر گره باید درست و هماهنگ با طرح کلی باشد، در دین نیز مفاهیم بنیادینی چون امامت و ولایت اهل‌بیت عصمت و طهارت‌(ع) پیوندی ناگسستنی با توحید دارند و توحید نیز بدون ولایت، طرحی ناتمام است.حدیث سلسله‌‌الذهب گرهی طلایی در متن دین اسلام است؛ گرهی که هم در جای درست خود نشسته، هم رنگ ویژه خودش را دارد و هم به طرح کلی، به‌روشنی معنا می‌بخشد.

نگرش مردم نیشابور به امام رضا (ع)

مردم نیشابور، گرچه به لحاظ مذهبی پیرو اهل سنت بودند، اما نسبت به شخصیت علمی، اخلاقی و نسبی امام رضا (ع) احترام فراوانی قائل بودند و امام را «فرزند پیامبر» می‌دانستند؛ در حالی که پیش از ایشان، عده‌ای از اهل سنت، فرزندان دختر رسول خدا (ص) را فرزند پیامبر نمی‌دانستند! امام را «محدثی موثق» می‌شناختند نه امام دارای علم الهی؛ به همین دلیل از آن حضرت درخواست کردند تا از پیامبر (ص) حدیثی برای‌شان بازگو کند؛ چرا که از منظر ایشان، حدیث به کلام پیامبر (ص) منحصر بود!  از طرفی دیگر آن حضرت را مورد وثوق می‌دانستند که از وی طلب حدیث کردند! گرچه جایگاه امامتی‌اش را به رسمیت نمی‌شناختند.   حدیث سلسله‌الذهب دقیقا در این مرز احترام و اعتقاد صادر شد. امام(ره)، این احترام را به پلی برای معرفی ولایت تبدیل کرد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها