گفت‌و‌گوی خبرنگار «جام‌جم» با قاتل دختر ۲۴ ساله:

الهه کمکم کرد اما او را کشتم

راننده جوان که مسافرش - دختر ۲۴ ساله - را به قتل رسانده، دیروز ابعاد جدیدی از شب جنایت را فاش کرد. او مدعی شد انگیزه‌اش سرقت و آزار رساندن به او نبوده و فقط برسر یک کشمکش لفظی، آن دختر را کشته است.
راننده جوان که مسافرش - دختر ۲۴ ساله - را به قتل رسانده، دیروز ابعاد جدیدی از شب جنایت را فاش کرد. او مدعی شد انگیزه‌اش سرقت و آزار رساندن به او نبوده و فقط برسر یک کشمکش لفظی، آن دختر را کشته است.
کد خبر: ۱۵۰۶۴۵۸
نویسنده معصومه ملکی - گروه حوادث
 
به گزارش خبرنگار جام‌جم، الهه دختری ۲۴ ساله و ساکن اسلامشهر بود که در یک آرایشگاه، حوالی سعادت‌آباد تهران کار می‌کرد. عصر چهارم خرداد امسال سوار خودروی مسافربر سمند نقره‌ای شد تا به خانه‌اش برود اما ناپدید شد و ۱۰روز بعد با دستگیری قاتلش، جسد او حوالی فرودگاه امام‌ خمینی(ره) کشف شد. در ادامه تحقیقات معلوم شد دختر فوت‌شده نزد مشاور می‌رفته که با تحقیق از مشاور، مشخص شد مقتول فردی عاطفی بوده و سعی می‌کرده با دیگران هم ارتباط خوبی داشته باشد. فردی برون‌گرا و امیدوار به زندگی بوده و به تفریح و تغییر در زندگی اهمیت می‌داده است.  احسان شکیب‌نژاد، بازپرس شعبه دهم دادسرای جنایی تهران درباره آخرین روند تحقیقات به جام‌جم گفت: متهم و برادرش در بازداشت به‌سر می‌برند. بعد از اعلام نتیجه نهایی نظریه پزشکی‌قانونی و بازسازی صحنه قتل، باتوجه به این‌که قتل در اسلامشهر رخ داده بود، به‌زودی پرونده با نبود صلاحیت رسیدگی به دادسرای اسلامشهر ارسال خواهد شد. همچنین والدین مقتول برای قاتل درخواست قصاص کرد‌ه‌اند. 
روابط‌عمومی سازمان پزشکی قانونی کشور نیز ضمن رد ادعای صورت گرفته در این‌ مورد، می‌گوید: سازمان پزشکی قانونی‌ کشور در مورد علت تامه فوت یا جزئیات نتایج معاینه و آزمایشات پیکر مرحومه الهه حسین‌نژاد اطلاعیه‌ای صادر نکرده است. معاینات تخصصی درحال انجام است و تا زمان قطعیت یافتن نتیجه معاینات و آزمایشات لازم، هیچ اظهارنظری در این خصوص مورد تایید نیست.
روابط‌عمومی سازمان‌ پزشکی قانونی کشور در ادامه آورده است: بیان ادعای تجاوز به مرحومه از سوی این سازمان غیرواقعی است و‌ نتیجه بررسی‌های تخصصی پس از انجام تمامی اقدامات علمی لازم به مقام قضایی اعلام خواهد شد.

نام بهمن ۳۱ ساله، عامل جنایت و عکس‌های او، چند روزی است که فضای مجازی را تسخیر کرده و همه درباره او و مجازاتی که در انتظارش است، حرف می‌زنند. درباره انگیزه او از قتل دختر جوان روایت‌های متفاوتی بازگو شده است. روز گذشته  فرصتی به خبرنگار ما دست داد تا با او گفت‌و‌گویی کند که در ادامه می‌خوانید. بهمن دستمال مچاله‌شده‌ای را به دست گرفته بود و به پهنای صورت اشک می‌ریخت. به‌سختی حرف می‌زد و حالش بد بود. 

از خانواده‌ات بگو؟
در خانواده‌ای کشاورز در یکی از روستاهای غربی کشور بزرگ شدم. تا کلاس نهم بیشتر درس نخواندم. پدرم سال ۹۶ فوت کرد. خواهر و برادرانی دارم و هشتمین و آخرین فرزند خانواده هستم. سال‌ها قبل به تهران آمده و کارهای مختلفی انجام دادم، ازجمله قنادی و ساندویچی. از هشت سال قبل هم راننده اسنپ شدم. 

‌متاهلی؟
۱۲ سال قبل مادرم به خواستگاری دختر یکی ازدوستانش رفت و ازدواج کردیم.نمی‌توانستم بدون اوزندگی کنم.بعد از سال‌ها دوا ودرمان، متوجه شدم که همسرم بچه‌دارنمی‌شود. همه می‌گفتند جدا شوید اما من به خاطر علاقه‌ام به او، این موضوع را قبول نکردم. خانه‌ای در اسلامشهر خریدیم و آنجا زندگی می‌کردیم، حتی مغازه نان فانتزی برایش خریدم و به نامش زدم اما کم‌کم رفتارش با من بد شد و ساز جدایی می‌زد. به اخلاق و رفتارش سوء‌ظن پیدا کرده بودم و با هم درگیر بودیم. سرانجام نزد خانواده‌اش رفت و جدا شدیم.
‌‌
همیشه با خودت چاقو حمل می‌کنی؟
بیشتر مواقع. چون هشت سال قبل مردی را از محله‌ای در اسلامشهر به محلی دیگر بردم ولی او کرایه دربستی ۳۰ هزار تومانی را نپرداخت و با هم مشاجره لفظی کردیم. درنهایت مسافر با چاقو مرا تهدید کرد و بعد پیاده شد. موضوع را به همکاران راننده‌ام گفتم و چون برای آنها نیز اتفاقات مشابه رخ داده بود، تصمیم گرفتیم مسافر راه دور را نبریم و چاقو داشته باشیم تا اگر کسی ما را خفت کرد، برای نجات خودمان از آن استفاده کنیم. 

‌سابقه‌داری؟
سر مطالبه مهریه همسرم و درگیری و ضرب و جرح با اقوام، پرونده‌ای برایم تشکیل شد. یک بارهم با عمویم سر ملک درگیر شدیم که بابت سهمم دو راس گوسفند او را سرقت کردم. همه این پرونده‌ها مختومه و منجر به رضایت شده بود. 
‌‌
مواد و مشروب مصرف می‌کنی؟
 اصلا. اهل هیچ خلافی نبودم!

‌از روز حادثه بگو؟
آن روز زوجی را به عنوان مسافر اسنپ به ترمینال غرب آوردم. در میدان آزادی منتظر مسافر بودم. دختری جوان همان حوالی بود که سمتم آمد و گفت مقصدت اسلامشهر است. گفتم بله و بعد روی صندلی عقب سوار شد. حدود ۳۰ دقیقه ماندم تا شاید مسافر بیاید که نیامد و بعد آن دختر آمد صندلی جلو نشست. تصور کردم می‌خواهد که او را دربست ببرم و حرکت کردم. ۱۰دقیقه از مسیر را رفته بودیم که شروع به صحبت با تلفن کرد. به حرف زدنش در خودرو اعتراض کردم و گفتم که حرف‌هایت را در خانه‌ات بزن. او هم تلفن را قطع کرد. به من گفت چرا این‌قدر عصبی هستی. همه در زندگی‌شان مشکل دارند، چرا این‌قدر بداخلاقی می‌کنی. 

‌گفته‌شده گوشی مقتول را سرقت کردی؟
نه باور کنید سرقتی در کار نبود. من خودم گوشی داشتم و وضع مالی‌ام بد نبود. چرا بخواهم او را به‌خاطر گوشی‌اش بکشم. او کلی طلا همراه داشت، اگر هدفم سرقت بود، بایدطلاهایش را سرقت می‌کردم. سرقتی در کار نبود. حتی مقتول بعد از آن‌که دید من عصبانی شدم، کرایه را برایم کارت به کارت کرد و با گوشی‌اش عکس واریزی‌اش را نشان داد. به نزدیکی پل قائمیه اسلامشهر که رسیدیم، دوباره شروع به نصیحتم کرد. یکدفعه به‌یاد زنم و مشکلات روحی ناشی از جدایی او افتادم. چاقو را برداشتم و فکر کردم با پخی آن در حال ضربه زدن به دختر هستم اما با دیدن خون، شوکه شدم. او فریاد زد چه می‌کنی چرا با چاقو زدی، مگه با تو چه کردم. توقف کن. ضربه‌ای با پا به داشبورد زد. می‌خواست کاری کند در خودرو باز شود. ضربه‌های دیگری به او زدم. وقتی به خود آمدم، او مرده بود. 

‌با جسد چه کردی؟
سریع جسد را در صندوق‌عقب انداخته و بی‌هدف راه افتادم. در بیابان‌های شهرک صنعتی شمس‌آباد گوشی، کیف و جسد را انداختم و فرار کردم. به خانه آمده و خون‌ها را شستم. 

‌بعد از قتل چه کردی؟
حالم اصلا خوب نبود و تا چند روز از گوشی‌ام استفاده نکردم و از خانه بیرون نرفتم. خواستم به اداره پلیس بروم و خودم را معرفی کنم اما ترسیدم.

‌فکر می‌کردی دستگیر شوی؟
نه. چون فکر می‌کردم کسی متوجه من و جنایتم نشده است. نمی‌دانستم مقتول یک گوشی دیگر هم داشته که در جدال و درگیری با من در زیر صندلی عقب افتاده. آن را یک روز قبل از دستگیری‌ام زیر صندلی پیدا کردم. اول فکر کردم برای مسافر دیگری است اما هرچه منتظر شدم، کسی به من زنگ نزد و مطمئن شدم متعلق به مقتول است. 

با گوشی چه کردی؟
در سرویس بهداشتی پایانه غرب انداختم. 

‌‌از کجا خبردار شدی پلیس دنبالت است؟
به قهوه‌خانه که رفته بودم، دیدم همه درباره این دختر حرف می‌زنند. آنجا فهمیدم پلیس دنبالم است و در همان قهوه‌خانه دستگیر شدم.

‌اگر به شب قتل بازمی‌گشتی  چه تصمیمی می‌گرفتی؟
سعی می‌کردم خشمم را کنترل کنم و خودرو را متوقف و مسافر را پیاده می‌کردم تا چنین جنایتی رقم نمی‌خورد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
افسانه کوهنوردی ایران

گفت‌وگو با افسانه حسامی‌فرد، اولین کوهنورد زن تاریخ‌ساز ایرانی در مسیر باشگاه هشت ‌هزاری‌ها

افسانه کوهنوردی ایران

نیازمندی ها