این نامگذاری در سال ۱۳۸۸ صورت گرفته است و همه ساله با همین عنوان گرامیداشته میشود. به همین مناسبت و در گفتوگویی اختصاصی با حبیب یوسفزاده، معلم، مترجم و نویسنده توانمند به گفتوگو نشستهایم.
در ابتدای صحبت بفرمایید چرا از میان تمام حوزههای کاری، معلمی، مترجمی و بهویژه نوشتن را انتخاب کردید؟
معلمی و بهویژه مترجمی کاری بود که شخصا به آن علاقهمند بودم. زیرا ترجمه این فرصت را به مترجم میدهد که به اصل مجموعهای از آثار که ترجمه همه آنها امکانپذیر نیست دسترسی داشته باشد و بهقول معروف از اصل جنس لذت ببرد. زیرا این متون اگر هم ترجمه شود ممکن است آن حلاوت و شیرینی اصل اثر در ترجمه از دست برود. بنابراین مترجمی برای من همیشه مهم بود و به همین علت آن را دنبال کردم. فکر میکنم بهخاطر چنین علاقهای بود که معلم زبان انگلیسی شدم چون متأثر از همان علاقه من به مترجمی بود. پس کار اصلی من در حوزه آموزش این بود که بهصورت رسمی معلم زبان انگلیسی شدم. ضمن اینکه معلمی غیررسمی من نیز همین محافل آموزش داستاننویسی برای کودکان و نوجوانان بود که آن را هم تجربه کردم اما مهمتر از همه اینها درمقطعی از دوران جوانی که در نیروی انتظامی خدمت میکردم، با دوست سربازی به اسم آقای رضا پریزاد آشنا شدم که ایشان الان استاد علوم سیاسی هستندو در دانشگاه تدریس میکنند.بهواسطه ایشان با یک مسجدی خاص درمحله سیمتری جی واقع در جنوب غرب تهران بهنام مسجد جوادالائمه(ع) آشنا شدم. از ویژگیهای این مسجد این بود که سردبیر وقت کیهانبچهها زندهیاد امیرحسین فردی، در پشتبام این مسجد و در یک اتاقک محقر، عصرهای دوشنبه بعد از نمازمغرب هر هفته، یک محفل داستانخوانی و نقد داستان برگزار میکردند که من هم فرصت حضور در جلسات «دوشنبههای مسجد جوادالائمه(ع) را پیدا کردم و با کتاب و مطالعه مأنوس شدم.
بهعنوان یک نویسنده ازاهمیت مقطع سنی کودک و نوجوان بگویید و اینکه نوشتن برای این گروه سنی چقدر مهم است. درباره این موضوع بسیار سترگ و مهم زیاد گفته شده. پیرامون ما نیز پر از منابعی است که درباره اهمیت این مقطع سنی. خوشبختانه روانشناسان، پژوهشگران و دانشمندان علوم شناختی روی موضوعات مدرن این حوزه کار کردهاند و دسترسی به آنها به آسانی وجود دارد اما درباره کودک و نوجوان باید بگویم واقعا یک دوره طلایی و سحرآمیز است؛ یک بخش از عمر طلایی و سحرآمیز انسان که وقتی متولد میشود تا دوسالگی وزنش چهار برابر میشود. یعنی سرعت و مسیر رشد انسان یکجوری پرشتاب است که انسان را وا میدارد در آن تأمل کند. حالا این از بعد جسمی است. از بعد روحی و روانی و شناختی مسأله بسیار پرشتابتر و بسیار سریعتر از این حرفهاست. ضمن اینکه اتفاقاتی در مقطع بعد از تولد تا چهارسالگی رخ میدهد که در مقایسه با بقیه عمر انسان بسیار قابل توجه است. هرچه انسان چیزهای جدیدی را تجربه میکند اما نسبت به آن چهار سال اول شاید چنان اهمیتی نداشته باشد، چون جوهره شخصیت انسان در آن چند سال اول شکل میگیرد. به همین دلیل نوشتن داستانهایی که متناسب با سنین رشد کودک و نوجوان باشد بسیار مهم است. آقای برونو بتلهایم در کتابی تحت عنوان «افسون افسانهها» میگوید داستان و روایت، نزدیکترین رسانه به تارهای فطرت بشر است. در جای دیگری نیز میگوید اگر میبینید آدمها در بزرگسالی به رمال و جادوگر مراجعه میکنند یا دنبال فالبین هستند تا سرنوشت خودشان را بدانند یا حتی عوض کنند و اگر به مواد مخدر و الکل رومیآورند و رفتارهای ضداجتماعی از خودشان بروز میدهند، همه اینها به این علت است که بهاندازه کافی کودکی نکردهاند و بهسرعت به بزرگسالی پرتاب شدهاند. اهمیت این دوره شاید در ادوار گذشته چندان شناخته شده نبود؛ چه در کل دنیا و چه در ایران. یعنی کودک را یک بزرگسال کوچک در نظر میگرفتند و منتظر بودند هرچه زودتر بازوان و هیکلش شکل بگیرد و بتواند در کارهای یدی منزل به خانواده یاری برساند و کمکحال خانواده باشد. در ایران هم با تلاش بزرگانی مثل بوعلی سینا، امام محمد غزالی و دیگران مطالب مهمی راجع به کودکی تولید و مطرح شد اما توجه به کودک به شیوه مدرن از قرن هجدهم و بهویژه در اروپا شکل گرفت. در این میان موضوعات مهمی از جمله اینکه اگر کودک خوب تربیت شود میتواند در آینده موجب سعادتمندی خود، خانواده و کشورش باشد مطرح شد. همینقدر عرض کنم که چون ادبیات بهنوعی شبیهسازی زندگی است، کاراکتر و شخصیت کودک در تجربهای که بهواسطه مطالعه کتاب بهدست میآورد، شکل گرفته و رشد عاطفی و شناختی پیدا میکند که در هویتسازی و آینده او خیلی مهم است بهگونهای که میتوان گفت کودکانی که در معرض ادبیات فاخر و ناب قرار میگیرند، در بزرگسالی فرق عمده با آنهایی دارند که در معرض این نوع ادبیات قرار نگرفتهاند. اگر بخواهم از یک تعبیر و تمثل عامیانه استفاده کنم، میتوانم بگویم وقتی یک تکه نخ را داخل یک لیوان آب میاندازیم، اتفاق خاصی برای آن رخ نمیدهد اما وقتی همان آب با یک محلول شکر اشباع شده باشد، آبقند غلیظی شکل میگیرد و حالا اگر نخ را در آن محلول قرار دهیم، به تدریج بلورهای زیبای قند دور آن نخ تشکیل شده و درواقع نبات شکل میگیرد. در معرض بودن کودکان با کتاب را شاید بشود به این امر تشبیه کرد. درواقع هرچه کودکان در احاطه زیباییها و ادبیات خوب باشند، روزگار بهتر و زیباتری خواهند داشت.
شما در جشنوارهها و رویدادهای فرهنگی و ادبی مرتبط با کتاب حضور مؤثری داشتهاید. لطفا از اهمیت وجود این رخدادها و رویدادهای فرهنگی برایمان بگویید.
پرسش شما از بنده درخصوص این رویدادهای ادبی و فرهنگی، من را بهیاد جمله طلایی حضرت سعدی انداخت که میفرمایند: سه چیز بدون سه چیز پایدار نماند: ملک بیسیاست، علم بیمباحثه و مال بیتجارت. میخواهم مورد چهارمی را هم اضافه کنم و آن «فرهنگ بدون رویداد» است. ما اگر رویداد فرهنگی در کشور نداشته باشیم، چرخ این وقایع کند خواهد شد. زیرا این رویدادها درواقع تنور اتفاقات اینچنینی را گرمتر میکند بهگونهای که اگر پدیدآورندگان و مخاطبان رویدادهای فرهنگی تلنگرهایی به خودشان بزنند و برای تولید آثار و برای مطالعه مستمر و مؤثر انگیزه پیدا کنند، اتفاقات مهمی رخ خواهد داد. حالا فرق نمیکند سینما باشد، کتاب یا نمایش. چون همه اینها مهم هستند بهویژه رویدادهای با محوریت کتاب یا موضوعاتی مانند ادبیات کودکان و نوجوانان که بسیار مغتنم هستند. الان سالهاست جای جشنواره و رویدادی مهم مثل «مطبوعات کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» خالی است و همینطور جشنوارههای دیگری که بودند و تأثیر داشتند و متأسفانه تعطیل شدهاند. خوب است سیاستگذاران عزیز فرهنگی یک آسیبشناسی در این حوزه داشته باشند و علل تعطیلی این جشنوارهها را بررسی کنند تا از این رهگذر، جشنها و جشنوارههای تعطیل شده احیا شود و دوباره شاهد فراگیری این رویدادهای ارزشمند باشیم انشاءالله.
کمی هم درباره آثار منتشرشده خودتان برای مخاطبان بگویید.
من اساسا نویسنده و مترجم خیلی پرکاری نیستم ولی در حد بضاعت خودم یکسری کارهایی را در حوزه ادبیات داستانی انجام دادهام که شاید بتوانم بگویم مهمترینشان رمان «بیخانمان» بهعنوان اثری جهانی است که آن را برای انتشارات افق ترجمه کردهام. کتاب دیگری را انتشارات سوره مهر با عنوان «سبک شخصی در رمان» منتشر کرده است. امسال کتاب دیگری تحت عنوان «یازده زندگی» منتشر شد که شامل روایتهایی از زندگی فلسطینیهای ساکن در اردوگاههای آوارگان در لبنان و شامل ۱۱ خاطره است که در آن این انسانهای مظلوم و زجرکشیده روایتگر مسائل و دغدغههای خودشان شدهاند. بیش از ۱۰ تا ۲۰ داستان کوتاه برای مجلات رشد نوشتهام که مجموعه آنها میتواند یک کتاب باشد ولی تا حالا به فکر جمعآوری و به اصطلاح تبدیل آنها بهصورت کتاب نبودهام. علاوه بر آن مقالات تربیتی متعددی برای نشریات بزرگسال رشد مثل رشد معلم، رشد فناوری آموزشی یا رشد مدرسه فردا نوشتهام که منتشر شدهاند. جدا از این فعالیتها کارهایی هم در زمینه زندگینامههای داستانی انجام دادهام که یکی از اولینهایش زندگینامه شهید مهدی باکری بود که بعدها بخشهایی از آن را برای کتاب درسی سال هشتم و یازدهم استفاده کردند. کتاب زندگی زندهیاد علیاکبر صنعتی، مجسمهساز و نقاش معاصر را نوشتم که در یک جشنواره برنده جایزه شد. زندگینامه داستانی شهید بهرام آریافر از افسران ژاندارمری سابق و نیروی انتظامی را تحریر کردم. زندگینامه سردار جواد حاج خداکرم را نوشتم و تعدادی کتاب دیگر هم امسال زیر چاپ است که امیدوارم زودتر منتشر شود.
چه کارهایی در دست انتشار دارید؟
امسال یک مجموعه برای آموزش ریاضی از طریق داستان کار کردم که تا حالا چهار جلد آن ترجمه شده و قرار است که جلدهای بیشتری داشته باشد. در این اثر سعی شده یکسری مفاهیم خاص ریاضی که گاهی فهم آن برای بچهها دشوار است یا در خردسالی مثلا برایشان مساله و معماست، در قالب داستان و روایت بازگو شود. کتاب «موشک گمشده باقرآباد» تا یک ماه دیگر منتشر میشود و چاشنی طنز دارد. این کتاب کار نوجوان است و روایت اصلی آن به شبهای موشکباران در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بازمیگردد. کتاب دیگری که دردست تحریر دارم زندگینامه مفصل درباره سردار والامقام نورعلی شوشتری که در مراحل آخر نگارش است و انشاءالله بهزودی منتشر خواهد شد. کار دیگری که برای نوجوانان انجام دادهام، زندگینامه مختصر شهید عباس بابایی است که آن کتاب هم فکر میکنم انشاءالله امسال منتشر شود.
جای خالی قصههای خوب برای بچههای خوب
در برخی بازدیدها که از مدارس داشتم، مشاهده کردم قفسه بیشتر کتابخانهها مملو از بانک سوالات و کتابهای کمکآموزشی ناشران تجارتپیشه مختلف هستند؛ کتابهایی که بهنظر میرسد با لابیها و رایزنیهایی که با برخی مسئولان صورت میگیرد، در تضاد بخشنامهها و مقررات آموزش و پرورش، بخش بزرگی از موجودی کتابخانهها را اشغال کردهاند.
در این میان جای کتاب داستانی و قصه خوب و جذاب و تأثیرگذار برای بچهها واقعا خالی است؛ امری که زمانی اساسا کتابخانههای مدارس برای داشتن چنین آثاری تشکیل شدند و مجموعه کتابهایی مانند «قصههای خوب برای بچههای خوب» که توسط آقای مهدی آذریزدی گردآوری و تألیف شده بود، زینتبخش قفسههای این کتابخانهها بودند. امیدوارم کتابهای فاخر قصه و داستان و رمان دوباره به جایگاه اصلی خود در این قفسهها بازگردند.