دولت چین انحصار قابل توجهی بر فرآوری ۱۷عنصر شیمیایی کمیاب مورد استفاده در تجهیزات الکتریکی دارد و هنگامی که پکن صادرات هر کالایی را که شرکتهای خارجی در آن حتی ۰.۰۱درصد از این عناصر را بهکار برده باشند، منوط به بررسی و اخذ مجوز ویژه کرد، خشم ترامپ را برانگیخت. در همین راستا، رئیسجمهور آمریکا در شبکه اجتماعی تروث سوشال با لحن تهدیدآمیز نوشت: از تاریخ اول نوامبر ۲۰۲۵ آمریکا تعرفهای معادل صددرصد بر واردات از چین اعمال خواهد کرد. این تعرفه علاوه بر تعرفههایی است که هماکنون در حال اجرا هستند.همچنین در همان تاریخ، کنترلهایی بر صادرات هرگونه نرمافزار حیاتی اعمال خواهد شد. بازارهای سهام آمریکا به محض انتشار خبر این مقابله بهمثل سقوط کردند و ۹۰۰میلیارد دلار ضرر روی دست سهامداران گذاشت. با این همه، هنوز زمانی برای عقبنشینی دو قدرت اقتصادی جهان از لبه پرتگاه باقیمانده است.
نگرانی صنایع نظامی آمریکا
قطعات نیمههادی و مگنتها که با استفاده از عناصر کمیاب زمینی ساخته میشوند نقش اساسی در جنگافزارهای نسل جدید پنتاگون دارند و عدم دسترسی صنایع نظامی آمریکا بهواسطه کنترل شدید پکن بر صادرات ۱۷عنصر شیمیایی راهبردی نگرانیها را در میان تصمیمسازان واشنگتن افزایش داده است.درراستای همین روند، گراسلین باسکاران، مدیر برنامه امنیت مواد معدنی راهبردی در مرکز مطالعات راهبردی آمریکا در گفتوگو با فارن پالیسی خاطر نشان کرد: این مگنتها برای فناوریهای دفاعی ما حیاتی هستند و هنگامی که دسترسی شرکتهای نظامی و صنایع دفاعی به آنها تقریبا غیرممکن شود، زیرساخت صنعتی ما فلج خواهد شد.سکاندار کاخ سفید نیز با تهدید به تعرفه حداکثری بر زنجیره تأمین تراشههای نیمههادی، پاسخ شلیک تجاری اخیر پکن را داد.چینیها درفناوری تراشهسازی دستاوردهای قابل توجهی بهدست آوردند اما در کوتاهمدت با انسداد واردات تراشههای آمریکایی_تایوانی، توان رقابتی چین در زمینه هوش مصنوعی بهمشکل برخواهد خورد.
خیزش چراغ خاموش چین
از اواخر دهه ۲۰۱۰ میلادی، روابط میان آمریکا وچین بهطرز چشمگیری دچارافول شده است؛ نزولی که از زمان عادیسازی و برقراری روابط دیپلماتیک دو کشور در نخستین روز ژانویه سال ۱۹۷۹ تا امروز بیسابقه بهشمار میآید. واشنگتن بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با چراغ سبز به پیوستن چینیها موافقتنامههای تجارت آزاد و گشایش بازار مصرف آمریکا برای کالاهای شرقی انتظار داشت که در میانمدت پکن با ارزشهای مدنظر کاخسفید همسو همچنین نقش مثبتی در تثبیت نظم لیبرالی ایفا کند.با وجود این، برخلاف خوشبینی آمریکاییها مقامات ارشد حزب کمونیست چین در متون حزبی خود تأکید میکنند که آمریکا در حال پیگیری راهبردی برای مهار چین است. ازدوران دنگ شیائو پینگ تاعصر شی جین پینگ، واشنگتن بهطور مداوم بهعنوان تهدید وجودی اصلی برای چین معرفی شده است.درواقع در دهه اول ۲۰۰۰ که ارتش آمریکا درگیر منازعات بیپایان خاورمیانه بود، چینیها با صادرات کالا به تمام دنیا مازاد تجاری بهدست آوردند که آن را برای تأسیس نهادهای جایگزین هژمونی واشنگتن از سازمان بریکس و پیمان شانگهای تا جهانروایی یوان مورد استفاده قرار دادند.
جنگ سرد نوین
جمهوری خلق چین بهواسطه ظرفیتهای سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، نظامی و فرهنگی که طی دهههای اخیر در جهان بهدست آورده بهعنوان مهمترین قدرت تجدیدطلب نظم آمریکایی شناخته میشود. درحالی که شکست راهبردی آمریکا در افغانستان ۲۰۰۱ و عراق ۲۰۰۳ در کنار بحران اقتصادی ۲۰۰۸زمینه تضعیف گفتمان لیبرالی واشنگتن فراهم شد، چینیها با ابتکار جاده ابریشم نوین در ۲۰۱۳خود رابهعنوان کاندیدای بعدی هژمونی مطرح کرد.آمریکاییها با انتخاب دونالد ترامپ در۲۰۱۶، مطالبه سختگیری بر چین را به سیاست خارجی کشور دیکته کردند، رئیسجمهور جدید نیز با اعمال تعرفه بر کالاها و محدودیت برای صادرات فناوری آمریکایی جنگ سردجدیدی راحولمحور رهبری اقتصاد جهانی آغازکرد.هرچندرقابت واشنگتن و پکن محدود به مسائل اقتصادی نمانده و تخصیص بودجههای نظامی کلان درکنار حمایت چین از کشورهای تجدیدنظرطلب نظیر روسیه، ایران و ونزوئلا به روند بسط قدرت در فرای جنوب شرق آسیا علیه اقتدار آمریکاییها ادامه میدهد.
نزاع ایدئولوژیک دو قدرت جهانی
پروژه ژئوپلیتیکی کنونی چین خود را بهعنوان جامعهای با سرنوشت مشترک بشری در سطح جهانی معرفی میکند. در این چارچوب، پکن بر این باور است که سرمایهگذاری مستقیم خارجی چین میتواند به نفوذ گستردهتر قدرت اقتصادی این کشور در آسیا و فراتر از آن بینجامد.همچنین این پروژه بابهرهگیری از ادبیاتی پرطنین درباره تجارت آزاد جهانی در پی مشروعیتبخشی به نقش جهانی چین است.
در مقابل، پروژه سیاسی آمریکا در دوره دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ را میتوان پروژهای سیال و متغیر دانست اما همین ویژگی نیز مانع از آن نشده که نشانههایی آشکار از گسست جدی آن با هژمونی لیبرالی پیشین این کشور نمایان نشود. هژمونی مدنظر ترامپ را شاید بتوان آن را نوعی جامعه با سرنوشت مشترک در پوششی دیگر نامید.
این پروژه بهصراحت اصول تجارت آزاد را رد میکند و بهجای آن، از سیاست تعرفهای بهعنوان ابزاری برای تشویق و تمرکز هرچه بیشتر سرمایهگذاری در داخل آمریکا استفاده میکند. مشروعیت این رویکرد بر پایه دموکراسی انتخاباتی استوار است اما در عرصه سیاسی و اقتصادی، نتایج و ارزشهای سنتی لیبرال یا کثرتگرایانه را نمیپذیرد. در عوض، بر اصل اولویت دادن به منافع مردم آمریکا تأکید دارد و پیامدهای بینالمللی آن چه مثبت و چه منفی را در مرتبهای پایینتر از اهمیت قرار میدهد.
قیام کارگران علیه سیاسیون واشنگتن
نخبگان آمریکا از دوحزب دموکرات و جمهوریخواه با تعمیق روابط اقتصادی نئولیبرالی با چین و دیگر کشورهای دارای مزیت نسبی در تولید به طبقه کارگر و متوسط خودشان خیانتی کردند که در ظهور ترامپ پاسخ داده شد. نارضایتی فزاینده کارگران صنعتی سابق در دهه ۲۰۱۰ همچنین جابهجایی طولانیمدت مشاغل به چین، مکزیک و سایر کشورهایی که نیروی کار ارزانتری داشتند، از دهه ۱۹۹۰ موجب بروز نارضایتی گسترده شد. این روند به ظهور سیاستهای ملیگرایانه منجر شده که فرقهگرایی را با محافظهکاری اقتصادی ترکیب میکنند. در همین راستا، جنبش «آمریکا را دوباره به عظمت بازمیگردانیم» (MAGA) آخرین و موفقترین نمود نارضایتیهاست اما کمپینهای پت بیوکنن (مدیر ارتباطات کاخ سفید در دوره ریگان) و راس پرو (میلیارد آمریکایی مخالف جریان اصلی) در دهه ۱۹۹۰ بخشی از مسیر طولانیمدت این روند محسوب میشوند. نکته حائز اهمیت آن است که دوران تجارت آزاد جهانی پس از تعرفههای دهه ۱۹۳۰، از سال ۱۹۴۵ دوباره آغاز شد اما اگر تعرفههای بالا در دهه ۲۰۲۰ به رویهای عادی بدل شوند ممکن است این دوران رو به پایان باشد.