گفت‌و‌گو با بهمن نامورمطلق، استاد دانشگاه شهید بهشتی

ثبت‌های مشترک در یونسکو می‌تواند به نفع ایران باشد

بهمن نامورمطلق (متولد ۱۳۴۱) نشانه‌شناس و استادیار گروه فرانسه دانشگاه شهید بهشتی است. او از سال ۱۳۸۱ تا سال ۱۳۸۸ دبیر و معاون پژوهشی فرهنگستان هنر بود.
بهمن نامورمطلق (متولد ۱۳۴۱) نشانه‌شناس و استادیار گروه فرانسه دانشگاه شهید بهشتی است. او از سال ۱۳۸۱ تا سال ۱۳۸۸ دبیر و معاون پژوهشی فرهنگستان هنر بود.
کد خبر: ۱۵۲۲۲۴۲
نویسنده آزاده صالحی

نامورمطلق همچنین در سال‌های اخیر به‌عنوان معاون صنایع‌دستی در این حوزه فعالیت داشت. حفظ هویت ملی و احیای هنر‌های سنتی ازجمله موضوعاتی است که با او در این‌باره به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.

اگر موافق باشید بحث را با سؤالی درباره هویت ملی شروع کنیم و این‌که اساسا چطور می‌توان در آینه فرهنگ، به بازنمایی این مقوله پرداخت؟
باید در درجه نخست برداشتی از هویت داشته باشیم و بدانیم که هویت به چه معناست و بعد به‌واسطه فرهنگ، تصویر روشنی از آن ارائه دهیم. یکی از مشکلات جامعه امروز ما این است که تعریف مشخصی از هویت نداریم و هرکسی هویت را یک‌جور تعریف می‌کند. هویت یعنی حافظه و خاطره. برخی، هویت را با خون مشترک معنی می‌کنند و برخی دیگر آن را با تاریخ مشترک برابر می‌دانند. یکی از مشکلات امروز این است که امروز برخی افراد و گروه‌ها، فقط بخشی از هویت را درنظر می‌گیرند. جامعه ما خاطرات متنوعی در طول تاریخ دارد؛ خاطرات ایران قبل از اسلام، خاطرات دوره اسلام و خاطرات دوره مدرن. این درحالی است که در بعضی مواقع فقط به قسمت ایرانی بودن آن بسنده شده و در موارد دیگر به دوره اسلام توجه بیشتری صورت گرفته است، برخی هم دوره مدرن را به‌عنوان هویت ملی قلمداد می‌کنند. در نهایت ما مجموعه‌ای از این خاطرات هستیم و آنچه در این دوران گذشته است، هویت ما را می‌سازد. می‌توان گفت، هویت امری پیوندی، ترکیبی و پیچیده است و اگر به تمام زوایای آن توجه نکنیم به وحدت و انسجام نخواهیم رسید. وظیفه نهاد‌های فرهنگی این است که تعریف مشخصی از هویت ارائه دهند و به‌واسطه آن در جامعه انسجام ایجاد کنند. این موضوعی حساس است و احتمال می‌رود که کشور‌های متخاصم از این اختلافات بهره‌برداری کنند. 

طی روز‌های گذشته خبری منتشر شد مبنی بر این‌که «مثنوی معنوی» به‌عنوان میراثی مشترک میان افغانستان و ترکیه در یونسکو به ثبت رسید. این مسأله موجی از اختلاف‌نظر‌ها را برانگیخت که با توجه به فرضیه ایرانی بودن مولانا، چرا کشور‌های دیگر در این زمینه پیشقدم می‌شوند. دیدگاه شما نسبت به این مسأله چیست؟
باید به این مسأله دقت کرد که محل تولد مولانا کجا بوده و دوران کودکی و نوجوانی او در کدام شهر‌ها گذشته است. اگر پیشینه زندگی او را مطالعه کنیم، می‌بینیم آنچه امروز به آن ایران می‌گوییم با آنچه در گذشته می‌شناخته‌ایم کاملا متفاوت است؛ ضمن این‌که ایران امروز، بخشی از ایران بزرگ دیروز به‌شمار می‌رود؛ بنابراین وقتی افغان‌ها مدعی می‌شوند که مولانا متعلق به آنهاست، بیراه هم نگفته‌اند. مولانا با حمله مغولان به‌وسیله پدرش از مهلکه جان سالم به‌در می‌برد، از بلخ به نیشابور می‌گریزد و بعد از آن در جست‌وجوی یافتن مکانی امن به آسیای صغیر می‌رود که امروز به آن ترکیه گفته می‌شود. براساس شواهد و قرائن، بیشترین سال‌های عمر او در آسیای صغیر می‌گذرد. معتقدم اگر امروز مولانا زنده بود و از او می‌پرسیدند کجایی هستی، خود را متعلق به جغرافیای خاصی نمی‌دانست؛ به‌خصوص این‌که عرفان مولوی عرفان دوستی است نه جدایی و تقسیم‌بندی. پس اگر در ثبت مولانا در یونسکو ۱۰ کشور هم شریک شوند ایرادی نخواهد داشت، چون درنهایت این ایران است که به‌عنوان مرکز شناخته می‌شود. خاطرم هست در سال‌های اخیر که برای انجام یک سخنرانی به تونس رفته بودم بحث بر سر این بود که مولانا ترک است یا نه. موضوع بحث من در آن سخنرانی این بود که او چقدر متأثر از شیوه شاعرانی، چون ابوسعید ابوالخیر، سنایی، عطار و... بوده است. وقتی سخنرانی‌ام تمام شد، مدعوین به این مسأله اشاره کردند که مولانا چه ایرانی وفاداری نسبت به شعر شاعران پیش از خود بوده است. 

می‌خواهید بگویید به جای تعصب‌های افراطی، می‌بایست به شکل غیرمستقیم به تبلیغ فرهنگی بپردازیم؟
دقیقا؛ مولانا حتی یک روز هم در ایران زندگی نکرده و تنها مدرک ما دال بر ایرانی بودن او این است که به فارسی شعر سروده، درحالی‌که تاجیک‌ها و افغان‌ها هم همین زبان را دارند. جالب است، بعضی‌ها که برسر این‌که مولانا متعلق به ما‌ست سینه چاک می‌کنند ولی در سالروز تولد و درگذشت او حتی به برگزاری یک مراسم هم نمی‌پردازند! در این سال‌ها کی مراسم قابل‌توجهی در خوی برگزار شده که بتواند نظر جهانیان را به خود جلب کند، یا مگر برای فارابی، بایزید بسطامی، شیخ ابوالحسن خرقانی و... چه قدم‌هایی برداشته‌ایم و از رهگذر هرکدام از این مفاخر چه بهره‌ای برده‌ایم که حالا بر سر این‌که کشور‌های دیگر با هوشمندی از این فرصت‌ها استفاده می‌کنند، دعوا کنیم. نباید در فرهنگ به شکل تعصبی برخورد کرد. اینها بازی‌هایی است که دیگران جلوی ما می‌گذارند تا بین‌مان تفرقه بیندازند. اتفاقا ثبت‌های مشترک می‌تواند به نفع ایران باشد. ما هم می‌توانیم در سالروز تولد یا درگذشت مولانا، مراسم‌هایی را برگزار کنیم که کشور‌های دیگر به ایران بیایند، نه این که مرز‌ها را ببندیم و با درگیر شدن بیهوده با کشور‌های دیگر متحمل هزینه‌های گزاف شویم. 

شما سال‌هاست به‌واسطه داشتن سمت‌های مختلف ازجمله دبیری فرهنگستان هنر، معاون صنایع‌دستی و. به هنر‌های سنتی اشراف زیادی داشته‌اید و بهتر می‌دانید که بخش زیادی از هویت ملی به صیانت از گنجینه هنر‌های سنتی‌مان برمی‌گردد؛ در هفته جاری در مراسم چهلمین روز درگذشت استاد فرشچیان در فرانسه سخنرانی خواهید کرد. ما این هنرمند بزرگ را از دست دادیم بی‌آن‌که شاید فرشچیان‌های دیگری را جایگزین کنیم. این نشان می‌دهد که ما در مواجهه با هنر‌های سنتی‌مان موفق نبوده‌ایم.
من معتقدم کلا در ارتباط با هنر موفق نبوده‌ایم، ما هنرمندان بسیار خوبی در سینما، تئاتر، موسیقی، هنر‌های سنتی و... داشته و داریم که هریک از آنها بخشی از هویت ما هستند؛ کما این‌که سینمای ایران هم جزئی از هویت ملی ما‌ست و امروز از منظر جوایزی که دریافت کرده پرافتخارترین سینما در کل جهان شناخته می‌شود؛ از این‌رو وظیفه‌مان این است که به این میراث رسیدگی کنیم، به‌خصوص هنر‌های سنتی که ریشه در فرهنگ دیرینه و تاریخ چندهزارساله ما دارد. متاسفانه سیاست‌های ما در این سال‌ها به‌گونه‌ای نبوده که هنر‌های سنتی را از منظر گردشگری و صادرات مورد حمایت قرار دهیم. این درحالی است که هنر‌های ایرانی در سده‌های پیشین، هنر‌هایی صادرات‌محور بوده‌اند. شما در سؤال قبل به مولانا اشاره کردید؛ جا دارد در اینجا به حکایت سلطان محمود و ایاز که در مثنوی‌معنوی وجود دارد، اشاره کنم. سلطان محمود با همراهان خود در دشتی می‌رفتند و کاروانی از مقابل‌شان رد می‌شد. سلطان به وزیر اعظم می‌گوید: برو ببین این کاروان کجا می‌رود. وزیر بعد از مدتی می‌آید و می‌گوید: از شهر ری می‌آید. سلطان می‌پرسد: به کجا می‌رود؟ وزیر می‌گوید شما نگفتید این سؤال را بپرسم. سلطان از وزیر جنگ می‌خواهد که برود و درباره این‌که کاروان از کدام شهر حرکت کرده، سؤال کند. وزیر جنگ می‌گوید: از ری می‌آید. سلطان می‌گوید چه محصولی می‌برد؟ وزیر جنگ اظهار بی‌اطلاعی می‌کند. در نهایت سلطان؛ ایاز را برای پرس‌وجو می‌فرستد، ایاز می‌گوید: این کاروان از ری آمده، به یمن می‌رود و سفال رازی می‌برد. سلطان رو به دیگران می‌گوید: به همین خاطر است که ایاز را بسیار دوست می‌دارم، چون تا انتهای هر موضوعی می‌رود و اطلاعات کاملی می‌آورد. از این حکایت تاریخی می‌توان دریافت که در آن زمان، صنایع‌دستی و سفال ما به یمن صادر می‌شده است. خب! حالا تصور کنید که هنر‌های سنتی در شرایط فعلی در فشار تحریم و کمرنگ‌شدن صادرات از چه موقعیت اسفباری برخوردار است. واقعیت این است که هنرمندان امروز توانایی مالی ندارند، فرزندان‌شان پیشه آنها را ادامه نمی‌دهند و به جای آن، برای یافتن کار جذب کشورهایی، چون دبی و ترکیه می‌شوند. واقعیت این است در این سال‌ها در فراهم کردن بستر‌های اقتصادی، اجتماعی و حمایتی کوتاهی کرده‌ایم. در قرن‌های گذشته، هنرمندان در صدر می‌نشستند و احترام خاصی داشتند. الان هنرمندان چقدر به مسئولان ما دسترسی دارند تا با آنها درباره مشکلات معیشتی خود گفت‌و‌گو کنند؟ در ادوار گذشته، اگر هنر پررنگ نبود، پادشاهان گمان می‌کردند که نقصی در حکمرانی‌شان وجود دارد. امروز ما گنجینه‌ای عظیم از آثار هنرمندان مختلف را در اختیار داریم ولی نسبت به وضعیت آنها بی‌توجهیم. مسلما در چنین شرایطی هنر‌های سنتی ما احیا نخواهد شد.

زمانی که معاون صنایع‌دستی بودید چقدر شرایطی فراهم شد تا تمهیدات حمایتی نسبت به این گروه از هنرمندان اندیشیده شود؟
در همان زمان طرح حمایت از هنرمندان پیشکسوت و استادکار‌ها را ارائه کردیم که در مجلس هم تصویب شد و اگر به مرحله اجرا می‌رسید بخش اعظمی از مشکلات مرتفع می‌شد. اتفاقا همان روزی که در مجلس حضور داشتم و درباره این طرح به نمایندگان توضیح می‌دادم، همزمان با تیراندازی به مجلس شده بود. خوشبختانه آقای لاریجانی با طرح پیشنهادی ما موافقت کرد و این طرح مصوب شد. 

پس چه موانعی بر سر راه عملی کردن این طرح وجود دارد؟
چندین مانع در این مسیر وجود داشت که مهم‌ترین آن نبود بودجه کافی بود. این هم یکی دیگر از مشکلات جامعه ما است که طرح و برنامه‌های فرهنگی عمدتا با کمبود منابع مالی، نیمه‌کاره رها می‌شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها