برای مقایسه، ژاپن با آن اقتصاد و جمعیت عظیم، کمتر از۶۰۰۰ ناشردارد.واقعیت تلخ این است که بخش بزرگی از این «ناشران» که آنها را «ناشرنما» مینامم، دغدغه فرهنگ و کتاب ندارند. بسیاری از این پروانهها صرفا برای بهرهمندی از معافیتهای مالیاتی یا استفادههای غیرمرتبط دیگر اخذ شدهاند. این افراد با انتشار کتابهایی با ترجمهها و تألیفات سطحی در تیراژهای بسیار پایین مثلا ۱۰۰ نسخه، صرفا آمار عناوین منتشرشده را بالا میبرند. این تولیدات انبوه و کمکیفیت عملا ۹۰ درصد تولیدات بازار را تشکیل میدهند و طبیعتا میانگین تیراژ کل کشور را به زیر ۹۰۰ نسخه کشاندهاند. در مقابل، ناشر حرفهای کسی است که تمام فکر و ذکرش معطوف به کارش باشد و با تمام وجود برای تولید محتوای ارزشمند تلاش کند. ما ناشران باسابقه نیز از این بحران در امان نبودهایم. تیراژ کتابهای من که روزی به طور میانگین ۸ هزار تا۱۰هزار نسخه بود، امروز به حدود ۴۰۰۰ نسخه سقوط کرده است. این یعنی یک نصف شدن دردناک. اما بحران فقط به ناشرنماها ختم نمیشود. تورم افسارگسیخته و عدم ثبات اقتصادی، تیری خلاص بر پیکر نیمهجان نشر است. قیمت کاغذ که همچون طلا و جواهر لحظهای تغییر میکند، برنامهریزی را برای ما غیرممکن کرده است. کتابی که در شهریورماه با هزینهای مشخص تولید کردهام، امروز برای تجدید چاپ آن باید بیش از دو برابر هزینه کنم و این یعنی فروش فعلی من با زیان همراه است. ما در شرایطی کار میکنیم که هیچ ثبات یکماههای هم وجود ندارد. اگر این روند ادامه یابد، بیم آن میرود که تا ۱۰ سال آینده ۹۹ درصد صنعت نشر کشور سقوط کرده و از آن جز نامی باقی نماند. این تصویر واقعی امروز ماست؛ تصویری از بازاری که در محاصره ناشرنمایان داخلی و تورم خارجی برای بقا تقلا میکند.