حواشی اخیر پیرامون مسابقه تلویزیونی «بازمانده» نمونهای قابل تأمل از این پدیده است که نشان میدهد چگونه فقدان سواد بصری و تاریخی در طراحی یک «گیمشو» میتواند به یک چالش هویتی بدل شود. کانون این جنجال رسانهای نه در مکانیسم بازی بلکه در تصویری نهفته بود که بر این پازلها نقش بسته بود: «شیردال» و «درفش کاویانی»، دو عنصری که در حافظه جمعی ایرانیان بهعنوان نمادهای اقتدار، پایداری و دادخواهی شناخته میشوند. با این حال، آنچه این پرونده را از یک خطای سهوی فراتر برد، واکنش رسمی تیم سازنده در صفحه اینستاگرام برنامه بود. در جوابیه منتشر شده، عوامل برنامه بهجای پذیرش نقد و عذرخواهی حرفهای، رویکردی تدافعی اتخاذ کردهاند. استدلال اصلی آنها بر این گزاره استوار بود که در تمام دکور و فضاسازی مسابقه از نمادهای هویتی ایرانی استفاده کردهاند؛ نمادهایی که سالها هیچ برنامهای جرأت استفاده از آنها را نداشته! این نوع پاسخگویی که در ادبیات رسانهای نوعی فرار رو به جلو محسوب میشود، حاوی یک مغالطه آشکار منطقی است. در نقد این دفاعیه باید به قاعده مشهور منطقی «اثبات شی نفی ما عدا نمیکند» استناد کرد. اینکه کلیت دکور و اتمسفر برنامه با الهام از تخت جمشید یا عناصر باستانی طراحی شده باشد (اثبات شی) مجوزی برای تخریب همان عناصر در بخشی دیگر از برنامه (نفی ما عدا) صادر نمیکند. به بیان دقیقتر، تکریم تاریخ در طراحی صحنه نمیتواند توجیهگر تحقیر تاریخ در طراحی بازی باشد. این رخداد نشان میدهد که صرف استفاده از المانهای باستانی بدون درک کارکرد نشانهشناسانه آنها نهتنها کمکی به تقویت هویت ملی نمیکند بلکه میتواند نتایج معکوس به بار آورد.