این ناکامی مزمن، تحلیلگران را به دو دسته تقسیم کرده است:گروهی که ریشه مشکل رادرضعف مدیریت، موانع ساختاری و کمبودهای اجرایی جستوجو میکنند و گروهی دیگرکه معتقدند بحران، عمیقتر از سطح اجراست وبه «پارادایم فکری» حاکم بر برنامهریزیها بازمیگردد.
این نگاه دوم، استدلال میکند که بسیاری ازسیاستگذاریها، ناخواسته بر پایه یک انسانشناسی تکبعدی و مادیگرا استوار شده، همچنین از الگوهای توسعه غربی وام گرفته شده است. در این الگو، انسان موجودی اقتصادی-اجتماعی تعریف میشود و ابعاد فطری، نیازهای معنوی و نقش محوری «ایمان» درایجاد همبستگی اجتماعی،نادیده گرفته یا به حاشیه رانده میشود. این غفلت ازروح حاکم بر جامعه، سبب شده که حتی بهترین ساختارهای قانونی و اقتصادی نیز در تحقق عدالت کامل ناتوان بمانند؛چراکه عدالت تنهایک فرمول حقوقی یا اقتصادی نیست بلکه میوهای است که بر شاخسار جامعهای با قلبهای بههم پیوسته و مؤمن میروید. اینجاست که بازگشت به گنجینه فکری اندیشمندان اسلامی چون علامه طباطبایی (ره) نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت راهبردی به نظر میرسد. برای واکاوی عمیقتر این مسأله و یافتن راهکارهای برونرفت از این چرخه، باردیگر با حجتالاسلام دکتر حسن خیری، رئیس انجمن مطالعات اجتماعی حوزه که معتقد است کلید گشایش این قفل در پیوند میان «ایمان، مودت و عدالت» نهفته است، به گفتوگو نشستهایم.
به عنوان اولین پرسش بفرمایید چرا عدالت و داد، آنگونه که شایسته این ملت است فراگیر نشده و نمیشود؟ و چرا بسیاری از دیگر طرحها و برنامههای فرهنگی ما نیز به سرانجام مطلوب نمیرسد؟
در اینکه چرا بسیاری از پروژههای بنیادین فرهنگی ما به دیوار میخورد یا چرایی این امر مهم که عدالت آنطور که شایسته است محقق نمیشود، پاسخ من یک کلمه است: غفلت از مبانی انسانشناسی (مختصر و مفید)! البته امروز که بحث از عدالت اجتماعی و مهندسی فرهنگی نقل محافل علمی و مدیریتی است، احساس میکنم بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازگشت به «ریشهها» هستیم.
به نظر میرسد ریشههایی که متأسفانه در هیاهوی نظریات وارداتی و سطحینگریهای اجرایی گم شده، ما را دچار یک درد مشترک کرده است؛ یعنی رونویسی از دانشهای اجتماعی و انسانی غرب که بعضا ما را به دلیل برداشتهای خطرناک و ناصواب، به ترکستان کشانده است. شما خطای بزرگ علوم اجتماعی مدرن را چه میدانید؟
ما نمیتوانیم فرهنگ را صرفا یک «قرارداد اجتماعی» بدانیم. این خطای بزرگی است که علوم اجتماعی مدرن مرتکب شده و ما هم گاهی ناخواسته تکرارش میکنیم. وقتی به سراغ منظومه فکری علامه طباطبایی (ره) میرویم، با افق دیگری مواجه میشویم.
در اینباره علامه طباطبایی (ره) به ما چه میآموزد؟
ایشان به ما میآموزد که «اعتباریات» و قراردادهای اجتماعی، معلق در خلأ نیست؛ آنها روی هوا ساخته نمیشود. اینها «اعتباریاتِ پس از اجتماع» است که باید تابع «اعتباریاتِ پیش از اجتماع» باشد.
و این یعنی چه؟
یعنی انسان یک ساختمان وجودی تکوینی و فطری دارد که خداوند آن را خلاق و هدفمند آفریده است. بنابراین، فرهنگِ ما، قوانینِ ما و ساختارهای ما باید ریشه در آن نیازهای فطری ثابت داشته باشد. اینجاست که مرز میان «فرهنگ حق» و «فرهنگ باطل» روشن میشود.
معیارهای این امر مهم چیست؟
ما نسبیگرا نیستیم که بگوییم هرچه مردم قرارداد کردند، لزوما درست است. فرهنگی که با فطرت بجنگد، باطل است.
آیا برای این ساحت اندیشگی، نتیجهای کاربردی، فوری و مؤثر متصور است؟
حتما هست. این بحث نظری، یک خروجی بهشدت عملی و سیاسی دارد و آن مسأله «عدالت» است. بگذارید صریح بگویم: ما در فهم مکانیسم تحقق عدالت دچار سادهانگاری شدهایم. حلقه مفقوده عدالت، مفهومی قرآنی به نام «تألیف قلوب» است و خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبرش میفرماید:«لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا مَّا أَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ...»؛یعنی ای پیامبر، اگر تمام ثروت زمین را هم خرج میکردی، نمیتوانستی دلها را به هم پیوند دهی؛ این خدا بود که بین آنها الفت انداخت.
جالب است! در فرمایشهای ثقل دیگر یعنی اهلبیت (ع) نیز درباره دلایل تجلی همین تألیف قلوب در جامعه و در یک بازه تاریخی خاص، نکات خواندنی کم نیست.این آیه یک قانون جامعهشناختی الهی است: ائتلافِ قلوب، لازمهاش ایمان است. جامعهای که توحید در آن جاری نباشد و جامعهای که دلهایش با ملاتِ ایمان به هم نچسبیده باشد، هرگز طعم عدالت کامل را نخواهد چشید. عدالت اجتماعی فعلی ما، دقیقا به اندازه «ایمان اجتماعی» ماست.
انگار این دو به یکدیگر وابسته است و کم و زیاد هر یک بر آن دیگری اثر دقیق دارد؟
به همین دلیل است که معتقدم تحقق کامل و تامِ عدالت، تنها در زمان ظهور حضرت ولیعصر(عج) ممکن است. چون آنجا زمانِ بلوغ عقول و قلوب است. زمانی است که انسان از اسارتِ «هوا» و «غریزه» آزاد میشود و جامعه به معنای واقعی کلمه «موحد» میشود.
پس به فرموده شما، راهبرد ما برای امروز روشن است: اگر عدالت میخواهیم، باید روی «ایمان» سرمایهگذاری کنیم؟
توسعه سیاسی و اقتصادی منهای معنویت، شاید رفاه بیاورد اما عدالت نخواهد آورد.پس اگرعدالت میخواهیم، بیبروبرگرد باید روی «ایمان» سرمایهگذاری کنیم.
پس اگر جان مطلب را دریافته باشیم، این مردم باورمند هستند که میتوانند جریانساز باشند و برنامه زندگی طیبه و تاریخ را خودشان بنویسند وگرنه بیگانهها برای ما برنامه میریزند؟
طبق این آیه شریفِ قرآن کریم، فلسفه ارسال رسولان این است که مردم قسط وعدالت را اقامه کنند: «لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». و ادامه این آیه شریف که به نازل کردن آهن و نیروی عظیم اشاره میفرماید، میتوان گفت برای اقامه عدالت نیاز به دو عنصر نظم ساختاری و نظم رفتاری است. نظم رفتاری همان سپر پولادین اتحاد مقدس است که در آیه شریف دیگر تحت عنوان تألیف قلوب مؤمنین از سوی خداوند بیان شده است.
بنابراین با جمع این دو آیه میتوان به چه دریافتی رسید؟
میتوان استنباط کرد که اقامه عدالت نیازمند اتحاد و تألیف قلوب است و حقیقتا تألیف قلوب بدون ایمان حاصل نمیشود. چون تا زمانی که انسانها متحد نشوند، نمیتوانند انگیزهای بیابند که مصالح دیگران را بر مصالح خویش برتر ببینند یا به عبارت دیگر، رعایت مصالح دیگران و کمک به دیگران، روی دیگر سکه کمک به خویش و رعایت مصالح خویش تلقی شود. پس سه عنصر ایمان، مودت و محبت، و عدالت در یک شبکه مفهومی، موجب عدالتگستری میشود. لذا به میزانی که مؤمن هستیم، اهل مودت هستیم و به همان میزان عدالتپیشه خواهیم بود.