در این قرائت ژرف، مرزهای میان دنیا و آخرت، و غیب و شهود برداشته میشود. اینجا دیگر بهشت و دوزخ مکانهایی جغرافیایی در زمانی دوردست نبوده، بلکه امتداد باطن همین لحظات ما هستند. فهم این معماری تودرتو، نیازمند تغییر زاویهدید از «نگاه به اشیا» به «نگاه به حقایق» است. اینکه بدانیم جایگاه ما در سلسلهمراتب هستی کجاست و چگونه اراده و نیت ما، نهتنها سرنوشت شخصی، بلکه باطن کائنات را شکل میدهد، کلیدواژه مباحثی است که فراتر از یک گفتوگوی معمولی،به یک کلاس درس هستیشناسی میماند.آنچه در ادامه میخوانید،تلاشی است برای رمزگشایی از همین معماری پنهان؛ سفری ذهنی که میخواهد ثابت کند انسان، تماشاگر جهان نیست، بلکه خالق کیفیت آن است. به همین بهانه با دکتر محمدهادی همایون، از معماری پنهان عالم، مراتب هستی وجایگاه انسان، نقش ملائکه، حقیقت روح، و نسبت اینها با پیامبر، امامان و بهویژه حضرتزهرا(س)سخن گفتهایم؛ گفتوگویی که از بهشت آغاز و به حقیقت لیلهالقدرختم میشود.
استاد، در آغاز بفرمایید: معرفت ما به خدا از کجا آغاز میشود و چه مراتبی دارد؟
معرفت ابتدایی معمولا از مشاهده مخلوقات شروع میشود؛ این پایینترین سطح شناخت است. شناخت عالیتر زمانی حاصل میشود که انسان، خدا را از راه تجلیات میشناسد، نهفقط از آثار و مخلوقاتش. حقیقت الهی، آنچنان آشکار است که در پدیدهها محصور نمیماند؛ معرفت حقیقی از همان گام نخست، از مشاهده جلوهها و ظهورات او آغاز میشود.
اگر ممکن است «تنزل هستی» را به گونهای روشنتر بیان فرمایید تا درک آن آسانتر شود.
تنزل هستی را میتوان با نمونهای ساده توضیح داد: اندیشه انسان ابتدا در ذهن است؛ سپس بهصورت نازلشده و محدودتر روی کاغذ ظاهر میشود. هستی نیز همینگونه است: اصل، ذات الهی است؛ سپس صفات الهی در مرتبهای پایینتر قرار دارند و بعد از آن، انسانهای کامل یعنی ۱۴معصوم(ع) که آینه تمامنمای صفات خدایند. این تجلی به معنای خدایی آنان نیست؛ همانگونه که آینه نور را نشان میدهد، اما خود روشنایی مستقل نیست.
پس نسبت انسانهای معمولی با امامان و صفات الهی چیست؟
صفات الهی در ائمه تنزل تام پیدا میکند. از این مرتبه، صفات انسانها به وجود میآید و از صفات انسانها، مراتب پایینتر مانند طبیعت، گیاهان و حیوانات شکل میگیرد. به همین دلیل طبیعت و حیوانات سایه صفات ما هستند؛ ما سایه ائمه هستیم و ائمه سایه صفات و اسمای خداوند. هر فسادی که در طبیعت دیده میشود، بازتاب فساد ماست؛ چنانکه قرآن میفرماید: «ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت ایدی الناس».
برخی روایات میگویند اهل مکاشفه، شماری از انسانها را به صورت حیوانات میبینند. این چگونه تبیین میشود؟
چون شکل برزخی هر انسان، تجلی صفت غالب اوست. اگر کسی صفتی حیوانی را بر خود چیره کرده باشد، در برزخ همانگونه دیده میشود. این امر نه تمثیل است و نه خیال؛ حقیقت تجسم صفات است.
به ما میگویید طبیعت نیز تجلی صفات انسانهاست. یعنی کوه و دشت و دریا هم از ما اثر میگیرند؟
بله. همه عالم، آرایشیافته صفات انسانهاست. مثلا در روایات آمده:«المؤمن کالجبل الراسخ»؛ استواری کوه، تجلی استواری مؤمن است. ستارگان، دشتها، دریاها و... همگی بازتاب صفات انسانی هستند.
آیا این نسبت در عالم بهشت هم برقرار است؟
بله، اما در مرتبهای عالیتر. طبیعت بهشتی، حقیقت والاتر همین طبیعت زمینی است. و مهمتر اینکه: بهشت از پیش ساخته نشده؛ بلکه انسان با صفات، نیتها و اعمالش آن را میآفریند؛ به همین دلیل است که بهشت درجات دارد و جهنم درکات.
با این نگاه، دنیا چه نقشی در این مسیر دارد؟
دنیا دو حیث دارد:
۱- سکوی پرواز؛ محلی برای رشد، صعود و ساختن عوالم بالاتر.
۲- محل چسبندگی؛ اگر انسان به آن دل ببندد، همین دنیا برای او جهنم باطنی میشود و در قیامت آشکار میشود.
انسان آزاد است که دنیا را یا نردبان صعود کند یا زنجیر سقوط.
براساس نگاه شما، انسان چگونه جهان پیرامون خود را میسازد؟
امروز میدانیم که شخصیت انسان دارای حدود، حساب و کتاب و دایره وجودی است؛ هر آنچه در آخرت میبیند، بازتاب همین دایره است. بهشت، در واقع خود گسترده ماست؛ زیباییهای آن، انعکاس زیبایی نفس ماست و حتی حور، غلمان و ازواج مطهره، تجسم اعمال و شخصیت انسان هستند، نه موجوداتی اعتباری یا بیرون از ما. در آخرت مالکیت به معنای دنیایی معنا ندارد. هر چه «از درون ما نجوشیده» باشد، در آن عالم تحقق نمییابد. بنابراین وقتی انسان به بهشت نگاه میکند، خودش را میبیند؛ همانطور که ما درجات مختلف داریم، بهشتها هم متفاوتند.
بهگفته شما انسان همزمان در دنیا، ملکوت و قیامت را میسازد. این یعنی چه؟
انسان در مرکز عالم ایستاده است؛ نه تنها دنیا، بلکه ملکوت و قیامت را نیز با رفتار و نیت خود شکل میدهد. مرگ، جایی است که حقیقت وجودی انسان بدون پرده به خود او نشان داده میشود. بسیاری از تصورات ما درباره شجاعت، گذشتن از مال یا مقام یا پاکی درونی... در لحظه مواجهه با حقیقت فرو میریزد و آنجاست که معلوم میشود چه داریم و چه نداریم. اگر انسان اهل بهشت باشد، بهشت خودش را مییابد و اگر نه، وارد جهنم وجودی خود میشود. قرآن میفرماید دلها سنگ میشود؛ سنگدلی انسان همان آتش جهنم را میسازد.
ملائکه از افق اندیشگی شما چه نسبتی با انسان دارند؟
ملائکه جدیترین و پیچیدهترین موجودات ملکوتی؛ امور دنیا و ملکوت را اداره میکنند و یاریرسان مؤمنان هستند؛ همانگونه که شیطان و جن در مسیر باطل کمک میکنند اما نکته کلیدی این است: ملائکه در حقیقت سایههای وجود انسان هستند؛ مراتب علوی ما. تمام عوالم، ازجمله عالم صفات و عالم لاهوت، تجلی انسان و بهویژه ۱۴ معصوم هستند.
یعنی حقیقت ملائکه وابسته به معصومین است؟
بله، ملائکه تنزلات علمی معصومینند و به همین دلیل جبرئیل نفس مستقل ندارد بلکه سایه و شعاعی از حقیقت محمدی است. چهار ملک مقرب (جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل) درواقع شئون پیامبر اکرم(ص) هستند، نه موجوداتی بریده از حقیقت او. به همین دلیل است که وقتی خدا به ملائکه فرمود به انسان سجده کنید، این امر صوری و نمایشی نبود بلکه حقیقت ساختاری ملائکه است که نسبت به انسان خاضع و خادم هستند.
درباره حقیقت نوری پیامبر و ائمه نیز تأکید دارید اگر آنان نبودند ما خلق نمیشدیم؟ این چگونه قابل فهم است؟
جمله معروف «لولاک لما خلقت الافلاک» ناظر بر نظام رتبی است نه زمان دنیوی. اگر پیامبر و ائمه مظهر خداوند نمیشدند اصلا نوبت تجلی در مراتب پایینتر و آفرینش ما نمیرسید. ائمه حق حیات بر گردن ما دارند همانطور که طبیعت حق حیات بر گردن انسان دارد.
در قرآن از «روح» یاد شده که گاهی با جبرئیل اشتباه گرفته میشود. روح چیست؟
روح موجودی است بسیار عظیمتر از ملائکه. خدا در قرآن میفرماید: « تنزل الملائکه والروح». یعنی حتی ملائکه بهتنهایی نمیتوانند فرود آیند و باید با همراهی روح نازل شوند. روح حقیقتی چندمرتبهای دارد. روحالامین بخشی از آن است که وحی را حمل میکند. روحالقدس مرتبهای دیگر است.«روحا من امرنا» همان حقیقتی است که بر حضرت مریم نازل شد و حضرت عیسی(ع) را بیواسطه پدر بهوجود آورد. جبرئیل حدی از این حقیقت است، نه کل آن.
این نکته را لطفا روشن میفرمایید: نسبت روح با حضرت زهرا(س) و حقیقت لیلهالقدر چیست؟
روایات میگویند حقیقت لیلهالقدر، حقیقت حضرت زهراست؛ روحی که ملائکه را نازل میکند، تجلی حقیقت ایشان است. این به معنی برتری زمانی یا شخصی نیست بلکه ناظر بر نقش وجودی است. حیات همه ما به این حقیقت وابسته است همانطور که حضرت زهرا ام ابیهاست و نقش ارائه و حفاظت از روح را دارد. جالب اینجاست که همان روح وقتی بر حضرت مریم نازل میشود، عیسی را بیواسطه پدر میآفریند. معجزات حضرت عیسی_ از زنده کردن مردگان تا احیای دلها_ همگی نشانههایی از همان حقیقت هستند.
جایگاه روح در مراتب وجود انسان چیست؟
روح مراتب مختلف دارد: روحالقدس که فقط برای پیامبران است، روحالایمان که برای مؤمنان است، روح قوه و روح بدن.بدن و روح در اصل یکی هستند. پس از مرگ فقط توجه انسان از مرتبه پایینتر به مراتب بالاتر منتقل میشود. در قیامت همه این مراتب دوباره جمع میشوند و انسان تمام حقیقت خود را یکجا میبیند؛از مادیترین لذتهای بهشتی تا عالیترین مقامات معنوی و همینطور همه مراتب عذاب.
در نهایت نقش حضرت زهرا(س) در این دستگاه عظیم چیست؟
تمام حیات و نظام عالم_ از عالیترین تا پایینترین مراتب_ از حقیقت حضرت زهرا(س) سرچشمه گرفته است. ایشان منشأ فیض روحند؛ همان حقیقتی که به پیامبران حیات میدهد، به امامان قوه میبخشد، به مومنین ایمان عطا میکند و به حیوانات و طبیعت جان میبخشد.از این روست که وجود همه ما مدیون حضرت زهراست. چه آنان که در بهشتند و چه آنان که در مراتب پایینتر بهنوعی از حیات بهره دارند. تاریخ نشان میدهد آن حضرت با اینکه کودکی بیش نبود، در ۸ یا ۹سالگی به کمال معنوی رسید؛ نمونهای درخشان از اینکه انسان میتواند در زمانی کوتاه به عالیترین کمالات برسد.