ریشههای تاریخی حاکمیت ایران
برای درک عمق مسأله، باید به تاریخ مراجعه کرد. اسناد تاریخی متعدد، از دوران باستان تا عصر مدرن، حاکمیت پایدار ایران بر این جزایر را تأیید میکنند. در دوران امپراتوریهای هخامنشی، اشکانی و ساسانی، این جزایر بخشی از قلمرو ایران بودند و به عنوان نقاط کلیدی کنترل دریایی خلیجفارس عمل میکردند. در دوران اسلامی، جغرافیدانان برجسته عرب و ایرانی این جزایر را متعلق به ایران توصیف کردهاند. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با نفوذ بریتانیا در منطقه، به صورت غیرقانونی اداره جزایر به شیخنشینهای شارجه و رأسالخیمه (تحتالحمایه بریتانیا) واگذار شد اما ایران هرگز این اقدام را به رسمیت نشناخت و اعتراضات مکرری ثبت کرد. اسناد آرشیوی وزارت خارجه و دریاداری بریتانیا نیز نشان میدهد که لندن خود حاکمیت تاریخی ایران را قبول داشت و اداره موقت را تنها برای اهداف استعماری انجام میداد. در نوامبر ۱۹۷۱، همزمان با خروج نیروهای بریتانیا از خلیجفارس، ایران حاکمیت کامل خود را بر جزایر بازگرداند و برای جزیره ابوموسی، تفاهمنامهای دوجانبه با شیخ شارجه امضا شد که به صراحت حاکمیت ایران را تأیید میکرد. جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک نیز مستقیما تحت کنترل کامل ایران قرار گرفتند. امارات متحده عربی، که تنها دو روز پس از این رویداد تأسیس شد، ادعای ارثی از شیخنشینهای سابق را مطرح کرد اما هیچ سند معتبر تاریخی یا حقوقی برای پشتیبانی از آن ارائه نکرده است. ایران در سالهای اخیر اقدامات نمادینی مانند ثبت رسمی سند مالکیت جزایر به نام دولت و نامگذاری روز ۹ آذر به عنوان «روز ملی جزایر سهگانه» انجام داده است. این اقدامات، همراه با توسعه زیرساختها و حضور نظامی، حاکمیت عملی و حقوقی ایران را تقویت کرده است.
تکرار ادعاها توسط شورای همکاری خلیجفارس
شورای همکاری خلیجفارس، متشکل از عربستان سعودی، امارات، کویت، قطر، بحرین و عمان، در بیانیههای سالانه خود این مسأله را مطرح میکند. در اجلاسهای اخیر، بهویژه پس از تحولات منطقهای، این ادعاها شدت گرفته و گاهی با بیانیههای مشترک با قدرتهای غربی مانند اتحادیه اروپا همراه شده است. ایران این اقدامات را دخالت در امور داخلی و تلاش برای ایجاد تنش بیمورد توصیف کرده و تأکید دارد که تکرار ادعاها هیچ اثر حقوقی ایجاد نمیکند.
سوءمحاسبه شیوخ در سایه تحولات منطقهای
در دو سال اخیر، منطقه غرب آسیا شاهد تحولات عمیقی بوده است: جنگ طولانی غزه، جنگ تحمیلی علیه ایران، تغییرات سیاسی در سوریه و لبنان و فشارهای اقتصادی جهانی. کشورهای حاشیه خلیجفارس، بهویژه امارات و عربستان، این تحولات را نشانه ضعف ایران تفسیر کردهاند. این سوءمحاسبه آنها را به سمت نزدیک شدن بیشتر به پروژههای صهیونیستی (مانند گسترش پیمان ابراهیم) و تکیه بر وعدههای امنیتی آمریکا سوق داده است. آنها تصور میکنند که با حمایت واشنگتن و تلآویو میتوانند فشار بر ایران را افزایش دهند و امتیازهایی مانند جزایر سهگانه بگیرند. بیانیههای مشترک شورای همکاری خلیجفارس با قدرتهای غربی و تکرار جسورانهتر ادعاها، بخشی از این استراتژی است. اما تاریخ و واقعیتهای ژئوپلیتیکی نشان میدهد که این مسیر پرخطر و بیفرجام است.
عبرت تلخ اوکراین؛ باتلاق اعتماد به غرب
بهترین و معاصرترین نمونه برای این سوءمحاسبه، تجربه اوکراین است. کییف از سال ۲۰۱۴ به بعد، با تکیه کامل بر وعدههای آمریکا و ناتو شامل حمایت نظامی گسترده، کمکهای اقتصادی میلیاردی و قول عضویت در ناتو وارد مقابله مستقیم با روسیه شد.
رهبران اوکراین باور داشتند که غرب در کنارشان خواهد ایستاد و پیروزی قاطع به دست خواهد آمد. اما واقعیت تلخ متفاوت بود. پس از سالها جنگ فرسایشی، اوکراین با تلفات انسانی سنگین (صدها هزار کشته و زخمی)، ویرانی گسترده شهرها، بحران اقتصادی عمیق و از دست دادن بخشهایی از خاک خود روبهرو شده است. کمکهای غربی، هرچند میلیاردی، نتوانسته جبران خسارات کند و اغلب با تأخیر یا شرایط سیاسی همراه بوده. امروز، اوکراین در باتلاقی عمیق گرفتار است و بسیاری از تحلیلگران غربی نیز به خستگی جنگ و کاهش حمایتها اشاره میکنند تا جایی که اکنون متحد اصلی اوکراین یعنی آمریکا به رئیسجمهور وابسته این کشور فشار میآورد تا توافق تحمیلی صلح را قبول کرده و از مناطق تحت سیطره روسیه چشم پوشی کند.
شیوخ خلیجفارس باید از این عبرت بیاموزند. اعتماد به قدرتهای خارجی که منافع خود را بر منافع متحدان ترجیح میدهند، نهتنها به نتیجه نمیرسد بلکه میتواند به انزوای منطقهای، خسارات اقتصادی و حتی تهدیدهای امنیتی مستقیم منجر شود. آمریکا، که تمرکز خود را به رقابت با چین و مسائل داخلی معطوف کرده، بارها نشان داده که تعهداتش به متحدان خلیجی پایدار و قاطع نیست؛ از عدم واکنش جدی به حملات انصارالله تا افزایش تولید نفت برای کنترل بازار جهانی و حتی تنها گذاشتن قطر در زمان حمله رژیم صهیونیستی به این کشور.
در نهایت، حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه یک واقعیت تاریخی، حقوقی و عملی غیرقابل مذاکره است. هر سوءمحاسبهای در این زمینه نه تنها بینتیجه خواهد ماند، بلکه میتواند به تقویت بیشتر موقعیت ایران در منطقه بینجامد. زمان آن رسیده که کشورهای حاشیه خلیجفارس به اصول همسایگی خوب، احترام متقابل و همکاری منطقهای بدون دخالت خارجی بازگردند، پیش از آنکه در باتلاقی مشابه اوکراین گرفتار شوند. منطقه غرب آسیا به صلح و ثبات نیاز دارد، نه ماجراجوییهای مبتنی بر توهمات گذرا. شیوخ حاشیه خلیجفارس بهتر است با فهم تحولات منطقه و گسترش یاغیگری رژیم صهیونیستی خطر اصلی امنیتی در منطقه را درک کنند قبل از آنکه زمان از دست برود.