در تالار فردوسی دانشگاه تهران؛

شعر و داستانی که محمود دولت‌آبادی در شب یلدا خواند

در شبی که قصه‌گویی از دل سنت یلدا سر برمی‌آورد، تالار فردوسی دانشگاه تهران میزبان محمود دولت‌آبادی شد؛ شبی که داستان، شعر و موسیقی در کنار هم نشستند تا بلندترین شب سال با روایت‌های گم‌گشتگی، حافظه و زمان، به شبی به‌یادماندنی برای دوستداران ادبیات بدل شود.
کد خبر: ۱۵۳۵۲۶۹

شعر و داستانی که محمود دولت‌آبادی در شب یلدا خواندبه گزارش جام‌جم‌آنلاین ازایبنا، در بلندترین شب سال، دانشگاه تهران به صحنه‌ای برای روایت، خاطره و تأمل بدل شد؛ شبی که یلدا با ادبیات معاصر و کلاسیک ایران پیوند خورد و تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی، میزبان یکی از نام‌آشناترین چهره‌های داستان‌نویسی ایران شد.

مراسم «داستان‌خوانی محمود دولت‌آبادی در شب یلدا» عصر یکشنبه ۳۰ آذرماه ۱۴۰۴ به میزبانی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران و به همت مهدی علیایی‌مقدم برگزار شد و با استقبال گسترده دانشجویان، استادان و علاقه‌مندان ادبیات همراه بود.

این آیین فرهنگی با حضور محمود دولت‌آبادی و خانواده‌اش برگزار شد؛ حضوری که به فضای رسمی تالار، رنگی صمیمی‌تر بخشید. در این شب که به پاسداشت سنت دیرینه قصه‌خوانی در شب یلدا برگزار شده بود، محمود دولت آبادی به داستان‌خوانی پرداخت و بخش‌هایی از کتاب «اسب‌ها، اسب‌ها از کنار یکدیگر» را برای حاضران قرائت کرد؛ اثری متأخر و شاخص در کارنامه او که همچون دیگر نوشته‌هایش، نثری فشرده، آهنگین و تأمل‌برانگیز دارد و مخاطب را به همراهی ذهنی و عاطفی فرا می‌خواند.

«اسب‌ها، اسب‌ها از کنار یکدیگر» روایتی است از گم‌گشتگی انسان در لایه‌های پیچیده حافظه و زمان. داستان از دل جست‌وجویی شکل می‌گیرد که هم بیرونی است و هم درونی؛ جست‌وجوی آدم‌هایی که در پی چیزی از دست‌رفته‌اند، بی‌آنکه بدانند دقیقاً چه را گم کرده‌اند. پرسش محوری اثر، پرسشی فلسفی و انسانی است: آیا انسان خاطراتش را گم می‌کند، یا خود در ژرفای خاطره‌ای ازدست‌رفته گم می‌شود؟

شخصیت اصلی داستان، «کریم مروا» یا «کریما»، انسانی سرگردان و شب‌گرد است که در کوچه‌ها و خاطره‌ها پرسه می‌زند. او در پی کسانی است که گمان می‌کند زمانی آنها را می‌شناخته؛ آدم‌هایی که شاید بخشی از گذشته او بوده‌اند و اکنون نشانی از آنها باقی نمانده است. این سرگردانی، کریما را به خانه پیرمردی به نام «ملک پروان» می‌کشاند؛ مردی که زندگی‌اش خود آینه‌ای از فقدان و انتظار است. ملک پروان دو پسر دارد: یکی سال‌هاست گم شده و خبری از او نیست، و دیگری فرزندخوانده‌ای است که کریما با او آشنا می‌شود و پیوندی میانشان شکل می‌گیرد.

در دل این روابط و رفت‌وآمدها، داستان به آرامی لایه‌های مختلف رنج انسانی را می‌کاود؛ رنجِ گم‌کردن، ناتوانی در بازیابی گذشته و زیستن با خاطره‌هایی که یا ناقص‌اند یا زخم‌خورده. عنوان خاص و رمزآلود کتاب، مانند بسیاری از آثار دولت‌آبادی، اطلاعات مستقیمی از روند داستان نمی‌دهد، اما خواننده را به جهانی چندلایه و عمیق دعوت می‌کند؛ جهانی که در آن تصویرسازی‌های دقیق، جمله‌های پرداخت‌شده و سکوت‌های معنادار، نقش اساسی دارند. خوانش مستقیم نویسنده در شب یلدا، این ویژگی‌ها را برای مخاطبان ملموس‌تر و اثرگذارتر کرد.

پس از بخش داستان‌خوانی، برنامه با اجرای موسیقی سنتی ایرانی توسط دو تن از همراهان دولت‌آبادی ادامه یافت. نوای ساز‌ها فضایی آرام و تأمل‌برانگیز در تالار فردوسی ایجاد کرد و پیوندی طبیعی میان موسیقی و ادبیات شکل گرفت. در همین فضا، دولت‌آبادی با همراهی موسیقی، ابتدا شعری از کسایی مروزی و سپس بخشی از قصیده مشهور رودکی با مطلع «مرا بسود و فروریخت هرچه دندان بود» را خواند؛ شعری اندوهگین که تأملی عمیق بر گذر زمان و فرسودگی تن انسان دارد:

«مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان، لا بل چراغ تابان بود
سپید سیم زده بود و در و مرجان بود
ستارهٔ سحری بود و قطره باران بود

یکی نماند کنون زآن همه، بسود و بریخت
چه نحس بود! همانا که نحس کیوان بود…»

خوانش این ابیات در کنار موسیقی زنده، لحظاتی تأثیرگذار رقم زد و پیوند دیرینه شعر کلاسیک فارسی با روایت، نغمه و آیین‌های کهنی، چون شب یلدا را به یاد آورد.

در پایان مراسم، علاقه‌مندان با کتاب‌های محمود دولت‌آبادی در دست، برای دیدار نزدیک‌تر با او و پرسش و پاسخ و دریافت امضا صف کشیدند. گفت‌و‌گو‌های کوتاه، عکس‌های یادگاری و لبخند‌های ردوبدل‌شده و پاسخ‌های دولت‌آبادی به پرسش‌های دانشجویان، پایان‌بخش شبی بود که با داستان، شعر و موسیقی معنا یافته بود؛ یلدایی که در آن، ادبیات معاصر و کلاسیک ایران در کنار هم، در دانشگاه تهران زنده و جاری شد.

newsQrCode
برچسب ها: یلدا
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها