وجهتسمیه ارکستر سمفونیک ایران ــ اتریش در درجه اول، دستاورد تبادل فرهنگی میان ایران با کشورهای دیگر را به ذهن میرساند ولی واقعا این ارکستر چقدر طی سالها توانسته در زمینه تبادلات فرهنگی فعالیت داشته باشد؟
در شرایط فعلی ما از این نظر تا حدودی دچار مضیقه و سختی شدهایم و در ماههای اخیر با وقوع جنگ ۱۲ روزه که منجر به بسته شدن سفارتها شد، این مشکلات بیشتر هم شده است. مهمترین مسأله برای ما یافتن مکان مناسبی برای تمرین بود، چون جانمایی یک ارکستر۷۰ نفره برای تمرین کار راحتی نیست. اگرچه برای کنسرت اخیر با همیاری معنوی برخی مجموعههای فرهنگی مثل عمارت روبهرو و مجموعه گارنت توانستیم جایی را برای تمرین پیدا کنیم. تا پیش از وقوع جنگ، برنامهریزی ما برای برگزاری کنسرت این بود که بتوانیم به اجرای قطعه «دانوب آبی» از اشتراوس بپردازیم. همچنین در این کنسرت قطعه «مولداو» از اسمتانا را اجرا کردیم که با الهام از رود «ووروژا» نوشته شده است. در این ارتباط تصمیم داشتیم از آهنگسازان ایرانی هم دعوت کنیم تا قطعاتی را درباره رودهای ایران بنویسند و مجموعه این قطعات به شکل کانسپت در این کنسرت ارائه شود. به باور من، عنصر رود میتواند نمادی از سرزمین مادری هر انسانی تلقی شود که در شکلگیری تمدن نقش زیادی دارد. تا جاییکه میتوان به مدد توجه به این المان، حس ایراندوستی و ملیگراییمان را هم مورد بازیابی قرار دهیم. ولی متاسفانه با وقوع جنگ، این امکانات را از دست دادیم. بنابراین تصمیم گرفتیم بهمناسبت سالروز تولد بتهوون به اجرای سمفونی ۷ بپردازیم. یکی از کارهایی که درباره ارکستر آیسو انجام دادهام این بوده که اخیرا ۳۰ درصد از نوازندگان سازهای بادی را از میان نسل جوان انتخاب کردهام. تلاشم این بوده این گروه از جوانان با راهیابی به ارکستر بر تجارب خود در حیطه موسیقی کلاسیک بیفزایند؛ بهخصوص اجرای قطعات بتهوون که هر نوازندهای باید این مراحل را برای رسیدن به پختگی و تکامل بگذراند.
برخی هنرمندان به این مسأله اشاره میکنند که اجرای موسیقی کلاسیک در کشور ما بیش از اجرای پارتیتور آهنگسازان داخلی، به قطعات تکراری از آهنگسازان جهان مثل باخ، بتهوون، موتزارت و... معطوف مانده است؛ البته شما رهبر ارکستری بودهاید که در هر کنسرت قطعاتی از بزرگان موسیقی ایران مانند نادر مشایخی، پیمان یزدانیان و... را هم اجرا کردهاید ولی به نظرمیرسد در مجموع در این زمینه کمکاری شده است.
من هم با این مسأله موافقم که در این سالها تعدادی از قطعات آهنگسازان جهان به کرات در ارکسترها اجرا شده است. هرچند سمفونی ۷ بتهوون دشوار است و باتوجه به تکنیکهای پیچیدهای که دارد اجرای آن کار هر نوازندهای نیست. اصولا شیوه کاری من به این شکل است که به اجرای قطعات کمتر اجرا شده در ارکستر بپردازم. درباره اجرای آثار آهنگسازان ایرانی از روز اول فعالیتمان بنا داشتیم در رپرتوار، یکی درمیان به اجرای آثار آهنگسازان ایرانی بپردازیم اما در سالهای اخیر، جمعکردن رپرتوار و تبادل با آهنگسازان داخلی، نیروی مضاعفی میطلبد که در شرایط فعلی باتوجه به تنوع کاری در ارکستر کار را مشکل میکند اما حتما جزو برنامهها، رویکرد و شیوهنامه آتیمان هست که به سمت اجرای این آثار هم برویم.
صرفنظر از اجرای آثار بزرگان موسیقی کلاسیک در ایران، چقدر از اجرای قطعات فارغالتحصیلان نسل جوان در ارکسترها بهره گرفته میشود؟
امروز آهنگسازان جوان در ارائه آثار خلاقه، هیچ سازوکاری برای کشف و بهرهگیری از این استعدادها؛ بهخصوص در محافل آکادمیک و دانشکدههای موسیقی وجود ندارد. در این سالها سعی کردهام فارغالتحصیلان رشته آهنگسازی قطعات یک دقیقهای برای ارکستر بنویسند تا کارهایشان به شکل زنده شنیده شود. کما اینکه در کشورهای دیگر، دانشجویان رشته آهنگسازی در مقطع فوقلیسانس برای ارائه پایاننامه خود باید چنین کاری انجام دهند ولی در کشور ما این مسأله با محدودیت همراه است. سالها پیش که دانشجوی مقطع ارشد دانشگاه هنر بودم، چند نامه به بخش بینالملل دانشگاه نوشتم. جالب آن که با این طرح موافق بودند ولی وقتی نامه دستخوش پروسه اداری به ردههای بالاتر قرار میگرفت، متوقف و در اجرا باز میماند. تا چند سال پیش انجمن فرهنگی اتریش به استادان موسیقی خود گفته بود به ایران بیایند و دانش موسیقاییشان را به علاقهمندان بیاموزند. این بهترین فرصت بود که از دانش دست اول آنها استفاده کنیم، اما برقراری این تبادل علمی برای دانشگاه در همان مقطع هم مورد استقبال چندانی قرار نگرفت. سعی میکنم آموختههایم را در اختیار نسل جوان در ارکستر قرار دهم تا آگاهانه در مسیر موسیقی جدی گام بردارند اما کشف نیروهای خلاق فقط به دست هنرمند میسر نیست و به همراهی سیاستگزاران فرهنگی نیاز دارد.
در برگزاری کنسرت اخیر با چه مشکلاتی روبهرو بودهاید؟
با آنکه تالار وحدت در مقایسه با دیگر سالنها، هزینه کمتری دریافت میکند، اما برای بلیت فروشی کف قیمت در نظر گرفته میشود. بهعنوان مثال، بلیت کنسرت موسیقی پاپ دو میلیون تومان است درحالی که سقف بلیت ما ۸۰۰ هزار تومان تعیین میشود. از طرفی از تالار وحدت ممنونیم که هزینه کمی برای سالن از ما میگیرد و از سوی دیگر، این کف قیمت بلیت عملا برایمان دستاوردی به همراه ندارد. در حال حاضر تعداد معدودی ارکستر خصوصی هستند که سعی میکنند با چنگ و دندان فعالیت خود را حفظ کنند، کمااینکه بعضی ازاین ارکسترها برای ادامه حیات به اجرای کنسرت موسیقی فیلم و...هم میپردازند. اگر شرایطی فراهم شود که بنیاد رودکی سوبسیدهایی را برای ارکسترهای خصوصی درنظربگیرد، طبعا شرایط فعالیت برای آنها آسانتر خواهد شد.
طی روزهای اخیر در اختتامیه جایزه «فرامرز پایور»، استاد حسینعلیزاده به این مسأله اشاره داشتند که درحالحاضر در موسیقی، قدرت دست عدهای است که بلد نیستند تصمیم بگیرند و صلاحیت این کار را ندارند. وگرنه نباید موسیقی را تفکیک کرد و گفت فقط موسیقیای تولید شود که صرفا مردم را سرگرم کند و پول دربیاورد. سؤالی که در این بین مطرح میشود این است که چرا اسپانسرها جز در حوزه موسیقی پاپ، رغبتی برای سرمایهگذاری در دیگر ژانرها ندارند؟
اصلیترین مسأله در این زمینه آن است که ارزشگذاری ژانرهای موسیقی در کشور ما مغفول واقع شده. اگر در اروپا بخواهید به تماشای کنسرت ارکسترفیلارمونیک بنشینید مبلغ بلیت آن براساس ارزشگذاریای که اشاره کردم مشخص است. جای تاسف است در سالهای اخیر، موسیقی ما به دست کسانی افتاده که با نگاه سلیقهای و پولهای بادآورده آن را به بیراهه بردهاند. در نتیجه، موسیقی مصرفی بعد از اجرای هر کنسرت، در مدت زمان اندک، بیشترین بازدهی را برای دلالان این عرصه به همراه میآورد. درحالیکه در کنسرتهای موسیقی کلاسیک، نوازنده ۱۰ جلسه در یک گروه تمرین میکند بیآنکه مبلغی دریافت کند و در روز اجرا هم اگر سالن پر شود دستمزدش را که بهمراتب از نوازندگان پاپ پایینتر است دریافت میکند. در موسیقی پاپ دو اسپانسر به همراه ظاهرا یک کنسرتگذار و در پشت پرده (بازار) به بدهبستان میپردازند و پولهای کلانی بهدستمیآورند. فراموش نکنیم که موسیقی خردورز همیشه مهجور بوده، حالا تصور کنید هیچ نهادی هم از مهجوریت این نوع موسیقی حمایت نکند، روشن است که این ژانر محکوم به شکست است و فقط عدهای دیوانه و عاشق مثل ما تلاش میکنند تا این چراغ رو به خاموشی نرود. غمانگیزتر اینکه امروز موسیقی مصرفی در جامعه پررنگ است و آزادانه با امکاناتی مثل نصب بیلبورد، تبلیغات و سالنهای متعدد فعالیت میکند و در مقابل، موسیقی جدی همچنان در تنگنای خود دست و پا میزند.
با وجود آنکه عنوان برنامه اخیر شما کنسرت ارکسترسمفونیک ایران و اتریش است، ولی وقتی مخاطب به تماشای این رویداد مینشیند فقط شاهد حضور نوازندگان ایرانی است. ممکن است دراینباره توضیح دهید؟
ممنونم که این سؤال را پرسیدید تا برای سایر مخاطبان هم روشنگری شود. عنوان ارکستر از ابتدای شکلگیری همین بوده، به دو دلیل: اول اینکه ما در سالهای گذشته از حمایت بخش فرهنگی سفارت اتریش هم برخوردار میشدیم و همانطور که در سؤالات قبلی شما پاسخ دادم، استادانی از این کشور به ایران رفتوآمد داشتند و دانش موسیقایی خود را در اختیار ما میگذاشتند. ضمن اینکه نباید فراموش کرد ارکستر آیسو ابتدا به وسیله کریستین شولتز، موسیقیدان برجسته اتریشی و رهبر ارکستر هدایت میشد و حتی در دورههایی از ارکستر، کنسرتمایستر و سولیستها هم از نوازندگان اتریشی بودند ولی بعد از بیماری کرونا، دیگر شرایطی دست نداد تا نوازندگان اتریشی به ایران بیایند. درحالحاضر ما در ارکستر از حضور تعدادی دانشجوی مستعد بهره گرفتهایم تا این فعالیتها را ادامه دهیم. خاطرم هست، آخرین باری که به آلمان سفر کردم، با تعدادی از نوازندگان ایرانی ارکستر آیسو که در سالهای اخیر به آنجا مهاجرت کرده بودند مواجه شدم. مقدار آنها به اندازهای هست که بشود یک ارکستر تشکیل داد. درحالیکه اگر به این نوازندگان حمایت و توجه بیشتری میشد میتوانستند در کشور خودمان مؤثرتر عمل کنند. این هم به همان بحث سیاستگذاریهای نادرستی برمیگردد که امروز بیشتر به موسیقی مصرفی بها میدهد و از جریان موسیقی جدی غافل مانده است.