حمیدی چندی پیش از سوی وزیر علوم دوباره ماموریت یافت در راس فدراسیون ملی ورزشهای دانشگاهی قرار گیرد.
این سوابق در عرصه مراکز آموزش عالی و اجرایی ورزش کشور بهانه خوبی بود تا به سراغ وی برویم و دلایل افتراق بین ورزش و علم را از نگاه او جویا شویم، مسالهای که حمیدی برای آن تعبیر شکاف را به کار برد و تاکید کرد: پیوند این دو بخش اجتنابناپذیر است.
این استاد دانشگاه در عین حال در دوره جدید مدیریت خود بر فدراسیون ملی ورزشهای دانشگاهی قصد دارد به یاری ورزش قهرمانی بشتابد.
گفتوگوی ما با مهرزاد حمیدی که در این دو محور انجام شده، در نوع خود خواندنی است.
سالهاست بحث علمیسازی ورزش در قالب شعار مطرح میشود و پس از هر شکستی همگان بر این نکته تاکید میکنند که برای رسیدن به موفقیت پایدار ورزش ایران باید به پشتوانهسازی و علمیسازی روی بیاورد، اما این مهم همواره در قالب شعار باقی مانده و شاهد حاکمیت نگاه برنامهمحور در ورزش نبوده و نیستیم. شما چه فکر میکنید، آیا دانشگاههای ما در بخش تولید علم ورزش دچار ضعف هستند یا طرف مقابل به علم ورزش بیتوجه بوده است؟
معتقدم دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی در حوزه ورزش و تربیت بدنی رشد خوبی داشتهاند، به طوری که همزمان با ورود وسیع دختران دانشجو به دانشگاهها، پسران هم در جهت ارتقای علم ورزش گام برداشتهاند. امروز بیش از 20 دانشگاه در وزارت علوم، دانشگاه آزاد و مراکز فرهنگیان و جدیدا دانشگاههای غیرانتفاعی وارد این حوزه شدهاند. بنابراین در مجموع از منظر تولید علم در ورزش کمبودی در کشورمان حس نمیشود و رشد کمی و کیفی خوبی در این حوزه داریم، اما به دلایلی این علم با ورزش ما عجین نشده است. این در حالی است که میبینیم در برخی رشتهها مانند مهندسی، دفاتر ارتباط با صنعت در دانشگاهها ایجاد شده و تلفیق نسبتا خوبی بین علم و عمل انجام شده است. اما در حوزه ورزش شکاف عمیقی بین علم و اجرا میبینیم، هر چند نسبت به گذشته وضع بهتر شده است؛ اما باز هم دادههای علمی امکان استفاده و کاربرد در میدان عمل را پیدا نمیکند. در این رابطه دو مشکل وجود دارد. از طرفی دانشگاهیان باید مسائل و فعالیتهای خود را اجرایی تر تعریف کرده و به دستگاههای اجرایی ارائه کنند و در طرف مقابل هم دستگاههای اجرایی باید پرسش علمی داشته باشند و درباره حل مسائل علمی خود به دانشگاه نزدیک شوند، یعنی یک طرف باید ضرورت را احساس کرده و سوال طرح کند و دانشگاه هم باید برای سوالات دستگاههای اجرایی پاسخهای عملیاتی و تضمینی داشته باشد. این تعامل شاید از سطح کوچکی آغاز شود، اما به مرور زمان وسیع خواهد شد. بنابراین نقطه آغاز افتراق بین علم و عمل در ورزش از همین جا شروع میشود و دو طرف باید این موضوع را به طور جدی مد نظر داشته باشند.
این احساس نیاز واقعی به علم چرا تا به حال در ورزش ایران به وجود نیامده است، حال آن که در حرف همه دنبال علمیسازی و برنامهمحوری هستند؟
مساله مهمی که در این بین نباید مورد غفلت قرار بگیرد، شاخصهای احراز و ارتقاست. این شاخصها باید به گونهای تعریف شود که اگر کسی قرار است مدیر اجرایی یک دستگاه شود یک سری شایستگیهای علمی و آموزشی در حوزه ورزش احراز کرده باشد،کسی که رئیس فدراسیون میشود باید غیر از ارتباطات سیاسی، اجتماعی و مسائل تخصصی، دورههای خاص حرفهای را پشت سر گذاشته باشد، اساسا در همه مشاغل و پستهای ورزش باید این روند وجود داشته باشد، نه فقط برای رئیس و دبیر فدراسیون. در این صورت احساس نیاز علمی اتفاق میافتد و مدیر در جهت برطرف کردن نیاز علمی دست به کار میشود. ممکن است برخی مواقع بعضی دستگاهها کلاسها و دورههای آموزشی خاصی را برگزار کرده باشند و چون نیازشان برطرف نشده، به این دورهها بی اعتماد شده باشند یا اینکه افراد در دستگاههای اجرایی این احساس را داشته باشند که با ارتباطات خود میتوانند ترقی کنند و احتیاجی به دادههای علمی و اندیشهای هم ندارند. همه این علل و عوامل و ریشهها یک نکته را به ما میگوید؛ در وهله اول نظام ورزش کشور باید یک برنامه علمی بلند مدت داشته باشد مانند طرح جامع. در چنین نظامی حتما علمی کردن ورزش کشور به عنوان یک استراتژی خود را نشان میدهد و تمام ارکان ورزش طبیعتا به صورت علمی در این مسیر گام برمیدارد.
این تعریف شاخصهای احراز سمتهای مدیریتی در ورزش به چه ترتیبی میتواند یکی از علل اصلی جدایی علم و ورزش را پوشش داده و سلیقه محوری را از بین ببرد؟
در دنیای امروز مباحثی مانند دانشبنیان نمودن، توسعه مبتنی بر دانایی و اینکه هیچ کاری انجام نشود مگر آنکه تحقیقی پشت آن باشد، مطرح است، یعنی باید به طرف برنامه برویم، استراتژیهای ویژه و شاخصهای مشخص داشته باشیم، به جای اینکه سلیقه محور و مدیر محور سازمانها را اداره کنیم. وقتی قرار باشد پاسخگوی شاخصها باشیم فقط با عملکرد علمی خود میتوانیم به این پاسخها برسیم و عملکرد سلیقهای، مقطعی، موردی و فردی هیچ وقت این پاسخ را به ما نمیدهد.
متاسفانه بین دانستن و توانستن در ورزش ما فاصله زیادی وجود دارد. ممکن است این طرف برخی معتقد باشند این دانشگاه است که در عمل ناتوان است در مقابل دانشگاهیان هم بگویند آنها سنتی هستند و نمیدانند، در حالی که واقعیت این است بین این «نمیدانند» و آن «نمیتوانند» شکاف وجود دارد، شکافی که باید پر شود و به جایی برسیم که بگوییم هم میدانیم و هم میتوانیم.
حال پاسخ سوال شما، به یک تعبیری این شکاف در حال از بین رفتن است، یعنی ورزش ما به سمت و سویی رفته است که ما شاهد تحصیل ورزشکارانمان در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا هستیم. این روند در نوع خود امیدوارکننده است و در این روند خود به خود زمینه جاافتادن شاخصهای مورد اشاره فراهم میشود. قهرمان ملی ما با همه تجارب دوران قهرمانی خود وقتی در فضای دانشگاه و در دوره تحصیلات تکمیلی قرار میگیرد به خوبی علم و عمل را با هم ترکیب میکند و اهمیت بحث را به خوبی درک میکند. به هر حال این قهرمانان وقتی وارد تحصیلات تکمیلی میشوند توقع ایجاد میکنند، همانطور که وقتی زمینه ادامه تحصیل مدیران فراهم میشود، شرایط امیدوارکننده میشود، چرا که قرار گرفتن در یک محیط علمی اذهان را باز میکند. بنابراین هر چند قبول دارم که هنوز شکاف وجود دارد، اما معتقدم به نسبت گذشته قدری وضع بهتر شده است و باید بیشتر تلاش کنیم.
گرچه تحصیل قهرمانان نقطه امیدوار کنندهای است، با وجود این به نظر میرسد ریشه اصلی سلیقه محوری در ورزش به نگاه نتیجهگرایی و عدم ثبات مدیریت برمیگردد، جایی که اگر مدیری در کوتاه مدت نتواند نتایج لازم را بگیرد بیم آن دارد برکنار شود، در نتیجه از اقدامات زیربنایی و کارهای علمی که در نوع خود دیربازده هستند، غافل میشود، این طور نیست؟
دقیقا همین طور است. کارهای زیربنایی به میزان مبنایی بودنشان زمانبَر هستند. از طرفی نگاه حاکم بر مسئولان ورزش کشور در حوزه مدیریت اجرایی، نگاه نتیجهگرایانه است، نگاه حاکم بر رسانهها هم همین طور. این نگاه به جامعه و مردم هم تسری پیدا کرده و همه فقط به دنبال پیروزی و مدال هستند. البته این مساله تا حدی طبیعی است و در همه کشورها کم و بیش چنین دیدگاهی وجود دارد، اما به هر ترتیب تکیه صرف به نتیجهگرایی ممکن است اعتماد به نفس یک مدیر را در جهت توجه و تمرکز بر انجام برنامههای دراز مدت، تحتالشعاع قرار دهد، چون معمولا دورههای مدیریت چهار ساله است، مثلا یک مدیر فرصت اینکه بخواهد کارهایی را انجام دهد که ده سال دیگر نتایجش مشخص شود، ندارد. در نتیجه به سمت برنامهها و نتایج مقطعی میرود تا به عنوان یک مدیر موفق شناخته شود. این در حالی است که کارهای زیربنایی ممکن است سه نسل مدیریت را پشت سر بگذارد تا به نتیجه برسد. یادم است سال 75 وقتی مدیران ورزش دیداری با رهبر معظم انقلاب داشتند، ایشان در آن دیدار بر این مفهوم تاکید کردند: «در ورزش سیاست بگذارید، این سیاستها را کمی کنید و هر مدیری که میآید، به این سیاستها عمل کند. این طوری نباشد که هر مدیری بیاید به سلیقه خودش عمل کند. بدترین نوع اداره ورزش، اداره سلیقهای است.» در واقع ایشان به خوبی ریشه مشکلات ورزش کشور را بیان کردند. اگر بخواهیم ورزش را علمی اداره کنیم باید برنامههای بلند مدت داشته باشیم و مدیریت سلیقهای که هر از گاهی جای خود را به مدیریت سلیقهای دیگری میدهد ما را به جایی نخواهد رساند. من وقتی نگاهی میاندازم به تاریخ مدیریت ورزش کشور در 30 سال گذشته، یعنی از زمانی که شاهحسینی در دولت ابتدای انقلاب بر مسند ریاست سازمان تربیت بدنی نشست تا امروز مدیران همین طور آمده و رفتهاند، در حالی که آن چیزی که باقی میماند؛ بنیان علمی و برنامه بلند مدت علمی است و باید یک بنیان برنامهای برای ورزش وجود داشته باشد، برنامهای که باید میثاق نسلهای مختلف مدیریت باشد و بر اساس آن، ورزش را اداره کنند و اگر چنین اتفاق میمونی بیفتد، نگاهها هم ورزشیتر میشود و هم بخش اجرایی و هم دانشگاهی عملیاتیتر و علمیتر کارشان را پیش میبرند.
یعنی معتقدید بر اساس همین تاکید رهبر معظم انقلاب بود که موضوع تدوین طرح جامع ورزش کشور مطرح شد، طرحی که البته نه فقط علمیسازی که همه مسائل ورزش را در بر گرفت، اما متاسفانه این طرح هم با وجود همه وقت، انرژی و سرمایهای که به پای آن ریخته شد راهی جز بایگانی نیافت، به نظر شما چرا این اتفاق افتاد؟
بله، کلید طرح جامع بیانات رهبر معظم انقلاب بود که بلافاصله پس از آن دیدار در برنامه سوم توسعه مجلس، سازمان تربیت بدنی را مکلف کرد طرح جامع را تدوین کند. یادم است پس از یکی از شکستهای تلخ و ناباورانه فوتبال در آن سالها، فقط کمیته بررسی علل شکستی که جلسات ادامهدار داشت و تعطیل نشد در پایان بررسیهای خود به این نتیجه رسید که افتوخیز ورزش کشورمان به صورت سینوسی ادامه خواهد یافت، مگر اینکه ورزش کشور برنامه جامع داشته باشد. به هر ترتیب رئیسجمهور وقت در حکم انتصاب محسن مهرعلیزاده به عنوان رئیس سازمان تربیت بدنی تاکید کرد که شما مکلف و موظف به تدوین طرح جامع هستید. به هر حال برای تدوین این طرح 750 نفر علم، تجربه و سابقه اجرایی خود را روی میز ریختند و طرح جامع تدوین و منتشر شد. اینکه چرا این طرح بایگانی شد، در این رابطه یک تحقیق علمی دانشگاهی توسط یکی از دانشجویان انجام شد، تحقیقی بسیار ارزشمند که با پرسشنامه بسیار کاربردی صورت گرفته است. این تحقیق به این نتیجه رسید که تغییرات پیدرپی مدیریتی و تمایل به سلیقهگرایی دلیل اصلی بایگانی شدن طرح جامع بود. به هر حال مدیران تمایل نداشتهاند فعالیت خود را در قالب یک طرح و برنامه انجام دهند، آن هم طرحی که در دوره مدیر قبلی نوشته شده بود. این تحقیق دانشگاهی همچنین به این نتیجه رسید که طرح جامع خوب تدوین شده است اما این تدوین فقط 10 درصد کار بوده و 90 درصد باقیمانده اجرای آن بود که اتفاق نیفتاد. شاید به این دلیل که مهارتهای اجرای طرح جامع وجود نداشت که وارد جزئیات شده و روند اجرای آن را نظارت و کنترل کند. این در حالی بود که طرح جامع ورزش ادبیات جدیدی را وارد کشور کرد و به دنبال ورزش، دیگر دستگاهها هم اقدام به تهیه طرح جامع حوزه مربوط خود کردند.
با وجود بایگانی شدن طرح جامع، اکثر فدراسیونها معتقدند بر اساس طرحهای پنجساله خود برنامههایشان را پیش میبرند، یعنی اساسا دیگر نیازی به اجرای طرح جامع نمیبینند. شما این قبیل برنامهها را برای ورزش کشور چگونه ارزیابی میکنید؟
بخشهای مختلف ورزش باید از یک تئوری مشخص و واحد تبعیت کنند و به عبارتی یک چتر فلسفی بالای سر همه سازمانها قرار گیرد و همه بخشهای ورزش از جمله فدراسیونها از آن تبعیت کنند. وقتی این نظام کلی وجود نداشته باشد حتی در صورت برنامهریزیهایی که شما به آنها اشاره داشتید، این برنامهها انفکاکی و جدا از یکدیگر است و ما را به هدف اصلی خود نخواهد رساند.
باوجود اینکه خبری از نگاه برنامهمحور در ورزش کشور نیست در ادامه افت و خیزهای همیشگی ورزش ایران در عرصه بازیهای المپیک به عنوان سنگ محک سنجش عیار ورزش کشورهای مختلف، دیدیم که در لندن با کسب چهار طلا، پنج نقره و سه برنز و قرار گرفتن در رده هفدهمی بهترین نتیجه تاریخ ورزش ایران رقم خورد، حال آن که چهار سال پیش تنها یک طلا و یک برنز کسب کردیم و بدترین نتیجه تاریخ را به دست آوردیم. طبیعی است که ظرف چهار سال معجزهای اتفاق نیفتاده است، شما در این رابطه چه ارزیابیای دارید و فکر میکنید نقطه ایدهآل ورزش ما در صورت فراهم بودن همه شرایط کجاست؟
به نظر من اگر یک تئوری حاکمیتی در مورد ورزش تعریف کنیم، تمام ظرفیت و انرژی ورزش به صورت واحد و منسجم در یک جهت به کار گرفته شود، از کارهای موازی جلوگیری کنیم، بهرهوری اقتصادی منابع انسانی مالی در ورزش داشته باشیم و همه اینها در سایه یک استراتژی واحد صورت گیرد و تقسیم کار ملی سنجیده بین همه بخشها داشته باشیم، توان ورزش کشورمان را در عرصه بازیهای المپیک در حد استرالیا میبینم و راه این کشور را باید سپری کنیم. کشوری که در المپیکهای دور همیشه همردیف ما بود، اما این منطق را اعمال کرد و با راهاندازی انستیتوی ویژه ورزش در بالاترین سطح ورزش کشور را از نظر علمی، به لحاظ جهتگیریها، تقسیم کار ملی و ظرفیتسازی به این مرکز وصل کرد و به جایی رساند که در اکثر المپیکهای اخیر در بین ده کشور برتر قرار گرفته است، مثل همین المپیک لندن که با 35 مدال در رده دهم ایستاد. ما هم میتوانیم این راه را برویم مشروط بر اینکه تجارب ورزش را روی هم بریزیم، مدیریت دانش و بانک اطلاعاتی در ورزش کشور ایجاد کنیم، اجازه خانهنشینی به تجارب پیشکسوتان و نسلهای مختلف نداده، نیروهایمان را درست ساماندهی کرده، از انبوه تحقیقات علمی و ظرفیتهای دانشگاهی در حوزه ورزش نهایت بهره را ببریم، ضمن آنکه از موازیکاری اجتناب ورزیم، میتوانیم در بین 15 کشور برتر المپیک همواره جایگاه ثابتی داشته باشیم. این نکته را همواره شاهد بودهایم که وقتی برای حضور در بازیهای المپیک روی یک نقطه و هدف خاص متمرکز شدهایم، نتیجه بهتری گرفتهایم.
موازیکاری را یکی از موانع توسعه همهجانبه ورزش کشور برشمردید، این در حالی است که سالهاست بحث موازیکاری و اختلاف نظر وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک به ورزش کشور ضربه میزند. به نظر شما با چه راهکاری میتوان موازیکاری این دو بخش را از بین برد؟
مهرزاد حمیدی: تا زمانی که یک چتر فلسفی برنامهمحور و واحد روی سر همه فدراسیونهای ورزشی قرار نگیرد و شکاف بین مدیریت اجرایی ورزش و علمی ورزش پوشانده نشود، نباید انتظاری جز نتایج سینوسی داشته باشیم
اختلاف بین کمیته ملی المپیک و وزارت ورزش قبل از اینکه اختلاف بین افراد باشد، اختلاف ساختاری است. به عبارتی نوعی تعارض ساختاری تشکیلات است. معتقدم اگر یک نفر هم در هر دو بخش مدیریت کند دو نوع رفتار سازمانی خواهد داشت و حتی اگر دو نفر دوقلوی همسان هم در راس مدیریت این دو بخش قرار بگیرند بازهم شاهد تعارض ساختاری خواهیم بود، چون شرح وظایف شفاف نیست. قانون ورزش کشور ما متعلق به سال 1350 است، یعنی الان 41سال از این تاریخ میگذرد. در آن زمان قانونگذار برای اینکه این مسائل اتفاق نیفتد شورای عالی ورزش را تعیین کرده بود که اینها بیایند در آنجا مسائل خود را حل کرده یا تقسیم کار کنند، شورایی که در طول زمان ناکارآمد نشان داد و هیچ گاه نتوانست به رسالت اصلی خود پاسخ دهد. وقتی مرزبندیها و شرح وظایف مشخص نیست در چنین شرایطی معلوم است که این مسائل و موازیکاریها پیش میآید. در اینجا خاطره جالبی دارم که گفتنش خالی از لطف نیست. در مقطعی یک نفر ریاست دو دانشگاه را بر عهده داشت. وقتی از این دانشگاه به آن دانشگاه درخواستی مینوشت، آن طرف خودش با درخواست خودش مخالفت میکرد! در واقع این فرد در هر دو دانشگاه بر اساس صلاح آن دانشگاهها تصمیمگیری میکرد. حکایت سازمان تربیتبدنی سابق و وزارت ورزش فعلی با کمیته ملی المپیک هم به همین ترتیب است، بنابراین اگر یک نفر هم رئیس هر دو جا باشد چون کارها شفاف نیست تداخل در وظایف وجود خواهد داشت. برای همین نیز تاکید دارم که قانون ورزش نیاز به بازنگری دارد. شاید گفته شود قبل از انقلاب این مسائل نبود اما دلیلش این بود که رئیس کمیته ملی المپیک از دربار بود، کسی هم جرات نمیکرد حرفی علیه او بزند و مخالفت کند، اما این هم راهحل خوبی نیست و معنی ندارد یک نفر رئیس دائم کمیته ملی المپیک باشد. بهترین راه این است که تعارض ساختاری موجود بین وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک مرتفع شود.
این روزها بحث تعلیق ورزش ایران از سوی مجامع بینالمللی همچنان مطرح است؛ تعلیقی که ریشه در دخالت دولت در امور ورزش دارد، در این رابطه به نظر شما راهحل واگذاری مدیریت فدراسیونها به کمیته ملی المپیک نمیتواند یک تیر و دو نشان باشد، یعنی هم به اختلافات وزارت ورزش و کمیته المپیک پایان دهد و هم خطر تعلیق را؟
به هر حال باید این نکته را مد نظر داشت که اگر یک شکست ورزشی رخ دهد، مجلس در درجه اول از وزیر ورزش پاسخ میخواهد و حتی ممکن است وزیر استیضاح شود. بنابراین نمیتوان توقع داشت وزیر هم پاسخگو باشد و هم در حوزه مدیریت فدراسیونها اختیاری نداشته باشد. معتقدم مساله تعلیق با تدبیر حل میشود، اما موازیکاری را باید با بازنگری در قانون ورزش حل کرد.
اما میبینیم در بسیاری از کشورها کمیته ملی المپیک، همه کاره ورزش است، آنها بحث پاسخگویی را چگونه دنبال میکنند؟
در آنجا دستگاههای نظارتی از رئیس فدراسیون سوال میکنند و او باید پاسخگو باشد.
این روش میتواند برای ما هم جوابگو باشد؟
من از یک زوایه دیگر موضوع را میبینم. موضوع این است که در ورزش کشور ما همان قانون باید تعریف شود، اگر مرزبندیها روشن باشد. اگر این همه دخالتها نباشد و به عنوان مثال در انتخاب روسای فدراسیونها، روسای هیاتها نقش پررنگتری داشته باشند. اما از طرفی نمیتوان در هیچ جای دنیا کشوری را پیدا کرد که حاکمیت دخالتی در فدراسیونها نداشته باشد. آنها ظاهر این موضوع را برای جلب نظر کمیته بینالمللی المپیک درست کردهاند و در عمل دخالت خود را انجام میدهند، اما میزان دخالت فرق میکند. در برخی جاها هم میزان دخالت بالاست؛ اما چارچوبها و رفتارها را طوری طراحی و تنظیم میکنند که جهانیپسند باشد.
اجازه بدهید در بخش دوم مصاحبه به جایی که در آن نشستهایم و شما سرپرستی آن را بر عهده دارید بپردازیم.ابتدا به این پرسش پاسخ دهید که مهمترین برنامه ای که در این فدراسیون در دست اجرا دارید ، چیست؟
یک برنامه استراتژیک در حال ساماندهی این موضوع هستم. یکی از محورهای این برنامه طراحی نظام یکپارچه مسابقههای دانشجویی کشور است، به گونهای که بخشهای مختلف ورزش وزارت علوم علاوه بر رقابتهای درون دانشگاهی، در یک رقابت سراسری هم شرکت کنند و بهترینهای ورزش دانشجویی برای حضور در یک رقابت واحد مشخص شوند.
چه ضمانتی برای استقبال از این طرح شما وجود دارد و از کجا معلوم همه بخشهایی که به آنها اشاره کردید به آن اقبال نشان دهند؟
این موضوع در هیات رئیسه که بزرگترین و بالاترین بخش مدیریتی ورزش دانشجویی و متشکل از همه مدیران ورزش دانشگاههای مختلف است تصویب شده و وزیر علوم هم از آن استقبال کرده است. هیاتهای استانی هم که بعضا تشکیل شده و البته بلاتکلیفاند از آن استقبال کردند. معتقدم در مجموع باید بین 120 تا 140 هیات ورزش دانشگاهی در سراسر کشور تشکیل دهیم، چرا که به طور میانگین در هر شهر چهار تا پنج مرکز آموزش عالی وجود دارد و با تشکیل کامل این هیاتها، زمینه اجرای طرح یکپارچه رقابتهای دانشجویی فراهم میشود. به عنوان مثال در کیش پنج، شش مرکز آموزش عالی داریم که با هم رقابتهای ورزشی انجام نمیدهند. با وجود همه اوقات فراغتی که وجود دارد در دیگر نقاط کشور هم به همین شکل است. در واقع در قالب این طرح میزان تبادل، تعامل و ارتباط بین دانشجویان شهرستانها افزایش یافته و شور و نشاط خاصی در محیطهای دانشگاهی اتفاق میافتد. در این رقابتها تیمهای شهرستانها پس از برگزاری رقابتهای درون دانشگاهی و درون استانی در این المپیاد حضور مییابند و حتی میتوانند با نام دانشگاه خود و با استفاده از بازیکنان کمکی دانشگاههای استان خود در این رقابت شرکت کنند. به هر حال با توجه به اینکه خودم تجربه سرپرستی هفت دوره المپیاد ورزش دانشجویی را دارم در کنار شور و نشاطی که در محیط دانشگاهها ایجاد میشود، اعزام برونمرزی تیمهای دانشجویی معنای واقعی پیدا میکند.
بالاخره شما به دنبال ایجاد شور و نشاط در دانشگاهها هستید یا خدمت به ورزش قهرمانی کشور؟
اصولا با این طرح دامنه فعالیت ما در بعد قهرمانی توسعه مییابد و باتوجه به چند مرحله غربالگری که برگزار میشود امکان دستیابی به اهداف ورزش قهرمانی هم حاصل میشود.
گرچه سن و سال دانشجویی به گونهای است که به آن شکل نمیتوان توقع پشتوانهسازی در حوزه ورزش دانشجویی را داشت، اما پرسشی که مطرح میشود این است که فدراسیون ملی ورزش دانشگاهی به دنبال تحویل قهرمان به ورزش کشور است یا قهرمانان ورزش کشور را تحت عنوان دانشجو به رقابتهای برونمرزی میفرستد؟
ما تجربه هردو حالت را داشتیم، اما امروز دیدگاه من چیز دیگری است. با تفاهمنامهای که قصد داریم با وزیر آموزش و پرورش و قائممقام تربیت بدنی این وزارتخانه امضا کنیم قصد داریم قهرمانان ورزشکار دانشآموز را بورس تحصیلی کنیم تا در ادامه دوران تحصیل خود در دانشگاه همچنان در مسیر ورزش قهرمانی باقی بمانند.
این وسط تکلیف سطح علمی چه میشود، دانشآموزی که در سطح علمی پایینی است، با وجود قهرمان بودن آیا باید به دانشگاه راه یابد؟
نباید نگران این موضوع بود، چرا که بنا خواهد بود آنها در رشتههای مرتبط با توانایی ورزشی خود بورسیه شوند. کاری که در دانشگاههای معتبر دنیا هم اتفاق میافتد. ما باید زمینههایی فراهم کنیم که دانشآموز قهرمان و در اوج براحتی وارد دانشگاه شود، نه اینکه در افول دوران قهرمانی وارد دانشگاه شود. اشتباه نکنید من مخالف ورود قهرمانان به دانشگاه نیستم و یکی از کسانی که در تدوین آییننامه ورود قهرمانان به دانشگاه نقش اصلی را ایفا کرد خود من بودم؛ آییننامهای که اثر قابل مشاهدهای در جهت علمی کردن ورزش کشور داشته است، اما معتقدم دوران ورزش قهرمانی دانشآموز قهرمان را باید ادامه دهیم.
از طرفی کسی که به عنوان قهرمان تیم ملی وارد دانشگاه شده، غیرمنطقی است که جلوی او را برای عضویت در تیم دانشجویی بگیریم. به هر ترتیب در ادامه پاسخ به پرسش شما باید بگویم فعالیت ما تلفیقی هم بوده است، یعنی قهرمان هم معرفی کردهایم مثل رحمان رضایی که از دل ورزش دانشجویی چهره شد و ما او را به مرحوم ناصر حجازی معرفی کردیم و او هم بعد از شش ماه یک مدافع قلدر به تیم ملی فوتبال تحویل داد و بعد هم لژیونر شد یا فوتبالیستهایی چون علی آذری و داوود مهابادی. در مجموع در آن مقطع تیم فوتبال ما 200 دانشجو بودند که 50 نفر از آنها قهرمان دانشگاهی و 50 درصد باشگاهی بودند. با این طرح جدید هم عملا قهرمانان بیشتری به ورزش کشور معرفی خواهیم کرد.
به عنوان آخرین پرسش، ورزش دانشجویی چگونه با فدراسیونهای ورزشی زیرمجموعه وزارت ورزش تعامل دارد؛ این نکته را از آن جهت میپرسیم که همواره شاهد بودهایم برخی فدراسیونها به دلیل تداخل رقابتهای برون مرزی خود حاضر نیستند ملیپوشانشان را در اختیار فدراسیون شما و اعزامهای برونمرزی قرار دهند؟
همه هدف ما تعامل مثبت و دوسویه با فدراسیونهای ورزشی مختلف است و قطعا در این راه کاری نخواهیم کرد که تیم ملی هیچ رشته ورزشی از همراهی ملیپوشانش محروم شود.
فدراسیونی برای هماهنگ سازی فعالیت های پراکنده ورزش دانشجویی
تشکیل و تاسیس فدراسیون ملی ورزشهای دانشگاهی یک ضرورت بود که باید انجام میشد، چرا که نظام آموزرش عالی کشور بخشهای مختلفی دارد که به صورت مجزا کارهای خود را میکنند.
البته سیاستهای اصلی در شورای عالی انقلاب فرهنگی تعیین میشود و هماهنگیهای لازم به عمل میآید. به نظر من لازم بود تشکیلاتی در حوزه ورزش این وزارتخانه به وجود آید که همه این بخشها و پروژه کلان ورزش دانشجویی با یک پروژه تعریف شود.
ضرورت ایجاد فدراسیون در دهه 70 شکل گرفت؛ زمانی که مدیرکلی تربیت بدنی وزارت علوم را برعهده داشته و شاهد اختلافها و تعارضهای ساختاری بین بخشهای مختلف آموزش عالی و دانشگاه آزاد بودم.
برای رهایی از این تعارض ابتدا وضع ورزش دانشجویی را در کشورهای مختلف مورد بررسی قرار دادم و دیدم اکثر کشورها فدراسیون ملی ورزش دانشجویی دارند و فعالیت بین دانشگاهی و برونمرزی دانشجویی را این فدراسیون سامان میدهد، در نتیجه هرچه بیشتر مطالعه کردم و الگو گرفتم دنبال تدوین قانون فدراسیون ورزشهای دانشگاهی رفتم و در نهایت با حمایت مجلس توانستیم یک ماده از برنامه قانون 13 مادهای وزارت علوم را به تاسیس فدراسیون ملی ورزشهای دانشگاهی اختصاصی دهیم.
در نهایت در سال 84 فدراسیون تاسیس و مراحل ثبت بینالمللی آن نیز انجام شد و خودم رئیس فدراسیون شدم و امروز بعد از شش سال جدایی از فدراسیون دوباره به این سمت برگردانده شدم.
به هر حال معتقدم در حال حاضر ضرورت دارد یک بازتعریفی از مدیریتهای بخشهای تربیت بدنی آموزش عالی شکل بگیرد، چرا که روابط حاکم فعلی درست مثل روابط زمانی است که فدراسیون وجود نداشت.
امید توفیقی - گروه ورزش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد