
سید مرتضی شاید از همه این اتفاقها دلخور باشد، اما متنفر نیست. او فقط از یک چیز متنفر است که وقتی اسمش را میآورد، سرش را پایین میاندازد و نگاه محجوبش را از همه آدمهای اطرافش میدزدد تا آهسته بگوید «من... از... ترحم... متنفرم...»
این داستان نبرد سید مرتضی زارعزاده است، با تقدیر که هرچه کرده نتوانسته او را به زانو درآورد. مرتضی در برابر سرنوشت تسلیم نمیشود.
او از آن آدمها نیست که وقتی حادثهای گریبانش را میگیرد، بنشیند کنج خانهاش ضجه بزند؛ او مرد مبارزه است، وقتی برای ناامید شدن باقی نمیگذارد.
فرصت نمیدهد به ناامیدی که آن یک دست باقیماندهاش را بگیرد و او را با خودش ته چاه اندوه ببرد تا آنجا که حتی پس از تصادف، در بیمارستان به همسر و خانوادهاش دلداری میداد و فقط چند روز پس از حادثه، گشت پی شغلی تازه.
از وقتی دست مرتضی قطع شده خیلی چیزها دستگیرش شده است، مثلا او فهمیده که با یک دست شاید نتواند فرمان کامیون را بگیرد و دنده عوض کند، اما میشود اره مویی را محکم بگیرد و تیغه دندانهدارش را بکشد روی تختههای نازک تا زیباترین تابلوهای معرق متولد شوند.
او فهمیده با همان یک دست میتواند بساط لباسفروشیاش را در بازار هفتگی لباس بچیند، جنس بفروشد و آنقدر درآمد داشته باشد که بتواند قسطهای عقبافتادهاش را بپردازد.
او فهمیده با همان یک دست میتواند خیلی بهتر از آدمهایی که هر دو دست را دارند، افسار تقدیر را دستش بگیرد و رامش کند.
مرتضی یک دست دارد، اما آنقدر غرور و مردانگی دارد که آن یک دست را برای کمک گرفتن، سمت کسی دراز نکند؛ با این همه اما خیلی چیزها هست که مردی مثل او، با یک اره مویی و چند تکه لباس برای فروش، به آنها نیاز دارد، مثلا وامی برای خرید دستگاه برش لیزری یا پشتوانهای برای برگزاری نمایشگاهی از لباسهای فروشیاش.
مرتضی هرگز دستش را برای ابراز نیازمندی روبهغریبهها دراز نکرده است، اما به هر حال دستهایی باید باشند که دستش را بگیرند و کمکش کنند، پیش از آنکه تقدیر برنده شود و غرورش را... .
مریم یوشیزاده - گروه جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
حجتالاسلام دکتر حسن رضاییمهر، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم از مهمترین نقش رئیس مکتب جعفری میگوید