چندمین فرزند خانواده هستی؟
یک خانواده پرجمعیت بودیم با 12 بچه قد و نیم قد و من فرزند سوم خانواده بودم.
شغل پدرت چه بود؟
قهوهخانه داشت و من هم در قهوهخانه کار میکردم.
مدرسه هم رفتهای؟
بله تا اول راهنمایی درس خواندم بعدش نتوانستم یعنی مغزم نمیکشید.
چند سابق کیفری داری؟
فکر کنم شش یا هفت سابقه.
اولین بار کی دزدی کردی؟
راستش الان که فکر میکنم میبینم قهوهخانه پدرم زمینهساز دزدی من شد؛ چون بعضی از دزدهای دروازه غار پاتوقشان قهوهخانه پدرم بود و من نیز با آنها آشنا شدم و زمانی به خودم آمدم که متوجه شدم یک دزد حرفهای هستم.
اولین دزدیات چه بود؟
سرقت از دخل مغازه پدرم، بعدش هم عادت شد و این دزدیها ادامه پیدا کرد.
اولین بار کی دستگیر شدی؟
میخواستم از یک مغازه جگرفروشی در خیابان استخر حوالی گمرک اورکت صاحب مغازه را سرقت کنم که گیر افتادم.
آن موقع چند سال داشتی؟
فکر کنم 14 یا 15 سال. بعد هم تحویل کانون اصلاح و تربیت شدم و سه ماه زندان بودم.
خانوادهات وقتی متوجه شدند به زندان افتادهای چه برخوردی با تو کردند؟
راستش پدرم اجازه نمیداد به خانه برگردم؛ اما مادرم خیلی التماس کرد تا پدرم راضی شد. این پایان کار نبود. در کانون با چند نفر از بچههای خلاف که دزدهای خانه رو بودند آشنا شده بودم که با هم دزدی میکردیم، یک بار پدرم وقتی داشتم از پشت وانت بار دزدی میکردم مرا دیده بود، آن شب روزگارم را سیاه کرد و من از خانه فرار کردم.
از پشت وانت چه سرقت کردی؟
خربزه!
در بین سارقان هرکدام یک نوع سرقت انجام میدهد مثلا سارق منزل، خودرو سرقت نمیکند یا سارق کیفقاپ، موتور سرقت نمیکند تو بیشتر چه سرقتهایی انجام میدهی؟
راستش من بیشتر سرقت مغازه انجام دادهام چون جرات دزدیهای دیگر را ندارم. این هیکل قناس(!) خودش برای من یک دردسر بزرگ است.
اعتیاد هم داری؟
نه سیگار هم نمیکشم. اهل دود و این جور چیزها نیستم.
با پولهای دزدی چه میکنی؟
یک چند روز این شکم وامانده را سیر میکنم تا بعد!
مگر روزی چقدر خرج شکم میکنی؟
خیلی، حالا بی خیال اینقدر گیر سه پیچ نده!
تا به حال چند بار در کانال کولر مغازهها گیر کردی؟
سه بار. خدا نصیب دشمن آدم هم نکند، فکر میکنی دیگه باید غزل خداحافظی را بخوانی.
چرا؟
چون نفست بند میآید و فکر این هستی که صاحب مغزه چه پدری از تو درمیآورد. دفعه قبل وقتی در کانل کولر گرفتار شده بودم صاحب مغازه در همان حالتی که گیر افتاده بودم مدام با دسته جارو به من سیخونک میزد و من قادر به تکان خوردن نبودم. وقتی پلیس آمد ماموران آتشنشانی برای بیرون آوردن من مجبور شدند بخشی از دیوار را خراب کنند.
چند ساعت در این محل گرفتار شده بودی؟
از ساعت یازده شب تا هشت صبح، دیگر نفسم در نمیآمد گرسنگی هم خیلی اذیتم میکرد. دعا میکردم پلیس زودتر مرا دستگیر کند.
چرا با این وزن سنگین وارد کانال کولر میشوی؟
چی بگم؟!
چند کیلو هستی؟
آخرین بار که خودم را وزن کردم 168کیلو بودم، الان فکر کنم سنگینتر هم شدهام.
با خانوادهات ارتباط داری؟
نه خیلی، فقط با یکی از خواهرهایم در ارتباط هستم و او به ملاقاتم میآید.
این بار چند سال حکم گرفتی؟
قاضی آدم با حالی بود، هفت سال داد. فکر کنم سه سالی در زندان باشم.
چرا سه سال؟
عفو میخورم میآیم بیرون، هفت سال را که نمیکشم.
از دزدی خسته نشدهای؟
چرا اما کار دیگری بلد نیستم. تنها کاری که بلدم نانوایی است که آن را هم در زندان یاد گرفتهام؛ اما این شغل شکم مرا سیر نمیکند و کار خیلی سختی است!
حرف آخر؟
میشود برایم دو تا ساندویچ بخری؟ من خیلی ساندویچ دوست دارم. یک بار شرطبندی کردم 12 تا ساندویچ را با دو نوشابه خانواده خوردم و 500 هزار تومان برنده شدم. الان هم اگر کسی دوست داشت میتوانم با او شرط ببندم و.....
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد