شهریاری کارش را از برنامه «سلام صبح بخیر» رادیو آغاز کرد و با برنامه «بعد از خبر» تلویزیون به شهرت رسید. زندگی حرفهای این مجری پیشکسوت فراز و نشیبهای زیادی داشته که مرورش شنیدنی است. او اکنون برنامه «از همین امروز» را برای شبکه بازار اجرا میکند.
با محمود شهریاری درباره زندگی شخصیاش، اجراهایش در خارج از سازمان صدا و سیما، شوخیهایش با دیگران هنگام مجریگری، ماجرای ممنوعالتصویر شدنهای پیاپی و خیلی چیزهای دیگر همصحبت شدیم.
لطیفههایی را که دیگران درباره شما ساختهاند، شنیدهاید؟
بله، خیلی زیاد. در کنارش اکثر دوستانی که کار تقلید صدا میکنند معمولا تقلید صدای من را هم انجام میدهند. اولین بار در نوروز 72 بود که مهران مدیری تیپ من را تقلید کرد. کاریکاتور برنامه بعد از خبر را ساخته بودند که مهران مدیری نقش من را بازی میکرد.
یکی از بخشهای ثابت این تقلید صدا، گفتن لطیفههای بیمزه و نسبت دادن آن به شماست. چرا؟
بعضی لطیفهها برای پخش از تلویزیون باید ممیزی شود. ما باید خیلی از جوانب را در نظر بگیریم و این طور لطیفه خیلی بیمزه میشود. گاهی اوقات روی این بیمزه بودن لطیفهها کار طنز میکنند و مردم هم میخندند.
شما در محل کارتان آرشیو لطیفه دارید؟
بله، لطیفهها را جمعآوری میکنم. فکر میکنم لطیفههایم باید در ارتباط با موضوع برنامه باشد. مثل و لطیفه و حکایت به مجری کمک میکند.
لطیفههایتان را از بین پیامکها و اینترنت انتخاب میکنید؟
نه، لطیفههای پیامکی را استفاده نمیکنم، چون این لطیفهها اینقدر سریع پخش میشود که همه میدانند. دیگر گفتنش لطفی ندارد. لطیفههایی را میگویم که یا شنیدهام یا برگرفته از واقعیت است.
لطیفههایی که در همایش میگویید با لطیفههای تلویزیونی متفاوت است؟
در برنامههای همایشی خیلی خط قرمز نداریم، ولی در تلویزیون چرا. مخاطبان تلویزیون در سنین مختلف هستند. یکی از استادان علوم ارتباطی میگفت شما بچهتان را دست غریبه نمیسپارید، ولی مجری آنقدر مورد اعتماد جامعه است که مردم بچههایشان را به او میسپارند. ما باید این جایگاهها را حفظ کنیم تا کارمان بدآموزی نداشته باشد.
به نظر شما چرا ایرانیها نسبت به دیگر مردم دنیا لطیفههای بیشتری برای هم تعریف میکنند؟
ما ایرانیان آدمهای طنازی هستیم. ما نابغههایی مثل عبید زاکانی و دهخدا داریم. کجای جهان این نابغهها را دارد؟ دستمان از این لحاظ خیلی پر است.
در برنامههای تقلید صدا روی خندههای شما هم کار میکنند. چرا این طور قهقهه میزنید؟
خندههای من طبیعی است. من هیچ وقت، نه جلوی اشک خودم را میگیرم و نه جلوی خندهام را. اگر موضوع خنده دار بوده واقعا از ته دل خندیدهام. ممکن است موضوع آنقدر پیش پا افتاده باشد که مردم به اندازه من نخندند. اما مردم از خنده من خندهشان گرفته و لبخند زدهاند. وقتی موضوعی من را غمگین کرده جلوی خودم را نگرفته ام که بگویم زشت است و مرد گریه نمیکند. راحت گریه کردهام.
چه اتفاقی افتاد گریه کردید؟
در جشن رمضان، شبهای قدر و برخی گزارشهایی که پخش شد چند بار احساساتی شدم. مثلا گزارش معلمی بود که جان بچههایش را نجات داده بود و خودش سوخته بود. من این گزارش را که دیدم نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم. هقهق گریه کردم و احمدزاده برنامه را جمع کرد.
برخی مجریها را به دو دسته تقسیمبندی میکنند؛ مجریهای خجالتی و مجریهایی که به اصطلاح پررو هستند. شما جزو دسته دوم قرار میگیرید. این تقسیمبندی را قبول دارید؟
نه، پررو بودن را قبول ندارم. من همیشه مرز خودمانیبودن و پررویی را حفظ میکنم. خودمانی بودن و احساس نزدیکی کردن با مهمان و مخاطب یک چیز دیگر است و پررو بودن یک چیز دیگر.
چرا تصمیم گرفتید در تلویزیون اجرای متفاوتی داشته باشید و از خشک بودن و جدیت دیگر مجریها فاصله بگیرید؟
من در دورهای با آقای آتشافروز بعد از اخبار سراسری برنامه بعد از خبر را اجرا میکردم. اجرای آن موقع خیلی جدی بود. مجریها شق و رق مینشستند و اعلام برنامه میکردند. فقط قسمت بالاتنه دیده میشد و مجری خیلی رسمی حرف میزد. ما برای اولین بار یک برنامه متنوع اجرا کردیم. تهیهکننده برنامه به ما گفت سه چهار دست لباس بیاورید تا سه چهار برنامه را در یک شب ضبط کنیم. بعد از برنامه اول کار را متوقف کرد و گفت شما خیلی شاد هستید. در حالی که الان نه عید است و نه دهه فجر. شما چرا باید خوشحال باشید. من پرسیدم چرا باید ناراحت باشیم. برنامه ضبط شده را برد و به مدیر گروه اجتماعی شبکه یک نشان داد. او گفته بود ما تا به حال از این جور برنامهها نداشتهایم. برنامه را پیش مدیر شبکه یک بردند که او هم گفته بود من نمیدانم. برنامه 15 دقیقهای ما را پیش رئیس سازمان صدا و سیما بردند. او گفته بود برنامه را مشروط ضبط کنید تا ببینیم بازخورد جامعه و مسئولان چطور است. برنامه هم با اقبال مردم مواجه شد. همان طور که شما گفتید فضا شکسته شد. دیدند میشود در یک برنامه، خندید و لطیفه گفت.
تا حالا شده به خاطر کسی یا چیزی خجالت بکشید؟
حس خجالت به آن معنا به من دست نداده است. ولی در محضر استادانم نسبت به آنها همیشه حس احترام داشتهام. با این که مجری هستم ولی پایم را از گلیمم درازتر نکردهام.
وقتی خواستگاری رفتید خجالت کشیدید؟
نه. خواستگاری که خجالت ندارد. من و همسرم در دانشکده صدا و سیما درس میخواندیم. معمولا ازدواجهای دانشجویی ازدواجهای خوبی است. هر دو نفر به درجهای از رشد و کمال رسیدهاند و همدیگر را شناختهاند. معمولا این ازدواجها موفق است. من چند روز پیش شنیدم این ازدواجها کمتر از یک درصد طلاق داشته است.
چه کسی واسطه ازدواجتان شد؟
یکی از دوستان دانشجویم گرافیک میخواند و هم رشته همسرم بود. من فیلمنامهنویسی میخواندم. در همان دوره کارشناسی دوستم از سجایای این خانم تعریف کرد و ما هم به خواستگاری رفتیم. در همان نگاه اول گفتند چه کسی از شما بهتر! فوری هم پذیرفتند.
با آدمهای خجالتی جامعه برخورد داشتهاید؟
بله. من حکایت زیبایی در این رابطه شنیده ام. رفتگری عاشق دختری شده بود و هیچ وقت به او نگفته بود. اما در خانه آن دختر همیشه تمیزتر از خانه دیگران بود.
اگر شما به جای آن رفتگر بودید میگفتید؟
من به جای این که در آن خانه را تمیز کنم زنگ میزدم و میگفتم به دخترتان خیلی علاقه دارم (میخندد).
این روزها که میخواستم زمانی را برای مصاحبه با شما هماهنگ کنم فهمیدم خیلی سرتان شلوغ است. از این همه کار کردن خسته نمیشوید؟
من کارم را بسیار دوست دارم. هیچ وقت از کار خسته نمیشوم. دو سال پیش برنامه نوروز شبکه جامجم را ضبط میکردیم. میدانید این ضبطها معمولا به تاخیر میافتد. خیلی کار سختی بود. از 9 صبح شروع میشد و تا 3 بامداد طول میکشید. خیلی از بچهها از پا میافتادند. اما برای من خستهکننده نبود، چون واقعا از اجرا لذت میبرم.
شاید به این خاطر که خرج زندگی سنگین است مجبورید چند جا کار کنید؟
برای من این طور نیست. من اینقدر کار اجرا را دوست دارم که مسائل مالیاش برایم مهم نیست. اگر بگویم اصلا اهمیتی ندارد دروغ گفتهام. ولی کار برایم مهمتر است.
یعنی اگر محمود شهریاری پول خیلی زیادی داشته باشد باز هم به کار اجرا ادامه میدهد؟
صددرصد اجرا میکنم. من حس میکنم اگر کار نکنم تمام شدهام. این کار را خیلی دوست دارم. در تمام سالها یا در تلویزیون یا خارج از تلویزیون برای مردم اجرا کردهام. هیچ وقت هم بین اجراهایم فاصله نیفتاده است.
ولی برخی اوقات در تلویزیون اجرا نداشتید.
بله. بین من و تلویزیون فاصله افتاده است. ولی همان زمان، خارج از سازمان اجرا داشتهام.
برخی مردها وقتی در خانه هستند حوصلهشان سر میرود، یعنی اینقدر به کارشان عادت کردهاند. برای شما تا به حال چنین چیزی اتفاق نیفتاده است؟
نه. من وقتی بیکار باشم با خانوادهام به سفر یا به دید و بازدید میروم. من همیشه از بودن در کنار خانواده لذت میبرم.
یعنی اوقات فراغت ندارید؟
اوقات فراغت من خیلی کم است. کمتر سالی بوده شب عید در کنار خانواده باشم. همیشه کار کردهام. من سعی کردهام اوقات فراغتم کیفیت خوبی داشته باشد.
برنامه کاری روزانهتان را از قبل میدانید؟
تقریبا مشخص است. مثلا میدانم پنجشنبه این هفته سه اجرا در سه منطقه تهران دارم. بعضی وقتها مسافتهای زیاد و ترافیک تهران خیلی اذیت مان میکند. مثلا یک اجرایمان در دربند است و اجرای بعدی در یافتآباد.
نمیتوانید از موتور استفاده کنید؟
تا به حال استفاده نکردهام، ولی اگر مجبور بشوم میشود این کار را کرد. من شنیدهام برخی همکارانم از آمبولانسهای خصوصی استفاده میکنند. (میخندد)
من از یک راننده تاکسی شایعهای شنیدهام که خط ویژه اتوبوس تجریش تا راهآهن را برای مجریان و کارکنان صدا وسیما کشیدهاند.
من نشنیدهام. خیلی بعید است برای چند نفر معدود بیایند خط ویژه بکشند.
میشود برنامه کاریتان را بگویید؟
صبح که از خواب بیدار میشوم هر طور شده برای یک صبحانه کامل برنامهریزی میکنم. حتی اگر قرار باشد 5:30 صبح جایی بروم یک ساعت قبلش صبحانه میخورم. به هیچ وجه و در هیچ شرایطی صبحانهام ترک نمیشود. بقیهاش بستگی به برنامههایم دارد. اگر برنامه اجرا نداشته باشم به دفترم میروم و کارهایم را پیگیری میکنم.
مثلا چه کارهایی؟
من بعد از سالها توانستم مجوز وزارت ارشاد را برای ایجاد یک موسسه چند منظوره بگیرم. این موسسه در زمینه انتشار کتاب، آلبوم موسیقی و برگزاری همایش فعالیت میکند.
برگزاری این همایشها را کاری مفید میدانید؟
برای کشورهای در حال توسعه این همایشها لازم است. این همایشها برای معرفی یک عنوان فرهنگی یا تجاری خیلی کارسازتر از یک بیلبورد خیابانی است. در همایش، شما جامعه مطلوب خودت را دعوت کردهای و مطالبت را منتقل میکنی. یک بیلبورد ممکن است دیده بشود یا نشود.
قبول دارید همایشهای بیهوده هم زیاد داریم؟ مثلا همایش کیفیت نان میگذارند و چند مقاله تکراری را دوباره ارائه میکنند.
بعضی همایشها این طور است. همایش نباید برای پرکردن پرونده کاری یک مدیر برگزار بشود. این همایشها در بخش دولتی اتفاق میافتد، ولی در بخش خصوصی چون فرد باید از جیب خودش خرج بکند همه چیز حساب شده است.
برای شما اجرا در بیرون سازمان جذابتر است یا داخل آن؟
هر دو. نمیتوانم بگویم کدام ارجح است. کار سازمان، انعکاس خوبی در جامعه دارد و باعث شناخته شدن ما در جامعه میشود. ما نباید نمک بخوریم و نمکدان بشکنیم. ما فرزندان رسانهایم و باید حرمت خانواده را نگه داریم.
برخی مجریها هم معادلهای دارند و میگویند در سازمان باید مشهور شویم تا بیرون پول دربیاوریم.
من با این حرف موافق نیستم. به هیچ وجه درست نیست. اگر آدم عاشق کارش باشد قطعا این کار را انجام میدهد و نمیخواهد با اجرا در تلویزیون فقط برای خودش پلی بسازد. کار ما باید استمرار داشته باشد. اگر مدت زیادی دور باشیم بنابر ضرب المثل از دل برود هر آن که ازدیده برفت، فراموش میشویم. سازمان خانه امن ماست و حرمتش بر ما واجب است. به شرطی که سازمان صدا و سیما هم قدر فرزندانش را بداند.
ولی شما مدتی از دیده برفتید و از دل نرفتید.
چون مدتش خیلی طولانی نبود، فراموش نشدم.
به نظر شما در گذشته محدودیتها بیشتر بود یا الان؟
قدیم بیشتر بود. حساستر هم بودند. من اولین قربانی این مسائل بودم. بعد از من سراغ فیلم خصوصی ورزشکاران، بازیگران و هنرمندان رفتند. خدا را شکر خیلی زود به این نتیجه رسیدند زندگی شخصی هر فردی با زندگی حقوقیاش فرق دارد و باید این مرزها را حفظ کرد.
همه هنرمندان مثل افراد جامعه باید در جشنهای عروسی و تولد خانوادهشان شرکت کنند. نمیشود ما مجلس آرای همه جا باشیم و مراسم عروسی خواهر و برادر خودمان نرویم. این خیلی بد است که این فیلمها را پخش کنند.
آخر متوجه نشدید فیلم خصوصیتان از چه راهی منتشر شد؛ مثلا دزد به خانه شما آمده بود و فیلمها را برده بود یا از طریق دیگر...؟
نه، دزد که نیامد. در تحقیقات تا مرحلهای پیش رفتند. ولی صلاح ندیدند بگویند چطور پخش شده است. من شکایت کردم ولی هیچ وقت به من نگفتند ماجرا چه بود.
شما یک مقدار بدشانس هم هستید. مثلا قضیه هلو و امیر جعفری یک جور دیگر در رسانهها منعکس شد. اصل ماجرا چه بود؟
برنامه «زندهرود» شبکه اصفهان بود. یک سال و نیم بود که گزارشگر برنامه این سوال را میپرسید. این سوال که خودتان را شبیه چه میوهای میبینید از همه پرسیده میشد. من از برادرزاده امیر جعفری پرسیدم. او گفت عمویم را شبیه زالزالک میبینم. زنعمویم را هم شبیه هلو میبینم. اصلا به من هیچ ربطی نداشت. فرد دیگری این سوال و جواب را پرسید. بعد همه چیز را به من ربط دادند.
امیر جعفری در آن برنامه از سوال شما ناراحت شد؟
نه، به هیچ وجه. آدم از حرف برادرزادهاش که ناراحت نمیشود. اصلا مساله مهمی نبود. متاسفانه برخی جراید ما سوژه کم دارند و چیزی را علم میکنند.
حالا شما خودتان را شبیه چه میوهای میدانید؟
تا حالا کسی این سوال را از من نپرسیده است. ولی من شبیه خرمالو هستم. بعضی وقتها گس هستم و بعضی وقتها شیرین.
وقتی میخواهید اجرا کنید و سوال بپرسید متکی به متن هستید یا بداهه چیزی را میگویید؟
خیلی از حرفهایم بداهه است. من درباره کل موضوع یا مهمان از قبل تحقیق میکنم. در دفترم حدود 5000 برگه دارم که این برگهها خیلی به من کمک میکند. همیشه به آنها مراجعه میکنم. زندگینامه اکثر هنرمندان را دارم و روحیهشان را میدانم. چون شناخت نسبی از قبل پیدا کردم تا به حال نشده هنرمندی از دست من عصبانی بشود. سعی میکنم سوالاتم به روحیه اش مرتبط باشد. من فکر میکنم در برنامه تلویزیونی اگر آدم بر موضوع سوار نباشد مثل یک اسب سوار ناشی است. اسب به خاطر باهوشیاش میفهمد سوارکار حرفهای است یا نه. اسب سوار کار غیرحرفهای را زمین میزند.
تا به حال با شخصیتهای سیاسی مصاحبه نداشتهاید؟
من هیچ وقت به حوزههای سیاسی و اقتصادی صرف وارد نشدهام. برنامه از همین امروز هم رویکرد اقتصادی و اجتماعی دارد.
روی برگههایتان دقیقا چه چیزهایی نوشتهاید؟
فرض کنید میخواهم درباره خانمی که سرمهدوزی میکند حرف بزنم. من درباره سرمهدوزی فیش (برگه) دارم. تاریخچهاش را پیدا کردهام.
خیلیها شما را با شعار «بخور بخور» میشناسند. از قبل روی این شعار فکر کرده بودید؟
کاملا بداهه بود. جالب است اسم برنامه عطر و گلاب بپاشید بود. اما مردم هیچ وقت این اسم را یاد نگرفتند. اسمش را گذاشته بودند مسابقه بخور بخور. من دیدم بچهها دارند ماست میخورند. حس رهبر ارکستر به من دست داد و گفتم بخور بخور، یالا بخور.
شعارها و تکیهکلامهای دیگری هم دارید؟
اگر هم کلمهای بوده خودبهخود به وجود آمده. مثلا من درود بر شما را زیاد استفاده میکنم. «خب» را هم خیلی میگویم. در همایشی هفت استاد خارجی به ایران آمده بودند. آنان متوجه شدند من خیلی خب گفتم. در مراسم اختتامیه تا میخواستم حرف بزنم، میگفتند خب. (میخندد)
یکی از شگردهای شما شوخی و بگو مگو با مجری همکارتان است که این شوخی با کاظم احمدزاده به اوج خودش رسید. مجریهای همکارتان از دست شوخیهای شما ناراحت نمیشوند؟
در اجرای دو نفره آدم باید با روحیات نفر مقابلش آشنا باشد. من در این سالها با همکاران زیادی کار کرده ام. اما با کاظم احمدزاده و جواد آتشافروز کار مداوم داشتهام. هر دو خاطرات خیلی خوبی برای من به جا گذاشتهاند. کاظم احمدزاده انسان بسیار باظرفیتی است. بعضی چیزها را خودش میآید به من میگوید که این طور بگو. من بعضی چیزها را اصلا خبر ندارم. خودش تعریف میکند و من تبدیلش میکنم به ماجرا کاف. الف یا کاظم احمدزاده.
چرا شوخیهایتان اینقدر یکطرفه است و هیچ وقت احمدزاده با شما شوخی نمیکند؟
اولا جرات نمیکند شوخی کند. (میخندد) ثانیا مردم این تضادها را دوست دارند. چاق و لاغر، درشت و ریز، جدی و شوخ و... در چند برنامه که احمدزاده جواب من را میداد مردم نمیپسندیدند. مردم دوست داشتند احمدزاده همان آدم مظلوم باشد و من هم همان آدم شوخ.
در نوروز که قرار است برنامه فیتیله را برای بچهها اجرا کنید چقدر شیوه اجرایتان را عوض خواهید کرد؟
خیلی سال است از کار کودک فاصله گرفته ام. دوستانم باید به من کمک کنند به اجرای کودکانه برگردم. چون کودک درونم خیلی فعال است فکر نمیکنم کار سختی باشد.
بچههای الان نسبت به زمانی که شما مسابقه بخور بخور را اجرا میکردید چقدر عوض شدهاند؟
خیلی زیاد. کار کردن با بچههای الان خیلی سخت است. در گذشته شبکه خاص کودک نداشتیم. برنامههای بچهها اینقدر متنوع نبود. پدر و مادرها اینقدر به بچهها ارتباطات نمیدادند. اینها بچههای دهکده جهانی مارشال مک لوهان هستند. بچه امروزی راحت وارد اینترنت میشود. معلم نمیتواند یک و دو و سه و چهار را به این بچه آموزش بدهد. همه چیز عوض شده است. فیلمهای خانگی فوقالعاده زیادی برای بچهها داریم. سطح آگاهی آنها خیلی بالا رفته است.
تعداد مجریها هم به همان نسبت زیاد شده است؟
بله، ولی متاسفانه مجری صاحب سبک خیلی کم داریم. مجریها خیلی از روی دست هم نگاه میکنند. قبلا در رادیو و تلویزیون، ادبیات یک آدم مشخص میکرد او کیست و شما باید منتظر چه برنامهای باشید. ولی الان خیلی مشخص نیست. همه از روی دست هم نگاه میکنند. هویت و شناسنامه دار بودن از بین رفته است. خیلیها صداسازی میکنند.
شما دورههای استاد سمندریان را گذراندهاید؟
بله. نزد ایشان فن بیان خواندم. فن بیان خیلی مهم است. من در محضر استاد امیر نوری هم بودهام. این دوره دیگر تکرار نشد. از تهران فقط من شرکت کردم.
در کلاس فن بیان چه چیزهایی به شما آموختند؟
روی تلفظ آواها و تلفظ صحیح کلمات کار میکردند. استاد نوری معتقد بودند در آواز، کلمه باید کامل ادا بشود. در ترانههای برخی خوانندگان با یک بار شنیدن نمیفهمید دارد چه میگوید. ولی در هیچ کدام از آثار استاد محمد نوری کلمهای نیست که شما متوجهاش نشوید، چون کلمات کامل ادا میشود. در بازیگری و گویندگی این چیزها خیلی مهم است.
بعد از آن در آزمون گویندگی شرکت کردید و وارد رادیو شدید. یادتان میآید جزئیات آن آزمون چه بود؟
بله. خانم فیروزه امیرمعز در میدان ارگ از من تست صدا گرفتند. طبیعی بود مقداری اضطراب داشته باشم. ایشان کمی من را آرام کرد. گفت فکر کن پشت این شیشهها همه سیبزمینی هستند. تو راحت صحبت کن. این را که گفت انگار اضطراب من فرو ریخت. متون مختلفی به من دادند. میخواستند، ببینند من به درد چه حوزهای میخورم. متنهای ورزشی و اجتماعی و اقتصادی دادند. خودشان گفتند شما به درد متنهای اجتماعی میخورید.
در رادیو کنار آقای آتشافروز گزارشگری میکردید؟
بله. در برنامه سلام صبح بخیر ایشان مجری بودند و من گزارشگری میکردم. برنامه خیلی خوبی بود.
گزارشگر باید مثل شما حاضر جواب باشد؟
گزارشگری همهاش بداهه است. شما وقتی در خیابان با مردم صحبت میکنید نمیدانید چه جوابی میدهد. نمیدانید طرف چه شخصیتی دارد. گزارشگری خیلی به من کمک کرد. گزارشگری مجری را میسازد. گویندگان هیچ وقت نمیتوانند کار گزارشگر را انجام بدهند.
دوست ندارید مثل آن سالها به رادیو برگردید؟
من همیشه رادیو را خانه خودم میدانم. متاسفانه بخشنامهای داریم که اجازه نمیدهد تلویزیونیها در رادیو اجرا کنند. من همیشه به این بخشنامه انتقاد داشتم. آنجا خانه ماست و ما از آنجا شروع کردهایم.
فکر میکنید تا چه زمانی بتوانید کار اجرا را ادامه دهید؟
اجرا اگر برحسب علاقه باشد بازنشستگی ندارد. زندهیاد نوذری تا لحظه فوتشان اجرا میکرد. مردم هم راضی بودند.
برای این که کیفیت صدایتان خوب بماند چه نکاتی را رعایت میکنید؟
کار خاصی نمیکنم. مراقب خورد و خوراکم هستم. من هیچ وقت لب به سیگار نزدهام. قلیان نکشیدهام. نوشیدنیهای مضر نخوردهام. اصلا طرف نوشابههای گازدار نمیروم.
یک سئوال شخصی تر، خانوادهتان چند نفره است؟
با خودم سه نفر میشویم. یک فرزند دختر دارم که اسمش روژان است. روژان به معنای روز روشن و یک اسم کردی است.
وقتی این اسم را انتخاب کردید در اداره ثبت احوال به مشکل برنخوردید؟
بسختی توانستم برایش شناسنامه بگیرم. میگفتند روژان کلمه فرانسوی است. توصیه کردند باید به شورای عالی ثبت احوال مراجعه کنید. آنها از من مدرکی خواستند که ثابت کنم این اسم فارسی است. من هم از یک فرهنگ لغت کردی به فارسی کلمه روژان را کپی گرفتم و همراه با اصل لغتنامه به شورای عالی ثبت احوال بردم.
دوست دارید روژان هم مثل شما مجری شود؟
نه، به هیچ عنوان. دخترم مدیریت جهانگردی میخواند. شما با فرزندان پزشکان هم صحبت کنید میبینید معمولا دوست ندارند شغل پدرشان را داشته باشند. چون دیدهاند پدر و مادرشان چقدر گرفتار هستند. معمولا بچه را پدربزرگ و مادربزرگ یا خدمتکار خانه بزرگ کرده است. بچههای ما هم محدودیتهای پدرانشان را دیدهاند. وقتی بیرون میآیند زیر ذرهبین هستند. تا حالا نشده ما در رستوران راحت غذا بخوریم. انگار لقمههایمان را دیگران میشمرند.
بعضی وقتها هم مردم یک هنرمند طناز را در مجلس ختم میبینند و انتظار دارند او برایشان لطیفه تعریف کند!
واقعا همین طور است. من تنها در ماشین نشسته و پشت چراغ قرمز منتظر بودم. داشتم به قرضها و بدهیهایم فکر میکردم. ماشین بغل دستی من به شیشه میزند که چرا نمیخندی. من وقتی تنها هستم باید به چی بخندم. همین چند شب پیش به حرم حضرت امام رضا(ع) رفته بودم. حال و هوایی داشتم و چشمهایم خیس شده بود. مردم تقاضا داشتند برایشان لطیفه بگویم. یک بار هم در غسالخانه از من انتظار داشتند چیزی بگویم که دیگران شاد بشوند.
شهریاری این روزها چه میکند؟
وقتی با شهریاری مصاحبه کردیم فقط تیتراژ برنامه فیتیله ضبط شده و او منتظر بود ببیند در برنامه زنده چه اتفاقاتی میافتد. شهریاری در ایام نوروز برنامه فیتیله را برای کودکان و خانوادهها اجرا میکند. برنامهای که به گفته شهریاری فقط برای کودک و نوجوان نیست و در رویکرد جدید، پدربزرگ و مادربزرگ و پدر و مادر هم همراه بچههای خانواده باید پای تلویزیون بنشینند. در این برنامه مجری باید پلی میان کودکان و خانوادهها بزند.
وقتی به او گفتم شما یک جورهایی به شبکه بازار تبعید شدهاید با لفظ «تبعید» مخالفت کرد و گفت: نه. شبکه بازار توسط آقای رجبی معمار اداره میشود که خیلی باتجربه است. ایشان شبکههای تهران و جامجم را اداره کردهاند. ایشان میدانستند ویترین یک برنامه مجریاش است.
به همین علت از همه مجریهای قدیمی دعوت کردند. همه به شکلی به خاطر احترامی که برای ایشان قائل بودند به شبکه بازار آمدند.
شبکه بازار جزو شبکههای صدا و سیماست، ولی دریغ از 30 ثانیه معرفی این شبکه در دیگر شبکههای تلویزیون. من خیلی دوست داشتم این نکته را جایی بگویم.
احسان رحیمزاده - گروه رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد