داستایوفسکی به عنوان بزرگترین و معروفترین نویسنده روس بازتابدهنده امری فرهنگی و تاریخی در مورد روسیه هم بود و آن نهیلیسم خاص روسی بود. او میگوید: ما روسها همه نهیلیست هستیم.
روسیه دستکم در قرن نوزدهم و پیش از آن به کشور افراط و تفریط معروف بود، کشوری که مردم آن یا آخرتگرای محض یا نهیلیست محض نامیده میشدند.
کشوری که مردمانش از یکسو کیش زاهدانه مسیحی داشتهاند و از سوی دیگر میخواستند متجدد، علمگرا و روبه توسعه باشند.
این شرایط دوگانه آنها را نه باایمان نگه داشت و نه به علم جدید آنطور که در غرب وجود داشت رساند. روسها راه میانهای را پی نگرفتند، چرا که به گفتهای قدیمی احساسات آنها همواره ابعادی غولآسا مییابد: اگر رذالت باشد به حد نبوغ بروز میکند؛ اگر گذشت باشد به حد انکار نفس و فداکاری؛ اگر غرور باشد به حد جنون، اگر عشق باشد به مهر مسیحی و اگر سرکشی باشد به حد انکار خدا، آخرت و دنیا؛ یعنی نهیلیسم صرف.
همین روحیه باعث شده که ادبیات داستایوفسکی در کرانهها و نهایتها منزل کند و سوالاتی بنیادین را از زبان انسانی برآمده از چنین فرهنگ غنی، عجیب و البته متناقضی مطرح کند؛ سوالاتی چون آیا خدا وجود دارد؟ وجود خدا یا اعتقاد نداشتن به او چه رفتاری را در انسان به وجود میآورد؟ تجدد خوب است یا بد؟ و اینکه آیا در زندگی اجتماعی همه چیز مجاز است یا خیر؟ در آثار داستایوفسکی به روشنی کشمکشی غنی از افسردگی و امید به یافت معنا وجود دارد. به همین دلیل شخصیتهای داستایوفسکی را به جرأت باید افسرده فلسفی دانست.
قهرمانان داستایوفسکی از کارامازوف، تا ایوان کارامازوف، کی ریلوف و استاوروگین همه در مرزهای اخلاق یا بیاخلاقی، ایمان و بیایمانی حرکت میکنند. آنها عصیانگرهایی ناامیدند که جهان را میخواهند دگرگون کنند. نهیلیسم و نبود ایمان در راسکلنیکف باعث میشود که برای خدمت به بشریت دست به جنایت بزند، اما روح زهدطلب و تشنه او وجدانش را بابت چنین عملی معذب میکند.
در سوی دیگر نفی ایمان از سوی ایوان کارامازوف موجب نفی دنیا هم میشود و لذا به خودکامگی منجر میشود.
داستایوفسکی با نمایش شخصیتهایی که به نهیلیسم و هیچ انگاری رسیدهاند افسردگی را در غایت خود نشان میدهد. او از روانشناسی فردی با شخصیتپردازی و فضای نبوغآمیز داستانیاش به روانشناسی اجتماعی و نگرشی دقیق در جامعهشناسی روسی میرسد.
آنچه از داستایوفسکی میتوان آموخت این است که دلایل و گونه افسردگی با توجه به تجربههای تاریخی و ملی در هر قوم و فرهنگی تغییر میکند و متفاوت است.
او سرشت تراژیک زندگی در شرایط بیآخرت و ناباور را به دقت نمایش داده و نتیجه حتمی بیباوری به خدا را بیباوری به انسان و معناداری انسان و دنیا میداند. لذا افسردگی عمیق فلسفی، نهیلیسم و عصیان علیه بشریت را آینده وضع موجود میداند.
گزارش داستایوفسکی از انسان روس، تحولات ناشی از مدرنیته و جهانهای مختلف به انسان شرقی بیشتر نوعی دید میدهد تا گذار از سنت به تجدد را از منظری روانشناختی و نقد مدرنیته از نظرگاه معنای هستی ببیند. همین آگاهی دقیق داستایوفسکی از جهان و زمانهای که در آن میزیسته از او یک فیلسوف ساخته است.
از سوی دیگر این آگاهی با همراهی بازنمایی دقیق و متفکرانه در قالب رمان سبب شده تا شخصیت هایی چون مفتش، کارامازوف، پسران فیودور کارامازوف و... جاودانه و الگوهایی برای مقایسه با تمام شخصیتهای تاریخ ادبیات با خصوصیاتی مشابه شوند.
امروز دیگر نمیتوان افسردگی، نهیلیسم و ایمان در عصر حاضر را در اثری داستانی دید و به شرط داشتن کیفیت لازم آن را با آثار و شخصیتهای داستایوفسکی مقایسه نکرد.
یون فوسه و راهحلی به نام افسردگی
ادبیات همواره با روح سر و کار دارد. ادبیات به میزانی که توان نفوذ در درونیات انسان و افشای حالات غریب و توضیحناپذیر او را داشته باشد، ماندگار خواهد شد.
احساس افسردگی، غربت، رویارویی با مرگ، اندوه و از دستدادن و عشق که انگار درون همه این حالات نهفته است همان احساسات ناشناختهاند که موضوع اساسی شاهکارهای رمان، نمایشنامه و سینما بوده است.
بعد از داستایوفسکی که مثال درخشان تاریخ ادبیات و قرن شاهکارها یعنی قرن نوزدهم بوده است، شاید بد نباشد که به قرن متوسطها، قرن فراوانی آثار ادبی و هنری سری بزنیم. قرن بیستم و بیست و یکم قرون فراوانی نویسنده، رمان، ادبیات، هنر و البته افسردگی و غربت هستند.
انسان در این دو قرن اخیر که ما در آن زندگی میکنیم لازم نیست برای تجربه غربت الزاما از یک قاره به قاره دیگر برود. غربت و اندوه در همه جا هست، در همین جا که هستیم.
افسردگی دیگر حالتی جهانی شده مثل اقتصاد، مثل جنگها که در یک گوشه اتفاق میافتد، اما جهانی را زخمی میکند.
در چنین قرنی سخت نیست فهم اندوه یک نروژی برای ما ایرانیها که نه آن سرما را داریم، نه آن اقتصاد را و نه آن جمعیت کوچک پیر را. یون فوسه نویسنده نروژی در میان فراوانی نویسندهها یکی از مهمترین نویسندگان امروز اروپاست.
او در کشورهای اروپایی بسیار ستایش شده و یکی از نمایشنامهنویسان پرمخاطب امروز محسوب میشود. فوسه ابتدا شاعر و نویسنده رمان بود، اما به دعوت و اصرار یک گروه تئاتر بومی نمایشنامه نوشت و هیچگاه تصور نمیکرد که هنری مثل تئاتر که او به دلیل خجالتیبودن از آن خوشش نمیآمد سکویی شود برای جهانیشدن آثارش.
فوسه در مجموعه آثارش با مرگ و اندوه دست و پنجه نرم میکند و شخصیتهای آثار او در تنهایی و نبود ارتباط به سر میبرند، آنها مدام در اندیشه رفتن به جایی دیگرند، جایی دیگر که انگار حاصل ناامیدی از اینجاست. (جهان زمینی است) در نمایشنامه «یک روز تابستانی» این جایی دیگر با اندوه شخصیت اصلی همراه است و او را به امواج متلاطم دریا و سپس مرگ در آن میکشد.
در نمایشنامه دیگرش «دیدار» که ساختاری خطی و سادهتر نسبت به یک روز تابستانی دارد، دختر نوجوانی را میبینیم که در افسردگی عمیق و ناتوانی ارتباط، زندگی را در تنهایی و خلوت خودخواسته مییابد.
شخصیتهای یون فوسه را نه شهر راضی میکند و نه روستا. اندوه ژرف آنها، سکوتهای ممتد و سکونشان در عین جذابیت و زیبایی و برانگیختن همدلی، نوعی نشانه و اشارت است.
در آثار او شخصیتهایی متفاوت وجود دارند که توسط نزدیکان و دوستانشان منزوی، افسرده، بیاعتماد به نفس و... نامیده میشوند، اما اینها صورتبندی آنها از یک امر نشناخته است، از کسی که مانند خودشان نیست و غرق شده در معنای عمیق و حزین زندگی برای انسان است.
در همه آثار فوسه، چه نمایشنامههایی چون دخترک روی مبل، رؤیای پاییزی، بنفش، بچه، فرزند، زیبا، عصر، صورتهای مرگ و... و چه رمانهایی چون روز و شب، سرخ و سیاه و... ما با شخصیتهایی روبهرو هستیم که ضمن رو به مرگبودن و داشتن مسأله مرگ چه به آشکار و چه با واسطه از آدمهای دیگر فاصله میگیرند.
این مسأله در مواردی چون، رویای پاییزی، صورتهای مرگ و یک روز تابستانی حتی به مرگ شخصیت اصلی مرتبط میشود و اتفاقا این مرگ باعث تأمل دیگران و زایش معنا برای نزدیکان شخصیت اصلی است. چنین فضای را به جد میتوان گفت که در کمترین نویسندهای در قرن بیستم سراغ داریم که شاید به مانند نویسندگانی چون داستایوفسکی، ریلکه و هولدرلین بنیادیترین مسائل بشری را دوباره به سطح یک درام یا رمان بکشد.
فوسه و شخصیتهای آثارش نماینده همان نوع افسردگیای هستند که به امری بنیادین و معنای اصیل زندگی اشارت دارد.
به طرزی که دیگر افسردگی افسردگی نیست، بلکه راهی برای رسیدن به هیات یک موجود جستجوگر است که هدفش از جستجو یافتن معنایی ماندگار از زندگی است.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد