در این مقاله رفتهایم سراغ همین بحرانها. به هر حال وقتی از قبل بحرانها را بشناسیم بهتر میتوانیم با آنها کنار بیاییم.
بلوغ دخترانه: گذار از توفان نوجوانی
بلوغ فقط شامل تغییرات جسمی نیست. به این خاطر به این دوره میگویند بحران بلوغ که فرد ناگهان در علاقهها، احساسات، نگرش و ارتباطش با دیگران ۱۸۰ درجه تغییر به وجود میآید. هر دختر نوجوانی بعد از بلوغ باید چندین مساله روانشناختی را بپذیرد. او باید بتواند بالغانه فکر کند، باید کم کم از لحاظ عاطفی از خانواده خودش مستقل شود، باید روشهای ارتباط با همسالان خودش را بیاموزد و مهمتر ازهمه اینکه باید هویت مستقلی برای خودش دست و پا کند.
هویت مستقل یعنی اینکه هر دختری باید به این سوال پاسخ دهد که من کیستم؟ در این دنیا میخواهم چه کار کنم؟ و نگاهم به جهان چگونه است؟
البته همه این تواناییهای روانشناختی یکشبه به دست نمیآید. دختران نوجوان تنهایی عمیقی تجربه میکنند، تخیلات عجیب و غریبی دارند، بشدت به گروه همسالان میچسبند و حتی ممکن است دست به اعمال جبران ناپذیری بزنند تا بتوانند از این بحران روانشناختی عبور کنند. از طرف دیگر تغییرات جسمی دوران بلوغ - مخصوصاً نخستین قاعدگی- ناگهان دختران نوجوان را با مسائل زنانه روبهرو میکند. این روبهرو شدن برای همه دختران خوشایند نیست. بعضی از آنها احساس گناه میکنند، بعضیها اصلاً نمیدانند چه اتفاقی افتاده است و بعضیها میدانند اما دوست ندارند به این زودی وارد دنیای زنانه شوند. پذیرش بدن بالغ تکلیفی است که هر دختر نوجوانی باید بعد از بلوغ از پسش برآید.
حالا همه اینها مال وقتی است که بلوغ بموقع باشد. اگر بلوغ زودرس یا دیررس اتفاق بیفتد بحران از این هم شدیدتر میشود.
دخترانی که بلوغ زودرس دارند معمولاً منزوی و خجالتی میشوند. آنها دوست ندارند این قدر زود به دنیای زنانه پرتاب شوند. دخترانی که بلوغ دیررس دارند هم در مورد کفایت بدن خودشان دچار تردید میشوند.
ازدواج: ورود به خانه بخت
روانشناسان میگویند اگر رویدادهای استرس آمیز زندگی را کنار هم بچینیم و از صفر تا ۱۰۰ به آنها نمره دهیم، استرس رویداد ازدواج ۵۰ واحد است. البته هر کدام از دو جنس دلایل خودشان را برای تجربه این استرس دارند.
برای خانمها در فرهنگ ما ازدواج یعنی تعیین بدبختی یا خوشبختی؛ اصلاً خانه شوهر مساوی با خانه بخت هر دختری است. وقتی که فرهنگ ما چنین معنای عظیمی برای ازدواج در نظر گرفته معلوم است که این استرس هم مضاعف میشود. اولین چیزی که ازدواج را برای خانمها استرسآور میکند این است که آیا اصلاً ازدواج کردن کار خوبی است یا نه؟ آیا ازدواج با دیگر هدفهایی که زن ممکن است برای زندگی خودش در نظر گرفته باشد -مثل تحصیلات یا اشتغال- در تضاد قرار میگیرد یا نه؟
انتخاب یک فرد مناسب برای ازدواج، کنار آمدن با تکلیفهایی که در خانه شوهر پیش میآید، کنار آمدن با مشکلات ارتباطی اوایل ازدواج، کنار آمدن با مشکلات احتمالی زناشویی، روبهرو شدن با دنیایی واقعی که احتمالاً با دنیای تخیلیای که دختری قبل از ازدواجش، آن را در نظر داشته، چندان جور نیست و همه و همه استرسزا هستند. حالا اینها را بگذارید کنار توقعات همسر از نوعروس خود و مشکلات احتمالیای که در اوایل ازدواج با خانواده همسر پیش میآید. ازدواج برای همه استرسآور است اما برای خانمها احتمالاً این استرس بیشتر از آقایان است.
بچه دار شدن
مادر شدن برای هر زنی پر است از فشارهای روانی. اولین مشکل این است که آیا بچهای که قرار است بیاید، خواسته است یا ناخواسته. درست است که بیشتر مادران بالاخره با کوچولوی جدیدی که به زندگیشان اضافه میشود کنار میآیند اما فرزند ناخواسته میتواند معادلههای زندگی هر زنی را به هم بریزد. در شرایط معمول آوردن یک بچه با تصمیم قبلی است. اینکه شرایط بچه دار شدن را دارند یا نه اولین سوال اساسی هر زنی در این مورد است. در صورت جواب مثبت، دوران حاملگی برای هر زنی با استرسهای جسمی و روانی زیادی همراه است. مهمترین نگرانی هر زنی آینده فرزندی است که میخواهد به زندگیاش اضافه شود.
شاید فکر کنید که با به دنیا آمدن بچه همه چیز تمام میشود. اما این تازه شروع ماجراست.
افسردگی بعد از زایمان ممکن است در کمین هر زن زائویی نشسته باشد. بیشتر زنان لااقل در شکل خفیفش افسردگی بعد از زایمان را تجربه میکنند. احساس خشم، احساس بیارزشی، بیکفایتی، شکست یا گناه، گریه کردن، بیصبری و زود رنجی، بیقراری، غمگینی، خستگی، بیخوابی یا بدخوابی، نوسانات خلقی و حتی ترس از صدمه زدن به خود یا نوزاد نشانههای افسردگی شدید بعد از زایمانند.
سندرم آشیانه خالی: پرواز بر فراز آشیانه خالی
آدمیزاد موجود عجیب و غریبی است. برای همین آدمیزادی که آمدن بچه آن قدر با فشارهای روانی همراه است، حالا رفتن بچهها به دلیل ازدواج یا دانشگاه استرسآور میشود.
مردان و زنان میانسال ناگهان احساس میکنند که دوروبرشان خلوت شده و به قول روانشناسها با آشیانه خالی مواجه شدهاند. مخصوصاً برای کسانی که هویت خودشان را در والد بودن گذاشتهاند. سندرم آشیانه خالی خیلی دردناک است. در فرهنگ ما بیشتر مادران هستند که این وضعیت را دارند. آنها همه وجودشان را روی مادر بودنشان گذاشتهاند. برای همین وقتی که بچهها میروند حس میکنند چیزی را گم کردهاند یا به موجود بیمصرفی تبدیل شدهاند. ضمن اینکه به خاطر رفتن بچهها آنها سنشان را بالاتر از واقعیت تخمین میزنند و حس میکنند پیر و شکسته شدهاند.
فجیعتر از همه این است که بعضیها فقط به خاطر بچههایشان با همسرشان زندگی کردهاند و حالا دوباره فکر جدایی به سرشانی میزند. البته سندرم آشیانه خالی با حسهای مثبتی مثل آزادی و فراغت هم همراه است. بالاخره بعد از سالها فرصتی برای زنان پیش میآید تا به علاقههای خودشان برسند یا بتوانند دوباره روابط دو نفره صمیمانهای با شوهرانشان داشته باشند.
یائسگی: زنانگی بدون زنانگی
یائسگی از نظر جنسی بازگشت به دوران پیش از بلوغ است. در اولین مرحلهاش فاصله قاعدگیها زیاد میشود و در آخرین مرحله یائسگی، قاعدگی به طور کامل قطع میشود. اما یائسگی با تغییرات روانشناختی هم ارتباط دارد. از یک طرف شیوه زندگی ناسالم (مثلاً کشیدن سیگار یا داشتن استرسهای زیاد) میتواند یائسگی را زود هنگام کند و از یک طرف خود یائسگی تغییرات روانشناختی را در پی دارد. مثلاً بیشتر زنان افسردگی، اضطراب، تحریک پذیری و عصبانیت را در دوران یائسگی تجربه میکنند.
روانشناسان میگویند چون بسیاری از بحرانهای زندگی نزدیک به زمان یائسگی رخ میدهند، ممکن است آنها دلیل آشکار شدن افسردگی باشد وگرنه خود یائسگی به خودی خود افسردگی زا نیست. این بحرانها میتوانند طلاق، بیماری، ترک یا مرگ والدین، از دست دادن شغل یا رفتن فرزندان از خانواده باشند. یکی از نشانههای دیگر دوران یائسگی احساس خستگی مزمن است. در اوایل دوران یائسگی خستگی شدید معمولاً به دلیل اختلالات خواب و کمبود استراحت در زنان است ولی بتدریج با سازگاری تدریجی بدن و ثابت شدن هورمونها در اغلب زنان الگوهای خواب منظم میشود و عادات خواب نیز به حالت عادی برمی گردد.
البته همه اینها یک وجه دنیای یائسگی است. وجه مثبتش این است که در این دوره میتوان فارغ از مشکلات و درگیریهای قبلی، به دنبال کسب تجربههای جدید و علاقههای ذاتی رفت.
>> همشهری آنلاین