شاید همین تفاوت و گستردگی تعاریف و دربرگیرندگی عبارت روشنفکر بوده که میشل فوکو را که از مهمترین روشنفکران قرن بیستم بود، واداشت تعریفی بسیار وسیع و کلی را در پاسخ به پرسش «روشنفکر کیست؟» ارائه دهد؛ او معتقد بود روشنفکر کسی است که به امور عادی و پذیرفته شده از زاویهای متفاوت مینگرد. با وجود این تعریف دقیق اما وسیع، میتوان مدعی بود که تفاوت گاه بنیادین تعاریف روشنفکری از یکدیگر، نشانگر عدم التزام آن به یک ماهیت ثابت از یک سو و همچنین تغییر این پدیده با توجه به زمانه و موضوع کار روشنفکر از سوی دیگر است.
با این توضیحات میتوان اینگونه در نظر گرفت که هر کسی با توجه به توافق اجتماعی و پذیرش عمومی هر زمانهای، روشنفکر خوانده شود و فارغ از ارزشگذاری محتوایی تفکراتش در این جرگه قرار میگیرد. دکتر علی شریعتی از همین افراد است که در طول فعالیت فکری خود و سپس بحثها و تاثیراتی که به جای گذاشت، همواره از سوی جامعه ایرانی، روشنفکر خوانده شد.
با وجود انتقادات، تشکیکات و بحثهایی که بر سر اندیشههای او و قرارگیریاش در روند «منورالفکری» ایران همواره وجود داشته، اما توافق جامعه و رأی کلی افراد بر این بوده که شریعتی، روشنفکری صاحب تاثیر و جریان ساز در عرصه اجتماعی ـ سیاسی بوده است.
شریعتی در طول تاریخ معاصر ما مورد توجه گروههای مختلف بوده است. هم در نهضت اصلاح و روشنفکری دینی قرار داشته و هم بخشی از تفکرات اسلام چپگرایانه دانسته شده و حتی در کنار این برخی سنتگرایان او را به سبب نقدهایش به تمدن غربی و مدرنیته میستایند و از سوی دیگر بخش مهمی از همین سنتگرایان امروز او را التقاطی، غرب زده و ماهیتا متضاد با تفکرات اسلام سنتی و حتی انقلاب اسلامی دانستهاند.
در درک کلی بسیاری از امروزیان از جامعه اسلامی، تفسیر و تقریر شریعتی از مفهوم امت و نسبتاش با امام، بسیار موثر بود و سببساز تولید نظریاتی در درون انقلاب در این حوزه شد.
ترکیب سوسیالیسم، تشیع علوی به عنوان ایدئولوژی رهاییساز، اصلاحگری دینی و نقد به باورهای عامیانه مذهبی، نقد به نوع ترویج اعتقادات دینی در سطحی غیرعقلانی و به همین سبب توجه به عقلانیت دیندارانه برای بالا بردن فرهنگ محروم ایران معاصر، انتقادات تند به فیلسوفان و ایجاد دوگانهای بین آنها و مجاهدان تاریخ اسلام و البته برتری دادن به مجاهدان در برابر فلاسفه، شریعتی را در جایگاهی قرار داد که همواره در نسبتی از جذب و دفع مطلق با گروههای مختلف قرار گرفته است.
این جذب و دفع، از یک سو شریعتی را پدر فکری برخی و دشمن اصلی برخی دیگر گردانید. در سلوک شخصی هم بسیاری از علاقهمندان حوزه علوم انسانی تأملات خود در امور اساسی دین، جامعه و فلسفه را با شریعتی آغاز میکنند و سپس به نقد او میرسند و این روند رابطه آنها با این روشنفکر را رابطهای همراه با علاقه و انکار میکند.
شریعتی در بیان برخی هیجانزده و ناپخته خوانده شد، اما توسط دیگرانی به عنوان روشنفکری متعهد که با جامعه خود در سطحی وسیع پیوند خورد و دغدغههایی ایدهآل و ایستاده در کرانه روشنفکری داشت، مورد تکریم قرار گرفت. اما به راستی شریعتی در کجای روشنفکری ایرانی ایستاده؟
روشنفکری به سبب ارتباط مداوم و زنده با جامعه و تحولات آن همواره به امری سیاسی تبدیل میشود. البته تولیدات روشنفکر عامترین نوع ارتباط اندیشههای علوم انسانی با تودهها نیست اما در بعدی وسیع منتشر و در بعدی عام تفسیر و بررسی میگردد، اغلب به رسانهها راه پیدا میکند و توسط روزنامهنویسان و مفسران به مردم شناسانده شده و مورد نقد قرار میگیرد لذا روشنفکری مثل فلسفه یا تاریخنگاری نیست که فعالیتی تخصصی و صرفا نخبهگرایانه باشد، اما در عین حال دغدغه مخاطب انبوه و رسیدن به میانگین بالایی از عوام را هم ندارد، که اگر داشت دیگر روشنفکر، متفاوت و مصلح جامعه نبود بلکه بیشتر پیرو آن میشد.
با این اوصاف روشنفکری فعالیتی زنده، مداوم و اصلاح شونده است. روشنفکر میتواند مرجع آن حوزهای که کار میکند، باشد. توجه و اصلاح مشکلاتی از جامعه، دین، فرهنگ عمومی، نظام سیاسی و... با توجه به حوزه کاری روشنفکر توسط او و فضایی که میسازد، صورت میگیرد.
شریعتی در بسیاری از این حوزهها سخن گفته؛ روشنگری دینی و ایدئولوژیک کردن تشیع و تفکر علوی از معروفترین کارهای شریعتی بوده، از سوی دیگر بدیهی است که او مشغول مبارزهای سیاسی بود، اما معلمانه و با همراهی نقادی فرهنگی.
شریعتی تحت تاثیر فلسفه وجودی بود، به کار ایدئولوژیک کردن سنت ـ والبته در موارد بسیاری اصلاحاش ـ مشغول بود؛یعنی سنت را با ابزاری مدرن احیا میکرد و دست به تبیین آن میزد.
همین همهجانبه و چندسویه بودن پروژه شریعتی که امور متفاوتی چون دین، سنت، فرهنگ عمومی، قدرت سیاسی، سوسیالیسم، اگزیستانسیالیسم و... را شامل میشد، سبب تفاسیر متناقض از او گشت.
گستردگی مسائل مورد نظر شریعتی مشکل اصلی نیست، چراکه روشنفکران بزرگ اروپایی هم مسائل زیاد و متفاوتی را مورد بررسی قرار میدهند، مشکل تناقض و نسبت پیچیده و گاه منفک این پدیدههایی است که بر شمرده شد. تناقضات این مسائل باعث شد که شریعتی (مانند بسیاری از روشنفکران این دیار که عناصر فکر متنوع و بعضا متعارض را در منظومه فکری خود گنجاندند) چهرهای مبهم پیدا کند و در هر گردهمایی بیربطی اعم از سیاسی، اجتماعی و فلسفی مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
به سبب همین معضل، چهره روشنفکری در ایران ـ که شریعتی به عنوان مطرحترین نماد آن بود ـ مبهم و متناقض جلوه کرد. هر چند شریعتی روشنفکری را بیشتر از هر زمان در سپهر عمومی مطرح کرد و به عنوان روشنفکر با شهامت و تمامیت خود را عرضه میکرد، اما در عین حال سببساز تناقضاتی کاذب و ترویج اندیشههایی شد که در موقعیت تاریخی شریعتی آسیب زا هم بود.
کمترین این آسیبها ترویج تصویری سرگشته و مبهم از روشنفکر و پروژهاش بود، تصویر سنگینی که هنوز روشنفکری ایران خاصه از نوع دینیاش از زیر سایه آن بیرون نیامده است.
علیرضا نراقی - جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد