خراسان:مدالی که همچنان زیبنده دولتمردان آمریکایی است
«مدالی که همچنان زیبنده دولتمردان آمریکایی است»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛به قتل عام هزاران سرخپوست بی گناه توسط آمریکا در این نوشته کاری نداریم، به کشتار چند ده هزار (بر اساس آمار بیش از ۲۰۰ - ۱۴۰ هزار) انسان بی گناه و مردم کوچه و بازار در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن توسط آمریکا با به کارگیری سلاح کشتار جمعی بمب اتمی در جنگ جهانی دوم هم کاری نداریم، به قتل عام مردم ویتنام و آن جنایت های فاجعه بار آمریکا در آن کشور کاری نداریم. به لشکر کشی ارتش آمریکا به افغانستان و عراق و کشتار هزاران انسان بی گناه در این دو کشور نیز کاری نداریم.
به ده ها و صدها فاجعه ای که آمریکا از بدو تاریخ کوتاه مدت تأسیس خود در جای جای دنیا به وجود آورده از جمله شکل دهی و سازمان دهی گروه های افراطی و تروریستی مانند طالبان و القاعده و حمایت های آشکار و مخفی از تروریسم و راه اندازی زندان های مخفی و دهشتناک مانند گوانتانامو نیز کاری نداریم. در این نوشته قصد آن است که به طور اجمال و اختصار ظلم های آشکاری که دولتمردان آمریکایی طی سال های متمادی به ملت ایران روا داشته اند را مرور کنیم و ببینیم این ها از جان این ملت چه می خواهند و آیا زمانی خواهد رسید که چنگال های تیز خود را غلاف کنند و برای ایران عزیز شاخ و شانه نکشند؟ آیا روزی خواهد رسید که سر عقل بیایند و به خاطر این همه ظلم و جنایت در حق این ملت بزرگوار اظهار ندامت و عذرخواهی کنند و صادقانه لااقل در صدد باز پس دادن حقوق و جبران ظلم ها و جنایت های روا داشته بر این ملت به جای زورگویی و تحمیل اراده ناپاکشان باشند؟ دشمنی دولتمردان آمریکایی تنها به سال های بعد از پیروزی انقلاب تاکنون خلاصه نمی شود بلکه خود آنان چندی پیش اسناد و مدارک دخالت مستقیم در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را که به سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق یکی از بزرگمردان تاریخ معاصر ایران منجر شد منتشر کردند.
هنوز خاطره تبدیل شدن سفارتخانه آمریکا در تهران به لانه جاسوسی را نسل های اول و دوم انقلاب به خوبی به خاطر دارند همچنین لشکر کشی آنان به صحرای طبس را. مردم خوب به خاطر دارند کودتای نافرجام و شکست خورده نوژه و نقش آمریکا در این اقدام خیانتکارانه را، همچنین مردم به خاطر دارند حمایت آمریکا از منافقین را همانانی که بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم بی گناه کوچه و بازار را ناجوانمردانه و در نهایت قساوت به شهادت رساندند.
مردم از خاطر نمی برند که چگونه و در چه شرایطی صدام با چراغ سبز آمریکا و برخی کشورهای غربی و عربی و حمایت همه جانبه آنان برای تحقق رویای سردار قادسیه شدن ده استان کشورمان را مستقیماً درگیر جنگ کرد و برای مدتی حتی خرمشهر عزیز این پاره تن وطنمان ایران را تحت سیطره و به اشغال خود درآورد و به قول آیت ا... هاشمی رفسنجانی هزار میلیارد دلار خسارت مادی به کشورمان تحمیل و صدها مشکل دیگر برای انقلاب و نظام نوپای ایران و کشور و ملت مان ایجاد کرد و از همه مهمتر خون پاک ۲۴۳ هزار نوجوان و جوان و فرزند ایران زمین را بر زمین ریخت.
مگر این ملت بزرگ چه گناهی کرده و به کدامین جرم این چنین ناجوانمردانه مورد هجوم و ظلم و جنایت قرار گرفته؟ جز این است که این ملت و مردم پس از سال ها مبارزه با طاغوت و استعمار و استبداد، با توکل به خدا همت کرد و به آرزوی دیرینه خود یعنی استقلال و عزت و آزادی رسید و حالا خود برای اداره کشورشان تصمیم می گیرند و برنامه ریزی می کنند بدون این که اجازه دهند حتی قدرتمندترین کشورها ذره ای در امور دخالت کنند. امروز این مردم خود با همت و اراده و آراءشان برای امروز و فردای کشور خود ایران عزیز تصمیم می گیرند.
این ملت جرمی مرتکب نشده که هیچ بلکه همت و اراده کرده است تا مستقل و سرافراز همچون تاریخ پرافتخارش در کنار دیگر کشورها و ملت های دنیا زندگی کند و البته برای این استقلال و عزت و سرافرازی بهای سنگینی پرداخته و خون های پاکی را نثار بالیدن و تنومند شدن نهال انقلاب و نظام اسلامی کرده است. و در حالی ظلم و جنایت آمریکا در حق ایران بزرگ و ملت بزرگوارش تداوم دارد که حتی جنایت کارترین جنایتکاران گاهی اندک ملاحظه ای در خونریزی و جنایتکاری می کنند ولی غم بارترین تراژدی جهان این است که بزرگترین مدعی صلح و دوستی و حقوق بشر در جهان خود به طور مستقیم و غیرمستقیم جنایتکارترین و ضایع کننده ترین است در انجام جنایت و تضییع حقوق انسان های بی گناه. و گویی کسی در دنیا پیدا نمی شود که از دولتمردان آمریکا بپرسد شما که دولت ملی دکتر محمد مصدق را ساقط کردید، در جنگ جهانی، ایران را پل پیروزی خود قرار دادید بی آن که شاه این مملکت و مردم بزرگ آن را به حساب آورید و اساساً حاکمیت ایران عزیز را در آن زمان به سخره گرفتید و ایران را به سه پاره تقسیم کردید و ظلم ها و جنایت ها علیه این ملت روا داشتید، جنگ هشت ساله و هر گونه فشار اقتصادی و سیاسی و تحریم را بر ملت ایران تحمیل کردید از جنایت منافقین حمایت کردید و هنوز از آن جنایتکاران و تروریست ها حمایت می کنید، دیگر با ۲۹۰ مسافر هواپیمای مسافربری چه کار داشتید که با شلیک دو موشک از عرشه ناو «وینسنس» آن هواپیما را در آسمان ایران و بر فراز آب های نیلگون خلیج فارس آن چنان ناجوانمردانه هدف قرار دادید و منفجر کردید که هم آسمان ایران و هم آب های نیلگون خلیج فارس را به خون ۲۹۰ انسان بی گناه رنگ خون زدید.
پروازی که ساعت ده و ده دقیقه دوازدهم تیر ماه ۱۳۶۷ یعنی در روزهای پایانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از فرودگاه بندرعباس به مقصد دبی اوج گرفته بود و تنها ۱۲ دقیقه پس از بلند شدن از روی زمین در فاصله چند ثانیه با دستور «ویل راجرز» فرمانده جنایتکار ناو آمریکایی «وینسنس» در آسمان خلیج فارس قطعه قطعه شد و تمامی سرنشینان آن اعم از ۱۶ خدمه و ۲۷۴ مسافر که ۴۶ نفر تبعه کشورهای خارجی، ۵۳ نفر زن و ۶۶ نفر نوزاد و کودک زیر ۱۳ سال بودند در بین زمین و آسمان و بر فراز خلیج فارس در کمتر از چند ثانیه پیکرهای عزیزشان بر اثر اصابت آن موشک های مرگبار سوخت و پودر شد و تکه هایی از پیکر آنانی که فاصله بیشتری با محل اصابت آن دو موشک داشتند بر سطح آب های خلیج فارس پراکنده شد و با گذشت ۲۵ سال از آن جنایت تاریخی آمریکا در حق ملت ایران هنوز اثری از پیکر ۱۰۰ تن از شهدای آن فاجعه پیدا نشده است.
آیا تاریخ مشابه این جنایت ها را جز از بربرها و مغولان سراغ دارد؟ طرفه این که آن اقوام ادعای تمدن و حقوق بشر و صلح و دوستی نداشتند اما این آقایان خود را پرچم دار رعایت حقوق انسانی و صلح و آزادی و حقوق بشر معرفی می کنند!!! و جالب تر این که جرج دبلیو بوش رئیس جمهور وقت آمریکا به هنگام بازنشستگی فرمانده جنایتکار ناو وینسنس در سال ۱۹۹۰ یعنی دو سال پس از آن جنایت هولناک شخصاً به او به خاطر «خدمات برجسته و رفتار شایسته در ناو وینسنس از سال ۱۹۸۷ تا سال ۱۹۸۹»، «مدال لیاقت» می دهد!!
و حالا من نمی دانم دولتمردان آمریکایی پس از آن همه جنایت و تداوم جنایت ها و ظلم های خود به این ملت با تشدید تحریم ها و حتی منع فروش دارو برای بیماران عزیز کشورمان منتظر دریافت چه مدل و چگونه مدالی از سوی ملت ایران هستند؟ آیا با این رفتار دولتمردان آمریکایی هنوز و همچنان مدال «مرگ بر آمریکا» زیبنده سینه پر از کینه و دست های جنایتکار ارتش و دولتمردان آمریکایی نیست؟
کیهان:سرقفلی نامشروع !
«سرقفلی نامشروع !»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسامالدین برومند است که ر آن میخوانید؛مدتی است تکاپو و تحرک یک طیف سیاسی برای مصادره گفتمان اعتدالگرایی که با انتخاب حجتالاسلام روحانی بهعنوان رئیسجمهور منتخب نضج گرفته، سرقفلی جماعتی شده است که سابقه و کارنامه شان بیرون از بستر «اعتدال» بوده است. عجیب است که این جریان شتابزده به صحنه آمده و تلاش میکنند تا تعاریف و تفاسیرشان از اعتدال را به افکار عمومی و جامعه تحمیل نمایند.
از همین روی، یکی از همین جماعت یاد شده «اعتدال» را به معنای «اصلاحات» دانسته و کوشیده اصلاحطلبی را در چنبره اعتدالگرایی جا بزند.
دیگری با هجمه و حمله به اصولگرایی، مدعی شده میخ اعتدال در زمین اصولگراها به زمین نمیخورد!
در این میان رسانههای زنجیرهای مدتی است که همین خط را دنبال و پمپاژ میکنند و با نعل وارونه سعی دارند ترمینولوژی اعتدال را با تفاسیر گازانبری در معنای به اصطلاح اصلاحطلبی محاصره نمایند.
اما تلاشها و تحرکات این جریان یادآور اتفاقات و رویدادهایی است که از حافظه عمومی مردم و نخبگان پاک نمیشود.
تقلای ناشیانهای است اگر افراطیونی با تابلوی اصلاحطلبی بخواهند به اصطلاح رقص پا نمایند و اکنون خود را در وضعیت اعتدالگرایان جا بزنند.
جماعت و جریانی که امروز اعتدال را مساوی اصلاحات، القاء میکنند همانهایی هستند که هیچگاه «اصلاحات» مورد نظرشان را تعریف نکردند.
بنابراین در وهله اول این مشکل وجود دارد که «اعتدال» را به چیزی نسبت میدهند یا برابر با امری بیان میکنند که آن چیز یا آن امر مدنظر مجهول است.
به نظر میرسد چشم به گذشته دوختن و عبرت اندوختن در قاموس مدعیان اصلاحات معنا ندارد و هنوز نمیخواهند مرزها را شفاف نمایند. همچنانکه در عمل ثابت کردند سر بزنگاهها مرزبندی روشنی ندارند.
درباره این تکاپو و تقلای این روزهای مدعیان اصلاحطلبی که ژست اعتدالگرایی گرفتهاند چند نکته خواندنی است؛
1- آیا رفتارشناسی دولت اصلاحات، حکایت از اعتدال دارد؟
اگر در معنای اعتدال، پرهیز از افراط و تفریط را مورد توافق قرار بدهیم که عموماً نیز به همین معناست، آیا عملکرد و کارکرد مدعیان اصلاحات با اعتدال همخوانی دارد؟
در حوزه اجتماعی و خدمات شهری، مدعیان اصلاحطلب تا جایی پیش رفتند که «شورای شهر» که در حکم یک پارلمان شهری است و به دور از سیاسیکاریها باید منشأ خدمات فراوان و پرشمار به شهروندان باشد به مکانی برای احزاب دولت ساخته و دعواهای سیاسی بیحاصل تبدیل شد. اینکه «شورای شهر» تبدیل به میتینگ سیاسی احزاب شود در راستای اعتدالگرایی است؟!
وقتی «شورای شهر» کارکرد اصلی و ذاتی خود را که طبق قانون معین و روشن است از دست میدهد چیزی جز افراطگرایی و رادیکالیسم سیاسی است؟ بدون شک پاسخ مثبت است چون همگان به یاد دارند که در نهایت شورای شهر اول در دوره اصلاحات به انحلال و تعطیلی کشیده شد.
در عرصه سیاست خارجی، اگر سیاست اخم و لبخند دشمن ملاک قرار بگیرد معادل اعتدالگرایی است؟ یا آشکارا روشن است که حرکت و تصمیم بر مبنای اخم و لبخند دشمنان نشاندار کشورمان، خلاف منافع ملی است و با اعتدالگرایی ناسازگار است.
اکنون مدعیان اصلاحطلب در حالی میخواهند اعتدالگرایی را مصادره نمایند که کارهای افراطی آنها تا جایی ادامه پیدا کرد که مجلس به عنوان قوه مقننه و محل وضع قانون در کشور به مکانی برای تحصن غیرقانونی تبدیل شد!
روزنامهها و نشریات زنجیرهای با عدول از ارزشها و اسلامیت نظام، جدول دشمن را یکی پس از دیگری پر کردند تا جایی که رهبر معظم انقلاب هشدار دادند برخی مطبوعات پایگاه دشمن شدهاند.
آیا آنچه که اشاره شد و تنها نمونههایی از حجم انبوه رفتارهای افراطی مدعیان اصلاحات بوده و تهیه سیاهه آن سر به آسمان میزند قابل انکار است؟ که نیست و بنابراین یکی از شگردها برای آنکه سابقه افراطگرایانه خود را تطهیر نمایند این است که امروز ساز اعتدال کوک نمایند!
2- نکته دیگر این است که اگر افراطکاری مدعیان اصلاحطلب منجر به آن شد که وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم را رها کنند یا دستکم در اولویت قرار ندهند، رفتار تکنوکراتها و مدعیان به اصطلاح توسعه اقتصادی هم بیرون از اعتدال بود که فتوا بدهند اقتصاد باید توسعه پیدا کند ولو به قیمت آنکه عدهای - بخوانید محرومان و مستضعفان و پابرهنگان انقلاب - زیر چرخ دندههای توسعه له شوند!
بطور کلی دوری از آموزههای اسلامی در صحنه اقتصاد، سیاست و اجتماع پروژهای بود که افراطگرایان مدعی اصلاحات و تکنوکراتها نمیتوانند تکاپو و تلاشهایشان در این خصوص را انکار کنند.
حال، عجیب نیست که اصرار دارند سرقفلی «اعتدالگرایی» را به نام خود سند بزنند؟!
3- مرز افراط و تفریط با اعتدال را باید در کجا واکاوی کرد؟ غیر از این است که در عرصه سیاسی و اداره کشور این مرزرا «قانون» تعیین میکند.
سوال این است که مدعیان اصلاحطلبی که امروز طرفدار اعتدالگرایی شدهاند چرا در قضایای سال 88 و فتنه آمریکایی-صهیونیستی، نه تنها این مرز را صیانت نکردند بلکه به وادی افراطگرایی و رادیکالیسم سیاسی غلطیدند.
آشوب و اغتشاش و اردوکشی خیابانی که آشکارا عبور از قوانین موضوعه کشور بود چه سنخیتی با مشی اعتدالی و تمکین در برابر قانون داشت؟ در همین جا باید به سخنان آقای روحانی در ایام مبارزات انتخاباتی اشاره شود که صریحا گفت: «اگر افراط نبود شاهد اردوکشی خیابانی در سال 88 نبودیم و نیازی به ورود قوه قضاییه نبود.»
خب، آقایان و حضراتی که این روزها اعتدالگرایی را مصادره کرده، و میخواهند قبل از شکلگیری دولت یازدهم، گفتمان این دولت را به نام خود بزنند چرا در شرایطی که رئیسجمهور منتخب صریحا درباره فتنه سال 88 با افراطگرایان و فتنهگران مرزبندی نموده است، آنها کماکان از افراطگرایی تبری نمیجویند؟
4- فرق اصولگرایی با مدعیان اصلاحات این است که هرکس از مسیر اعتدال منحرف میشود به دور از قبیلهگرایی و حزب بازی و مصلحتسنجیهای جناحی، افراطیگرایی را هشدار میدهند.
اشکال اصولگراها به دولت دهم این بود که در مواردی رویکرد آن در حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شبیه افراطگرایان اصلاحطلب شده است.
این افتخار اصولگرایی است همچنانکه در برابر «فتنه» ایستاد و از اسلام، انقلاب، نظام و قانون اساسی جانانه دفاع کرد؛ در برابر «انحراف» هم عقبنشینی نکرد و بر پاسداشت اصول و ارزشها اهتمام جدی داشت.
5- و بالاخره باید گفت؛ دولت یازدهم رسالت سنگینی را برعهده دارد و آنچه که میتواند سرلوحه کاری آن باشد تجربه گرانسنگی است که طی دهههای اخیر نظام در مواجهه با افراطگرایان و فتنهگران و منحرفان داشته است.
دولت یازدهم باید تعریف و دایره اعتدالگرایی را در دستور کار داشته باشد تا راه نفوذ و سوءاستفاده را بر فرصتطلبان و تشنگان قدرت ببندد.
فرمایشات حکیمانه و راهگشای رهبر انقلاب در این زمینه باید نقشه راه دولت یازدهم باشد تا مسیر خدمت به مردم را به بهترین نحو انجام دهد. واکاوی اعتدال واقعی در عرصه سیاسی بیش از همه در بیانات «آقا» جاری و ساری بوده و هست و از جمله آنکه تصریح کردند؛ «دعوای اصلاحطلب و اصولگرا را قبول ندارم؛ من این تقسیمبندی را غلط میدانم، نقطه مقابل اصولگرا، اصلاحطلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاحطلب، اصولگرا نیست. نقطه مقابل اصولگرا آدم بیاصولی و لاابالی است، آدمی که به هیچ اصلی معتقد نیست، آدم هرهری مذهب است. یک روز منافع او یا فضای عمومی ایجاب میکند که به شدت ضد سرمایهگذاری و سرمایهداری حرکت کند. یک روز هم منافعاش یا قضا ایجاب میکند که طرفدار سرسخت سرمایهداری شود حتی به شکل وابسته و نابابش!
نقطه مقابل اصلاحطلبی، افساد است. بنده معتقد به اصولگرای اصلاحطلبم؛ اصول متین و متقنی که از مبانی معرفتی اسلام برخاسته، با اصلاح روشها به صورت روز به روز و نو به نو.» (1384/02/19)
رسالت:
دیپلماسی اصولگرا یا اصلاح طلب ؟
1392/04/13
بزرگنمایی:
طرح مشترک سناتورهای دموکرات و جمهوریخواه آمریکا جهت مسدود سازی حسابهای ذخیره ارزی ایران و آغاز تحریم گسترده فلزات ، کشتیرانی و ... اولین واکنشهای مخالفان خارجی جمهوری اسلامی به انتخابات بود . موضوعاتی که هر یک به تنهایی برای بیدار کردن دیپلماتهای مشغول جشنهای پیروزی انتخاباتی در چینش کابینه آینده کافی است . بی شک جناب آقای روحانی رئیس جمهور منتخب فراتر از این شرایط در اندیشه مواجهای واقعی و در عین حال معتدل و منصفانه با 1+5 است . به هر حال عمل به وظایف و مسئولیتهای خطیر کنونی ، بدون پیشبرد واقعگرایانه سیاست خارجی دشوار خواهدبود.
واقعیات سیاست خارجی روحانی بعد از جشنهای پیروزی
دیپلماسی اصولگرا یا اصلاح طلب ؟
دکتر حشمت الله فلاحت پیشه
طرح مشترک سناتورهای دموکرات و جمهوریخواه آمریکا جهت مسدود سازی حسابهای ذخیره ارزی ایران و آغاز تحریم گسترده فلزات ، کشتیرانی و ... اولین واکنشهای مخالفان خارجی جمهوری اسلامی به انتخابات بود . موضوعاتی که هر یک به تنهایی برای بیدار کردن دیپلماتهای مشغول جشنهای پیروزی انتخاباتی در چینش کابینه آینده کافی است . بی شک جناب آقای روحانی رئیس جمهور منتخب فراتر از این شرایط در اندیشه مواجهای واقعی و در عین حال معتدل و منصفانه با 1+5 است . به هر حال عمل به وظایف و مسئولیتهای خطیر کنونی ، بدون پیشبرد واقعگرایانه سیاست خارجی دشوار خواهدبود.
دولت آینده نیازمند تلفیقی از "اصولگرایی" و "اصلاح طلبی" جهت تدوین راهبرد سیاست خارجی است . موارد ذیل شاخصهای اصلی اصولگرایی در مباحث خارجی به شمار می روند:
1-حفظ منافع ملی و مقتضیات امنیت ملی کشور .
2- حرکت در قالب سه اصل عزت ، حکمت و مصلحت در سیاست خارجی .
3- وحدت مواضع کلان سیاست خارجی در عین کثرت نظریات داخلی .
4- تامین همزمان مولفههای دو اصل عمده چشم انداز بیست ساله در دفاع و سیاست خارجی یعنی قدرت اول دفاعی منطقه در عین تعامل سازنده با دیگر کشورهای دنیا.
5- حفظ دستاوردهای گذشته جوانان ایرانی در عضویت جمهوری اسلامی در باشگاه کشورهای دارای فناوری کامل هستهای.
مهمترین شاخصهای اصلاح طلبی در سیاست خارجی نیز عبارتنداز:
1- پرهیز از موضعگیریهای افراطی و هزینه ساز در مسائل سیاست خارجی.
2- تعیین حدود و ثغورتنش و تعامل با کشورهای مختلف دنیا با سیاست افزایش تعامل و کاهش تنش .
3- تقویت تخصص در سیاست خارجی و پرهیز از عزل و نصبهای مبتنی بر نظام جزاو پاداش در مناصب دیپلماتیک کشور.
4- استفاده از ظرفیتها و روابط روسای جمهور گذشته در رایزنی های بین المللی و مشورت نخبگان سیاست خارجی در حوزههای تخصصی .
5- ورود توام با ارائه طرح های ابتکاری جهت رفع بحرانهای بین المللی همچون بحران سوریه.
6- ارائه طرح عملیاتی برای شکستن بن بست مذاکرات با 1+5 براساس سه اصل عمده:
الف) حفظ حقوق هستهای ملت ایران
ب) ارائه تضمین های عملی قانع کننده تر در رابطه با پاک بودن برنامه هستهای کشور.
پ) آغاز سیر قهقرایی در تحریم های اعمالی در قالب سه قطعنامه 1737،1837و1803 و تحریم های اضافی آمریکا و اتحادیه اروپایی.
بنابراین همانگونه که کشورهای غربی به گونهای غیر منصفانه ،
محافظه کارانه و به قول خودآنها ، اصولگرایانه با انتخابات ایران برخورد کردند ، دولت جدید باید حفاظت از اصولگرایی در سیاست خارجی را بخشی از قدرت خود بداند . تجربه لبخندهای انتهای دو دهه1960 و1970 هجری نشان داد که حتی چراغ سبز نیز باید از موضع قدرت روشن شود. غرب تا زمانیکه جمهوری اسلامی را به عنوان یک واقعیت نپذیرد ، از اعطای هرگونه امتیازی به آن خودداری خواهد کرد. انتخابات آرام 24 خردادماه در دل خاورمیانه ناآرام ، همه شاخصهای قدرت ایرانیان را به رخ کشید.
"نیویورک تایمز" ارگان حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا در تحلیل شرایط منطقه می نویسد : کسانی که اوباما تحت عنوان رهبران جهان اسلام بر رویشان حساب باز کرده بود ، دچار تزلزل جدی شدهاند و در عین حال ایران با انتخابات خود ظرفیت تازه ای از دموکراسی و قدرت را به نمایش گذاشت. "مرسی" در مصر توسط قاطبه مردم متهم به مطلق گرایی شد ، اردوغان که در سوریه شعار دموکراسی سر میداد ، در میدان تقسیم استانبول و دیگر شهرهای ترکیه به سرکوب ناراضیان مشغول است و سران عرب نیز با بحران جانشینی در راس قدرت کشورهای خود مواجه اند.( نقل به مضمون)
روزنامه ها آرتص ارگان چپگرایان مخالف "بنیامین نتانیاهو" نیز نوشت : دیگر نتانیاهو از
بهانه های لازم برای ایران هراسی برخوردار نیست و وزیر جهانگردی رژیم صهیونیستی نیز تاکید کرد ادامه فشار بر ایران و تحریم این کشور مشکل است .
در طول سه هفته گذشته کشورهای همسایه آمادگی عملی خود را برای رفع اختلاف و همکاری با جمهوری اسلامی اعلام کرده اند و برخی از کشورهای دخیل در تحریم نفتی و بیمه ای جمهوری اسلامی گشایشهای تازه ای را در پیش گرفته اند و سرجمع همه این رصدهای تحلیلی ، مواضع برخی لابی های ارتجاعی و صهیونیستی در غرب قابل توجه است ، آنها اعتراف میکنند که در زمانه آشفتگی ، ضعف و تفرقه غرب و متحدان منطقه ای آن ایران با این آرامش ، قدرت و وحدت ، بهتر از گذشته منافع ملی خود را دنبال میکند.
امیدواریم با تجربه ای که در تیم سیاست خارجی دولت جدید وجود دارد، راهبردی تنظیم شود که در غالب آن از تبدیل شدن " اصولگرایی" به افراط و تابوسازی و " اصلاح طلبی " به تفریط و عقب نشینی جلوگیری شود.
سیاست روز:واقعیتی که در جریان است
«واقعیتی که در جریان است»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛مردم مصر در سال ۲۰۱۱ قیامی سراسری را برای پایان دادن به سه دهه حاکمیت حسنی مبارک آن نامبارک آغاز کردند و با وحدت و یکپارچگی در قالب بیداری اسلامی توانستند به این مهم دست یابند. اکنون دو سال و نیم از آن زمان میگذرد و مصر شاهد تحولاتی میباشد که شرایطی خاص را بر این کشور حاکم ساخته است.
مصر در روزهای اخیر با مجموعهای از ناآرامیهایی همراه شده است که اساس آن را خواست مخالفان برای سرنگونی دولت به ریاست جمهوری محمد مرسی تشکیل می دهد. صف بندی میان موافقان و مخالفان مرسی در حالی ادامه دارد که استعفاهای صورت گرفته در ارکان دولت و تهدیدات ارتش مبنی بر ورود به صحنه برای پایان نابسامانیهای سیاسی بر حساسیت های مصر افزوده است. برخی ناظران سیاسی از احتمال کودتای نظامی در مصر خبر می دهند.
نکته قابل توجه در این فرآیندها آن است که دامنه تحولات مصر در حوزهای فراتر از این کشور تعریف گردیده و عاملان آن برآنند تا اهدافی کلانتر را اجرایی سازند.
هر چند که ادعا میشود این تحرکات صرفا در قالب تحولات مصر بوده و به نوعی برگرفته از صف بندیهای سیاسی میباشد، اما بررسی روند تحولات نشانگر هدفی فراتر از مرزهای مصر است که جریانهای مصری تنها بخش کوچکی از این روند می باشند. آنها مهرههایی هستند که بازیگرانی فراتر از مرزهای مصر آنها را به حرکت در آوردهاند و برآنند تا با استفاده از این مهرهها و البته به چالش کشاندن وحدت ملی مصر اهداف خویش را در سطوح کلانی اجرایی سازند.
مرسی هر چند با حزب عدالت و آزادی به قدرت رسیده است اما همگان وی را نماینده جریان اخوان میدانند که پس از سالها انزوا وارد صحنه سیاسی شدهاند. هر چند نگرش اخوانی با اسلام ناب فاصله دارد اما به هر حال می توان آن را برگرفته از خواسته ها و اهداف دینی دانست که زمینههای لازم را برای اجرای شریعت اسلامی در کشور دارا بوده است هر چند که نگرش آنها با ابهامات بسیاری همراه است. در این میان غرب نیز تلاش کرده تا این جریان و حکومت مرسی را به نوعی اسلام سیاسی معرفی نماید تا در زمان لازم از آن برای رسیدن به اهداف خود علیه جهان اسلام بهره گیرد.
پس از پیروزی اخوانی ها در مصر، نگرشی منطقهای درباره این جریان ایجاد شدکه به صورت زنجیرهای بسیاری از کشورها را در برگرفت. گسترش حوزه فعالیت اخوان در سراسر منطقه اساس این تفکر را تشکیل میداد. حضور اخوان در لیبی، تونس ، یمن ، اردن ، امارات ، سوریه و.. موجب شد تا جریان اخوان برای تشکیل زنجیرهای از دولتهای اخوانی گام بردارد. متاسفانه در این فرآیند اخوانیها مسیر خود را با غرب مبنی بر مقابله با بیداری اسلامی و جریان مقاومت هماهنگ دیده و در مسیر همراهی با آنها گام برداشتند.نتیجه این امر را در تحولات سوریه و تلاش اخوانیها برای دور ساختن حماس از مقاومت میتوان مشاهده کرد.
نکته قابل توجه آنکه کشورهای غربی، صهیونیستها و کشورهای مرتجع عربی از این روند استقبال و در کنار اخوانیها از جمله دولتمردان مصر قرار گرفتند. اما در باطن جریان اخوان را به عنوان بخشی از جریان اسلام گرایی تهدیدی برای خود دانسته و برای نابودی آن گام برداشتند. اشتباه محاسباتی اخوان مصر در گرایش به غرب و کشورهای مرتجع عربی موجب شده تا عملا پایگاه مردمی این جریان با تزلزل همراه شود در حالی که در حوزه آرمانی نیز نتوانست به اهداف خود یعنی تشکیل دولتهای زنجیرهای از اخوان در منطقه دست یابد.
نکته مهم آن است که غرب که تاریخ مصرف جریان اخوانی را تمام شده میداند تلاش دارد تا با به چالش کشاندن و تخریب چهره جهانی آن و حتی سرنگونی دولت مرسی ، عملا دشمنی به نام اخوان را از صحنه حذف نماید. این امر برای غرب که به دنبال بازگرداندن کشورهایی مانند مصر، تونس و لیبی به دوران گذشته و نجات متحدان منطقهای خود مانند اردن از جریان اخوان میباشد دارای اهمیت است.
به عبارتی دیگر میتوان گفت که اخوان مصر و شخص مرسی اکنون گرفتار طراحی غرب شدهاند که تلاش دارند از یک سو جریان اخوان را در حاشیه قرار دهند و از سوی دیگر از این مولفه برای به چالش کشاندن اسلام گرایی در منطقه بهرهگیرند. آنها برآنند تا اسلام را همان جریان اخوانی معرفی نمایند که با شکست و حذف از صحنه کارنامهای ناموفق از اسلام گرایی را برای کشورهای عربی به ارمغان گذاشته است. لذا ملتها گزینهای جز پذیرش طرحها و الگوهای غرب که همانا بازگشت به گذشته در لوایی جدید میباشد، در پیش روی نخواهند داشت. در کنار گزینه سرنگونی مرسی، سناریوی تقسیم قدرت نیز مطرح است بگونهای که رئیس جمهور به سمتی تشریفاتی در دستان مرسی مبدل گردد و تمام امور به دولت با نخست وزیری جریان مخالف یا همان لیبرالها و مهرههای مورد نظر غرب واگذار گردد. سناریویی که تفاوتی با سناریوی اصلی یعنی همان حذف اخوان و جریان اسلام گرایی از صحنه نداشته و صرفا ظاهر آن متفاوت میباشد. تقسیم قدرتی که هدف آن از یک سو تضعیف و همانا ناکام نشان دادن جریان اسلام گرایی است و از سوی دیگر ایجاد رقابت میان جریانهای مختلف سیاسی مصر برای سوق دادن آنها به همراهی بیشتر با غرب برای حفظ قدرت می باشد. به عبارتی غرب با تقسیم قدرت در مصر و بازی پاندولی میان آنها هم اسلام گرایی در مصر را نابود میکند و هم از تمام جریانها چه اسلام گرا و چه غیر اسلامی برای رسیدن به منافع خود در مصر و منطقه بهره خواهد گرفت.
نکته مهم در این فرآیند آن است که غرب تلاش دارد تا با نمایش چهرهای منفی از اسلام گرایی در مصر از آن برای توجیه سیاستهای ضد اسلامی خود در سراسر جهان از جمله توجیه اسلام ستیزی در غرب بهره برداری نماید. به عبارتی دیگر خواست غرب صرفا معطوف به مصر نمیشود بلکه تمام جهان اسلام را هدف قرار داده است. غرب به دنبال الگویی جدید از ساختار سیاسی در منطقه است که محور آن را تقسیم قدرت میان دولتمردان کنونی و مهرههای غرب تشکیل میدهد. الگو سازی از مصر میتواند در چارچوب اهداف آمریکا در سوریه باشد که بر اساس آن اختیارات رئیس جمهور (اسد) به جریان مخالف ( غرب گرایان) در قالب نخست وزیری واگذار میگردد تا در نهایت غرب از طریق تقسیم قدرت اهداف خود علیه سوریه و جریان مقاومت را اجرایی سازد. اکنون سرنوشت مصر و ابطال و یا تحقق توطئههای دشمنان جهان اسلام در دستان مردم مصر است که با ادامه تقابلهای خیابانی، ناخواسته، خواستههای دشمنان را محقق سازند و یا اینکه با حضور دوباره در عرصه بیداری اسلامی به مقابله با توطئههای دشمنان مصر و جهان اسلام بپردازند. تحولات روزهای آینده نشان خواهد داد که مردم مصر گرفتار توطئهها و سناریو چینیهای دشمنان خواهند شد و یا اینکه با وحدت و رویکرد به اصل بیداری اسلامی توطئه دشمنان را خنثی خواهند کرد.
آفرینش:ریزگردهای اورانیومی یا غیر اورانیومی مهم نیست مساله ریزگرد است
«ریزگردهای اورانیومی یا غیر اورانیومی مهم نیست مساله ریزگرد است»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛بحران ریزگردها و یا به کلامی ریزگردهای عربی پدیدهای چندین ساله در کشور است و قصد پایان گرفتن ندارد. در این بین در ماهه ای اخیر با طرح مساله ریزگردهای اورانیومی یا غیر اراونیومی توجه به این امر دو چندان شده است.
یعنی از یک سو برخی ریزگردهیا عربی وارد شده به ایران و استانهای غربی را اورا نیومی دانسته و به این امر توجه کرد هاند که ریزگردهای آلوده به تشعشعات هستهای وارد شده به ایران ، به مصرف گسترده سلاحهای حاوی اورانیوم ضعیف شده درجنگ خلیج فارس و جنگ عراق برمیگردد.
چنانچه براساس گزارش برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد، در سال 1991 حدود 300 تن و در سال 2003 حدود 1000 تن مهمات آلوده به اورانیوم توسط انگلیس و امریکا در منطقه استفاده شده است.
از این دیدگاه ریزگردهای آلوده به تشعشعات هستهای منشا خارجی دارد و از کشورهای عراق، سوریه، عربستان، اردن و حتی کشورهای شمال افریقا وارد ایران می شود.
در مقابل این دیدگاه کارشناسان و مقامات دیگری در کشور وجود ریزگردهای اورانیویم را منکر هستند. چنانچه گفته می شود هیچ اورانیومی در ریزگردهای ورودی به کشور نیست و سازمان حفاظت محیط زیست هم با انجام تحقیقات آزمایشگاهی و بررسیهای میدانی اثری از اورانیوم در این ذرات نیافته است. به عبارتی در سطح کشور نزدیک به 350 ایستگاه سنجش آلودگی هوای محیطی و همچنین 70 آزمایشگاه استانی داریم که تا به امروز وجود اورانیوم در آن ها اثبات نشده است.
آنچه مشخص است از یک سو نبود مواد اورانیومی و خطرناک در ریزگردهای هوا دلیل قانع کنندهای برای چشمپوشی از این خطر زیست محیطی نیست و باید اقدامی در این راستا انجام شود. چرا که ایران به کانون بحران ریزگردهای عربی و وارداتی تبدیل شده و و ما عملا چوب اشتباهات محیط زیستی کشورهای همسایه از جمله عراق، عربستان، سوریه و ترکیه را میخوریم. این امر در حالی است که عملا این ایران است که اکنون بیشترین هزینههای گزاف را در قبال این پدیده وارداتی پرداخت کرده و پیامدهای منفی بهداشتی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی را متحمل شده است.
چنانچه افزایش بیماریهای پوستی و تنفسی، افزایش مهاجرت و دهها مشکل دیگر ناشی از این ریزگردها است. از سوی دیگر هم اکنون هر چند به باور بسیاری در ریزگردها اورانیومی وجود ندارد و همچون سالهای گذشته و استفاده ارتش آمریکا از اورانیوم ضعیف شده در جنگ عراق نمی تواند موجب تولد نوزادان ناقص یا عقب مانده در کشور ما باشد، اما باید توجه کرد که ذات ریزگردهای عربی تاکنون خسارت های گوناگونی به کشور وارد کرده است و عملا استانهایی نظیر خوزستان، ایلام، کرمانشاه آذربایجان غربی و ... را تحت تاثیر قرارداده است.
در این شرایط مهم نیست که این ریزگردها توسط احداث سدهای غیراصولی در سطح منطقه توسط ترکیه ایجاد شده یا عدم اقدام موثر کشوری چون عراق در زمینه مالچ پاشی موجب آن شده است بلکه آنچه می تواند خطرناک باشد تبدیل این ریزگردها به رویه ای عادی در کشور و بی تفاوتی کشورهای منطقه نسبت به این امر است.
تهران امروز:بیمها و امیدها در سیاست خارجی
«بیمها و امیدها در سیاست خارجی»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم دکتر محمود محمدی است که در آن میخوانید؛گفتمان رئیسجمهور منتخب، انتظارات داخلی و بینالمللی از نحوه عمل رئیسجمهور جدید بیمها و امیدهایی را پیش روی کشور قرارداده است که طبعا با درایت دولت تدبیر و امید و همفکری و حمایت همه مسئولان منتج به نتایج مثبت برای جمهوری اسلامی خواهد شد.
بیان واقعیتهای موجود و بیمها و امیدهای پیش رو میتواند به راهبرد و سیاست گذاری دولت جدید برای عبور از وضعیت فعلی و کسب جایگاه واقعی کشور درصحنه خارجی مدد رساند.
1 - واقعیت موجود این است که سیاست خارجی در شرایط خاصی قراردارد. مشکلات موجود تنها حصر اقتصادی و تحریم نیست بلکه حضور نظامی نیروهای ناتو و آمریکا در منطقه واقعیتی انکار ناپذیر است که سیاست خارجی ما را با دشواریهایی مواجه کرده است. مسئله اینجاست که شورای امنیت سازمان ملل متحد طی چند قطعنامه ظالمانه کشورمان را به عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی معرفی نموده و متاسفانه یک انسجام مواضع جهانی از همسایگان تا سایر کشورها را موجب شده است. رئیسجمهور جدید در چنین شرایطی در برابر انتظارات ملت ایران برای کاهش فشار تحریم بر زندگی روزمره آنان و حفظ ثبات، امنیت و توسعه کشور از یکسو وانتظارات جامعه جهانی برای اطمینانسازی در رویکرد جدید از سوی دیگر قرار دارد و این دو انتظار رابطه مستقیم با یکدیگر دارند زیرا پاسخ رئیسجمهور جدید به هر کدام، به برآورده شدن انتظار دیگری ارتباط دارد.
2 - بیمها از چنین نقطهای آغاز میشود که چه منطقی مقبول جامعه بینالمللی برای خروج از این وضعیت فشار و تحریم وجود دارد؟ منطق کشورهای 5+1 برای هر چه تنگتر کردن حلقه فشار و تحریم بر این اساس استوار است که معتقدند: اینهمه ایستادگی و تحمل فشار و تهدید و انتخاب ساختار روسی برای فعالیتهای هستهای ایران تنها انگیزه صلح آمیز ندارد. ما اگر از منظر تفکر کشورهای 5+1 به قضیه بنگریم لازم است پاسخی منطقی و واقع بینانه برای موضوع ارائه دهیم و در این راستا فرمایش مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه حل مسئله هستهای ایران کاری سهل و روان است، میتواند راهبردی راهگشا باشد که از عهده رئیسجمهور جدید با اشرافی که به قضیه دارد بر میآید زیرا این امر مهمترین بیم پیش روی دیپلماسی رئیسجمهور جدید است که به تدبیر و درایت و تجربه ایشان و همفکری و همکاری مضاعف نهادهای ذیربط و مسئولان تصمیم گیر برای حفظ مصالح و امنیت ملی نیاز دارد، زیرا کامیابی رئیسجمهور در این قضیه به نفع کشور و ملت و ناکامی او به زیان ما تمام خواهد شد.
3 - امیدها را میتوان در سه بخش تعریف کرد که بخش اول آن پشتیبانی ملی از سیاستها و تصمیمات رئیسجمهور منتخب است و بخش دوم فضای مثبت بینالمللی نسبت به انتخابات و رئیسجمهور جدید است که میتواند با یک دیپلماسی مدبرانه کشورهای مشارکتکننده در تحریم اما مخالف تحریم را با رویکرد جدید رئیسجمهور و فضای مثبت جهانی همسو نماید و به توقف تدریجی روند تحریمها و کاهش و عادیسازی شرایط منجر نماید و سوم اینکه اگر شرایط قابل درک کنونی کشور برای تصمیمگیری ملاک قرار گیرد، تصمیمگیری واقع بینانه و منسجم ارکان مختلف نظام و پشتیبانی از رئیسجمهور به خروج از این وضعیت دشوار کمک میکند و برای برون رفت از این وضعیت اعلام رویکرد توسعه پایدار و امنیت جمعی در سیاست خارجی رئیسجمهور جدید میتواند استفاده صلح آمیز از انرژی هستهای را به وضعیت امنیتسازی و اطمینان بخشی تبدیل کند و نقش و جایگاه متناسب با شأن کشور و ملت را در عرصه ملی، منطقهای و بینالمللی احیا نماید.
حمایت:نگاه دو جانبه نواز شریف نخست وزیر
«نگاه دو جانبه نواز شریف نخست وزیر»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛پاکستان امروز راهی چین میشود. انتخاب چین به عنوان اولین مقصد خارجی شریف از جایگاه بالای این کشور در سیاست خارجی پاکستان حکایت دارد. وی در حالی راهی پکن میشود که دو کشور با نگاهی ویژه به این روابط مینگرند. نخست این که پاکستان در حوزه اقتصادی با چالشهای بسیاری مواجه است در حالی که دخالتهای غرب در امور این کشور نیز بر میزان این چالشها افزوده است.
حملات پهپادهای ناتو و آمریکا به خاک پاکستان و تحرکات واشنگتن برای سوق دادن اسلام آباد به پذیرش خواستههای غرب که میتواند به تجزیه پاکستان منجر شود، از جمله این مسایل است. در این اوضاع پاکستان به دنبال متحدانی است که از یک سو در حوزه اقتصاد یاریگر این کشور باشند و از سوی دیگر از اسلام آباد در برابر غرب دفاع کنند.
البته نباید فراموش کرد که تقویت اردوگاه پاکستان در برابر افغانستان و هند از خواستههای اسلام آباد است. ظرفیتهای گسترده اقتصادی چین و تقابل این کشور با آمریکا مؤلفههایی هستند که پاکستان را به سمت این کشور سوق دادهاند. پاکستان با همگرایی به کشورهای منطقه تلاش دارد تا قدرت چانه زنی خود در برابر غرب را افزایش دهد تا مانع از ادامه باجخواهی غرب از این کشور شود. دوم این که، چین نیز با نگاه ویژهای به اسلام آباد مینگرد.
پاکستان با 180 میلیون نفر جمعیت از ظرفیتهای بالایی برای اقتصاد چین برخوردار است چنانکه از مهمترین محورهای روابط دو کشور را نیز مناسبات اقتصادی تشکیل میدهد. چین در حوزه امنیتی نیز نگاه ویژهای به پاکستان دارد. فعال بودن گروههای تروریستی در پاکستان و تلاش غرب برای استفاده از این گروهها علیه امنیت چین موجب شده تا کن با رویکرد به پاکستان به دنبال مقابله با این تهدیدها باشد. نکته مهم آن است که پکن برای مقابله با شرق گرایی آمریکا و ناتو به دنبال ایجاد لایههای نظامی و امنیتی است.
تقویت توان نظامی، رویکرد به کشورهای منطقه از جمله کره شمالی و در نهایت توسعه این حلقه به پاکستان از جمله سیاستهای نظامی چین در برابر آمریکا است.به عبارتی دیگر پکن تلاش دارد تا از مؤلفههای پاکستان به عنوان سدی در برابر نفوذ آمریکا به شرق برخوردار شود که تاکنون نیز به موفقیتهایی دست یافته است.در نهایت میتوان گفت که سفر نواز شریف به چین ادامه روند همکاریهای گسترده پاکستان و چین است که برخی مؤلفههای ساختاری و نیازهای دو جانبه بهویژه در حوزه اقتصادی و امنیتی آنها را به یکدیگر نزدیک ساخته است.
قانون:چالشهای بازگشت ارتش به عرصه سیاست مصر
«چالشهای بازگشت ارتش به عرصه سیاست مصر»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم جعفر قنادباشی است که در آن میخوانید؛ارتش مصر با دادن اولتیماتوم به سیاسیون تلاش کرد تا در شرایط فعلی حضوری موثر در کنار این حوادث داشته باشد و تا جایی که امکان دارد موضعگیریهای آنها پیش از عملیات تاثیر خود را بر مسائل داشته باشد. ارتش نگران بود که مجبور به مداخله و حضور نظامی شود که این مسئله نه به نفع نظامیان است و نه به نفع سیاسیون. چرا که دولت فعلی دولتی کاملا قانونی است که از مسیر دموکرات به قدرت رسیده است و غیرقانونی عمل نکرده است. این مسئله تردیدهای جدی را برای ارتش ایجاد کرده مسلما این اقدام نظامیان مصر دموکراسی نیمبند این کشور را تحتالشعاع قرار داده است.
اما از طرف دیگر، قابلیتهای ارتش هم بسیار مهم است. ارتشی که برای میدان جنگ آموزش دیده برقراری نظم عمومی در شهرها کار بسیار دشواری در پیش دارد. جمعیت 84 میلیونی مصر در یک میلیون کیلومتر مربع پراکنده نیستند بلکه اطراف رود نیل شهرها و شهرکهای بسیار پرجمعیتی وجود دارد و ارتش برای برقراری نظم عمومی و کنترل در این شهرها نیاز به آموزش و امکانات ویژهای دارد که در حال حاضر فاقد آن است. به ویژه اگر بخشی از جامعه هرگونه اقدام نظامیان را نادرست بدانند و در برابر آن ایستادگی کنند.
البته در میان نظامیان نیز اختلاف نظرهای بسیاری وجود دارد. نظامیان مانند گذشته یکپارچه نیستند. در گذشته یک اهرم قهرآمیز و رکن اطلاعاتی نظامیان را کنترل میکرد و بهگونهای مانع از تمرد نظامیان میشد ولی در دو سال گذشته این یکپارچگی از میان رفته است و اکنون حتی بخشی از نظامیان از اخوانالمسلمین حمایت میکنند. برخی هم طرفدار سیاسیون هستند به همین دلیل وقتی از ارتش سخن میگوییم منظور یک گروه یکپارچه نیست. ارتش امروز مصر نه آمادگی لجستیکی دارد و نه آمادگی حضور گسترده در سطح خیابان. لذا همواره تلاش کرده که خود را در کنار حوادث مصر نگه دارد و با بیانیههای خود روندی را ایجاد کند که سیاسیون را به گفتوگو و مصالحه وادار کند.
البته نباید فراموش کنیم که روند تضعیف ارتش از زمان حسنی مبارک آغاز شد. مبارک در زمان خود بر قدرت و تعداد نیروهای انتظامی افزود و از تعداد نیروهای ارتش کاست. حتی گفته شده که مبارک در سالهای اخیر ارتش یک میلیون و 200 هزار نفری مصر را تا 500 هزار تن کاهش داد. وجهه اجتماعی ارتش هم پس از انقلاب 25 ژانویه و در جامعه مصر کاهش یافت. چرا که ژنرال طنطاوی، فرمانده شورای عالی نظامی مصر، از زمانی که مبارک سقوط کرد تا روی کار آمدن محمد مرسی قدرت را در دست داشت اما در این مدت دو اتفاق روی داد؛ یکی مشکلات اقتصادی حاد و دیگری مشکلات امنیتی. یعنی در دورهای که طنطاوی و شورای نظامی قدرت را در دست داشتند از نظر امنیتی هم مصریها مشکلات بسیاری داشتند.
به دلیل همین خاطره ناخوشایند است که مصریها چندان به ورود نظامیان به صحنه سیاسی کشور خوشبین نیستند. در نهایت میشود گفت، امروز سه جریان اخوانالمسلمین، مخالفان و ارتش در مصر حضور دارند که هیچ یک با توجه به بدنه اجتماعی و سابقه سیاسی ـ امنیتی خود حذف شدنی نیستند. بنا بر این، به نظر میرسد اگر سیاسیون و اخوانالمسلمین عزم ارتش را برای ورود به فضای سیاسی ببینند از مطالبات خود کاسته و برای نظامی نشدن فضای کشور پای میز مذاکره خواهند نشست. به ویژه اینکه مصریها چندان ماجراجو نیستند و اهرمهای خارجی هم برای جلوگیری از به آشوب کشیده شدن کشوری دیگر در منطقه (پس از سوریه) وارد عمل خواهند شد.
تابناک:راه حل شکست انحصار رسانه ای
«راه حل شکست انحصار رسانه ای»عنوان یادداشت روز روزنامه تابناک به قلم شهرام گیل آبادی بعد از ارائه سند ارتباطات استراتژیک در ادبیات آمریکا، اتفاقات تازهای در صف آراییهای رسانهای آمریکا شکل گرفت. هیات راهبری دیپلماسی عمومی آمریکا یکی ازاستراتژیهای خاص خودش را مقابله با صدای ایران گذاشت.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدا که حضرت امام (ره) فرمودند: انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است و این انقلاب فرهنگی به واسطه فضای فرهنگی خود در اقصی نقاط جهان نیز منتشر شد. با فهم این موضوع، آقای نیکلاس برنز و همکارانش طرحی را در مقابله با دکترین فرهنگی ایران به کنگره آمریکا بردند. این دکترین، پایه امنیتی- نظامی نداشت بلکه پایه امنیتی- فرهنگی داشت. به این معنا که درگیری خودشان را در حوزه میدان جنگ و ادوات سنگین قرار ندادند.
ادوات تازهای حول محور ارتباطات استراتژیک یا حالا استراتژی ارتباطات تعریف میشد. یکی از این محورها رسانهها بود. رسانهها در کشور ایران به چند دلیل روشن معارض جدی برای افکار عمومی جهان بود. رسانههای ما حول محور ادبیات تازهای در جهان برنامه سازی میکردند. بخش عمدهای از این ادبیات تازه به ادبیات انقلاب بر میگردد. نشان دادن تصاویری مثل تصاویر حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری به نوعی نشان از نگاهی حقطلبانه دارد.
از طرفی شاهد هستیم در قالب یک استراتژی آمریکایی، شبکههای ایرانی یکی پس از دیگری از روی شبکههای ماهوارهای حذف میشوند. البته این کار ادامه خواهد داشت و ربطی هم به فضاهای تحریمی تازه ندارد. این یک سیاست کلان آمریکایی است. از طرف دیگر کم کاری که ما در امر رسانهها داشتیم باعث تسریع این روند شد. یکی از این کاستیها این است که ما به علاقهمندان حقطلب بسیاری که در دنیا وجود دارد بی توجهیم. این علاقهمندان خواهان آن هستند که رسانههایی داشته باشند. حالا صرفاَ نه جمهوری اسلامی ایران، بلکه آنها رسانهای میخواهند که حرف حقطلبانه بزند و عدالت محور باشد. اگر ما با یک هوشمندی به سمت سیاستگذاری این موضوعات حرکت میکردیم و رسانههای خوبی را راهاندازی میکردیم که وابسته به جمهوری اسلامی نباشند ولی حرف جمهوری اسلامی را بفهمند و به عنوان ناشر انقلاب فعالیت نمایند در اینصورت تکثر رسانهای ما فراوان میشد.
این امر نیازمند سیاستگذاری بوده که متأسفانه انجام نشده است. رشد شبکههای شیعی نمونه خوبی از این دست است که اگر میتوانستیم در زمینههای عمومی هم این رشد را داشته باشیم مشکلات امروز به وجود نمیآمد. اگر سیاستگذاری انجام میشد با قطع شبکههای ماهوارهای که در اختیار امپریالیسم ماهواره ای است ما زیاد متضرر نمیشدیم. ما درحالحاضر در یک محاصره رسانهای قرار داریم .
محاصره رسانهای که بر اساس یک توافق جدی بین امپریالیسم، رسانه ها تصویر مقام معظم رهبری را پخش نمیکنند یا به شکل خاص پخش میکنند. حتی در فضای مکتوب نیز همینطوراست. ما بایستی از چرخه رسانهای استفاده کنیم نه فقط شبکههای ماهوارهای خاص. البته در ارتباط با سیاست گذاری در زمینه مقابله با این امر کارهای مختلفی در حال انجام است. مجمع تشخیص در حال بررسی یک سری پیشنویس است. یک سری تحقیقات هم برای سیاستگذاری حوزه رسانه اتفاق افتاده است. در شورای انقلاب فرهنگی هم تا حدودی روی این موضوع کار شده است.
درحالحاضر نیاز مبرم برای آیندهپژوهی رسانهها احساس میشود که بر اساس آن سیاستگذاری و استراتژی تدوین کنیم . ما باید بدانیم که آیا در آینده رسانه خصوصی خواهیم داشت یا خیر. اگر خواهیم داشت با چه فرم و وجاهتی این اتفاق خواهد افتاد؟ ما هنوز یک روزنامه یا خبرگزاری بینالمللی نداریم و به یک مکانیسم جدی در حوزه رسانه فکر نکردهایم . ما بایستی تقویت رسانههای ملی و داخلی را در دستور کار خود قرار بدهیم. از طرفی بایستی رشد و توسعه رسانههای دیداری و شنیداری چندصدایی را با توجه به فرهنگ ایران و اسلامی باید در دستور کار قرار دهیم. حمایت از رسانههای تخصصی و علمی، محلهای و منطقهای میتواند فوقالعاده مؤثر باشد.
شرق:دمکراسی خیابانی
«دمکراسی خیابانی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم داوود محمدی است که در آن میخوانید؛دمکراسی به عنوان یکی از قدیمیترین نظامهای حکومت بشری؛ به ویژه در برهه زمانی پس از فروپاشی نظامهای کمونیستی و بلوک شرق، به مدل غالب حکمرانی در جهان مبدل شد. جذابیت دمکراسی به قدری بالاست که حتی حکمرانان ناباورمند به دمکراسی هم میکوشند خود را پایبند به رای مردم نشان دهند و ظاهری دموکراتیک ایجاد کنند. در روند عمومی دمکراسی، مردم بابت اطمینان از اجرا شدن وعده های نامزد پیروز، تضمین و ضمانت اجرایی لازم را ندارند زیرا برگزیده انتخابات تا زمان رای گیری بعدی به کار خویش ادامه میدهد.
حال اگر سیاست ورزی توانست آرای اکثریت مردم را جذب کند و به عنوان پیروز انتخابات رقابتی و آزاد بر مسند قدرت تکیه زند اما در مقام عمل «نخواهد» یا «نتواند» مجری اراده اکثریت باشد و حتی در مسیر خلاف مطالبات رای دهندگان عمل کند، تکلیف چیست؟ اینجاست که یکی از بنیادیترین ایرادهای دمکراسی آشکار شده و بی عیب نبودن این مدل حکومتی به اثبات میرسد. مدافعان دمکراسی ضمن اذعان به وجود چنین نقیصه ای، بر دو نکته پافشاری میکنند. نخست آنکه دموکراسی علیرغم عیبهایی از این جنس، در قیاس با دیگر مدلهای حکومتی، هنوز، کم ایرادترین و به تعبیری، بهترین «گزینه موجود» است و رقیب جدی ندارد؛ دوم آنکه مزیتهای دمکراسی آن چنان زیاد است که نواقص آن قابل تحمل جلوه گر میشود.
این استدلالها، اما، در حوزه تئوریک و نظری است و تنها در کشورهایی ملاک عمل قرار میگیرد که دمکراسی در آنها نهادینه شده است و تعیین تکلیف اختلاف نظرها، صرفا، پای صندوقهای رای و به زمانهای مشخص منطبق با «قانون» واگذار میشود. ولی اگر فرهنگ دمکراتیک در جامعهای ریشه عمیق نداشته باشد و ملت - به روا یا ناروا- احساس کنند که سیاست ورز پیروز انتخابات در مسیری متفاوت یا متضاد با اراده اکثریت گام برمی دارد، نمیتوان انتظار داشت که تغییر وضعیت را تا موعد انتخابات آینده به تعویق اندازند. آنان وارد چالش با حکومت میشوند و در صورت ناتوانی حکمرانان در مهار اعتراضها، از راهی غیر دمکراتیک، حکومت برآمده از دمکراسی را سرنگون میکنند و اغلب، میکوشند با برگزاری انتخاباتی دیگر، حکمران شایسته ای را بر مسند قدرت نشانند که رویاهای اکثریت را جامه عمل بپوشاند، این رویایی است که معلوم نیست قابل دسترس باشد یا خیر؟
آنچه ساعاتی پیش در مصر اتفاق افتاد و به برکناری «مرسی» در «کودتای نظامیان» منجر شد، تحولی از همین جنس است. ملت مصر پس از سرنگون کردن دیکتاتوری مبارک - که با همسویی نظامیان ممکن شد - به پای صندوقهای رای رفتتد تا در فرآیندی دمکراتیک، سکاندار کشورشان را انتخاب و زمام امور را به او بسپارند. در نهایت، اسلام گرایان با محوریت «اخوان المسلمین»، بدلایل گوناگونی، با اکثریت شکننده 52 درصدی بر رقبا فائق آمدند و «مرسی» اولین رییس جمهور «بهار عربی» سرزمین فراعنه شد. اما ناکارآمدی حکومت جدید موجب شد، نه تنها مخالفانش به جرگه حامیان حکومت نپیوستند بلکه بخش بزرگی از رای دهندگان به نامزد اخوانیها هم، تغییر موضع دادند و در زمره همگامان اپوزیسیون «مرسی» قرار گرفتند و جبهه نیرومندی شامل سکولارها، روشنفکران، مسیحیان، طبقات به تنگ آمده از گرانی و فساد و نیز منتقدان اسلامگرای «مرسی» شکل گرفت.
حضور پرشمار و نمادین معترضان طی روزهای اخیر در میدان «التحریر» نقطه اوج چالش علنی آنان با حکومت اخوانیها بود. تعداد معترضان چنان چشمگیر بود که زبان طنز تلخ «مبارک» را گشود که «مخالفان من بسیار کمتر از معترضان کنونی مرسی بودند». دولت، در بحبوحه فشار اپوزیسیون، امید به حمایت ارتش داشت اما نظامیان که دل خوشی از اهداف و عملکرد اخوانیها نداشتند، ترجیح دادند باز هم کنار اکثریت ملت قرار گیرند و مواضعی را در پیش گرفتند که به افزایش عزم معترضان و کاهش اعتماد به نفس هواداران اخوانیها منجر شد.
نطق سه شنبه «مرسی» آخرین فرصتی بود که او میتوانست با درایت، حکومت اسلامگرا را از پرتگاه سقوط رهایی بخشد یا حداقل، میدان نبردی از پیش باخته را با آبرومندی ترک کند. اما او همچون گذشته نشان داد که سیاستمداری زیرک و مرد بحرانها نیست. رییس جمهور اخوانی با چهره ای مضطرب و کلامی لرزان، اشاره ای گذرا به «اشتباهات» حکومتش داشت و تلاش کرد وضعیت بحرانی مصر – به ویژه در حوزه اقتصاد- را به عملکرد «مبارک» در دوره زمامداری نسبت دهد؛ توجیهی که گوش شنوایی میان معترضان نیافت. او همزمان، از ایستادگی تا پای جان برای ماندن در قدرت، سخن به میان آورد و اختلاف خویش با ارتش را به زبان آورد و عیان ساخت. این موضع گیریها که نه «مذاکره» و میل به «سازش» از آن استنباط میشد و نه متکی به قدرتی نظامی برای اجرای تهدیده و رجزها بود، صفوف مخالفان حکومت اخوانی را به هم نزدیکتر و فشرده تر کرد و در نهایت، حرف آخر را نظامیان زدند و برکناری رییس جمهور و تعلیق قانون اساسی را اعلام و قدرت را برگزاری انتخابات بعدی به دولتی انتقالی واگذار کردند.
آینده مصر هر چه باشد، زنگ خطری است برای سایر حکومتهای برخاسته از آتش «بهار عربی»، زیرا این واقعیت ناگوار را به آنان گوشزد میکند که صعود به قدرت کافی نیست و برای استمرار حکومت باید به تعهدات انتخاباتی خویش پایبند بمانند ؛ وگرنه، در صورت عدم رضایت مردم از کارنامه آنان، تضمینی نیست که تا زمان قانونی انتخابات آینده دوام آورند. تودهها راه دمکراسی خیابانی را آموختهاند و به قدرت شگرف آن پی بردهاند؛ و منتظر فرارسیدن موعد دمکراسی صندوق رای باقی نمیمانند. گسترش چنین تفکری، مزایا و معایب متعددی دارد که در مجالی دیگر باید به آن پرداخت.
آرمان: دولت ائتلاف یا اتحاد؟!
«دولت ائتلاف یا اتحاد؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم روحا... قائمی نیک است که در آن میخوانید؛بار دیگر مردم ایران اسلامی نشان دادند با ترکیب ایرانیت و اسلامیت، میتوان خرق عادت کرد و جهان را بهتزده تا همه بدانند اینجاست که دو بازوی درخشان سرخ حسینی و سبز مهدوی، کارهایی میکند که جز اندیشمندانی خاص در دنیا، قدرت درکش را ندارند. با تدبیر مردی از درد رنجهای مردمان دیارش، امیدی در دلهای ملتی آفریده شد که نشان دادند در تمامی ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، چندین گام فراتر از برخی فرهیختگانند. اما بعد از این تدبیر در ایجاد حماسهای جاودان از سوی فرزند حوزه و دانشگاه، حال نوبت ایجاد امیدی است که مردم به آن دل بستهاند.
حجتالاسلام دکتر حسن روحانی رئیسجمهور منتخب و محبوب ایران، با سابقهای که در مسئولیتهای سابق درخشان خود داشتهاند، ثابت کردهاند که امید را همیشه برای ملت ایران به ارمغان آوردهاند، اما اهل پایمردیاند نه پایکوبی! این روزها، بزرگان کشور در حال چینش کابینهای هستند که نقطه عطفی در تاریخ ایران و انقلاب خواهد بود.
به نظر میرسد باز هم باید مدبرانه چینشی صورت گیرد که امید ملت بهویژه نسل جوانی که سالهاست از عدم ادراک مسئولان برنامهریز کلان کشور، از دنیای واقعی امروزیشان رنج میبرند، به یأس مبدل نشود. دکتر روحانی، به معنای واقعی کلمه توانست این ناهمگونی دنیای واقعیت مردم و دنیای موهوم برخی از مسئولان سابق را درک کند و بداند که نسل جوان ایران در دنیای مدرن خود به دنبال مفاهیم و مسائلی است که در بعضی موارد، تفاوت ماهوی با دنیای نسل گذشته دارد. از اینجاست که به گفته برخی از نزدیکان ایشان، مردم ما را هم دور زدند؛ یا به تعبیر مخالفان ایشان، مردم ایران قابل پیشبینی نیستند.
خلاصه آنکه باید تدبیری اندیشید تا در عین استفاده از تجارب مسئولان موفق گذشته در کابینه، امید را با استفاده از کسانی که جوانند و با دنیای واقعی این نسل آشنا هستند به صورت عوامل زیر دستی، از این مردم باز نستاند. دولت ائتلاف یا اتحاد؟! تدبیر امور، امری است که در حدیث امام باقر (ع) به سه قسمت تقسیم شده است: 1- تقدیر معیشت، 2- تفقه در دین،
3- صبر در ناگواری. از آنجا که حماسه سیاسی 24 خرداد برای مردم مسلمان ایران پدیدهای میمون بود از دولت تدبیر و امید چنین توقع است که این فضای امید و همدلی را چنان تدبیر کند که همانطور که ریاست محترم جمهور محبوب و منتخب مردم بارها بیان داشتهاند شخص و تفکری به حاشیه کشانده نشود و اتحاد بین همه اقشار را در پی داشته باشد. تدبیر استفاده از تجارب گذشتگان و مسئولان مجرب و موفق گذشته و امید، به کارگیری نیروهای جوان متخصص را به ذهن متبادر میکند.
از آنجا که نسل جوان و مترقی جامعه اسلامی ایران با نسل گذشته خود به دلیل مشخص مدیریت سالهای گذشته، در سطح کشور فاصلهای بسیار زیاد در خود میبیند بهترین چاره برای مدبران امر، به کار گیری نسل جوانی است که تجربه آن را در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی و نیز جنگ تحمیلی در اداره جنگ داریم. آنچه مسلم است نیروی جوان و متخصص، استعدادهای نهفتهای دارد که منجر به خلاقیت در مدیریت بخشهای مختلف شده، و کلیدی است برای تمامی درهای بسته شده سالهای اخیر در ابعاد، اجتماعی، فرهنگی، معنوی و اقتصادی. باشد انتخاب حجتالاسلام روحانی به عنوان ریاستجمهوری اسلامی ایران، به وسیله استفاده از این مدیریت خلاق و جوان، راه را برای همیشه از حضور بد خواهان بیمه کند.
ابتکار:از تحریر تا تقسیم
«از تحریر تا تقسیم»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی وکیلی است که در آن میخوانید؛درست پس از به قدرت رسیدن محمد مرسی به عنوان رئیس جمهور جدید مصر اکنون میدان التحریر به مرکز تجمعات مردمی جهت کنار رفتنش از حکومت تبدیل گردید. میدان التحریر به سمبل مبارزه در خاورمیانه تبدیل شده بود.
مبارزاتی که به شکل دمینوار کشورهای مختلفی را در نوردید و حکومتها را به زیر کشید و انقلابیون را به کرسی قدرت رساند. در آن روزهای آتش و دود که موج انقلاب همه خاورمیانه را در بر گرفته بود اردوغان در ترکیه و امیر قطر بیشترین تلاش را به منظور تاثیر گذاری بر روند تحولات داشتند. شیخ حمد تلاش داشت تا با کمکهای مالی خود را در کنار انقلابیون قرار دهد و از طریق همراهی با خواست مبارزین چهره ای انقلابی و تاثیرگذار برای خود تصویر نماید، او میخواست با تحولات منطقه به قله بلندپروازیهای خود دست یابد.
آقای اردوغان صحنه منطقه و انقلابهای عربی را بستر مناسبی برای تحقق نوعثمانیسم ترسیم کرده بود. او تلاش داشت الگوی اسلام اردوغانی را به عنوان مدل مورد پذیرش انقلابیون معرفی نماید و جایگاه ترکیه را تا رهبری خاورمیانه ارتقاء بخشد.
تمام تلاشها در کوتاه مدت موفقیت آمیز بود، سرعت تحولات دلخواه و دولتهای انتخاب شده همه گواه موفقیت اردوغان و شیخ حمد بودند ولی مجموعه ای از عوامل عمر این موفقیت را کوتاه و کوتاهتر نمود. تحولات این روزهای مصر نشان داد که دولت مرسی دولت مستعجل بود و از همان نقطه ای که شروع شد، روزهای زوالش را سپری میکند. اردوغان هیچگاه فکر نمیکرد که میدان تقسیم استانبول روزی به روش میدان التحریر خودش را هدف بگیرد و عکسش را به آتش کشند. اما این کابوس به واقعیت تبدیل شد. اکنون اردوغان و مرسی هر دو روزهای سختی را پشت سر میگذارند. صدای مردمی که از التحریر و تقسیم فریاد «ارحل مرسی و اردوغان» سر میدهند رساتر از روز اول شده است.
در قطر اما امیر کودتاگر این بار برای پیشگیری از سرنوشتی که خود برای پدرش رقم زد، مجبور شد در یک اقدام غیر منتظره ضمن کناره گیری، قدرت امیری را به فرزند 36 ساله خود واگذار نماید. به هر حال بحران کنونی گلوی مرسی را فشرده و دامن اردوغان را گرفته و امیر قطر برای فرار از آتش آن در یک اقدام پیش دستانه، خود را رها کرد. این بحران یک ریشه مشترک دارد و از عوامل خاص نیز برخوردار است. این سه کشور موضع یکسان و مشترکی را پیرامون سوریه داشتند.
هر سه، مواضع شبیه به هم نسبت به مسائل منطقه در پیش گرفته بودند. ولی حالا هر کدام به گونه ای گرفتار در بحران هستند. هر سه بیش از سقفی که برایشان تعریف شده خیز برداشتند و اکنون معلوم گردید که کوپن آنان از نظر آمریکا تمام شده میباشد. رویکرد آمریکا در منطقه تقویت اسلام سنتی در قالب کشور عربستان و جریان لائیک میباشد.
مردم سالاری:چگونه امید مردم پرفروغتر شود
«چگونه امید مردم پرفروغتر شود»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم کرم محمدی است که در آن میخوانید؛ یکی از منابع اصلی قدرت حکومتها در جهان امروز، میزان اقبال و همراهی مردم با دولتها است. این مهم ارتباطی دوگانه و دو سویه است. به همان میزانی که دولتها برای نظر؛ خواست و اراده مردم ارزش و احترام قائل شوند؛ بیشک اقبال و استقبال مردمی را نیز کسب خواهند کرد. تاملی بر آنچه در سیوچهار سال گذشته بر جمهوری اسلامی ایران رفته است؛ نقش اساسی و اصلی ملت را در توانمند نمودن نظام آشکار مینماید.
انقلاب اسلامی ایران با سرمایه بیبدیل «حمایت مردمی» به پیروزی رسید. با همین سرمایه؛ بحرانهای عدیدهای از جمله هشت سال دفاع مقدس را اداره کرده و سرانجام دشمنی متجاوز؛ تا دندان مسلح و برخوردار از پشتیبانی قدرتها و ابر قدرتهای جهانی را به شکست کشانید. محاصره تمام عیار و همه جانبه اقتصادی؛ سیاسی و نیز تبلیغات وسیع و زهر آگین رسانهای دشمنان را ناکام گذاشت. «گردنههای» صعبالعبور و «درههای» هولناک مملو از توطئهها ودسیسههای متعدد را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد. رحلت جانگذار معمار و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(س) را به حماسهای جاویدان و ماندگار در تاریخ مبدل کرد. دوم خرداد 76 را خلق نمود و از قبل آن رویداد که مقام معظم رهبری آن را «حماسه» نام نهاد؛ جهانیان در برابر عظمت ملت ایران سر تعظیم فرود آوردند. در یک کلام؛ عزت؛ عظمت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران در عرصه بینالمللی بر آمده از حضور مردم این سرزمین همیشه سرافراز بوده و خواهد بود.
موضوعی که بارها مورد تاکید حضرت امام خمینی(ره) بینانگذار جمهوری اسلامی ایران بود تا جایی که به هنگام ورود به ایران در بهشتزهرا به صراحت فرمودند: من توی دهن دولت میزنم؛ من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم» و در سالهای بعد فرمودند: «میزان رای ملت است». مقام معظم رهبری نیز بارها بر این راه نورانی امام راحل امت تاکید داشته و دارند. معظمله میفرمایند: جمهوری اسلامی ایران بدون نظر و خواست مردم هیچ است.
رای ملت؛ کرامات و معجزاتی دارد که نه تنها سیاستمداران و استراتژیستها، بلکه آحاد ملتها نیز به آن واقف هستند. فراموش نکردهایم که قبل از دوم خرداد سال 1376؛ آمریکاییها به بهانه انفجار پایگاه نیروهای این کشور در ظهران عربستان؛ درصدد حمله نظامی به برخی از مراکز نظامی و اقتصادی در ایران برآمده بودند. سفرای کشورهای اروپایی با غرور از تهران خارج شده بودند و یک فضای سنگین روانی تبلیغاتی در عرصه بینالمللی بر جمهوری اسلامی ایران حاکم شده بود.
اما رای «سی» میلیونی ملت بزرگ ایران در انتخابات دوم خرداد سال هفتاد و شش و انتخاب سیدمحمد خاتمی تمامی دسیسهها و نقشهها را نقش برآب کرد. موشکهای آمریکایی غلاف شدند؛ سفرای اروپایی دست از پا درازتر یکی پس از دیگری به تهران بازگشتند؛ بسیاری از دولتهای بزرگ و کوچک برای سفر منتخب ملت ایران، لحظهشماری میکردند؛ گفتوگوی تمدنهای منتخب ایرانیان سرافراز، شیپور جنگطلبی قلدرمابان را خاموش نمود...
اینک ملتی رشید؛ دوراندیش و غیور؛ در خردادماه حماسهای بر دیگر حماسههای خویش افزودند و با نگاهی دگرگون شخصیتی را برگزیدند که به صداقت؛ کارآمدی؛ تدبیر و عقلانیت او در سیاستهایش ایمان دارند. از فردای اعلام نتایج این انتخابات دول مختلف دنیا بار دیگر عظمت ملت ایران را تحسین نموده و مردمسالاری آنان را ستودند. میتوان رای دادگاه عالی انگلستان مبنی بر لغو تحریم «بانک ملت» را نشانهای از اولین آثار مبارک«اراده ملت» در عرصه بینالمللی برآورد کرد.
اگر «رایدهندگان» و «رایآورنده» همچنان با هم باشند؛ اگر آنانی که «اکثریت» را تشکیل دادهاند حق اقلیت را به رسمیت شناخته و شنونده صادق نظرات و دیدگاهها و نقد و انتقادهای آنان باشند؛ اگر گروه«اقلیت» که کاندیداهای آنها موفق به کسب آرای اکثریت نشدهاند؛ همانگونه که تاکنون به رای اکثریت تمکین نموده و به منتخب ملت تبریک گفتهاند؛ در ادامه روند کار دولت جدید همچنان با این روحیه و رویکرد حرکت نمایند؛ تردید نباید داشت که امیدهای ایجادشده در جهت آیندهای بهتر در میان مردم پرفروغتر خواهد شد.
رای ملت را ارج نهیم و خواست آنان را به رسمیت بشناسیم. بپذیریم که در این دنیای بزرگ و پرآشوب؛ بعد از اتکال به خداوند قادر متعال تنهاترین و اصلیترین یار و حامی نظام جمهوری اسلامی ایران همین«مردم» هستند. برای درک اهمیت جایگاه رای مردم در بهبود تحولات داخلی و جهانی باید فرمایشات روزهای ماقبل برگزاری انتخابات مقام معظم رهبری را یادآوری نماییم که فرمودند:«من توصیه اول و اهمم حضور در پای صندوقهای رای است؛ این از همه چیز مهمتر است برای کشور. ممکن است بعضیها- حالا به هر دلیلی- نخواهند از نظام جمهوری اسلامی حمایت بکنند اما از کشورشان که میخواهند حمایت کنند، آنها هم باید بیایند پای صندوق رای. همه باید بیایند پای صندوقهای رای، حضور خودشان را اثبات کنند».
دنیای اقتصاد:مدیریت انتظارات و اثربخشی سیاستهای پولی
«مدیریت انتظارات و اثربخشی سیاستهای پولی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر احمد یزدانپناه است که در آن میخوانید؛اینکه بانکداری مرکزی کار سادهای نیست و با بانکداری تجاری حداقل یازده تفاوت دارد حرف تازهای برای بسیاری از اقتصاددانان نیست. بانکهای مرکزی برای موفقیت اعمال سیاستهای پولی چارهای ندارند جز اینکه بر مشکل «ارتباطات» خود با خانوارها، بنگاهها و دولتها غلبه کنند. چراکه ارزیابی آنها از شرایط اقتصادی و پولی جامعه و تصمیمات گرفته شده در اتاقهای بانک مرکزی بر رفتار این بازیگران اصلی صحنه اقتصاد اثرگذار است.
یکی از صاحبنظران مشهور بانکداری مرکزی بر این باور است که دلیل این تمایل را باید در گرایش چند سال اخیر بانکهای مرکزی در کسب استقلال بیشتر و رشد مطالبات جامعه در «شفافیت» و «پاسخگویی» بیشتر برای بانکهای مرکزی جستوجو کرد. دلیل مهم دوم آن است که اقتصاددانان پولی در حد اجماع بر این باورند که ارتباط درست و بهموقع بانک مرکزی با مردم عنصر مهمی در کاهش نااطمینانیهای فعالان بازار به حساب میآید.
بهعبارتی دیگر، اگر بانک مرکزی شبانهروز تلاش برای مدیریت مثلث نرخ ارز، نرخ بهره و نرخ تورم بنماید؛ ولی نتواند با اطلاعرسانی و ارتباطات کارآمد انتظارات فعالان بازار را شکل دهد و بر تصمیمات کلیدی مردم در تقاضای پول اثرگذار باشد، آن تلاشها راه به جایی نمیبرند! به خصوص وقتی استرس مالی بر اقتصاد حاکم است، این رهنمودهای بانک مرکزی است که بر اثربخشی سیاستهای پولی از طریق شکلدهی انتظارات بهترین ابزار به شمار میروند.
این حرف امروزه برای صاحبنظران بانکداری مرکزی حقانیت خود را ثابت کرده است که بهبود «پاسخگویی» و «کارآمدی مدیریت انتظارات» جز از طریق شفافسازی فرآیند تصمیمسازیهای بانکهای مرکزی امکانپذیر نیست.
چگونه بانک مرکزی میتواند شفاف تصمیم بگیرد و عمل کند؟ یکی از بهترین تحقیقات اخیر میگوید: بانک باید در ارزیابیهای خود از شرایط پولی و مالی، اعتماد مردم را جلب کند تا آمارهای موثق او مبنای تصمیمسازیها و کاهش نااطمینانیها باشند.
بانک مرکزی باید برای ارتباطات خود استراتژی داشته باشد تا حدود و ثغور افشا یا عدمافشای اطلاعات مشخص شود تا سیاستگذار و سیاستپذیر تکلیف خود را بدانند. نتایج آن تحقیق اشاره میکند که مهمترین دلیل برای توجه بیشتر به ارتباطات با عموم آن است که اگر پاسخگویی بانک هر چه بهتر انجام گیرد، فهم و درک مردم از اهداف و سیاستهای دستیابی به آنها و فرآیند تصمیمگیریهای بانک مرکزی بالا میرود و در نتیجه ارتباطات، بانک راهنمای خوبی برای شکلدهی انتظارات مردم در تصمیمگیریهای خود برای سرمایهگذاریها، خریدها، فروشها و پساندازها میشود. چگونه بانک میفهمد که ارتباطات خوبی با مردم داشته است؟ تحقیق میگوید: وقتی سمتوسو و اندازه تصمیمات سیاستی بانک به طور عمده توسط فعالان بازار قابل «پیشبینی» باشد.
این چه فایدهای برای کل اقتصاد و آرامش جامعه دارد؟ کارآمدی بانک مرکزی در این حوزه، هزینههای اقتصادی تعدیل و تطبیق رفتار مردم را در مقابل تغییرات سیاستهای پولی بانک به شدت کاهش میدهد. یکی از بدفهمیهای قضیه آن است که «ارتباطات» معادل «مصاحبه» مقامات پولی هر روز و هر شب در رسانهها تلقی میشود. در صورتی که از عناصر مهم ارتباط با فعالان بازار ارائه پیشبینیهای علمی بانک از متغیرهای تاثیرگذار بر زندگی آنان است. وقتی مردم از نرخ آتی تورم نگرانند و ما درباره چیز دیگری با آنان صحبت میکنیم، اثربخشی کارمان از پیش معلوم است.
ملاک ارتباطات درست آن است که مردم احساس کنند کم و کیف اطلاعرسانی و افشای اطلاعات بانک تغییر کرده است. کلام آخر تحقیق از قول بانک تسویه بینالمللی است که پیشنهاد داده است بانک مرکزی به کمک موسسات تحقیقاتی خود فرهنگ و سواد عامه را در مورد مفاهیم پیچیده پولی و بانکی بالا برد تا پیامدهنده و پیامگیرنده هر دو در یک ارتباط سازنده از آلایندههای محیط اعتماد و امید مردم به آینده بکاهند تا تصمیمات هر دو به نفع اقتصاد ملی عمل کند؛ چراکه امید غیرواهی به تدابیر خردمندانه تیم اقتصادی دولت، «انتظارات» مردم را با کاهش تورم و افزایش تولید و سرمایهگذاری همسو میکند و تحقق آنها را موفقیتآمیز میسازد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد