مهین نثری، متولد سال 1325 است. او از بیست و دو سالگی و از اواخر سال 1349 پس از تجربه دوبله وارد دنیای رادیو شده و بازی در نمایشهای رادیویی را آغاز کرده و تاکنون ادامه داده است. صدای نثری آرامش و امید خاصی دارد که به مخاطب منتقل میشود. گرچه سالهای زیادی از فعالیت او در نمایشهای رادیویی گذشته، اما همچنان با انگیزه کار میکند، انگیزهای که شاید این روزها در میان جوانان هم کمتر باشد، ولی او با امید به فردایی بهتر زندگی میکند. نثری اعتقاد دارد با وجود این که سالها تجربه بازیگری در نمایشهای رادیویی را دارد، اما باز هم باید بیاموزد. وقتی با او صحبت میکنیم، نثری از نامههایی حرف میزند که در گذشته مردم برای بازیگران و کارگردانان نمایشهای رادیویی میفرستادند، نامههایی که مملو از محبت یا بعضا انتقادهای مردم نسبت به پخش نمایشها بود. او میگوید این روزها دیگر نامهای نمیآید و همه چیز به اینترنت، ایمیل و فضای مجازی ختم شده که او از آن سر درنمیآورد. البته نثری از رابطه خوب و تلفنهایی میگوید که نابینایان با او دارند. برای خواندن صحبتهای نثری با ما همراه شوید.
این روزها گلایه هنرمندان پیشکسوت را میشنویم که شکوه دارند چرا از تجربیات آنها به نحو مطلوب استفاده نمیشود و این که بهترین کارها نصیبشان نمیشود. شما چه نظری دارید؟ آیا میتوان برای فعالیت هنرمندان زمانی را مشخص کرد؟
من اصلا نمیتوانم زمانی را تعیین کنم و بگویم هر هنرمندی تا این مقطع میتواند به فعالیتهایش ادامه بدهد. وقتی هنرمندی از سالها پیش فعالیتش را آغاز کرده و عمری را برای کارش گذاشته، توقع دارد. فرقی نمیکند زن باشد یا مرد، بلکه کارش برایش اهمیت دارد. بنابراین هنرمند علاقمند است برخوردها با او هر روز نسبت به روز گذشته تازهتر و بهتر باشد و چیزهایی که کهنه و آزاردهنده است، برایش ناراحتکننده است.
هنرمند تا زمانی که زنده است دوست دارد کار کند و من خوشحالم کسانی که در کار بازیگری نمایش رادیویی معلم من بودند، هنوز هم فعالیت میکنند. دیدن چنین صحنهای برایم لذتبخش و شیرین است. در ارتباط با توقع هنرمندان هم باید بگویم این مساله درونی است و نمیتوان گفت این انتظار را فقط بازیگران پیشکسوت دارند و این مساله شامل حال بازیگران جدید هم میشود که به دنبال هنر آمدند.
اعتقاد دارم زمان، کارگردان عجیبی است. یک نفر ممکن است بعد از گذشت سه یا چهار سال از فعالیتاش در نمایش رادیویی این توقع را داشته باشد که کارهای خوب به او داده شود و یک نفر دیگر بعد از 40 سال کار انتظار این برخورد را دارد. در مجموع بازیگران جوان که وارد نمایش شدند انتظار برخوردهای صمیمانهتری دارند. معمولا گلایههای کوچک وجود دارد و امری طبیعی است. این طبیعت هر هنرمندی است که توقع دارد امروزش بهتر از دیروز باشد. من هم شخصا علاقهمند هستم که امروزم بهتر از دیروز باشد و به دنبال تحول هستم، اما گلایه ندارم و ناراضی هم نگاه نمیکنم. نو بودن را دوست دارم و از تکرار پرهیز میکنم.
شما از اواخر سال 1349 وارد عرصه بازیگری نمایش رادیویی شدید. آیا هنوز روند آموختن را در برنامههایتان دارید و برایتان این مساله اهمیت دارد؟
معتقدم هر روز میتوان چیز تازهای یاد گرفت و برای رشد فرداهایمان باید امیدوار باشیم. من عمری را برای کارم سپری کردم و همان طور که شما تاکید کردید از سال 1349 تا به امروز سعی کردهام هر روز برایم روز تازهای باشد. تلاش دارم این روند را تا آخرین روزی که فعالیت میکنم، ادامه بدهم. بازی در یک نمایش رادیویی وقتی من را راضی میکند که در آن یک اتفاق تازه افتاده باشد. در این صورت از کارم رضایت خواهم داشت. زمانی که هدف زندگیمان را درست انتخاب کنیم، میتوانیم به دنبال چیزهای نو باشیم، چرا که دلمان به ما میگوید که باید چگونه قدمهایمان را برداریم و پیگیر تحول در کار و زندگیمان باشیم. وقتی ما به عنوان هنرمند این گونه فکر کنیم، بدون تردید این مساله در کارمان تاثیر مثبت میگذارد و شنونده هم وقتی نمایش رادیویی را گوش میدهد، متوجه میشود تا چه میزان برای در آوردن نقشی که به عهده داریم، وقت و انرژی گذاشتهایم. این مساله فقط در کارمان صدق پیدا نمیکند و شامل حال زندگی شخصیمان هم میشود.
شما با امید و انگیزه خاص درباره فردا صحبت میکنید. فکر میکنید چه عاملی باعث شده در طول این سالها با وجود سختیهای زیادی که حرفه بازیگری نمایشهای رادیویی دارد، اما هنوز با انگیزه آن را دنبال کنید؟
عشق و علاقه بیش از حد باعث شده که این طور امید و انگیزه برای کارم داشته باشد و تلاشم را چند برابر کنم. وقتی ما نسبت به کارمان علاقه داشته باشیم، بدون تردید برایش انرژی زیادی هم خواهیم گذاشت. این اتفاق برایم افتاده و من عاشقانه کارم را دنبال میکنم.
این عشق از همان روز اول فعالیتم در رادیو همراه من بوده و تا به امروز ادامه دارد. من با رادیو نفس میکشم و هیچ چیز برایم کمرنگ یا بیرنگ نشده است، هیچ مسالهای من را ناامید نکرده است و همیشه برای فردای بهتر امید دارم.
در گذشته به خاطر محدود بودن شبکههای تلویزیونی، نمایشهای رادیویی جایگاه خاصی برای مردم داشت، ولی این روزها دیگر این گونه نیست. گرچه با راهاندازی رادیو نمایش بخشی از مخاطبان از دست رفته رادیو دوباره برگشتند. این فراز و نشیبهای رادیو برایتان سخت و آزاردهنده نیست؟
نه، برایم سخت نیست، چون در طول این سالها دوران مختلفی را برای نمایشهای رادیویی پشتسر گذاشتم. در این مدت تلاش کردم اتفاقات گاهی ناخوشایند بر کارم تاثیری نگذارد و با انگیزه به کارم ادامه بدهم. قرار نیست هر زمان که مشکلی پیش آمد ما هم سریع جا خالی کنیم. فراز و نشیبها در کار طبیعی است. گاهی در زندگی هم شاهد مشکلاتی هستیم و نمیتوان گفت مشکلات فقط در کار وجود دارد و در زندگی شخصیمان نیست. این مساله غیرقابلانکار نیست، اما آنچه اهمیت دارد نحوه برخورد ما است. نباید درگیر مشکلات شویم و این مساله به نتایج منفی در کارمان منجر شود. به هر حال روزی فرا میرسد و مشکلات بر طرف میشود. برای من این مساله خیلی اهمیت دارد که کارم بیشترین تاثیر را بر شنونده بگذارد. به همین دلیل نقشهایم را با تمام توان ایفا میکنم. زمانی پیش آمده که پرکاری نبوده و فعالیتهایمان کمتر شده، اما انتظار کشیدن برای کارهای بهتر نهتنها آزاردهنده و سخت نیست، بلکه شیرینی خاص خودش را دارد. این انتظار من را زنده نگه داشته است. هیچ وقت با خودم نگفتهام که دیگر همه چیز تمام شده و قرار نیست همچون گذشته فعالیتم زیاد باشد، بلکه با امید و انگیزه فکر میکنم تا شرایط سخت به پایان برسد. انتظار کشیدن باعث میشود مقاومتر شده و با علاقه بیشتر کار جدید را آغاز کنیم.
یعنی الان که تعداد شنوندگان نمایشهای رادیویی نسبت به قبل کمتر شده، برایتان سخت نیست؟
نمیتوان گفت تعداد شنوندگان کم است، چون قبل از پاسخ به این پرسش باید نظرسنجی صورت بگیرد. بنابراین من نمیتوانم پاسخ روشنی به این پرسش بدهم. شاید یکی از مسائلی که باعث شده شما این گونه فکر کنید به ارتباطات مردم مربوط میشود. قبلا مردم وقتی یک نمایش رادیویی را گوش میدادند برای کارگردان و بازیگران نمایشنامه مینوشتند و برای رادیو در میدان ارگ میفرستادند. خواندن این نامهها خیلی لذتبخش و دوستداشتنی بود. میتوانم بگویم ما با خواندن این نامهها نفس مردم را متوجه میشدیم و با این نامهها نفس میکشیم. مردم در این نامهها درباره موضوع نمایش، بازیها و کارگردانی آن حرف میزدند. وقتی این نامهها به دست ما میرسید خیلی موثر بود، چون اگر نمایشی خوب بود از آن تعریف میکردند و اگر هم ایرادهایی داشت درباره نقدهایشان میگفتند. ارسال این نامهها باعث میشد تا ما بدانیم مردم در جریان کار ما هستند. خواندن نامهها برای من مقدس بود و خیلی خوشحال میشدم. البته به غیر از نامه گاهی هم تلفن میزدند و به هر سختی بود نشانی خانه من را پیدا میکردند و با دسته گلهای زیبا به سراغم میآمدند.
شاید باورتان نشود، اما ما شنوندگان زیادی هم از شهرستانها داشتیم که هم نامه میفرستند و هم این که به ما سر میزدند. در آن زمان ما شنوندگان خاصی داشتیم و همه با یکدیگر در ارتباط بودند، ولی الان اینترنت، ایمیل و... جایگزین شده و عواطف از ما دور شده است و فقط عده اندکی که نابینا هستند با ما در ارتباطند.
آنها بعد از شنیدن نمایشهای رادیویی هنوز هم با ما تماس میگیرند و هنرمندان نمایشهای رادیویی را رها نکردند، حتی گاهی در تماسهایی که با ما دارند مشورت هم میدهند. با شوق و ذوق خاصی درباره نمایشها حرف میزنند و در زندگی تاریکشان نمایشهای رادیویی از جایگاه خاصی برخوردار است. متاسفانه این روزها کمتر یادمان میماند که به یکدیگر سر بزنیم. البته منظورم فقط این نیست که دیگر شنوندگان نامه نمیدهند. ما در زندگی شخصیمان هم این طور شدیم و کمتر فرصت میکنیم به خواهر و برادرهایمان سر بزنیم. من آدمی نیستم که با اینترنت و ایمیل ارتباط برقرار کنم و از آن سر در نمیآورم. هنوز هم در قرن 19 زندگی میکنم و دوران گذشته برایم جالبتر از دوره مدرن الان است. نمیتوانم با ابزارهای اینترنتی این دوره ارتباط برقرار کنم. وقتی میبینم عواطف این گونه از ما دور شده، غصه میخورم. توقع دارم فاصلههایمان کمتر شود و همان ارتباطات گرم گذشته را داشته باشیم.
در صحبتتان اشاره کردید گاهی دوستان نابینا به شما مشورتهایی میدهند. آیا تا به حال شده سوژهای هم برای نمایش رادیویی بدهند و شما روی آن کار کنید؟
وقتی این دوستان تماس میگیرند از ما میخواهند درباره معضلات اجتماعی که پیشنهاد میدهند نمایشهایی را تهیه کنیم، حتی نظرشان را در ارتباط با انتخاب بازیگران و کارگردانان هم میدهند و میگویند اگر به جای این بازیگر از بازیگر دیگری استفاده میشد، بهتر بود. آنها خیلی تخصصی به رادیو گوش میدهند و خیلی هم حرفهایشان دور از ذهن نیست. برخوردهایشان صمیمانه است. ما هم از آنها میخواهیم با مسئولان تماس بگیرند و این مسائل را انتقال بدهند.
شما در طول این سالها نقشهای بسیاری بازی کردهاید، آیا تا به حال شده علاقهمند به ایفای نقش خاصی باشید، اما به شما پیشنهاد نشده باشد؟
خوشبختانه نقشی نبوده که بازی آن به دلم مانده باشد. در حال حاضر هم مشغول ضبط نمایشی براساس کتاب «دا» به کارگردانی میکائیل شهرستانی هستیم. این نمایش 30 قسمتی است و من نقش مادر زهرا را بازی میکنم. من بازیگر خوشبختی هستم، چون کارگردانان همیشه من را برای انتخاب نقشها درست انتخاب کردند.
بعد از این همه سال نقش کوتاه و بلند برایتان اهمیت دارد؟
نه، مهم نیست، آنچه اهمیت دارد تاثیرات نقش است. ممکن است نقش کوتاه یا در حد چند خط باشد، اما اثر بلندی در سراسر نمایش روی مردم بگذارد. به نظرم انتخاب درست بازیگر برای نقش از هر چیز دیگری بیشتر اهمیت دارد.
فاطمه عودباشی / گروه رادیو و تلویزیون
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد