داستان پلیسی؛ جنازه‌ای با روبان سرخ - قسمت دوم

شام آخر در خانه مقتول

در شماره قبل خواندید کارآگاه شهاب و ستوان ظهوری مسئول تحقیق درباره مرگ مرموز مردی شدند که هویتش معلوم نیست. در جیب شلوار مقتول روبان سرخی وجود داشت که به شکل گل تزئین شده بود. کارآگاه متوجه شد روبان از یک کارت عروسی کنده شده است.
کد خبر: ۵۹۲۵۰۴
شام آخر در خانه مقتول
زوجی که این کارت را سفارش داده بودند قرار است هفته آینده جشن‌شان را برگزار کنند. ستوان ظهوری مامور شده است نشانی خانه این زوج را از طریق تالار عروسی پیدا کند. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:
دو ساعت بعد از این‌که ستوان ظهوری به سمت تالار به راه افتاد نامه‌ای از پزشکی قانونی به دست کارآگاه رسید که در آن نوشته شده بود مقتول با نوعی سم گیاهی به قتل رسیده است. این سم ظاهرا در غذای مقتول حل شده بود. حالا دیگر تردیدی وجود نداشت قتلی اتفاق افتاده است. اگر ستوان سرنخی گیر می‌آورد پرونده بزودی به نتیجه می‌رسید.

ستوان نشانی خانه داماد را به دست آورد و تلفنی موضوع را به رئیس‌اش خبر داد. آنها قرار گذاشتند با هم به خانه موردنظر بروند، اما نمی‌دانستند این خانه متعلق به مقتول است، قاتل در آن زندگی می‌کند، یکی از اطرافیان این دو نفر است یا اصلا ربطی به ماجرای قتل ندارد. داماد جوانی به نام سعید بود که وقتی دو مامور پلیس را دید با احترام زیاد آنها را به داخل دعوت کرد و گفت برای هر نوع کمکی آماده است. شهاب عکسی از مقتول را به سعید نشان داد، اما جوان گفت چنین شخصی را نمی‌شناسد و در عمرش هرگز او را ندیده است.

هیچ مدرکی علیه سعید وجود نداشت و پیدا شدن یک روبان نمی‌توانست مدرک علیه او تلقی شود. کارآگاه ناچار شد تشکر کند و از خانه بیرون بیاید. مردی مسن جلوی در ایستاده بود و وقتی دید دو مرد غریبه سوار خودروی پلیس شدند جلو رفت و من‌من‌کنان گفت: شما برای همسایه طبقه دوم آمده بودید؟

ستوان گفت: نه، همسایه طبقه دوم مگر چه شده؟

ـ گم شده.

توجه کارآگاه جلب شد: گم شده؟

ـ بله، پسر جوانی بود. از دیشب گم شده. تلویزیون و کولرش هم روشن است. خواستم به 110 تلفن بزنم، اما گفتم کمی صبر کنم. شاید در خانه خوابیده. پیش خودم گفتم اگر تا شب پیدایش نشد به پلیس زنگ بزنم.

کارآگاه شانس‌اش را امتحان کرد و عکسی از مقتول را به پیرمرد نشان داد. پیرمرد عکس را جلوی چشمش کمی عقب و جلو برد و بعد گفت: خودش است. مرده؟

دو همکار نگاهی به هم انداختند و از خودرو پیاده شدند. بازی تازه شروع شده بود. باید سریع سعید را بازداشت می‌کردند. انکار او درباره آشنایی‌اش با مقتول مهم‌ترین مدرک علیه او بود. شهاب و ظهوری یک ساعت بعد در حالی‌که حکم قضایی لازم را دریافت کرده بودند وارد خانه مقتول شدند. قربانی حسن نام داشت و دانشجوی رشته مکانیک بود. یک سال و نیم قبل آن واحد آپارتمانی را از آن پیرمرد اجاره کرده بود و همیشه رفتار متین و منطقی داشت. کارآگاه وقتی وارد خانه شد دید بساط پذیرایی شام روی میز وسط هال پهن است. قاتل به عنوان مهمان وارد خانه حسن شده و در غذای او سم ریخته بود. قطعات پازل یک به یک داشت کنار هم قرار می‌گرفت. چیز زیادی تا حل معمای قتل باقی نمانده بود. سعید که دستبند به دست داشت گوشه‌ای نشسته بود و حرف نمی‌زد. او به دقت به حرف‌های ستوان و پیرمرد که درباره سم خوراندن به مقتول حرف می‌زدند گوش داد و سه ساعت بعد وقتی به اداره آگاهی رسید بلافاصله به قتل اعتراف کرد. / ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها