آلیس از گربه پرسید: «از کدام مسیر باید بروم؟»
گربه گفت: «به کجا میخواهی بروی؟»
آلیس پاسخ داد: «نمیدانم!»
گربه گفت: «پس مهم نیست از کدام راه بروی.»
اما چرا این بخش از فیلم «آلیس در سرزمین عجایب» را برای شما تعریف کردیم. داستان دارد، داستانی به بلندای تمام سالهای عمر ما و شما، داستانی به اندازه تمام روزهایی که بر سر دوراهی بودهایم و... اینجوری فایده ندارد. از اول تعریف میکنیم...
راستش را بخواهید ما دیشب با جناب سقراط رفته بودیم سینما! و بعد از ایشان پرسیدیم... جانم؟ الکی میگوییم؟ نه به جان عزیزتان، باور بفرمایید عرایض ما عین حقیقت است! ضمنا منتظر هم نباشید یک جایی از مطلبمان بگوییم یکهو از خواب پریدیم و دیدیم سقراطی در کار نبوده و ما هر چه گفتهایم تخیلات خودمان است. به جان خودمان اصلا اینجوری نیست، چون ماجرای دوستی ما و سقراط خیلی قدیمی و عمیق و البته واقعی است. باور نمیکنید؟ نخیر این جوری نمیشود که ما هر موقع از رفاقتمان با کسی حرف بزنیم شما باورتان نشود. آن هم در شرایط حساس کنونی که البته خیلی وقت است که در آن قرار داریم. اصلا اجازه بدهید یکبار برای همیشه تکلیفمان را با شما روشن کنیم. شما توقع دارید آدم فرهیخته و اندیشمندی مثل ما ـ ما کلا آدم متواضعی هستیم ـ غیر از سقراط و افلاطون و اینشتین و... با چه کسانی دوست باشد؟ اصلاً به قیافه ما میخورد که... بله؟ قبول کردید؟ خیلی ممنون که اینقدر فهیم هستید.
حالا که قبول کردید برویم سر اصل موضوع که... خاک بر سرمان، ببینید چه کار کردید از بس حرف زدید سقراط دلخور شد ـ لطفا دیگر وسط عرایض ما نپرید! ضمنا یادتان باشد این دوستان ما برعکس خودمان روح خیلی لطیفی دارند! ـ حالا باید کلی التماسش کنیم تا در خصوص بر سر دوراهی ماندن و تصمیم درست گرفتن کمی برایمان حرفهای خوب و سنجیده بزند.
خلاصه بعد از یک ساعت التماسکردن بالاخره جناب سقراط فرمودند: «هر موقع بر سر دو راهی ماندید و هر موقع در انجام کارهایتان دچار شک و تردید شدید شیر یا خط بیندازید همان چند لحظه که سکه در حال چرخخوردن است ته دلتان به شما میگوید دوست دارید شیر بیاید یا خط. بعد شما همان کاری را بکنید که ته دلتان میگوید.»
نه اینکه ما آدم خنگی باشیم، اما چون نفهمیدیم جسارتا از جناب سقراط پرسیدیم: «این که فرمودید یعنی چه؟» بعد سکوتی سنگین حکمفرما شد. بعدتر ما در سقراط نگریستیم ـ ببخشید، برعکس گفتیم ـ سقراط در ما نگریست و فرمود: «برای انتخاب مسیر گاهی باید به غریزه خودمان اعتماد کنیم» دور از جان شما نه این که ما همیشه مسائل را دیر میگیریم، دوباره از سقراط پرسیدیم که... جناب سقراط جفت پا پرید وسط کلام ما و فرمود: «راستی یک نکته مهم! اگر کسی برای چندمین بار چیزی را برای شما توضیح داد و شما باز نفهمیدید زیاد به خودتان فشار نیاورید! کافی است لبخند ملیحی به طرف مقابل بزنید، خودش میفهمد که شما... ـ بیتربیت ـ بگذریم.
بین خودمان باشد، اما ما باز هم نفهمیدیم، اما به احترام حرف ایشان لبخند ملیحی زدیم و گفتیم: «خداوکیلی اگر ما به غریزه خودمان اعتماد میکردیم تا الان ده بار از کار بیکار شده بودیم و...» سقراط دوباره در ما نگریست ـ این دفعه خیلی بد نگریست، آنقدر بد که گلاب به رویتان تا ساعتها دل پیچه داشتیم ـ و گفت: «ما همیشه مقابل دو گروه از آدمها سکوت میکنیم. یک گروه آنهایی که بیش از حد معمول دوستشان داریم و یک گروه هم آنهایی که بیش از حد معمول بیشعورند!»
نمیدانیم چرا اما بعد از این جناب سقراط سکوت کرد!
مهیار عربی / جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد