البته او میگوید امروزه گردآوری صرف ضربالمثلها فایدهای ندارد، بلکه جدای از تدوین، باید آنها را طبقهبندی کرد و ریشههای فرهنگی را از دل آن بیرون کشید.
ذوالفقاری ریشه ضربالمثلها را تجربههای زندگی و عواطف بشری میداند. او میگوید ضربالمثلها چون بیشتر درباره مسائل سوء به کار میرود، میتواند جنبه هشداردهنده داشته باشد.
شما فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی را منتشر کردید. در این فرهنگ حدود یکصدهزار ضربالمثل را آوردهاید و گفتهاید که حدود یکصدهزار ضربالمثل دیگر هم در زبان فارسی وجود دارد. آیا میتوان دقیقا مشخص کرد چه تعداد ضربالمثل در زبان فارسی وجود دارد؟
دقیق نمیتوان گفت بجز ضربالمثلهایی که در این کتاب منتشر شده، چه تعداد دیگر ضربالمثل وجود دارد. به هر حال در فرهنگ و زبان ما تعداد زیادی ضربالمثل وجود دارد که هنوز جمعآوری نشده است. بخش عمدهای از آنها ضربالمثلهایی است که در محلات، روستاها و میان اقوام وجود داشته و دارد. البته ممکن است روایتهای دیگری هم از ضربالمثلهایی که در اختیار داریم، وجود داشته باشد. میدانید که ضربالمثلها روایتهای گوناگونی دارد. به همین دلیل نیاز است همه آنها جمعآوری و مقایسه و عناصر فرهنگی از آن استخراج شود. بخشی از این ضربالمثلها جمعآوری شده، اما بخشی از آنها هنوز گردآوری نشده است. نیاز است براساس روشهای علمی امروز، اینها در مرحله اول جمعآوری شود، در مرحله دوم طبقهبندی شود و سپس در مرحله سوم آنها را تحلیل کرد. امروزه گردآوری صرف ضربالمثل دیگر فایدهای ندارد. باید در کنار گردآوری، با روشهای علمی آنها را طبقهبندی کرد و بعد، از دل آن عناصر فرهنگی مردمان آن محله و منطقه را بیرون کشید. چون برای کسانی که مطالعات فرهنگی انجام میدهند بسیار جالب است بدانند پشتوانه فکری مردم نقاط مختلف چیست.
ریشه شکلگیری یک ضربالمثل در زمانهای قدیم چه بوده است؟ چه اتفاقی باید رخ میداده تا یک جمله بین مردم فراگیر شود؟
مردم برای اینکه خوب صحبت کنند، سعی میکنند کلامشان را موثر کنند. در جامعه افرادی خوشبیان و نکتهگو هستند. این افراد جملههایی بر زبان میآورند که برگرفته از تجربیات زندگی است. اینها کمکم جمع میشود و به اصطلاح ضرب میشود. همان طور که یک سکه ضرب میشود و ارزش و اعتبار پیدا میکند، مثلها هم به مرور با فراگیر شدن میان مردم، ضرب میشوند. بخشی از مثلها را مردم میسازند و با استفاده در زبان، آنها را غنی میکنند. جالب است که بخشی از همین مثلهایی که بین مردم متداول است، به دیوان شاعران راه پیدا میکند و از آنجا دوباره به زبان مردم میرود. یعنی شاعران از زبان مردم میگیرند و به زبان مردم برمیگردانند. نوعی داد و ستد است.
یعنی هم ضربالمثل به دیوان شاعران راه پیدا کرده و هم شعرها میان مردم ضربالمثل شده است.
بله، یک جاده دوطرفه است. فردوسی، حافظ و سعدی از زبان مردم موضوعی را میگیرند و دوباره به مردم باز میگردانند. مردم هم به اعتبار اینکه شعر این شاعران بزرگ را میخواندند و اشعار این شاعران در مکتبخانهها کتاب درسی بوده و شاهنامهخوانی جزو لاینفک زندگی مردم بوده، بنابراین به عنوان شعرهای معروف ملکه ذهنشان بوده است.
اگر بخواهیم قدیمیترین ضربالمثلها را مشخص کنیم، آیا قادریم تعیین کنیم متعلق به چه دورهای است؟
به چند طریق میتوان این کار را انجام داد. یکی کاربرد آن در متون است. مثلا ما ضربالمثلی را در سرودههای سنایی میبینیم که میگوید «با همه پلاس و با ما هم پلاس». این همان ضربالمثلی است که امروزه معادل آن میگویند «با همه بله با ما هم بله». شکلش باقی مانده و فقط کلماتش عوض شده است. ممکن است مثلی در گذشته مصطلح بوده اما امروز برخی واژگانش کمتر کاربرد پیدا کرده و با واژگانی دیگر همان معنا را بدهد. مثلا میگوییم «فلانی گرگ باران دیده است» ما در متون قدیمی داریم که «فلانی گرگ بالان دیده است». بالان به معنی تله به کار میرود، یعنی فلانی دامهای زیادی در زندگی دیده است. امروزه این واژه عوض شده است. پس مثلها بوده و امروزه دستخوش تغییر واژگان شده است. مثلها گرچه تغییر میکند، اما ماده اصلی آنها باقی مانده است.
حتما میدانید ضربالمثل در زبانهای دیگر هم وجود دارد. چقدر ضربالمثلهای زبان فارسی به زبانهای دیگر راه یافته و چقدر ضربالمثلهای زبانهای دیگر به زبان ما وارد شده است؟ در واقع زبان فارسی در این زمینه بیشتر واردکننده بود یا صادرکننده؟
ضربالمثلهایی بوده که ما گرفتهایم. مثلا «ارتش چرا ندارد». این را از زبانهای دیگر گرفتهایم یا همین که میگویند «به جای اینکه ماهی به طرف بدهی، ماهیگیری به او یاد بده» که یک مثل ژاپنی است. یا اینکه میگویند «سیاست پدر و مادر ندارد» هم مثلی فرنگی است که وارد زبان ما شده است. اینها از طریق ترجمه متون زبانهای مختلف وارد زبان فارسی شده است. واقعیت این است که آثار کمی از زبان فارسی به زبانهای دیگر دنیا ترجمه است و همین باعث شده مثلهای کمتری از زبان فارسی وارد زبانهای دیگر شود. نه اینکه اصلا نباشد، بلکه کم است. به طور طبیعی یک راه انتقال ضربالمثلها ترجمه است که در این زمینه ما ضعیف عمل کردهایم. هنوز هم تحقیق جامع و مفصلی صورت نگرفته که بگوییم در زبانهای دیگر چقدر ضربالمثلهای فارسی وارد شده است. اما به طور مشخص میتوانیم بگوییم از نظر مفهومی ضربالمثلهای مشترکی میان زبان فارسی و دیگر زبانها وجود دارد. این را هم نمیتوان مشخص کرد که ضربالمثلهای مشترک را آنها از ما گرفته اند یا ما از آنها. مثلها برآمده از عواطف و احساسات و تجربیات بشری است. همان طور که نمیتوان گفت اولین نفر چه کسی، از کدام فرهنگ و کشور نان پخت. نیاز بشری، انسان را به پخت نان سوق داد. بنابراین نیازها، انسان را به استفاده از مثلها کشاند. مثلا ما میگوییم «زیره به کرمان بردن». روسها میگویند «سماور به تولا بردن». چون تولا یکی از شهرهای روسیه است که تولید سماور میکند. خرمای بصره هم معروف است. اعراب میگویند «خرما به بصره بردن». بنابراین همان طور که میبینید مضمون بسیاری از مثلها در زبانها و فرهنگهای مختلف مشترک است. مثلها عناصر مشترکی دارد که کلیدواژه آنها یکسان است و گاهی ممکن است کلماتشان فرق داشته باشد.
شما میگویید مثلها متاثر از عواطف مشترک بشری است. پس چرا خیلی از ضربالمثلها در گذر زمان فراموش شده است؟
مثلها تا زمانی که استفاده میشود بر سر زبانهاست. وقتی که در زبان نباشد، دیگر فراموش میشود. دلیل فراموشی آنها کاربرد نداشتن در کلام است. روزگاری به دلیل غلبه فرهنگ شفاهی بر فرهنگ مکتوب و بر اثر مراودات مردم، مواد زبانی انتقال پیدا میکرد. اما امروز متاسفانه مردم خاموش شدهاند و کار همه را رسانهها و وسایل ارتباط جمعی انجام میدهد. همه چیز یکطرفه شده و ما کمتر با کسی صحبت میکنیم. بنابراین بسیاری از روایتها، حکایتها، مثلها و اشعار را استفاده نمیکنیم. دیگر حرفی نمیزنیم که بخواهیم در آن از ضربالمثل استفاده کنیم.
از میان حدود یکصدهزار ضربالمثلی که شما گردآوری کردید، چقدر از آنها هنوز هم در زبان ما به کار میرود؟
شاید هزار ضربالمثل، شاید هم کمتر. اینها معدود ضربالمثلهایی است که زیاد استفاده میشود. ضربالمثلهایی مثل «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود» یا «هر که بامش بیش برفش بیشتر». بیشتر آنها میان فرهنگهای مختلف مشترک است. اینها واقعا ضربالمثل هستند و با مثل فرق میکند.
چه فرقی؟
ضربالمثلها آنهایی است که به شهرت عام رسیده و خیلی رایج است. اما مثل از نظر شهرت در یک درجه اعتبار کمتر است. درجه سوم که از دو تای قبلی اعتبار کمتری دارد، حکمتهاست که در واقع نکته است. مثل با حکمت تفاوت دارد. خیلی از جملهها حکیمانه است اما جنبه مثل ندارد. چون برگرفته از تجربیات زندگی نیست و فقط میتواند درباره افراد خاصی صدق کند. مثل حاصل تجربیات زندگی مردم است که بارها آزموده شده است. مثلا وقتی کسی میگوید «لنگهکفش کهنه در بیابان نعمت است»، این حاصل یک تجربه است.
گاهی در معنای ضربالمثلهای فارسی تضادهایی میبینیم. مثلا یک ضربالمثل در تضاد با ضربالمثل دیگری است. مثلا میگویند «سالی که نکوست از بهارش پیداست» و از طرف دیگر میگویند «شاهنامه آخرش خوش است» یا «جوجه را آخر پاییز میشمرند».
اینها تضاد نیست. بستگی به موقعیتهای مختلف دارد. مثلا در شرایطی میبینید شراکت خوب است. پس میگویید «یک دست صدا ندارد». یک جایی هم دو نفر با هم شراکت میکنند و نمیتوانند با هم کار کنند. به هر حال همه شراکتها که خوب از آب در نمیآید. اینها واقعیات زندگی است و ممکن است از بین شراکتها فقط درصد کمی درست از آب بیاید. اینجا میگویند «اگر شریک خوب بود خدا شریک میگرفت». پس نمیتوان گفت این دو در تضاد است. بلکه بسته به موقعیت آدمهای مختلف فرق میکند. ضمن اینکه بعضی از مثلها هستند که ممکن است برداشت ما اشتباه باشد. مثلا میگویید «آشپز که دو تا شد آش یا شور میشود یا بینمک». ممکن است مراد شما این باشد که شراکت چیز بدی است؛ اما به نظر من این ربطی به شراکت ندارد، بلکه مراد پرهیز از تداخل مدیریت است. ضمن اینکه باید در نظر داشته باشید درباره مسائل خوب و خصوصیت پسندیده معمولا ضربالمثل نمیسازند، بلکه ضربالمثلها برای رفتارهای سوء است. بیشتر افراد بدیها را میبینند و برای اینکه افراد جامعه را به سمت خوبی سوق دهند آن ضربالمثلها را به کار میبرند. پس ضربالمثلها نوعی هشدار است.
سجاد روشنی - گروه فرهنگ و هنر
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد
موضوع :سرگردانی ما در وادی ضرب المثل ها از قضیه دستمال و به آتش كشیدن قیصریه
به خاطر دستمالی قیصریه ای را به آتش كشید !... معنی این ضرب المثل چیست ؟! این دستمال چیست كه بخاطرش همه چیز می سوزد و نابود می شود؟! و این آتش چه نوع آتشی است كه قیصریه را طعمه لهیب شعله های نابود كننده خود می كند ؟!
فعلاً معنی این ضرب المثل هم مانند بسیاری از ضرب المثل های دیگر « مانند گرگ باران دیده » گُنگ و نامفهوم است ... من فقط نقطه نظرهای خودم را تقدیم می كنم:
در معنی ضرب المثل به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش می كشد ـ بخاطر مسائل كوچك، ضررها و خسارات هنگفتی ببار می آورد ـ هیچگونه شكی نیست و كاملاً همین پیام را دارد ولی صحبت اینجاست كه این دستمال چیست و قیصریه كجاست ؟
معانی و تفسیر های گوناگونی در مورد دستمال گفته شده است كه یكی از آنها نمایشنامه اتللو اثر ویلیام شكسپیر و دستمال دستمونا می باشد كه شوهر در اثر بدگوئی دشمن ، به زنش مشكوك و بخاطر یك دستمال ناقابل همسرش را خفه میكند !
به نظر منطقی نمی آید كه این دستمال دستمونای نمایشنامه ویلیام شكسپیر بتواند در این ضرب المثل بسیارقدیمی وگسترده ایرانی تكیه كلام عامه مردم شده باشد و جایگاهی در ادبیات و گویش مردم این سرزمین باز كرده باشد !
تفسیر دیگری كه در مورد این دستمال گفته شده است این است كه در قیصریه ، شاگرد حجره ای به دور از چشم صاحب حجره چند عدد از دستمالهای مغازه را به نامزدش هدیه می كند و بعد از ترس جوابگوئی و اینكه رازش برملا نشود همه دستمالهای حجره را به آتش می كشد كه وسعت این آتش سوزی تمام حجره ، قیصریه و بازار را نابود میكند...
ولی تمام این حرف و حدیث ها نمی تواند حلقه مفقود شده منظورواقعی دستمال این ضرب المثل را بیان كند....