در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
لطفا به کلمه صفر عنایت داشته باشید! اصلا این نقطه صفر کجاست که ما هر قدر تلاش میکنیم به آن نمیرسیم!
راستی تا یادمان نرفته است، بگوییم که یکهو دور از جانتان هوس نکنید و برای پولدار شدن سراغ ادامه تحصیل نروید!
راستش را بخواهید این نتیجهگیری ما از آنجا شروع شد که ما برای طی مسیر رشد و تعالی و رسیدن به مدارج بالا تصمیم گرفتیم عینهو مرد! دستمان را داخل جیب خودمان بکنیم و رویمان به دیوار! روی پای خودمان بایستیم! به همین دلیل با هزار بدبختی رفتیم سرکار و... دردسرتان ندهیم، الان با درآمدمان حتی اجاره منزل را... ببخشید تلفنمان زنگ خورد، بله... چشم... سیاهنمایی؟... نه به جان شما منظوری نداشتیم... حتما... بله داشتیم عرض میکردیم که ما چقدر خوشبختیم.
خلاصه دلتان خواست بپذیرید و دلتان نخواست نپذیرید که الان تنها راه نجات این است که یک گوشه بنشینیم و منتظر تلگراف وکیل عمویمان باشیم. ماجرای تلگراف را نشنیدهاید؟ مهم نیست، تعریف میکنیم.
نقل میکنند یک روز در سرزمینی بسیار دور از مرد ثروتمندی میپرسند شما برای رسیدن به این ثروت چقدر تلاش کردید؟ آن مرد پاسخ داد: «خیلی!» و در ادامه گفت: «در یک روز سرد زمستانی با تنها سکهای که داشتم یک سیب خریدم و ساعتها کنار خیابان در سرما ایستادم تا بالاخره آن سیب را فروختم و با پول آن دو سیب دیگر خریدم و دوباره با تلاش فراوان آن دو سیب را هم فروختم و با پول آن سیبهای بیشتری خریدم و... خلاصه بعد از یک ماه تقریبا یک صندوق سیب داشتم و در این فکر بودم که با فروش آنها سیبهای بیشتری بگیرم و... در همین فکرها بودم که یکهو پستچی تلگرافی از طرف وکیل عمویم به من داد با این مضمون که «عموی شما فوت شده و ارثیهای کلان به شما رسیده!» و اینچنین شد که من اکنون آدم ثروتمندی هستم.»
به هر حال اگرچه بعد از آن تماس بشدت متحول شدهایم و در اوج خوشبختی هیچ کمبودی احساس نمیکنیم! اما ناگزیر امیدمان اول به خدا، دوم به تلگراف وکیل عمویمان است!
مهیار عربی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد