گرهی پیش پای جوانان: کدام شیوه، تداوم بیشتری دارد؟

اول عاشق شویم، یا اول ازدواج کنیم؟

آیا برای ازدواج، فقط «عشق و تفاهم» کافی است؟

آیا ازدواج، پیوند دو قلب است و تنها دارا بودن تفاهم اخلاقی و روانشناسی، برای داشتن یک ازدواج موفق کافی است؟ آیا برای تنظیم روابط سالم و پایدار در فضای مشترک حاصل از آن، تنها عشق و علاقه کافی است؟ برای شناخت صحیح از ماهیت تاسیس حقوقی ازدواج و آشنایی با حق و تکلیف متقابل در نهاد خانواده و ضمانت اجراهای قانونی آن، چه دانسته‌هایی نیاز است؟ به عبارت دیگر، جایگاه حقوق و قانون در نظام خانواده کجاست؟ چگونه می‌توان از رفتار پرخطر در امان ماند؟
کد خبر: ۶۵۲۸۷۸
آیا برای ازدواج، فقط «عشق و تفاهم» کافی است؟

جام جم سرا: برخی با تاکید بر اولویت و اهمیت اخلاق در نظام خانواده توصیه می‌کنند تا حد امکان خانواده بر پایه مبانی اخلاقی اداره شود و در موارد اضطرار به سراغ استفاده از قواعد حقوقی و بایدها و نبایدهای قانونی برود. اما گروهی دیگر معتقدند که قانون و حقوق از همان ابتدا برای حرکت صحیح خانواده باید حضور فعال داشته باشد.

اخلاق، رکن اصلی بقای خانواده
موضوع روشن و مشخص این است که خانواده در بدو امر توسط حقوق اداره نمی‌شود. مطالبی مثل گذشت، ایثار، از خود گذشتگی و دیگری را به خود ترجیح دادن باید در محیط خانواده حاکم باشند تا روز به روز این بنا مستحکم‌تر و موفق‌تر پیش رود. روابط و قواعد حقوقی؛ یک سلسه ضوابط و قواعد خشک، بی‌روح و بی‌جان هستند که خیلی با عواطف آمیخته و عجین نیستند.
اگر بایدها و نبایدهای حقوق از ابتدا وارد محیط خانواده شوند نتیجه معکوس می‌دهند؛ به عنوان مثال اگر زوج و زوجه را به عنوان دو مدعی در برابر هم قرار دهیم، نمی‌شود گفت من این حقوق را دارم و تو این حقوق را داری. اگر بخواهیم با این نگرش محیط خانواده را اداره کنیم کانون خانواده دو روزه متلاشی می‌شود و از بین می‌رود.
به همین دلیل در حقوق خانواده معمولا این نکته را متعرض می‌شویم که به حقوق به عنوان آخرین حربه و آخرین راه‌حل در اداره محیط خانواده توجه کنید. بر این ‌اساس اداره کردن محیط خانواده نرمی‌ها و لطافت‌های خود را دارد که ابتدا به ساکن با قواعد غیرحقوقی اداره می‌شود. اگر غرض و منظور از آموزش حقوق خانواده، برای اعضای خانواده این باشد که انسان‌ها را مطلع کنیم که شما این حقوق را دارید و به این شیوه باید با طرف زندگیت از لحاظ حقوقی رفتار و برخورد داشته باشید، این کمکی به استحکام خانواده نمی‌کند، بلکه متلاشی شدن بنیان خانواده را سرعت می‌بخشد.

مشاوران روانشناسی سال‌ها تلاش کردند تا بگویند عشق کافی نیست؛ تفاهم لازم است. حال وقت آن فرا رسیده که بگوییم عشق و تفاهم کافی نیست و تاکید کنیم که شناخت ماهیت تاسیس حقوقی ازدواج هم لازم است

حقوق تیغ دو لب است که هم می‌توان از آن استفاده بهینه کرد و هم این که به وسیله آن به نهاد خانواده لطمه وارد کرد. به همین دلیل حقوق و آموزش حقوقی باید در آخرین مرحله قرار گیرد، زمانی که مسائل جامعه‌شناسی، روانشناسی و دیگر موضوعات برای خانواده توضیح داده شد و فرهنگ‌سازی صورت گرفت، آنگاه می‌توان به آموزش حقوق هم فکر کرد. البته آن هم برای زمانی است که روابط عاطفی از خانواده رخت بر می‌بندد و برای مشخص‌کردن حق و حقوق طرفین از حقوق استفاده می‌شود. یا احیانا در روابط خانوادگی می‌بینیم که یک نفر از حقوق خودش تجاوز می‌کند و حقوق دیگران را زیر پا می‌گذارد، برای مثال مرد نفقه پرداخت نمی‌کند، اینجا است که حقوق وارد می‌شود و با استفاده از ضمانت اجراهای که پیش‌بینی کرده شخص را مجبور می‌کند که این کار را انجام دهد. خانمی که مورد اجحاف قرار می‌گیرد از طریق عدم انجام تکالیف مرد، باید از حقوق خودش آگاهی داشته باشد تا بتواند در آنجا که ضرورت ایجاب می‌کند حقوق خودش را پیگیری کند.

آموزش حقوق خانواده، حرکت بر لبه تیغ
به شیوه مرسوم، حقوق جایی وارد می‌شود که روابط عاطفی و خانوادگی به صورت کامل خدشه‌دار شده است و حال می‌خواهیم که براساس ضوابط این روابط را تنظیم کنیم.
در بعضی مواقع به نظر می‌رسد که ندانستن خیلی از مسائل مفیدتر از دانستن آنها است. اگر انسان‌ها به یک بلوغ فکری و ذهنی رسیده باشند، تا ابزاری را که در اختیار دارند در اولین فرصت به کار نگیرند و ابتدا سعی کنند مشکلات به وجود آمده در خانواده را از طریق روابط عاطفی اداره کنند و نهایتا اگر ممکن نشد از حقوق استفاده کنند، در این صورت آموزش مهارت‌های حقوقی مفید خواهد بود.
این موضوع در واقع، مَثل آن چاقو است که اگر به کسی بدهید که فرهنگ استفاده از آن را می‌داند مشکلی ایجاد نمی‌کند و حتی یک امر ضروری است، اما اگر آموزش مسائل حقوقی به کسی آموزش داده شود که فرهنگش را ندارد از همان ابتدا می‌خواهد روابط خانوادگی را براساس مسائل حقوقی اداره کند و نتیجه معکوس خواهد داد.
اما در کل اگر بخواهم به صورت کلان به آن نگاه کنم به نظر می‌رسد که آموزش دادن این مسائل و دانستن آنها خیلی بهتر از ندانستن آنها است. اگر فرهنگ‌سازی لازم ایجاد شود به نظر می‌رسد که آموزش مسائل حقوقی در کل برای زوجین لازم باشد.

نارضایتی مزمن در نتیجه انتظارات غیرواقعی از ازدواج
ازدواج از تاسیس‌های حقوقی بسیار مهم، و خانواده از نهادهای اجتماعی بسیار اساسی جامعه می باشد. استحکام نهاد خانواده می‌تواند موجب تحکیم بنیان‌های جامعه شود و از سوی دیگر، تزلزل تاسیس حقوقی ازدواج و نهاد اجتماعی خانواده، دیر یا زود به تزلزل در سطوح مختلف اجتماع منجر می‌شود.
هر تاسیس حقوقی دارای ساختار و کارکردهای مشخصی است. اگر یک تاسیس حقوقی همانند ازدواج را به یک ساختمان تشبیه کنیم در می‌یابیم این ساختمان دارای اساس و شاکله‌ای (شامل ستون‌ها و دیوارها و...) و نیز کارکردهای مشخص (نظیر کاربری مسکونی، اداری، تجاری و...) است. در مورد مثال ساختمان، اگر شناخت صحیحی از محل قرار گرفتن ستون‌های ساختمان نداشته باشیم، با تحمیل بار اضافه بر ساختمان موجب بروز حادثه می‌شویم. یا اگر کاربری ساختمان را تغییر دهیم، اسباب دردسر برای خود و همسایگان را فراهم خواهیم کرد. به همین ترتیب، تاسیس‌های حقوقی نیز دارای اساس مشخص و کارکردهای معین هستند. اگر شناخت صحیح از یک تاسیس حقوقی همانند ازدواج نداشته باشیم، انتظارات غیرواقعی ما از کارکردهای حقوقی نهاد برآمده از این تاسیس (در اینجا، نهاد خانواده) موجب ایجاد نارضایتی مزمن در طرفین ازدواج و بروز اختلاف‌های آشکار و نهان می‌شود.
پسرها و دخترها در سن جوانی ممکن است بنا به دلایل مختلف دچار روحیات خاص نظیر گوشه‌گیری، خلوت‌گزینی، تنبلی، کسالت، ناسازگاری، پرخاشگری و... شوند. گاهی پدران و مادران بجای کمک به فرزند جوانشان برای عبور از این مرحله از رشد طبیعی، می گویند زن بگیره درست میشه یا شوهر کنه، عاقل می‌شه. آیا کارکرد تاسیس حقوقی ازدواج و نهاد اجتماعی خانواده، رفع بیماری‌های روحی و روانی است؟ آیا چنین انتظاری غیرواقعی نیست؟ در یک پرونده طلاق، دختر روانه بیمارستان روانپزشکی شده و داماد متواری بود. حکم طلاق غیابی صادر شد. مادر دختر از مادر داماد سابق پرسید: شما که می‌دانستید پسرتان آمادگی رفتاری و سلامت روحی روانی برای ازدواج ندارد چرا به خواستگاری آمدید؟ و مادر داماد گفت: فکر می‌کردم اگر زن بگیرد درست می‌شود! این حرفی است که بارها شنیده‌ایم. باید از خود بپرسیم: آیا اگر ازدواج را یک نوع درمان بدانیم، تصوری گزاف از ازدواج و کارکردهای طبیعی آن نداشته‌ایم؟

اهمیت شناخت تاسیس حقوقی ازدواج
زن و مردی که تصمیم دارند با یک تاسیس حقوقی به نام ازدواج، نهاد اجتماعی خانواده را به وجود آورند، باید بدانند ازدواج، چه هست و چه نیست. در گذشته‌های نه چندان دور که عرصه فرهنگ عمومی کشور توسط فیلم‌های سینمایی آمریکایی مدیریت می‌شد، تصور عشق بر هر درد بی درمان دواست حاکم شد. بعد از آنکه سایه شوم ابتذال از فرهنگ ما رخت بربست، مشاوران روانشناسی سال‌ها تلاش کردند تا بگویند عشق کافی نیست؛ تفاهم لازم است. و به این ترتیب بر ضرورت سالم بودن طرفین ازدواج و نیز کسب مهارت‌های ارتباطی تاکید کردند. حال وقت آن فرا رسیده است که بگوییم عشق و تفاهم کافی نیست و تاکید کنیم که شناخت ماهیت تاسیس حقوقی ازدواج و نیز آشنایی با حق و تکلیف متقابل در نهاد خانواده و ضمانت اجراهای قانونی آن، مهاری بر انتظارات نامعقول و نامتعارف و زمینه ساز دوری از روحیه حق به جانبی و تمایل به تضییع حق دیگران است.

اگر کسی معتقد باشد که ازدواج عرصه عشق و اخلاق و تفاهم است و نیازی به آموزش حقوقی نیست و حقوق را ناظر به حل اختلافات بداند، مثل این است که معتقد باشیم تابلوهای راهنمایی و رانندگی برای این نصب می‌شوند که پس از تصادف، بتوانیم مقصر را تعیین کنیم و خسارت تصادف را از وی بستانیم!

ازدواج فقط پیوند دو قلب نیست و تنها دارا بودن تفاهم اخلاقی و روانشناسی، برای داشتن یک ازدواج موفق کافی نیست. افراد باید شناخت صحیحی از ماهیت تاسیس حقوقی ازدواج و نیز آشنایی با حق و تکلیف متقابل در نهاد خانواده و ضمانت اجراهای قانونی آن، داشته باشند تا بتوانند روابط سالم و پایدار خود را در این فضای مشترک جدید، تنظیم کنند. عده‌ای قانون را اصیل نمی‌دانند و آن را فرع بر وجود اختلاف می‌دانند و می‌گویند خانواده عرصه عشق و اخلاق و تفاهم است و نباید جز به ضرورت پای حقوق و قانون را به میان کشید و معتقدند حقوق فقط زمانی وارد فضای روابط خانوادگی می‌شود که مشکلی رخ داده باشد.
تا زمانی که این تصور در بین نخبگان حقوقی و روانشناسی کشور ما وجود دارد، طبیعی است که باید دعاوی طلاق رکوردشکنی کند. باید به علم حقوق احترام بگذاریم. قانون و حقوق اصیل است و تبعی و طفیلی اختلافات نیست (هرچند احتمال نوعی و مجموعی اختلاف، در وضع قواعد حقوقی مطمح نظر قرار می‌گیرد). بهتر است یک سوال مطرح کنیم؛ آیا در ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س)، دو شاهد عادل وجود نداشت؟ چرا آنها قواعد و قوانین حقوقی را بطور کامل رعایت کردند؟ مگر آنها احتمال می‌دادند یا می‌خواستند روزی علیه همدیگر اقامه دعوا کنند که شاهد گرفتند؟ با تامل در این فرض، متوجه می‌شویم حقوق و قانون، اصیل است و تبعی و طفیلی اختلاف یا احتمال اختلاف نیست. چنین نیست که حق و تکلیف خود را می آموزیم تا به موقع از این دانش و مهارت علیه طرف مقابل خود استفاده کنیم. حقوق و قانون، ضامن بهداشت قضایی خانواده یا هر نوع رابطه انسانی دیگر و نیز عاملی برای حفظ سلامت اولیه روابط انسانی هستند.
اگر کسی معتقد باشد که ازدواج عرصه عشق و اخلاق و تفاهم است و نیازی به آموزش حقوقی نیست و حقوق را ناظر به حل اختلافات بداند، مثل این است که معتقد باشیم تابلوهای راهنمایی و رانندگی برای این نصب می‌شوند که پس از تصادف، بتوانیم مقصر را تعیین کنیم و خسارت تصادف را از وی بستانیم! حال آنکه کارکرد اصلی و واقعی تابلوهای راهنمایی و رانندگی، دستیابی به بیشینه نفع جمعی از طریق هدایت کم خطر ترافیک خودروها و انسان‌ها در خیابان‌ها و نیز جلوگیری از وقوع تصادف است. البته تعیین مقصر تصادف به منظور تادیه خسارت نیز یکی از کارکردهای فرعی و تبعی قوانین راهنمایی و رانندگی است. قوانین خانواده هم چنین است.
آگاهی از قوانین خانواده، برای تعیین مقصر و محاسبه و اخذ خسارت نیست. قوانین خانواده، برای تنظیم روابط ساکنان این ساختمان یا تاسیس حقوقی است که نام آن را ازدواج نهاده‌ایم و دروازه یک نهاد اجتماعی به نام خانواده است. هرچند کارکردهای فرعی و تبعی این قوانین، در حل اختلاف و جبران خسارت نیز آشکار می شود ولی تقلیل این قواعد به حل اختلاف و جبران خسارت، جفا در حق علم حقوق و بی مهری در حق مردمانی است که خواسته یا ناخواسته، در سرسرای حقوق به سر می برند.

محفوظ ماندن از رفتار پرخطر
از دستاوردهای آشنایی با حقوق خانواده را محفوظ ماندن از رفتار پرخطر دیگر افراد جامعه است. اگر قوانین راهنمایی و رانندگی وجود نداشت و یک شهروند در هنگام رانندگی با اتومبیل، جانب احتیاط را نگه داشته و موازین و نظامات فنی را رعایت می‌کرد، باز هم نمی‌توانست مطمئن باشد که روز بی‌حادثه و سفر بی‌خطری دارد. قانون به شهروندان کمک می‌کند، به تضمین‌های حداقلی از سلامت رفتار دیگران دست پیدا کنند. قانون در هر جامعه برای سامان دادن به روابط متقابل شهروندان، با توجه به فرهنگ آن جامعه، یک سری حق و تکالیف را وضع می‌کند. شهروندانی که حق و تکلیف خود و دیگران را بشناسند و بدانند، می‌توانند از تنش‌ها و تنگناهای حقوقی قضایی ناخواسته دور بمانند و گا‌م‌های مطمئن‌تری به سوی موفقیت فردی و اجتماعی بردارند.
در نبود آمارهای رسمی و برپایه بررسی‌های موردی و محدود، بیشترین فروپاشی واقعه ازدواج در ایران، در دو سال اول زندگی مشترک رخ می‌دهد. بی‌شک یکی از علل این پدیده، ناآشنایی با ماهیت تاسیس حقوقی ازدواج و نیز ناآشنایی با حق و تکلیف متقابل در نهاد خانواده و ضمانت اجراهای قانونی آن است. و می‌توان ادعا کرد اگر آموزش‌های مفهومی حقوقی و ضمانت‌اجراهای قانونی در دسترس دختران و پسران قرار گیرد، و سوء برداشت‌های فرهنگی و سوء تفاهم‌ها راجع به این تاسیس حقوقی (ازدواج) و کارکردهای نهاد برآمده از آن (خانواده) را به کنار نهند، حداقل دو نتیجه به دست می‌آید؛ اول تعدادی از ازدواج‌های ناکارآمد، اساسا و از همان ابتدا شکل نمی‌یابد و سر نمی‌گیرد. دوم اگر عقد ازدواج منعقد شود، از انتظارات نامعقول محفوظ می‌ماند و ضریب موفقیت و احتمال دوام آن بالاتر می‌رود. سوم آنکه اگر نهاد ازدواج و کارکردهای آن به هر علت دچار اختلال شد، فرایند رفع تعارض (اعم از صلح و سازش، رفع اختلاف، و جدایی) را به نحوی مدیریت می‌کند که کم خطر تر باشد و به طرفین آسیب کمتری وارد کند.
انتظار می‌رود نهادهای مسئول و دستگاه‌های مربوطه در قوای سه گانه مجریه، مقننه و قضائیه برای ارائه آموزش‌های مفهومی حقوقی قبل از ازدواج و نیز بیان ضمانت‌اجراهای قانونی حق و تکلیف متقابل زوجین، دست به دست هم دهند و تکلیف قانونی ذکر شده در ماده 8 قانون تسهیل ازدواج جوانان مصوب 1384 دائر بر تکلیف قانونی دولت مبنی بر طرح جامع آموزش و مشاوره قبل و بعد از ازدواج مشتمل بر برنامه‌های آشنایی با حقوق خانوادگی و... و نیز حکم ماده 43 قانون برنامه پنجم توسعه، مصوب 1389 دائر بر تکلیف قانونی دولت مبنی بر ساماندهی و اعتبار بخشی مراکز مشاوره... با تاکید بر تحکیم بنیان خانواده، را محقق سازند. و ساختمان آموزش های حقوق خانواده را در نظام مشاوره ای قبل و بعد از ازدواج، بطور علمی و کارآمد استوار سازند.|مهداد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
یك خانم
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۲/۱۲/۱۶
۰
۰
ببینید من با اینكه میگن افراد گوشه گیر و منزوی یا دچار افسردگی نباید با ازدواج به دنبال درمان باشند مخالفم . الان سن ازدواج بالا رفته و بیشتر دخترها و پسرهایی كه می خوان ازداج كنن ولی نتونستن و در ضمن هم می خوان پاك بمونن به نوعی افسرده ، مضطرب و پراسترس هستن و این نشانه ها به دلیل تاخیر ازدواج است . پس اگر ازدواج صورت بگیره و دو طرف هم یكدیگر را در جریان این خلقیاتشون تا بهبودی كامل در جریان قرار بدن ازدواج بهترین درمان برای رفع مشكلات روحی است . ولی اگر سن ازدواج نگذشته و پسر یا دختر دچار اختلالی هستن نشون دهنده اینه كه باید اول درمان كنن بعد ازدواج . بهترین كار اینه كه دو طرف همدیگر رو در جریان التهابات روحیشون قرار بدن و اغلب هم این مشكلات در اثر همدلی و همكلامی زوجین از بین می رود . پس قدری هم منطق را چاشنی گزارشاتتان نمایید . سن ازدواج بالا رفته و چون یك نیاز سركوب شده داریم به نوعی مشكلات روحی هم داریم و ازدواج نكردن دوای آن نیست !

نیازمندی ها