خراسان:پیشنهادهایی به آقای ظریف برای پاسخ به کری
«پیشنهادهایی به آقای ظریف برای پاسخ به کری»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمد سعید احدیان است که در آن میخوانید؛هرچه به روزهای پایانی مهلت 6 ماهه توافقنامه ژنو نزدیک تر می شویم اهمیت دیپلماسی عمومی بیش از گذشته نمایان تر می شود چرا که با بالاتر رفتن احتمال شکست در مذاکرات این مسئله که چه کسی مقصر این شکست احتمالی است بیشتر می شود. یادداشت وزیرامور خارجه آمریکا را می توان در همین زمینه تحلیل کرد. وی در این یادداشت با دقت تمام و انتخاب ادبیاتی دقیق و کلیدواژه هایی حساب شده، تلاش کرده است تمام مسئولیت شکست احتمالی مذاکرات را با ادبیاتی به ظاهر نرم ولی سراسر خلاف واقع به دوش ایران بیندازد. همانطور که چندی پیش آقای عراقچی مذاکره کننده ارشد هسته ای تصریح کرد خیلی مهم است که برای جامعه بین الملل روشن شود که مقصر اصلی شکست مذاکرات کیست، لذا منطق حکم می کند که باید منتظر واکنش هوشمندانه و تاثیرگذار آقای ظریف به همتای خویش باشیم. حساسیت و دقت در انتخاب عبارات و واژه ها و مستدل و قانع کننده بودن این واکنش به قدری اهمیت دارد که در حد توان خود پیشنهادهایی در این باره به آقای ظریف ارائه می دهیم:
1. اگر تا امروز برخی چنین احتمال می دادند که این قبیل اظهارات برای قانع کردن افکارعمومی داخل آمریکاست امروز باید مطمئن باشیم که این ادبیات بخشی از اجرای سناریوی از پیش تعیین شده آمریکا برای «بعد از شکست احتمالی مذاکرات» است لذا واکنش به این موضع گیری و اقدامات بعدی مسئولان آمریکایی نباید مقطعی و از روی انفعال باشد، بلکه باید مطابق با سیاست و استراتژی از پیش تعیین شده باشد استراتژی که هم رویکرد، هم ادبیات و حتی کلیدواژه ها در آن مشخص شده باشد.
2. دولت یازدهم با «لبخند» به میدان دیپلماسی آمد گرچه در مواقعی این لبخند باید با اخم و تندی بیشتری همراه می شد اما در هر صورت اکنون این لبخند فرصت خوبی برای شنیده شدن حرف های منطقی جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده است، لذا دولت یازدهم باید ازفرصتی که خود ایجاد کرده است به خوبی استفاده کند. برخلاف بسیاری از منتقدان تاکنون موافق بودم که برای لطمه نخوردن مذاکرات، بخش زیادی از محتوای مذاکرات محرمانه بماند اما حالا دیگر زمان آن رسیده است که همراه با «لبخند»، «منطق» ما هم از پشت درهای بسته مذاکرات به عرصه جهانی ارائه شود تا همگان مخصوصا کشورها و نخبگان مستقل و منصف دنیا بدانند ما برای حل و فصل منطقی ماجرا تا چه میزان حاضر به همراهی شده ایم و وقتی آقای کری در پاسخ وزیرخارجه ما می گوید «ما زیاده خواهی نکرده ایم» تا چه حد این ادعا خلاف واقع است.
3. این نکته باید مورد توجه باشد که تمام ادعای آمریکایی ها این است که ایران حاضر نیست اقداماتی برای اثبات صلح آمیز بودن فعالیت هایش انجام دهد، کسانی که اطلاع اندکی از روند مذاکرات یازده ساله دارند می دانند این ادعا تا چه حد خلاف واقع است اما مسئولین ایرانی باید بدانند که واقعیت این است که نه تنها بسیاری از مردم دنیا بلکه اکثر مسئولان کشورهای دنیا از این سابقه اطلاع چندانی ندارند و ایران به دلیل ضعف دیپلماسی عمومی در دوره آقای جلیلی و پرده پوشی های تا حدی لازم آقای ظریف، این اطلاعات اعتمادآور را به آن ها منتقل نکرده است.
4. از نقایص مهمی که می توان در تیم هسته ای فعلی برشمرد خط کشیدن بر کلیت آنچه تا پیش از این در پرونده هسته ای ایران وجود داشته است و استفاده نکردن از دستاوردهای فعالیت های آنان از انتقادات مهمی است که می توان به تیم فعلی وارد دانست در این زمینه نیز تیم هسته ای ایران در بازگشت به گذشته دستی پر برای اثبات حقانیت ایران و زیاده خواهی آمریکا دارد. آقای ظریف باید به دقت و حتی با ذکر جزئیات لیستی از اعتمادسازی های ایران و عدم همکاری های آمریکا را ارائه کند و به این دلیل که این موارد مربوط به رفتارهای عملی گذشته بوده، برای هر کارشناس منصفی روشنگر و قانع کننده است. مجال زیادی برای برشمردن و بازکردن همه مصادیق این موضوع وجود ندارد اما اجازه دهید چند تا ازآن ها را ارائه کنیم اهمیت و تاثیرگذاری این مصادیق در آن است که همگی توافقنامه هایی رسمی هستند که ایران آن ها را امضا کرده است و طرف مقابل یا با آن ها مخالفت کرده است یا درباره آن ها بدعهدی .
5• بعد از بیانیه تهران و بروکسل که ایران پذیرفت غنی سازی را به طور کامل تعلیق کند و اجرای پروتکل الحاقی را نیز داوطلبانه اجرا کند، با بدعهدی سه کشور اروپایی روبرو شد و تصمیم ایران مبنی بر رفع تعلیق ها باعث امضای توافقنامه ای شد که به توافقنامه پاریس معروف شد. ایران بازهم به تعهدات خود در این باره عمل کرد اما سه کشور اروپایی حاضر نشدند حتی طرحی برای این که خواسته هایشان از ایران چیست ارائه کنند و در جلسات خصوصی برتعطیلی کامل هرگونه فعالیت هسته ای ایران تاکید کردند. این بدعهدی به گونه ای بود که اخیرا جک استرا و وزیرخارجه وقت انگلیس از آن انتقاد کرد.
6• چند سال بعد بین ایران و سولانا به نمایندگی از کشورهای اروپایی توافقنامه ای یازده ماده ای امضا شد اما آمریکایی ها با آن مخالفت کردند و نشان دادند مسئله آنها اطمینان از صلح آمیز بودن فعالیت های ایران نیست.
7• از همه این موارد مهمتر توافقنامه بین ایران و آژانس بود که بین آقایان لاریجانی و البرادعی بسته شد و نکته مهم آن بود که البرادعی تنها زمانی آن را امضا کرد که سولانا به نمایندگی از کشورهای 1+5 آن را تایید کرد. این توافقنامه که به مدالیته معروف شد به صراحت تاکید کرده است که اگر به چهار سوال درباره فعالیت هایش پاسخ دهد و علاوه برآن مجموعه ای از همکاری ها را با آژانس انجام دهد، آژانس (بخوانید 1+5) متعهد می شود که پرونده ایران را به روال عادی برگرداند و جالب اینجاست که البرادعی به صورت رسمی پاسخ ایران را قانع کننده اعلام کرد اما در مقابل با اثبات حقانیت ایران به صورت رسمی فشارها به ایران به جای کاهش، افزایش پیدا کرد. این توافقنامه علاوه برآنکه همچنان از ظرفیت کافی حقوقی برای اینکه در جلسات مذاکره استفاده شود برخوردار است به خوبی گواهی است محکمه پسند بر زیاده خواهی طرف مقابل.
8• آخرین مورد توافقنامه ای است که بین ایران از یک طرف و برزیل و ترکیه از طرف دیگر به عنوان میانجی صورت گرفت روسای دولت این دوکشور که مستقیم از شخص اوباما تضمین گرفته بودند توافق کردند که ایران اورانیوم های 20 درصد غنی شده خود را به خارج از ایران منتقل و طی یک فرآیندی که بیشتر وعده محسوب می شد میله های سوخت مورد نیاز راکتور دانشگاه تهران را که مخصوص تحقیقات و امور پزشکی است تامین کنند. بعد از عقب نشینی های فاحش ایران، توافق قطعی بین این کشورها صورت گرفت اما در نهایت آمریکایی ها بدعهدی کردند و این توافقنامه نیز بعد از امضا به نتیجه نرسید به گونه ای که رئیس جمهور برزیل به صراحت از رفتار دوگانه اوباما انتقاد کرد.
موارد فوق فقط مثال هایی است که به دلیل سندیت حقوقی آن قابل کتمان توسط طرف آمریکایی نیست فقط باید با برنامه ای حساب شده و به گونه ای موثر متناسب با نوع مخاطب به افکار عمومی عرضه شود.
آقای روحانی و ظریف باید بدانند تا هنوز حرف آن ها شنیده می شود باید به صورت فعالانه با دنیا سخن بگویند والا بنگاه عظیم رسانه ای غرب برای همیشه درِ خود را به روی آن ها بازنگه نمی دارد حتی اگر آن ها همچنان لبخند بزنند.
کیهان:ملاکها تغییر کرده!؟
«ملاکها تغییر کرده!؟»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛رویش، شرط بقاء و دوام یک ساختار اجتماعی و بخصوص یک نظام متکی به مردم است. اتکا به نسل جوان و آیندهساز کشور، همان چیزی است که از نخستین روزهای شکلگیری انقلاب اسلامی در قول و فعل امام راحل عظیمالشأن شاهد آن بودیم. رویهای که پس از انقلاب هم استمرار یافت و برکات عظیم و غیرقابل توصیفی همچون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهادسازندگی، کمیتههای انقلاب و دهها نهاد و تأسیس انقلابی دیگر از آن پدید آمد.
در همه آن دوران و بخصوص در دوران دفاعمقدس، امام راحل به تکیه و اعتماد بر نیروی جوان و سپردن امور به آنان تأکید داشتند، بار اصلی جنگ هم به دوش بسیجیان و فرماندهان جوان آن بود. امام حاضر هم در کلامی دلنشین این خصلت امام راحل را اینگونه توصیف کردهاند که: «فتحالفتوح امام راحل پرورش جوانان خداجوی بسیجی بود» طبیعی است که استمرار این روند و امتداد آن در طول نسلهای آتی، ضامن بقاء یک نظام و رشد و بالندگی یک ساختار تمدنساز است نسل گذشته تجربیاتش را برای آبادانی کشور، در اختیار نسل بعدی میگذارد، نسل جدید، پرنشاط و پرانرژی با بهرهگیری از علم روز و نیروی جوانی و با به کار بستن تجربیات گذشته، گامی دیگر به سوی تعالی و صلاح کشور برمیدارد و این روند پربرکت، افزون بر تداوم پویایی در کشور به ایجاد حس ارزشمندی در بین مردم نیز منجر میشود، احساس اینکه کشور و نظام به خودمان تعلق دارد و قرار است ما و فرزندانمان هم در رشد و تعالی آن نقشی داشته باشیم، به یقین این روند مبارک، ضامن بقاء کشور است.
اما اگر کسی یا کسانی سعی در توقف این حرکت و ایجاد وقفه و سکون در جریان آن بنمایند چه باید کرد و چه ثمری دارد؟ اگر نسل جوان کشور، احساس کند که جایگاهی در مدیریت آینده کشورش ندارد و مدیریت در حلقه بستهای متمرکز و متوقف شده و بین آنها دست به دست میشود، حاصلی جز یأس و سرخوردگی در پی خواهد داشت؟ باید گفت از برکات مهم جمهوری اسلامی و آثار ارزشمند آن، یکی هم شکستن حلقه مدیریتی و عدم امکان تسلط دائمی فرد یا گروهی در مناصب قانونی است. اما این بدان معنا نیست که افرادی با هر ترفند و روشی سعی در حضور دائمی در قدرت نداشته و برای دستیابی به آن تلاش نکنند و رویا و سودایش در سر نپرورانند. این امر هم راهها و شگردهای گوناگونی دارد که یکی از آنها، تحقیر نسل جدید در مقابل نسل گذشته است. امری که با روش و منش اسلامی منافات جدی دارد.
اخیرا پایگاه رسمی اطلاعرسانی حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی مطالبی را به نقل از ایشان در دیدار با تعدادی از دانشجویان منتشر نموده که در صورت صحت انتساب آن سخنان به ایشان، آن هم در حضور جمعی دانشجو و نسل نو، جای تعجب و تأمل جدی دارد. از ایشان نقل شده که گفته: «جدیدالاسلامها به جان انقلاب و مردم افتادهاند... این گروه فرصتطلب که در مبارزه حضور نداشتند، امروز قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث حساب میکنند... کسانی که حسرت قدرت دارند، کسانی که دل از قدرت نمیکنند... اینها تصورات دیگری هم میتوانند بکنند. ...فرصتطلبها و آنهایی که جدیدالاسلام هستند، زیادهخواهی میکنند و آن انقلابیون اصلی را... اکثرا از میدان بیرون کردهاند.»
اینکه منظور از «جدیدالاسلام» کیست را باید از گوینده پرسید اما در اینباره اشاره به نکاتی، ضروری به نظر میرسد:
1- جدیدالاسلام در لغت به کسی گفته میشود که به تازگی اسلام آورده باشد و تا قبل از آن کافر به آئین اسلام بوده باشد. در اصطلاح هم ممکن است به کنایه و نیش به کسی گفته شود که تا دیروز به رغم مسلمانی، تقید و پایبندی عملی به اسلام نداشته و امروز از مسلمانان پایبند قدیم، پایبندتر شده باشد.
2- اگر کسی به اسلام و به انقلاب معتقد شود و به قول شما جدیدالاسلام باشد، بارها بهتر از آن است که یک مسلمان و یک انقلابی، از گذشته خود پشیمان شود و روی به نفاق بیاورد، حرفی را بزند که دل دشمنان یک ملت را شاد کند و پای در راهی بگذارد که خلاف آرمانهای امام و شهدای انقلاب باشد. اینکه نظام و انقلاب بتواند با قدرت اقناعی خود، هر روز عده جدیدی را به صف حامیان و معتقدین به خودش بیفزاید، نهتنها مستحق نیش و کنایه نیست بلکه سزاوار شکرگزاری و سپاس از خداوند است.
3-تاریخ گواهی میدهد که در بین یاران و فدائیان حضرت سیدالشهدا(ع)، عدهای جدیدالاسلام هم حضور داشتند، درست در همان زمانی که عدهای از سابقون و قدیمالاسلامها، در صف مخالفان فرزند پیامبر شمشیر آخته و به قتال با حضرت برخاسته بودند! پس اگر تقوا و پایمردی در راه دین خدا نباشد، قدمت در اسلام تاثیری ندارد، همانگونه که به حال آنان نداشت.
4- در سال 88، عدهای پس از ماهها آتشافروزی و هرجومرج، کار را از حد گذراندند و در روز عاشورا، به ساحت مقدس حضرت سیدالشهدا(ع) جسارت کردند و حرمت عزای او را شکستند، هلهله و پایکوبی کردند و رقصیدند! مردم و جوانان عاشق حضرت، یعنی جدیدالاسلامها بر دهان منافقین کوبیدند و آنها را بر سر جای خود نشاندند. در مقابل عدهای دیگر، آن اراذل و اوباش و توهینکنندگان به حضرت سیدالشهداء(ع) را «مردم خداجو» نامیدند و از اعمال ننگین آنها دفاع کردند. عده دیگری هم با اعمال و رفتارشان، تمامقد پای آنها ایستادند و از رفتار شرمآور و شوم آنها حمایت کردند و تا همین امروز هم حتی برای یک بار آن رفتار پلید را محکوم نکردهاند! و البته عده بیشتری از این قدیمالاسلامها سکوت کردند و در مقابل توهین به قبله عشق مردم، صدایشان در نیامد! آنها اغلب قدیمالاسلام بودند و اکنون باید پرسید، این قدمت در اسلام و مبارزه اگر به درد دفاع از سیدالشهدا(ع) نخورد، به چه دردی میخورد و چه ارزشی دارد؟! اگر در روز حادثه و روزی که اصل نظام مورد تهدید و خطر است قدمت در مبارزه به کار نیاید، این سابقه چه کارایی دارد؟ اینجاست که مانند دهها و صدها نمونه تاریخی دیگر به این نتیجه میرسیم که قدمت در اسلام فینفسه ارزش نیست مگر آنکه به گوهر دیگری آراسته باشد.
5- برخلاف این سخنان و مطالبی از این دست که بیشتر از آن بوی قبیلهگرایی به مشام میرسد تا انگیزهای دیگر، اسلام ملاک را نه «قدمت» که «تقوا» عنوان کرده است و هم از این رو بود که پیامبر(ص) در بستر احتضار، فرماندهی سپاه مسلمین را به جوان 19 سالهای سپردند و همه متقدمین را به فرمانبری از این جوان جدیدالاسلام امر کردند و تخلفکنندگان از آن را مورد لعن قرار دادند. امام راحل نیز درباره معیار و ملاک گزینش و انتخاب پس از تجلیل از نقش رزمندگان در جبههها و ملت شهیدپرور به زیبایی فرمودند: «ملاک ارزش و برتری در نزد آنان (ملت ایران) تقوا و بیعت در جهاد گردیده است و از تفرعنها و خودنماییهای جاهلیت قدیم و جدید متنفرند... به همه مسئولان کشور تذکر میدهم که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزشی و الهی باید... جایگزین همه سنتها و امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود.»
6- اما افزون بر موارد فوق، نکته ارزشمندی هم در سخنان جناب هاشمی دیده میشود که نباید آن را ندیده گرفت. مذموم بودن اینکه عدهای قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث تلقی کنند، نکتهای است که در سخنان ایشان به درستی به آن اشاره شده است. اما خوب بود به سیره عملی پیامبر اسلام(ص) هم توجه میشد، آنجا که حضرت از دادن یک تذکر ساده به کودکی مبنی بر نخوردن خرما، بدلیل آنکه خودشان خرما خورده بودند، پرهیز کردند. به هر حال مردم وقتی این سخنان را از کسی میشنوند که 8سال رئیس مجلس بوده، 8سال رئیسجمهور، بار دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شده و نتوانسته اعتماد مردم را جلب کند، بار دیگر کاندیدای ریاست جمهوری شده ولی صلاحیتهای نخستین را احراز نکرده و... به طور طبیعی چه فکری میکنند؟! شاید به غلط این شائبه در برخی اذهان نقش ببندد که اگر قدرت و مسئولیت، به اندازه طول عمر یک انقلاب در اختیار برخی باشد، نه جنبه موروثی پیدا میکند، نه ابدی است و نه مادرزادی! اما اگر همان قدرت و مسئولیت در اختیار دیگری قرار بگیرد...!
7- و نکته آخر اینکه اگر کسی به هر دلیلی در افکار و اندیشههایش تحولی حاصل شده و از گذشته خود عدول کرده باشد، چرا باید انتظار داشته باشد که ملت هم در این پشیمانی مشارکت و متابعت نماید!؟ سالها قبل در خطبههای نمازجمعه ایشان، شاهد تندترین موضعگیریها درباره بدحجابی و برخی موضوعات دیگر بودیم و الفاظ به کار رفته درباره این افراد در نوع خود بینظیر بود. اینکه آن نگاه انقلابی چگونه به رویکردهای کنونی بدل شده، در اینجا مهم نیست. اما اینکه این انتظار وجود داشته باشد که مردم و نظام هم با این پشیمانیها همراهی کنند، جای تعجب است.
جمهوری اسلامی:اشکی که دیر ریخته شد
«اشکی که دیر ریخته شد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛تهاجم داعش به استانهای شمالی عراق و درگیر شدن افکار عمومی منطقه و جهان با این موضوع، تا حدود زیادی بحران سوریه را به فراموشی سپرده است. رسانهها کمتر از درگیریهای سوریه میگویند و در سطح دولتها نیز بحران سوریه کمتر مورد توجه است.
درست در همین شرایط، آقای "بان کی مون" دبیرکل سازمان ملل متحد، مقالهای تحت عنوان "بحران سوریه؛ جنگ داخلی، تهدید جهانی" منتشر کرد که علاوه بر توجه به بحران سوریه، شامل اعترافات ضمنی به ناتوانی سازمان ملل برای مهار این بحران، لجام گسیختگی قدرتهای ذینفع در ایجاد جنگ و دامن زدن به آن و تلاش غیرقابل مهار گروههای تروریستی برای انهدام کشور سوریه نیز میباشد. هر چند دبیرکل سازمان ملل در این مقاله، سه طرف را مقصر دانسته که عبارتند از گروههای مسلح ضد دولت، قدرتهای خارجی و دولت سوریه، لکن کاملاً پیداست که روح محافظه کاری به او اجازه نداده است میزان دخالت هر یک از این سه عامل را به همان اندازه که واقعیت دارد مشخص کند تا بتواند به نتیجه مطلوب برسد. او تلاش میکند بیطرفی خود را به عنوان متولی بزرگترین سازمان جهانی مسئول برای حفاظت از ملتها و کشورها حفظ کند ولی نمیتواند ناتوانی زایدالوصف این سازمان در انجام وظیفهای که برعهده دارد را پنهان نماید.
اشاره به فرازهائی از مقاله آقای "بان کی مون" میتواند وضعیت سازمان ملل و ناتوانی آن در قبال بحران سوریه را نشان دهد. وی مقاله خود را با این جملات شروع میکند:
"جنگ وحشتناک سوریه به شکلی دشوارتر و خونین، فرای مرزهای این کشور ادامه دارد. با حسابی ساده به نظر میرسد این امر که هیچ اقدامی نمیتوان انجام داد جز اینکه طرفها را مسلح و شاهد خشونت درگیریها باشیم، به امری پذیرفته شده تبدیل گردیده است. جامعه جهانی نباید مردم سوریه و منطقه را در امواج پایانناپذیر خشونت و بحران رها نماید."
در این مقدمه، دبیرکل سازمان ملل به روشنی اعتراف میکند که ناتوانی در جلوگیری از خشونت و حتی تسلیم شدن در برابر بیشتر مسلح شدن طرفهای درگیر در سوریه، به امری پذیرفته شده تبدیل شده است. هر چند دبیرکل سازمان ملل در این مقاله به چرائی عجز سازمان متبوع خود در این زمینه اشارهای نمیکند ولی طبیعی است که خوانندگان مقاله وی این سؤال را مطرح کنند که چه چیز موجب شده این سازمان و دبیرکل آن صرفاً همانند یک ناظر بیمسئولیت به بحران سوریه نگاه کنند و غیر از اظهار عجز کار دیگری از آنها بر نیاید؟
البته دبیرکل در فراز دیگری از مقدمه مقاله خود تلاش میکند خود و سازمان متبوع خود را در زمینه حل بحران سوریه فعال نشان دهد و به همین منظور مینویسد:
"سازمان ملل متحد به سختی برای حل ریشههای عمیق درگیری و اثرات مخرب آن تلاش نموده است. تلاشهای انسان دوستانه و سایر اقدامات ما موجب نجات زندگی و کاهش رنج شده است. اما هدف اساسی ما یعنی پایان دادن به درگیری برآورده نشده است. دورنمای سرد برای صلح، بیشتر به دلیل شعلهور شدن خشونتهای فرقهای در عراق، مبهمتر گردیده است. انسجام و تمامیت هر دو کشور و نه تنها یکی از آن دو، در معرض تردید است."
در این فراز، ضعف سازمان ملل از زبان دبیرکل آن بقدری مشهود است که برخلاف وظیفه ذاتی این سازمان که حفاظت از انسجام و تمامیت ارضی کشورهای عضو در رأس آن قرار دارد، شخص دبیرکل اعتراف میکند که در اثر بحرانهای موجود در سوریه و عراق اکنون انسجام و تمامیت ارضی این هر دو کشور در معرض تردید است. به عبارت روشنتر، آقای "بان کی مون" پذیرفته است که دستهای پشت پرده بحران عراق و سوریه درصدد تجزیه این دو کشور هستند و البته کاری هم از دست وی وسازمان متبوعش ساخته نیست!
آنچه موجب تأسف شدید است اینست که دبیرکل سازمان ملل درحالی که دولت سوریه را- و با اضافه کردن بحران عراق، لابد دولت عراق را نیز - یکی از اطراف بحران قلمداد میکند، بهیچوجه به این سؤال پاسخ نمیدهد که با توجه به ماهیت گروههای تروریستی فعال در سوریه و حمایت قدرتهای خارجی از آنها چگونه میتوان دولت این کشور را نیز یکی از عوامل ایجاد بحران دانست؟ پاسخ این سؤال را هر چند آقای "بان کی مون" نمیدهد ولی روشن است که آن را باید در روح محافظهکاری وی و فضای حاکم بر سازمان متبوع وی جستجو کرد. واقعیت اینست که سازمان ملل، از خود ارادهای ندارد و تحت سیطره قدرتهای سلطه به ویژه آمریکا عمل میکند، همانها که آقای "بان کی مون" در همین مقاله از آنها با عنوان "قدرتهای خارجی" یاد میکند و برای آنها نقش مؤثری در ادامه بحران سوریه قائل است.
دبیرکل سازمان ملل در مقاله خود، با ارائه شش راهکار برای حل بحران سوریه که البته اموری تکراری هستند به این نتیجه میرسد که "درحال حاضر بزرگترین مانع در راه خاتمه جنگ در سوریه تصویری است که میگوید جنگ برنده است."
با اینحال، آقای دبیرکل حاضر نیست قدرتهای خارجی را، که راهحل سیاسی بحران سوریه را رد میکنند و با حمایتهای تسلیحاتی، سیاسی، مالی و تبلیغاتی تروریستها به ادامه جنگ دامن میزنند، سرزنش کند و راهی برای جلوگیری از این تخلف آنها از منشور ملل متحد ارائه دهد.
پایان بخش مقاله دبیرکل سازمان ملل، جملاتی سخت احساسی و نشان دهنده عمق بحران و فاجعه انسانی در سوریه است، اما چه سود که متولی بزرگترین سازمان جهانی که وظیفه خطیر حفاظت از صلح را برعهده دارد در این مقاله فقط دردها را مطرح میکند و راهی برای درمان آنها نشان نمیدهد یا نمیتواند نشان دهد. او در پایان مینویسد:
"نقشهای فرقهای خطرناک، حرکت عظیم پناهندگان، وحشیگریهای روزانه و گسترش بیثباتی، جنگ داخلی در سوریه را تبدیل به تهدیدی جهانی میکند. امروز تمامی ارزشهائی که قبول داریم و تمامی دلایلی که سازمان ملل متحد به خاطر آنها وجود دارد، در سرزمین منهدم شده سوریه در معرض تهدید است. از خیلی پیش از این، زمان برای جامعه بینالمللی به ویژه شورای امنیت، به منظور پاسداشت مسئولیتهای خود گذشته است."
به آقای "بان کی مون" دبیرکل سازمان ملل نیز باید گفت: خیلی پیش از این، زمان ریختن اشک برای مظلومیتهای سوریه گذشته است. شما آقای دبیرکل مقالهتان را دیر نوشتهاید. ملتها درباره سازمان ملل و شخص شما آقای "بان کی مون" قضاوت مثبتی نخواهند داشت.
رسالت:پذیرش ولایت مستکبرین شاخصه اسلام آمریکایی
«پذیرش ولایت مستکبرین شاخصه اسلام آمریکایی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن میخوانید؛اسلام آمریکایی، پروژه مقابله استکبار جهانی با موج فزاینده بیداری اسلامی و انقلابی در کشورهای مسلمان است. البته اسلام آمریکایی با چهرههای گوناگون و کاملا متفاوتی ظاهر میشود؛ گاهی تاسفبارترین صحنههای خشونت و قساوت و تحجر را به نام اسلام به نمایش میگذارد و صدالبته به مصداق "اشداء علیالمومنین" هدف این اعمال خشونتها، جز مسلمانان و مردم بیپناه و مظلوم و حرمها و زیارتگاهها و کلیساها و بقاع متبرکه، کسی و جایی نیست و شگفت آنکه از شنیعترین و جانگدازترین اقدامات غیرانسانی خویش را مفتخرانه تصویربرداری هم میکنند تا اربابان غربی با انعکاس دستورات به اجرا درآمده خویش، با یک تیر دو نشان بزنند و افکارعمومی جهان را هم علیه خشونتطلبی اسلام، تحریک نمایند.
اما اسلام آمریکایی گاهی هم در قالبی بسیار اتوکشیده و متظاهر به اخلاق و انسانیت پدیدار میگردد و همه را - البته همه مسلمانان و مظلومان را- دعوت به صلح و گفتگو و رعایت آداب و نزاکت میکند تا مبادا در برابر ظلم و جنایات آمریکا به ستوه آیند و دست به اقدامی دفاعی بزنند که با سیاست "رحماء بالکفار" تضاد پیدا کند. اما این دو ظاهر کاملا متفاوت اسلام آمریکایی و احیانا ظواهر دیگر آن، همگی یک باطن دارند و آن دنبال کردن سیاستهای نظام سلطه جهانی است و به تعبیر مقاممعظم رهبری: "اسلام آمریکایی اگرچه ظاهر و نام اسلامی دارد امابا طاغوت و صهیونیسم میسازد و کاملا در خدمت اهداف طاغوت و آمریکا قرار میگیرد و ولایت مستکبرین را میپذیرد."
براین اساس شناسایی ردپای اسلام آمریکایی در جوامع اسلامی در شرایط کنونی یک ضرورت و در عین حال نیازمند هوشیاری است و با توجه به ریشهدار بودن عشق به اسلام در این جوامع، تنها با تعمیق آشنایی آحاد مردم با معارف صحیح اسلامی و بخصوص مفاهیم و معانی واقعی قرآن، میتوان به این مهم دست یافت و وظیفه علمای کشورهای مسلمان است که با تبیین و تفسیر واقعی آیات قرآن، برداشتهای سطحی و قشری متحجرین از این آیات را به چالش بکشند و تضاد این برداشتها با روح و معنای حقیقی قرآن را برای مردم بیان نمایند تا دشمنان نتوانند از عشق و احساسات پاک مسلمانان سوءاستفاده کنند و با توجه به حوادث اسفناکی که این روزها در منطقه شاهد آن هستیم، علمای محترم اهل سنت جهان اسلام مسئولیت سنگینی در این زمینه دارند.
اما وظیفه جمهوری اسلامی ایران به عنوان کانون انقلاب اسلامی، در خنثی کردن توطئه اسلام آمریکایی، با همه ابعاد و پیچیدگیهایش، بیش از دیگر کشورهاست. در کشور ما اسلام آمریکایی را میتوان از طرفی در رفتار و گفتار و افکار برخی پیروان و صاحبان تفکرات قشری و متعصبانه شیعی شناسایی کرد. همانان که با ادعای ابراز محبت بیحدوحصر به حضرت فاطمه زهرا (س)، افکار و رفتار غیرمنطقی و خلاف اسلامشان، موجب تحریک احساسات و بروز عکسالعمل دیگر مسلمانان میشود و جان شیعیان را در کشورهای دیگر اسلامی به خطر میاندازد و در حقیقت در ریخته شدن خون شیعیان مظلوم، شریک هستند.البته از ظهور و بروز اسلام آمریکایی در عرصه سیاست هم نباید غافل شد و اگر چنان که اشارت رفت "پذیرش ولایت مستکبرین" را میزان این تشخیص قرار دهیم، خواهیم توانست صف لشکریان اسلام ناب محمدی را از طرفداران اسلام آمریکایی تمییز دهیم. با این شاخص، هرکس به هر اندازه نسبت به پذیرش ولایت مستکبرین گرایش داشته باشد، به همان اندازه طرفدار اسلام آمریکایی است و لباس و سابقه مسئولیت و پیشینه مبارزه و موقعیت سیاسی و مدرک تحصیلی وی نباید حجاب و مانعی برای تشخیص این واقعیت شود.
قرآن به مسلمانان فرمان میدهد که عزت واقعی را نزد خداوند جستجو کنید، و تاکید دارد که خداوند سلطه کافران را بر مومنان مقدر نفرموده است و بنابراین کسانی که با هزار و یک توجیه و فلسفهبافی و با کمک عقل حسابگر خویش، میخواهند این فرمایش خدشهناپذیر الهی را تحریف کنند و به بهانه بروز ناملایمات و تحریمها و فشارهای سیاسی و نظامی و اقتصادی، سازشکاری و تسلیم را بر مقاومت و ایستادگی ترجیح میدهند، باید آنان را از عوامل تفکر مذبوحانه اسلام آمریکایی به شمار آورد، خواه این سرسپردگی دانسته و خواه نادانسته باشد.
قدس:تجزیه عراق و تهدید منافع منطقه
«تجزیه عراق و تهدید منافع منطقه»عنوان سرمقاه روزنامه قدس به قلم دکتر محسن پیرهادی است که در آن میخوانید؛درست از زمانی که نتیجه انتخابات در عراق مشخص و معلوم شد که تندروها، غرب گرایان و سکولارها مورد اقبال عمومی واقع نشدهاند، شرایط در این کشور بسرعت رو به تغییر رفت.
در حالی که هنوز دولت جدید مستقر نشده بود و زمزمه های برخی اختلافات به گوش میرسید، گروه تروریستی داعش بسرعت شهرهای مختلف را به تصرف در آورد و ارتش عراق که از آمادگی کافی برخوردار نبود و به اذعان برخی مقامهای این کشور حتی دچار خیانت هم شده بود، شهرها را از دست داد.
تروریستها ابتدا به سامرا و سپس به سمت استانهای شرقی و شمالی کشور حمله کردند . کاملاً مشهود بود که آنها با برنامه ریزی دست به این اقدام زده اند. در حقیقت آنها شهرهای سنی نشینی را هدف قرار دادند که اولاً اشغال آنها کار سختی نبود و دوم اینکه به چاه های نفت بسیار نزدیک بودند.
موصل دارای یک پالایشگاه نفت مشهور است و شهرهای شمالی هم دارای چاه های نفت هستند. جالب اینجاست که بنا به اذعان منابع خبری، برخی از مقامهای شهرهایی مانند موصل هم از این حملات آگاه بوده و شهر را به تروریستها سپرده اند.
چند روز بعد از این اتفاقات، یکی از مقامهای کرد دیدارهای مشکوکی را برگزار کرد و حتی شنیده شد با منافقین ایرانی مستقر در عراق هم دیدار داشته است. همزمان با این دیدارها، مقامهای غربی به وجود اشکال در دولت جدید اذعان کرده و خواستار تشکیل دولت وفاق ملی شدند . این اظهارات همزمان در داخل این کشور هم توسط عده ای از رجال سیاسی تکرار شد و در حالی که دولت در تلاش است با تجهیز ارتش مردمی، راه را بر تروریستها ببندد، اکنون مسعود بارزانی با بی بی سی مصاحبه کرده و خواستار تشکیل دولت مستقل کرد در شرق این کشور شده است.
اعلام بارزانی هرچند آشکار سازی یک برنامه ریزی طولانی مدت برای تجزیه عراق است، اما واقعیت آن است که از مدتها پیش چنین نقشه ای برای عراق کشیده شده بود و به همین دلیل هم آمریکایی ها از آن سوی دنیا نگران این هستند که ایران با کمک به دولت عراق از تجزیه این کشور جلوگیری کند.
درواقع ایران به خوبی میداند که تجزیه عراق آغاز حرکتی برای تکه تکه کردن سرزمینهای مسلمانان است و میتواند تمام منطقه را تهدید کند. رشد سلفی گری ، نفوذ گروه های تروریستی و ایجاد پایگاه برای رژیم صهیونیستی قطعاً به نفع هیچ یک از کشورهای منطقه نیست و این همان سناریوی خطرناکی است که غرب و اسراییل برای منطقه درنظر گرفته اند.
در حقیقت باید اذعان کرد که داعش و امثال آن دست پرورده سیستمهای جاسوسی مشخص هستند که کارکرد اصلی آنها در ایجاد آشوب و جاده گشایی برای تجزیه کشور عراق و سوریه است. مطمئنا بزودی کارکرد این گروه ها نیز پایان مییابد و غرب در یک فرصت مناسب سران آن را به بهانه تروریسم نابود کرده و شاکله آنها را منهدم خواهد کرد، چرا که میداند افراد کم عقلی که به راحتی هموطنان و هم کیشان خود را به خاک و خون میکشند، ابایی از اقدامهای تروریستی بدتر در غرب نخواهند داشت.
ملت عراق باید با درک این واقعیت اختلافات را کنار بگذارد و بداند که مشکل عمده این کشور از روزی که از عثمانی جدا شد تا کنون یا انگلیس بوده و یا آمریکا. دولتمردان ایرانی هم لازم است با همه توان و ظرفیت خود مانع از تجزیه این کشور شوند.
ایران باید از تمام قدرت رایزنی و دیپلماسی خود برای جلوگیری از تجزیه عراق استفاده کرده و مانع از ایجاد تنشی جدید در منطقه شود، حتی باید آماده باشد که در صورت نیاز فوری تسلیحات نظامی را به درخواست عراق در اختیار آنها قرار دهد تا تروریستها قبل از تهدید ایران کاملاً سرکوب شوند.
سیاست روز:تداوم مذاکرات هستهای و کارشکنی صهیونیستها
«تداوم مذاکرات هستهای و کارشکنی صهیونیستها»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم علی اشرفی است که در آن میخوانید؛از همان اولین روزهای جدی شدن مذاکرات هستهای میان ایران و غرب، تحلیلگران سیاسی مطمئن بودند که اسرائیل و سیاستمداران این کشور، بازنده اصلی و نهایی این مذاکرات خواهند بود و به عنوان یک جریان افراطی، کارشکنی در این زمینه را در دستور کار قرار خواهند داد. این امر در عمل به واقعیت پیوست و اکنون شاهد اعمال فشار شدید محافل صهیونیستی بر طرفهای غربی مذاکره کننده هستیم تا نتیجه آن به محدودیت بیشتر و بیشتر جمهوری اسلامی در استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای ختم شود یا این که این مذاکرات به شکست بیانجامد و از طریق تشدید تحریمها، به جمهوری اسلامی ضربه وارد شود.
متاسفانه در این مذاکرات، ما بیشتر با آمریکا طرفیم و کشورهایی مانند روسیه و چین و دولتهای اروپایی، از خودشان سیاست مستقلی را بروز نمیدهند و بیشتر تابع سیاستهای اعلامی آمریکا هستند. از طرفی در آمریکا، لابی صهیونیستها بسیار قدرتمند است و بر احزاب سیاسی و سناتورها و صنایع و بازار سرمایه این کشور تسلط دارد و بنابراین سیاستمداران کاخ سفید بدون هماهنگی محافل صهیونیستی و جلب نظر آنان، قادر به ایجاد توافق با جمهوری اسلامی نیستند و همین هم دلیل اصلی طولانی شدن مذاکرات هستهای است. روزگاری رئیس جمهوری اسبق کشورمان در مصاحبه با شبکه سی ان ان گفته بود که ما دوست داریم پایتخت آمریکا، واشنگتن باشد اما متاسفانه اکنون تل آویو پایتخت این کشور است و این واقعیت را دیپلماتهای ایرانی در مذاکرات اخیر به عیان تجربه کردند. آنان شاهد بودند که برای اخذ هر تصمیم دشوار، سیاستمداران آمریکایی به فلسطین اشغالی سفر کرده و نظرات سران صهیونیست را جویا میشوند.
اخیرا نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی، در تلویزیون کشورهای ۱+۵ حاضر شد و در اقدامی رسانهای به این کشورها توصیه کرد که تسلیم ایران نشوند و غنیسازی اورانیوم در ایران را نپذیرند. نتانیاهو در نطق خود در این شبکههای تلویزیونی از کشورهای آمریکا، فرانسه، انگلیس، روسیه، چین و آلمان خواست در توافق خود با تهران، آن را مانند سوریه از داشتن فناوری و ظرفیتهای نظامی هستهای منع کنند تا هر لحظه اراده کند نتواند دست به تولید اورانیوم لازم برای ساخت سلاح هستهای بزند.
یکی دیگر از اقدامات صهیونیستها برای به شکست کشانیدن مذاکرات هستهای، پیوند زدن مباحثی مانند مبارزه با تروریسم، حقوق بشر و مسئله موشکهای دوربرد جمهوری اسلامی با مذاکرات انرژی هستهای است. در این زمینه مدتی موفق به ایجاد این فضای رسانهای شدند اما مقاومت جمهوری اسلامی و حتی برخی از کشورهای ۱ + ۵ این اجازه را به آنان نداد و مذاکرات تنها در حد مسائل مربوط به انرژی هستهای متوقف ماند.
در یکی دو روز گذشته و در آستانه مذاکرات مجدد میان طرفین منازعه هستهای، بار دیگر صهیونیستها با فرستادن نمایندگان ویژه نزد کشورهای غربی مذاکره کننده، خواستار اتخاذ مواضع شدیدتری در مقابل جمهوری اسلامی شدند. مقامات اسراییلی ادعا میکنند که امکان دارد آمریکا و غرب در مذاکرات روز چهارشنبه با ایران مواضع نرم و سازشکارانهای را در برابر این کشور اتخاذ کنند و با شمار سانتریفیوژهای بیشتری موافقت کنند که به خودی خود، اعتراف به مشروعیت قدرت هستهای ایران خواهد بود، بدون آن که ایران امتیاز مهمی در حوزه برنامه موشکی خود به غرب داده و یا از موضع خود در برابر اسراییل عقب نشینی کرده باشد. به نوشته روزنامه هاآرتص، نتانیاهو با ارسال پیامهایی برای مسئولان آمریکا، انگلیس و فرانسه، خواستار آن شد که توافقنامه نهایی با ایران باید مبتنی بر تفکیک و بازگشت برنامه هستهای ایران باشد و به بازرسی و نظارت نباید بسنده کرد و اگر ایران قرار است سانتریفیوژی داشته باشد، باید تعداد آن سمبلیک و اندک باشد. به نوشته این روزنامه، مقامات صهیونیستی معتقدند که باید برنامه هستهای ایران از هم باز و آنچه باقی میماند در حد یک برنامه هستهای سمبلیک و غیرواقعی باشد.
صهیونیستهای اسرائیل برای حفظ اقتدار و تحکیم موجودیت نظام نامشروع خود، تضعیف دولتهای مسلمان در منطقه و مشخصا جمهوری اسلامی را در دستور کار خود دارند و برنامههای طراحی شده آنان برای تجزیه عراق و به جان هم افتادن مسلمین در سوریه و انزوای ایران، کاملا برملا شده است. مدتی قبل نخست وزیر رژیم صهیونیستی به شکل آشکارا با همکاری احتمالی ایران و آمریکا در عراق برای مبارزه با داعش مخالفت کرده و صراحتا گفته بود که این درگیریها باید ادامه یابد و واشنگتن حق ندارد در این منازعه که منجر به تضعیف کشورهای مسلمان منطقه میشود، مداخله و به نفع یک طرف اقدام کند. آیا از این بهتر میتوان برنامه رژیم اشغالگر قدس علیه کشورهای مسلمان منطقه را شناخت؟
وطن امروز:منتظر گزارشیم آقای وزیر!
«منتظر گزارشیم آقای وزیر!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم رضا ملک زاده است که در آن میخوانید؛بیش از دو هفته از قول وزیر ارتباطات برای توضیح به اعضای شورایعالی فضای مجازی درباره اقدامات صورتگرفته در زمینه مهم «شبکه ملی اطلاعات» گذشت، اما هیچ اقدام قابلذکری در این حوزه رخ نداد! البته برخی اقدامات پلیسی درباره شناسایی آن بخش از اعضای حقیقی شورایعالی فضای مجازی که مردم را از کمکاری وزارت ارتباطات مطلع ساختهاند در حال انجام است! ولی هنوز دستکم یک برنامه زمانی مدون و عملیاتی از حدود زمانی اجرای فازهای شبکه ملی اطلاعات نیز به مردم یا متخصصان منصوب رهبر انقلاب در شورایعالی فضای مجازی اعلام نشده است.پیش از این دلایل اهمیت حرکت هر چه سریعتر در مسیر راهاندازی و تامین زیرساختهای لازم برای بهرهمندی کشور از شبکه ملی اطلاعات را بیان کردیم اما تا زمانی که مدیران وزارت ارتباطات و شخص وزیر در این زمینه به ارائه گزارشی دقیق و عملیاتی مبادرت نورزند، ناچاریم مکررا مطالبات رهبر انقلاب در این حوزه را از طریق فضای مردمی رسانههای ملی پیگیری کنیم.
گفتیم در صورتی که کشور ما پیشرانه ملی و نظامات درونی خود در حوزه فضای مجازی را در قالب یک برنامه بزرگ و یک شبکه بههمپیوسته راهاندازی نکند، ایران در آینده نزدیک به «مستعمره مجازی» دیگر کشورها با دغدغههای بزرگ و عملیاتی در این حوزه تبدیل خواهد شد. در واقع آنها که زودتر میجنبند و از مدیران عاقل و هوشمند با قابلیت پیشبینی آینده بهره میبرند در این فضای جدید کمتر شناختهشده ضدمرز موفقتر خواهند بود. البته عبارت «موفقیت» در اینجا تنها به معنای توسعهیافتگی و ثروت بیشتر نیست! بلکه آنها که به جهت دیرکرد در تکمیل زیرساختها و فضاسازی قانونی «عقب» میمانند در حقیقت «حاکمیت» خود را بر جهان جدید از دست میدهند. پس یا باید یوغ حاکمیت تکنولوژیک و قانونی دیگران را به گردن انداخته و دم برنیاورند یا تن به تحریمهای جهانی در حوزه اقتصاد دهند و در نهایت نیز به فاز جنگ حقیقی اجبارا ورود کنند.مرزهای قانونی که به واسطه عدمامکان «خلعسلاح سایبری» در حقیقت با سلاحهای دنیای حقیقی از آنها صیانت میشود. پس خبرهایی که مکرر این روزها از جانب کشورهای قدرتمند در حوزه سایبر میشنویم، لاطائلات نیست! آیا کسی هست که از خصومتورزی نظامی مکرر چین و آمریکا به واسطه جاسوسیهای تجاری و سیاسی صورتگرفته توسط ارتشهای سایبری پنهانشده پشتپرده، درس بگیرد؟
آیا کسی در وزارت ارتباطات معنای اضافه شدن «مخاطرات سایبر» به لیست امنیت ملی آلمان و فرانسه و آمریکا و روسیه و چین و سایرین را میفهمد؟ اینجا صحبت از «ثبتنام یارانهها» نیست آقای نصرالله جهانگرد! اینجا صحبت از بازسازی هژمونیک بدترین دشمنان ایران در فضایی جدید است که «حکومت جهانی» در آن بزودی متولد خواهد شد. آیا مدیران ما تاکنون مروری بر پیشبینیهای برژینسکی درباره «عصر تکنوترانیک» داشتهاند؟ قطعا تاکنون کسی ادعا نکرده است برژینسکی «نوستراداموس» عصر ماست اما با مطالعه کتاب «میان دو عصر» وی که قریب به40 سال پیش نگارش شده دیگرگونی مرزهای حاکمیتی به واسطه نوسازمانی ژئوپلتیک آمریکا و متحدانش در حوزه سایبر کاملا قابل فهم است. این یک برنامهریزی دقیق نخبگانی است که «مو به مو» در طول سالیان گذشته اجرایی شده است.مهمترین مولفه ما در این حوزه ایستادن در موقعیت «برتر زمانی» است چرا که به واسطه درک صحیح رهبر انقلاب و برخی مسؤولان ولایتمدار، سرمایهگذاری در حوزه سایبر را زودتر از دیگران آغاز کردیم. حال دشمن روی به تعویق انداختن پیشرفت ایران در حوزه سایبر به واسطه دیرکرد فکری برخی مسؤولان سرمایهگذاری کرده است. آنها که میفهمند و به وزیر ارتباطات بازنشسته ما مشاوره نمیدهند، سهلانگار محسوب میشوند. آنها که «دانسته» مشاوره برای هماهنگی با سیاستهای بینالمللی عقب نگهداشتن سایرین از عرصه مدیریت بر فضای جهانی سایبر راالقا میکنند، کلمهای فراتر از «سهلانگاری»
در توصیفشان باید گفت.
آنها که نه میدانند و نه میخواهند بدانند نیز باید این موضوع را در نظر بگیرند که فرداروز آیندگان با نیتخوانی از انگیزشهای مدیران کمکار گذشته یاد نمیکنند. پس همانگونه که ملت ما امروز به واسطه دیرکرد رژیم پهلوی در تامین بموقع زیرساختهای علمی و صنعتی انرژی هستهای رنج تحریم را به جان میخرند و لعنتی بر گذشتگان میفرستند، فرداروز احتمال اینکه ساکنان «مستعمره مجازی ایران» گذشتگان را با انگ «خیانت» یاد کنند، کم نیست. حال گمان کنید در چنین فضایی اندازه «دغدغههای بیارزش حزبی» چقدر است! از دست رفتن حاکمیت کشور بر فضای مجازی یعنی بیکار باقی ماندن جوانان ایرانی در عصری که اغلب مشاغل آن وابسته به تکنولوژیهای اطلاعاتی آینده است. بستر که از ما نباشد شغلی نیز اگر باشد به ایرانی نمیرسد! سستعنصری در این مسیر برابری میکند با وابستگی کشور به پیشرانههای اقتصادی دیگران! آیا هیچ کشوری پیدا میشود در میانه جنگ اطلاعاتی تجاری به دیگری رحم کند و بخشی از اطلاعات مورد نیاز ایرانیان را به آنها بدهد تا رشد اقتصادیشان متوقف نشود؟! البته که نه! در جهانی که پول رایج آن به «بیت کوین» یا سکه اینترنتی در حال تبدیل است چه کسی زیرساخت به دیگری اجاره میدهد برای درنوردیدن مرزهای اقتصادی خودش؟! اگر رشد اقتصادی میخواهیم باید «شبکه ملی اطلاعات» داشته باشیم.
اگر نیازمند اشتغالزایی با حداقل قیمت تمامشده هستیم باید زیرساختهای ملی و حتی فراملی در کشورهای دوست برپا کنیم. اگر میخواهیم مثل امروز در دایره قدرت بمانیم و تبدیل به کشوری توسعهیافته شویم باید در جمع قدرتهای سایبری آینده با دست پر حاضر شویم. البته واضح است که در این میان برخی اهداف که امروز به نظرمان مهم میرسند نیز قابل دستیابی است. از دسترسی به سرعت اینترنت بیشتر گرفته تا به راه افتادن انواع خدمات و سرویسهای داخلی که حقیقتا زندگی انسانی را آسانتر میکنند. اینجا صحبت از سرویسهای هتلداری، خدمات هواپیمایی، شبکه اشتراک اطلاعات ملی، سرویس تماشای فیلم و انواع سرگرمیهای دیگر شامل بازیهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی و جستوجوگرهای بومی پرقدرت و شفافیت اقتصادی بنگاههای پولی- مالی است.
حال تصور کنید به واسطه به راه انداختن زیرساخت بزرگ ارائه همه این خدمات به مردم به نام «شبکه ملی اطلاعات» تا چه اندازه مشاغل مختلف در کشور تحت تاثیر قرار خواهند گرفت! شمارش کنید تا چه میزان شغل ارزان قیمت با کیفیت بالا و درآمد عالی در کشور ایجاد خواهد شد! یک لحظه تصور کنید چند هزار شرکت خصوصی IT به واسطه به راه افتادن این شبکه ملی ارتزاق خواهند کرد. حتی با یک برنامهریزی دقیق دولت میتواند میزان اتکای خود به درآمد حاصل از فروش نفت را نیز کاهش دهد. اکنون درک این موضوع که چرا همه شبکههای رسانهای دشمن با تقلیل اندازه «شبکه ملی اطلاعات ایران» به یک ماشین فیلترینگ بیفایده، درصدد تخریب آن برمیآیند، کار سختی نیست. ما منتظر گزارشیم آقای وزیر!
حمایت:درباره نشست دیروز پارلمان در عراق
«درباره نشست دیروز پارلمان در عراق»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم حسین رویوران است که در آن میخوانید؛دیروز عراق در بیست و دومین روز از بحران امنیتی که عناصر گروهک تروریستی «داعش» به همراهی «تفالههای حزب بعث منحل شده» به حمایت چند کشور عربی و غربی ایجاد کردهاند، شاهد اولین جلسه مجلس جدید بود.
این جلسه در سایه بحرانی تحمیلی که هدف از آن توقف روند سیاسی و دموکراتیک پس انتخابات بود در بغداد برگزار شد. جلسه ای که بدون نتایج عینی و ملموس به پایان رسید.
انتخاباتی سالم و مطابق با موازین قانونی، در عراق برگزار شد و جلسه دیروز اولین جلسه و شروع کار مجلس این کشور به شمار می آمد. شروع کار رسمی مجلس عراق مستلزم انتخاب سه رکن اصلی نظام سیاسی عراق یعنی رئیس مجلس، نخست وزیر و رئیس جمهور است.
اولین هدف در اولین جلسه مجلس عراق، انتخاب رئیس مجلس است. زیرا زمانی مجلس رسمیت می یابد که مجلس رئیس خود را انتخاب کرده و شناخته باشد. لذا تا زمانی که توافقی میان گروه های مختلف سیاسی صورت نگیرد مجلس عراق و جلسات آن رسمیت نخواهد داشت.
از دیگر دلایل اهمیت انتخاب رئیس مجلس عراق این است که عدم انتخاب رئیس مجلس، به معنای وجود اختلاف و عدم توافق جریانات و گروه های سیاسی مختلف حاضر در مجلس است. امری که در اوضاع و شرایط کنونی عراق چندان به صلاح مردم و نظام سیاسی بغداد نیست.
تا زمانی که رئیس مجلس، انتخاب و مشخص نگردد بحث بر سر انتخاب نخست وزیر و رئیس جمهور صورت نخواهد گرفت و این دلیل بعدی اهمیت جلسه اول مجلس است. مطابق قانون اساسی عراق، رئیس مجلس و نخست وزیر باید با 50 درصد به علاوه 1 رأی اعضای مجلس و رئیس جمهوری باید با دو سوم کل اعضای مجلس انتخاب شود. با توجه به اینکه مناصب در عراق بین کردها، شیعیان و اهل تسنن تقسیم شده است؛ رئیس مجلس از بین اهل تسنن و نخست وزیر از شیعیان و رئیس جمهوری از بین کردها انتخاب می شود. لذا عدم انتخاب رئیس مجلس در عراق به معنای وجود اختلاف در درون گروه های سنی است. نگاهی به جلسه دیروز هم این موضوع را تأیید می کند. زیرا آقای ایاد علاوی و برخی دیگر از گروه های اهل تسنن در جلسه دیروز شرکت نکردند. در خصوص بی نتیجه ماندن جلسه اول مجلس عراق، علل و عوامل متعدد بیرونی نیز دخیل بوده اند؛ به عنوان نمونه اقدامات و تحرکات دشمنان منطقه ای و فرامنطقه ای دولت و ملت عراق در این اتفاق بی تأثیر نبوده است. از همین رو به نظر می رسد با توجه به بحرانی که داعش در عراق ایجاد کرده، توافق دولتمردان عراقی یکی از مهمترین راهکارهای عبور از این بحران است و عدم توافق میان آنها یعنی تداوم، گسترش و عمق یافتن این بحران؛ موضوعی که قطعا به نفع مردم عراق نیست. در خصوص ترکیب مجلس عراق نیز باید این نکته را در نظر داشت که بزرگترین و تأثیرگذارترین گروه و ائتلاف سیاسی حاضر در مجلس عراق از آنِ شیعیان عراق است. به عبارت دیگر، حامیان آقای نوری مالکی، صدری ها و مجلس اعلا سه گرایش عمده شیعی در مجلس عراق هستند. البته دو تشکل دیگر شیعی نیز در کنار این سه گرایش اصلی در مجلس عراق حضور دارند که روی هم رفته بیش از نیمی از مجلس را تشکیل می دهند. لذا قطعا توافق میان جریانات سیاسی سنّی در وهله اول و توافق میان آنها با شیعیان و کردها می تواند زمینه موفقیت جلسات آتی مجلس عراق را فراهم کند.
مسئله اساسی بعدی درخصوص جایگاه مرجعیت دینی اعم از شیعه و سنی است؛ باید این نکته را در نظر داشت که مرجعیت در عراق جایگاهی معنوی دارد و به علت رجوع عام مردم به آنها از هژمونی و قدرت بالایی برخوردار است. فتوای آیت الله سیستانی و لبیک بیش از 2 میلیون عراقی به این فتوا نشان دهنده این است که مرجعیت بالاترین قدرت در عراق است. لذا قدرت و نفوذ این نهاد دینی در برقراری وحدت به طور اعم و نیز در ایجاد توافق میان گروه ها و جریانات سیاسی خصوصا در پیشرفت روند سیاسی عراق و حتی در تشکیل مجلس به طور اخص غیر قابل انکار است. با توجه به مجموعه شرایطی که این کشور درگیر آن است و به برخی از آنها در این نوشتار اشاره شد، اوضاع آتی عراق را می توان اینگونه ترسیم کرد که شرایط دولت عراق به همین منوال ادامه خواهد یافت. و با توجه به وجود خطر مشترک داعش برای همه اهالی عراق و نیز اراده قاطع دولت و ملت عراق برای بهبود اوضاع کنونی، روند سیاسی این کشور رو به پیشرفت خواهد بود.
آفرینش: نقطه تعادل مصرف بنزین کجاست؟
«نقطه تعادل مصرف بنزین کجاست؟»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛بنزین مسئلهای دردسر ساز برای تمام دولتها از گذشته تا کنون بوده است و ازآنجا که از ابتدا رویکرد مناسبی با مصرف آن اتخاذ نشده، همچنان موضوع تامین و مصرف بنزین برای کشور هزینه آور و باراقتصادی فراوانی را برمردم تحمیل کرده است. ایران یکی از پرمصرف ترین و بد مصرف ترین کشورها درحوزه سوخت می باشد. درحال حاضر به طور متوسط روزانه بیش از 70 میلیون لیتر بنزین درکشور مصرف میشود که درمقایسه با آمار دیگرکشورهای جهان بسیاربالا و بی رویه است.
برابر آمار منتشره از سوی مرکز مطالعات انرژی آمریکا، متوسط سرانه مصرف بنزین، در ایران با جمعیتی بالغ بر 75 میلیون نفر، حدود 308 لیتر بوده است. اما متوسط سرانه مصرف بنزین، در مجموع 28 کشور عضو اتحادیه اروپا با جمعیتی حدود 507 میلیون نفر، حدود 247 لیتر بوده است. یعنی سرانه مصرف بنزین هر فرد در ایران 61 لیتر بیشتر است از سرانه مصرف بنزین هر فرد در کشورهای عضو اتحادیه اروپا.
این آمار وقتی معنی پیدا می کند که توجه داشته باشیم در کشورهای عضو اتحادیه اروپا با جمعیتی حدود 507 میلیون نفر، به ازای هر 1000 نفر تعداد 517 وسیله نقلیه موتوری وجود داشته که از این مقدار 440 دستگاه آن خودرو سواری بوده است، اما در ایران با جمعیتی 75 میلیون نفری، به ازای هر 1000 نفر تنها تعداد 128 وسیله نقلیه موتوری وجود داشته که از این تعداد 113 دستگاه آن خودرو سواری بوده است.
یعنی علی رغم اینکه تعداد وسایل نقلیه موتوری و خودرو شخصی به ازای هر هزار نفر در کشورهای عضو اتحادیه اروپا تقریبا 4 برابر ایران است، اما سرانه مصرف بنزین کمتری نسبت به ایران دارند و هم میزان آلایندگی خودرو ها در اروپا تقریبا یک سوم ایران است!.
اما همواره ما در برخورد با این معضل سریعاً سراغ فرهنگ مصرف و گران کردن بنزین رفتهایم. هرچند که این عوامل درکنترل مصرف میتوانند تاثیر گذار باشند اما کافی نیست!. این سوال را از خود بپرسیم که چرا دراروپا چهار برابر ایران وسیله نقلیه موتوری هست؟ درحالی که ناوگان حمل و نقل عمومی آنها از هرحیث کامل و کافی میباشد. پاسخ آن نیاز مردم است. چون براساس نیازمردم این خودروها تولید و استفاده می شوند.
حال درکشورما ناوگان حمل و نقل عمومی به هیچ وجه پاسخگوی نیازهای فعلی نیست و مردم نیز براساس نیازشان مجبور به استفاده از خودروهای شخصی هستند و مصرف بنزین به اندازه نیاز مورد استفاده قرارمیگیرد. بنزین همچون آب نیست که بگوییم مردم آن را هدر میدهند و رفتارهای مصرفی ما استاندارد نیست. بنزین تنها یک مصرف دارد و آن هم استفاده برای حرکت وسایل نقلیه میباشد و نمیتوان گفت بنزین را در الگوهای مصرف بی رویه استفاده میکنیم و هدر میدهیم.
هدر رفت بنزین اینجاست که ما از ابتدا نگاهی یارانه محور و یا درآمدزا به آن داشتهایم! هدر رفت بنزین اینجاست که ما آن را درخودروهایی می ریزیم که مصرف سوختشان مربوط به الگوی مصرف سه دهه پیش اروپاست!.
درحال حاضر نیزجهش افسارگسیخته مصرف بنزین کشور در حالی ادامه دارد که تاکنون دو سناریوی دولت شامل افزایش قیمت بنزین به بیش از 1000 تومان و ابطال کارت بنزین خودروها و موتورسیکلتها منجر به توقف رشد مصرف بنزین نشده است. آمارهای شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی به عنوان متولی توزیع و عرضه بنزین در کشور حاکی از آن است که در طول سه ماه نخست سال جاری مصرف بنزین با رشد مصرف در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته روبرو شده است.
این نشان دهنده این موضوع است که مردم براساس نیازشان و باتوجه به افزایش روزانه خودروها بنزین مصرف میکنند و نمیتوان انتظارداشت که با افزایش قیمت آن مصرف را کاهش دهیم، به عبارتی ما نمیتوانیم نیاز مردم را کاهش دهیم، مگر اینکه نیازآنها را به گونه دیگری برطرف کنیم. ازسوی دیگر ما همچون سایردیگر کشورها درحال رشد و افزایش مصرف هستیم لذا ضروریست تا بهره وری سوخت درکشور را با افزایش کیفیت و استاندار وسایل نقلیه افزایش دهیم.
با رویه کنونی و انداختن مشکلات بردوش فرهنگ و مردم نمیتوان معضل مصرف سوخت را برطرف کرد. باید واقع بین بود...
شرق:دموکراسی در بوته نقد
«دموکراسی در بوته نقد»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فریدون مجلسی است که در آن میخوانید؛ خبرگزاریها اعلام کردند که آقای «ن. س» (نیکلا سارکوزی سابق!) در پاریس به موجب حکم بازپرس بازداشت 24ساعته شد. این حداکثر بازداشتی است که در آن کشور تا پیش از احراز اتهام برای یک مجرم عادی در نظر میگیرند. ریزدانه و درشتدانه هم ندارد. ظاهرا اتهام آقای «ن.س» درز دادن اطلاعات و گویا اعمال نفوذ روی قاضی و مواردی است که هنوزعلنی نشده و لابد در حدی است که هنوز بازداشتنشده صحبت از قابلیت تمدید 24ساعت بعدی میشود.
بازداشت رییسجمهوری با آن همه سروصدا و ادعا سابقه نداشته است. به آقای ژاک شیراک، رییسجمهور پیش از او نیز اتهاماتی راجع به تخصیص اعتباراتی نادرست از محل اشتغال ظاهری کسانی در شهرداری تحت اداره او، که ظاهرا چندان اشتغالی نداشتند، به سود هزینههای انتخاباتی به صندوق حزبش وارد شد، که دستکم در حدی نبود که او را به آقای «ژ. ش» تبدیل کند، چون به جیب شخصی او نرفته بود. نمیدانم اتهامات واردشده به سارکوزی دقیقا چیست اما شخصا او را در همان زمان ریاست چند بار شماتت کرده به اتهام فساد آشکار به قول خودشان «نِپوتیسم» یا همان خویشاوندسالاری! کلمهای معنیدار با تاریخی طنزآلود. نپو در لاتین به معنی برادرزاده است که در انگلیسی به نفیو تبدیل شده است.
این واژه را به کنایه برای چند نفر از آقایان پاپهای دوران پیشین باب کردند، که برای استفاده بیشتر از مزایا و مداخل تحت امر خود، راهحل مناسب استفاده از اخویزادگان و بهکارگماردن نپوهای خودشان را ابداع کرده بودند! منظور یادآوری روزی است که همین آقای «ن. س» آقا پسر دانشجوی 22سالهاش را مدیرعامل بزرگترین شرکت مالی فرانسه در بخش دفانس پاریس کرد. مردم معترض و خشمگین از این فساد و اهانت به خیابانها ریختند.
اگر یادتان باشد هرکدام یک موز یا بنانا به دست گرفته بودند که یعنی «اینجا یک بنانا ریپابلیک نیست، اینجا کشوری است که خودش را مادر دموکراسی میداند!» بنانا ریپابلیک یا «جمهوری موز» نامش را از برخی جمهوریهای آمریکای مرکزی گرفته که بنایشان در انحصار کشت موز است و در واقع شرکتهای کشت و تولید موز اربابشان هستند! میگفتند این رفتار اهانتآمیز آقای «ن. س» در کشوری که دهها هزار نفر کارشناس برتر از آقازاده ایشان دارد در شأن کشوری مانند فرانسه نیست.
در همان زمان دستکم دوبار درباره این فساد و اهانت مطلبی نوشتم. اکنون همان عمل شرورانه را کافی میدانم که بر این آقای «ن. س» دل نسوزانم، که متعلق به دوران کوتولههای اروپا بود، که در سرزمین سیاستمداران بزرگ جانشین دوگلها، آدنائرها و چرچیلها شده بودند! اکنون دموکراسی فرانسه آبروی متزلزلشده خودش را میآزماید و نشان میدهد فراتر از شعر و شعار است. واقعیتی است کتکی به حاکمیت قانون قدرتمداران را همواره موقتا به کار میگمارد و در پایان دوره نه فقط آنها را پیاده میکند و به آنها احترام مادامالعمر میگذارد، بلکه اگر راه خلاف روند در هر زمانی مانند هرکس دیگری به حسابشان میرسد؛ دانهریز و دانه درشت هم ندارد.
مردم سالاری:ایدئولوژی و دو سوی معادله قدرت
«ایدئولوژی و دو سوی معادله قدرت»عنوان یادداشت روز روزنامه مردم سالاری به قلم جواد قربانی آتانی است که در آن میخوانید؛آنچه که این روزها در عراق و سوریه اتفاق میافتد شاید حیرت بسیاری را بر انگیزاند و این سوال را در اذهان بسیاری از انسانها در کشورهای دیگر ایجاد کند که آیا انسان در قرن 21 هم میتواند تا این حد بیرحم و سفاک باشد؟
هر روز تصاویری از این کشورها و کشورهای دیگری نظیر افغانستان، پاکستان، سومالی، نیجریه و ... منتشر میشود که این حیرت و ابهام را بیشتر میکند. تصاویری که در آنها کسی مشغول بریدن سر انسان دیگری است، کسی با خونسردی تمام به چندین نفر تیر خلاص شلیک میکند، کسی قلب دیگری را در میآورد و به دندان میکشد، کسانی با سرهای بریده بازی میکنند و در یک کلام این تصاویر گویای بیارزش بودن مطلق جان انسان است. آنچه که برای بخش اعظمی از مردم جهان به مانند روایتی از عمق تاریخ است، روایتی از قوم مغول یا هون. اما اینها انسانهایی زاده همین عصر و پرورش یافته در همین عصر هستند. اما چرا با وجود این همه تغییر در جهان و زندگی انسانها هنوز این وجه از کردار انسانی، یعنی قصاوت در برابر همنوعان خود، تغییر نکرده است؟ شاید بسیاری در جهان توسعه یافته به این سوال این گونه پاسخ دهند که این نوع رفتار تنها مختص به جهان توسعه نیافته و بدوی است. جهانی که هنوز پروسه مدرن شدن را به درستی طی نکرده و غالبا انگشت اشاره شان به سمت کشورهای اسلامی است. اما واقعیت این است که گرچه در بسیاری از کشورهای توسعه یافته دیگر این نوع برخورد با همنوعان، بسیار کمتر دیده میشود، ولی خارج از مرزهای ملی، همان انسانهای مدرن نیز نسبت به همنوعان غیر هموطن، به همان میزان بیرحم و سفاک هستند. شاید تفاوت تنها در نوع و به کار بردن ابزارها باشد. در سوریه کسی با چاقو سر میبرد و خلبانی با فشار دادن یک دکمه، دهها نفر را تکه تکه میکند.
باوجود این همه تغییرات در جهان و زیست انسانها، این چه چیزی است که ثابت مانده است تا انسان رفتارش با همنوع خود چندان تغییر نکند؟ به نظر میرسد پاسخ این سوال را باید در ایدئولوژی یافت.
برای ایدئولوژی تعریفهای بسیاری آوردهاند، اما سادهترین تعریف آن را میتوان تعطیل شدن تفکر و سپردن عنان مغز به دست ایدئولوگ دانست. ایدئولوگ معتقد است، آنچه که میگوید عین حقیقت است و هرآنچه جز این است گمراهی و ظلال و با به هم چسباندن سه بخش گزاره، ایدئولوژی را صورت میدهد: اهداف، احکام و پاداش-مجازات. در بخش اهداف ابتدا مشخص میشود که ایدئولوژی به دنبال چه چیزی است و غایتش کجاست. در بخش احکام دستور العملهایی که باید انجام شود تا اهداف محقق شوند، میآید، و نهایتا گفته میشود که کسانی که به دستورالعملها عمل کنند، پاداش میگیرند و آنانکه بدان عمل نورزند، مستوجب مجازات هستند.
و به همین سادگی، انسانهایی که توان تفکر را در خود نمیبینند یا مطلقا مقهور عظمت ایدئولوگ هستند، به طور کامل درهای مغز خود را به روی ایدئولوژی میگشایند و از آن پس این ایدئولوژی است که به جسمشان فرمان میدهد و در راه اهداف ایدئولوژی جسم بی ارزش ترین چیزی است که میتوان از آن گذشت. این همان چیزی است که در سوریه و عراق اتفاق میافتد. کسی میگوید اگر این انسان را، که ایدئولوژی تو را قبول ندارد، سر ببری، او به مجازاتی که حقش است رسیده است، تو گامی در راه هدف متعالی برداشتهای، و اگر در این راه کشته شوی، مستقیما به بهشت وارد خواهی شد، و این پاداش توست.
معادله به همین سادگی شکل میگیرد و فاکتورهای مجهول جایگزین میشوند. اما آنچه که همیشه در مغز بلااستفاده باورمندان به ایدئولوژی مجهول باقی خواهد ماند، بازی بزرگ قدرت است. برای آنکه این بازی بهتر مشخص شود، شاید بهترین نمونه آل سعود باشند.
آل سعود از قرن 18 پیوندی مستحکم با ایدئولوژی وهابیت ایجاد کرد.
آل سعود به مدد ایدئولوگهای وهابی به طور گستردهای سربازگیری کرد و با جنگهای خونین نهایتا در آغاز قرن 20 قدرت را در شبه جزیره عربستان به چنگ آورد. اما از زمانی که پایههای قدرتش مستحکم شد، رفته رفته در لاک محافظه کاری فرو رفت و حتی در مقطعی به شدت در برابر باورمندان مخلص همان ایدئولوژی ایستاد. نتیجه تمام جانفشانیهای کسانی که در راه آن ایدئولوژی جان دادند، همین خاندان آل سعودی است که امروز در ناز و تنعم روزگار را سپری میکنند و فرزندان سعود در زمره ثروتمندترین افراد جهان هستند. در این معامله چه کسی به چه چیزی رسیده است؟ سربازان ایدئولوژی در سودای پاداش، جان دادهاند بلکه در دنیای دیگر دروازههای بهشت را برای خود گشوده باشند و ایدئولوگها به واسطه این جانفشانیها دنیای خود را آباد کردهاند. و این همان بازی قدرت است.
این بازی، یعنی بازی قدرت، معادلهای است که در دو سوی تساویاش، تنها دو گزاره وجود دارد؛ کسانی که در راه ایدئولوژی و پاداشهای موهوم میکشند و کشته میشوند و کسانی که از کشته شدگان پلههایی برای صعود از پلکان قدرت میسازند. این معادله در تمام جهان و برای تمام ایدئولوژیها صادق است، و تفاوت تنها در نوع و جنس پاداشهاست.
آرمان:19روز حیاتی
«19روز حیاتی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم جاوید قربان اوغلی است که در آن میخوانید؛وین6 در حالی آغاز میشود که به نظر میرسد دو طرف مذاکرهکننده، یعنی ایران و 1+5 خواهان حل واقعی مسئله هستهای هستند. اگر ماحصل مذاکرات در وین به اعتماد طرفین نسبت به اقدامات یکدیگر ختم شود، همگان شاهد توافقی پایدار و جامع خواهند بود.اعضای 1+5 در طول مذاکرات وین متوجه میشوند که ایران به دنبال سلاح هستهای نیست و تلاشهای این کشور در چارچوب دستیابی به انرژی صلحآمیز است. طبعا وجود نیتی غیر از آنچه ایران در تریبونهای رسمیاش اعلام میکند گفتوگوهای هستهای را به شکست میکشاند؛ این رویکرد دقیقا همان دغدغهای است که ذهن اعضای 1+5 را به خود مشغول میکند.
اعضای1+5 از مدتها پیش به دنبال راستیآزمایی پرونده هستهای ایران بودند و مشروح گفتوگوهای وین و پیش از آن ژنو نشاندهنده این دغدغه بود. همین دغدغه موجب شد تا اعضای 1+5 و به خصوص لیدر آنها، آمریکا گفتوگوهای وین را جدی بگیرند.
در این سوی میدان، یعنی در ایران؛ بهرغم رفتارهایی که برخی از فعالان سیاسی، تحت عنوان نگرانی و دلواپسی از توافقات هستهای در طول چند ماه اخیر به راه انداختند به نظر میرسد وحدت مسئولان بر ادامه گفتوگوها و به ثمر نشستن آن استوار است. بنابراین در درجه اول دو طرف اراده توافق نهایی را دارند اما مسئلهای که ذهن تحلیلگران را به خود مشغول میکند طولانی شدن مذاکرات است. در پاسخ به بحث، باید در ابتدای چند نکته را مدنظر داشت؛ نکته اول درخصوص خود پرونده هستهای ایران است.
این پرونده اکنون تبدیل به یک بحران شده است. در طول 10سال اخیر، 6 قطعنامه سازمان ملل به برگهای این پرونده اضافه شد و در عین حال طی چند سال گذشته پرونده هستهای راه شورای امنیت سازمان ملل را در پیش گرفت. بنابراین نباید انتظار داشت، پروندهای هستهای ایران که در عین حال حواشی فراوانی به خاطر عملکردهای گذشته دارد به سرعت به نتیجه برسد. با توجه به انتظاراتی که دو طرف از گفتوگوها دارند میتوان ادعا کرد توافق جامع هستهای؛ همان درک متقابل دو طرف از مواضع و رویکردهای یکدیگر است. بنابراین برای رسیدن به درک متقابل، مذاکره کنندگان نیازمند گفتوگو هستند. هر چند گفتوگوها به درازا بکشد.
از سوی دیگر 19روز مذاکره؛ این فرصت را برای دو طرف فراهم میکند تا به بررسی کارشناسی توافقنامه جامع بپردازند تا در نهایت دو طرف، با رویکرد و دیدگاهی مشترک توافقنامهای را امضا کنند که در نهایت متضمن عادی شدن پرونده هستهای ایران است. نکته دوم که فراتر از خواست ایران و 1+5 است، رویکرد جریانهای حاضر در محیط بین الملل است. همگان شاهد فریادهای خشمگین بنیامین نتانیاهو هستند، بیتردید صهیونیسم جهانی بر تلاش خود برای ناکام گذاشتن وین6 روزبهروز میافزاید. پربیراه نیست اگر بگوییم در بحران هستهای کشورمان نقش اسرائیل تعیین کننده است؛ این کشور به همراه همپیمانان خود از تمام ابزار لازم برای به شکست کشاندن گفتوگوها بهره میگیرد.
بنابراین لازم است دو طرف در عین هوشیاری، مذاکرات را به گونهای هدایت کنند که منافع ملی دو طرف حفظ شود. نکته سوم، نگاه خوشبینانه به آینده مذاکرات است، آنچه از مذاکرات محرمانه در خصوص تعداد سانتریفیوژها در اختیار رسانهها قرار گرفته نشان دهنده تعامل دو طرف مذاکرهکننده برای ادامه مذاکرات است. ایران و غرب اکنون در شرایطی قرار گرفتهاند که میتوان به ثمربخش بودن مذاکرات وین6 امید بست. بیتردید مذاکرات فشرده وین فرصت طلایی ایران و 1+5 برای توافق است.
ابتکار:قسمهای رییس جمهور!
«قسمهای رییس جمهور!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم شایان ربیعی است که در آن میخوانید؛قسمهای«ولله، بالله و تالله» رییس جمهور در جمع صنعتگران و سرمایهگذارانی که مارگزیده دوران قبل هستند، گویای تلاش وی و تیم وزیرانش برای بازگرداندن اعتماد فعالان اقتصادی و البته به طور کلی اعتماد عمومی به دولت است.
روحانی در واقع با این ادبیات با ملتی سخن میگوید که او را برای رهایی از وضعیت پیشین انتخاب کرده است و هر بار در قالب سخنرانیها، سفرهای استانی و نشستهای خبری سعی دارد تا بیان کند که دیگر نه هشت سال دولت قبل تکرار میشود و نه چینی شکست خورده تحریمها به روز اول برمیگردد.
روحانی در مدتی نزدیک به یک سال از رییس جمهور شدنش، سعی کرده است در همه حوزهها به ویژه در سیاست خارجی، مدیریت اقتصادی و توسعه فضای فرهنگی تفاوتهای رویکری و عملکردیاش را با دولت قبل مشخص کند و در این راه البته موفقیتهای بزرگی هم داشته است اما با این وجود سؤال اینجاست که چرا وی برای جلب اعتماد عمومی ناچار به قسم خوردن شده است؟
این پرسش مهمی است و پاسخ به آن نیازمند ورق زدن تاریخ هشت ساله اخیر کشور و مرور حوادث و اتفاقهایی است که در نزدیک به 3000 روز در دولت احمدینژاد به وقوع پیوست.
برای توضیح بیشتر در این باره باید یادآوری کرد که سال 91 دکتر مسعود نیلی، اقتصاد دان، در گفتوگو با یکی از رسانهها گفته بود که برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور «دعا» میکند! و به طور ضمنی اشاره کرده بود که دیگر اوضاع اقتصادی کشور قابل کنترل نیست.
در این باره حتی خبرهایی منتشر یا دهان به دهان پخش میشد که کارشناسان اقتصادی و سیاسی دیگری نیز در همین دوران برای بهبود اوضاع دست به دامن دعا و نذر و نیاز شدهاند.
با این اوصاف میتوانید دریابید که وقتی کارشاسان و متخصصان اقتصادی و سیاسی کشور تا این سطح در حاشیه قرار میگیرند و کنترل و اداره امور اجرایی کشور را از دست رفته میپندارند، مردم به عنوان قربانیان مستقیم سیاستهای غیراصولی وشتابزده چه حال و روزی ممکن است داشته باشند.
طبیعی است که جامعه ایرانی در دوره هشت ساله احمدینژاد با سرعت زیادی در سراشیبی «اعتماد به دولت» قرار گرفته است و این سراشیبی هشت ساله نه تنها بسیار آسیبزا و بحرانزا بوده است، بلکه رهایی از آن نیز در کوتاه مدت امکانپذیر نیست و دولت تدبیر و امید، مجبور است میراثدار بیاعتمادیهایی باشد که مردم نسبت احمدینژاد و دولتش داشتند.
تاکید رهبر انقلاب در آستانه انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری، در این باره که هر کسی که ایران و انقلاب را دوست دارد در انتخابات شرکت کند، خود گویای این مهم است که دولت دهم، سهم بسیار گستردهای از اعتماد مردم به دولت را از بین برده بود.
مردمی که در دوران هشت سال دفاع مقدس از روز نخست تا روز پایان جنگ، جان خود و فرزندانشان را در راه وطن و وافاداری به انقلابشان فدا کردند، انتظار میرفت که برای آبادانی و عمرانی کشور در دوره حاضر از 45 هزار تومان یارانه نقدیشان بگذرند، اما همچنان که رفت، افول اعتماد به دولت در دوره احمدینژاد و نهادینه شدن آن در طول هشت سال، موجب شد تا کمتر کسی از دریافت یارانه انصراف دهد.
با درک این شرایط میتوان اضطرار موجود در سخنان رییس دولت تدبیرو امید و قسمهای وی را تحلیل و تفسیر کرد چرا که یاد کردن قسم برای جلب اعتماد انجام میگیرد، هرچقدر شکاف بی اعتمادی عمیقتر، گوینده در تأکید کلام، بیشتر به قسم متوسل میشود. رییس جمهوری در این سخنرانی مجبور شد سه بار از واژه جلاله برای قسم یاد کند.
او ملتی را خطاب قسمهای خود قرار داده است که چشم امیدشان برای رهایی از این بی اعتمادی به خود اوست!
اما در این میان بازار مخالفان دولت برای گسترش این بی اعتمادی و انتساب آن به خود دولت یازدهم، داغ است.
کسانی که هشت سال تمام، بانی و باعث بی اعتمادی دولت و ملت شدند و موجب شدند تا هزینه بی تدبیری آنها را مردم و نظام پرداخت کنند، هم اکنون با نقاب و بی نقاب دوباره به میدان آمده اند تا آب را گلآلود کرده و برای خود ماهی بگیرند! و از آب روشن این روزهای کشور، دلواپس هستند.
دنیای اقتصاد:مشکل از کجا آغاز شد؟
«مشکل از کجا آغاز شد؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر موسی غنینژاد است که در آن میخوانید؛در مراسم گرامیداشت روز صنعت، رئیسجمهور محترم پرسشهای مهمی را درخصوص علل توسعهنیافتگی صنعت در ایران مطرح کردند که جای تامل بسیار دارد. ایشان بحق بر نادرستی حمایت بیقید و شرط از برخی صنایع و تداوم توسعه نیافتگی و غیررقابتی بودن آنها تاکید ورزیدند. جای بسی خوشوقتی است که بالاترین مقام اجرایی کشور، واقعیت سیاستهای نادرست حمایت از صنایع عمدتا دولتی را به صراحت بیان کردهاند. امید است اصلاح این سیاستها را نیز به جد در دستور کار قرار دهند، اما باید اذعان کرد که سیاستهای صنعتی نامناسب دولتی منحصربهاین مورد نیست.
درست است که ایشان به برخی «محدودیتهای غیرعقلانی و ناصحیح» در زمینه تولید و صنعت نیز اشاره کردهاند، اما به روشنی همه این موارد را احصا نفرمودهاند. معلوم نیست رئیسجمهور محترم تا چه اندازه به ابعاد نقش بازدارنده مقررات و دیوانسالاری دولتی اشراف دارند. لازم به ذکر است که هماکنون پس از قریب یکسال که از استقرار دولت یازدهم میگذرد، اقدام موثر و چشمگیری در جهت مقرراتزدایی در درون دستگاههای دولتی ذیربط بهویژه وزارت صنعت، معدن و تجارت صورت نگرفته است. ارگانهای دولتی کماکان به قیمتگذاری و مداخلات بازدارنده در اغلب بازارها مشغول هستند. تا زمانی که قوانین عوض نشوند و مقرراتزدایی با جدیت دنبال نشود، صرف بیان کلیات راه به جایی نخواهد برد.
صنعت ما زمانی رقابتی شده و حرفی برای گفتن در عرصه جهانی خواهد داشت که از یکسو، حمایتهای بیحساب و کتاب از آن برداشته شود و از سوی دیگر، دولت از قیمتگذاری و مداخله در امور آنها واقعا خودداری کند.
مشکل از آنجا آغاز شد که دولتها به بهانه حمایت از تولیدکنندگان و مصرفکنندگان منابع خود مانند حاملهای انرژی و منابع دیگران مانند پساندازهای بانکی مردم را به قیمتهای بسیار پایینتر از قیمتهای واقعی بازار در اختیار تولیدکنندگان قرار دادند و به همین دلیل مدعی کنترل قیمت و مقرراتگذاری روی کالاها و خدمات آنها شدند. اما طرفه اینکه مداخلات خود را به همه بخشها و بازارها گسترش دادند؛ بهطوریکه در بخشهایی که هیچ یارانه دولتی هم پرداخت نمیشود دولت مداخله کرده و قیمتگذاری میکند.
برای حل این معضل بهتر است دولت محترم طی برنامهریزی مدونی یارانههای خود به بخش تولید را به تدریج کم کند و نهایتا به صفر برساند تا دیگر بهانهای برای مداخله و قیمتگذاری نماند، اما پیش از این و در کوتاهمدت بهتر است دولت از تعیین قیمت برای منابع دیگران که هیچ یارانهای از دولت دریافت نمیکنند، احتراز کند. قیمتگذاری بر پساندازهای مردم (تعیین نرخ سود سپردهها) و کالاها و خدماتی که بیرون از حوزه یارانهای دولت تولید میشوند نه به لحاظ اقتصادی جایز است و نه به لحاظ اخلاقی و شرعی. امیدواریم دولت محترم اقدام عاجل درخصوص این نوع کالاها و خدمات انجام دهد. این اقدام بهرغم اینکه هیچ هزینه مالی برای دولت ندارد، میتواند به رونق فعالیتهای بنگاههای کوچک و متوسط و نهایتا بیرون آمدن از رکود بهطور موثری کمک کند.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد