سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
هورامان نام ناحیهایست که در غرب استانهای کردستان و کرمانشاه واقع شده است. این ناحیه به چهار بخش تقسیم رزاب، لهون، تخت و شامیان تقسیم میشوند. این چهار بخش به ترتیب در شرق، غرب، مرکز و شمال هورامان قرار گفتهاند. در دورۀ بعد از اسلام هورامان تخت تا پایان دورۀ صفویان مرکز حکومت حاکمان هورامان بوده است که از سال 393ق/ 1002م در این ناحیه به قدرت رسیدند. در دورۀ صفویان هورامان تیول و الکای شه صفوی بوده و والی کردستان حق دخالت در این ناحیه را نداشته است. اما با سقوط صفویان هورامان لهون و تخت از هم جدا شدند. در دورۀ قاجار هورامان تخت و لهون دو بلوک از بلوکات هیجدهگانۀ کردستان را تشکیل میدادند. شامیان همواره زیر سلطۀ حاکم هورامان تخت بود. و رزاب هم به عنوان نزدیکترین بخش هورامان به کردستان یکی از بلوکات اردلانها را تشکیل میداد که جدای از دیگر نواحی هورامان اداره میشد.
با این که هورامان از لحاظ تقسیمات اداری و سیاسی جزء حکومت اردلانهای کردستان بود. اما منابع تاریخنگاری محلی کردستان هم تأیید کردهاند که حاکمان این ناحیه حاضر به اطلاعت از والیان اردلان نبودند. در دورۀ ناصرالدینشاه، حسن سلطان حاکم هورامان تخت و محمد سعید سلطان حاکم هورامان لهون چندین بار بر ضد والیان اردلان شورش کردند. شورشی که سرانجام در سال 1286ق/ 1869م تنها با درخواست فرهاد میرزا والی کردستان از نیروهای مرکز شکست خورد.
با قتل ناصرالدینشاه در سال 1313ق/ 1896م، غارت و چپاولگری بسیاری از ولایات را فرا گرفت. هورامان تخت در این دوره همواره از سوی حاکم کردستان به حاکم مریوان سپرده میشد، اما هورامان تخت عملاً تا پایان سلسلۀ قاجار از سوی طوایف (حسن سلطانی، مصطفی سلطانی و بهرام بیگی) و هورامان لهون توسط نوادگان محمد سعید سلطان اداره میشد.
دربارۀ پیشینۀ تحقیق مزبور باید گفت: در این زمینه پژوهشی صورت نگرفته است و منابع تاریخی هم در این باره مطلبی ارائه نمیدهند. در نتیجه در این پژوهش سعی شده است با تکیه بر دو منظومۀ دستنویس1 به جا مانده از ملا شریف بیسارانی و بررسی و تحلیل آنها، اول با تکیه بر نسخۀ جنگ (75 بیت) به جنگ تفنگچیهای هورامان با قوای روس پرداخته شود و سپس با تکیه بر نسخۀ قحطی (31 بیت) به قحطی و غارتگریهای پس از جنگ در هورامان پرداخته شود.
اوضاع هورامان پیش از جنگ جهانی اول
در سال 1314ق/ 1897م با به قدرت رسیدن مظفرالدین شاه، ابوالفتح میرزا سالارالدوله فرزند شاه به حکومت کردستان منصوب شد. وی حاج فتحالملک حاکم هورامان و مریوان را در مقامش ابقا کرد. از زمان سرکوب شورش هورامان در سال 1286ق/ 1869م بخشهای مختلف هورامان غیر از هورامان لهون توسط سه طایفۀ حسن سلطانی، مصطفی سلطانی و بهرام بیگی اداره میشد.2 در همین دوره با قتل یکی از سادات روستای سروآباد توسط احمدخان فرزند عزیزخان از خانهای بهرام بیگی، وارثان مقتول دادخواهی خود را به نزد سالارالدوله بردند. عباسقلی سلطان سرکردۀ طایفۀ مصطفی سلطانی قاتلین را به فراشان سالارالدوله تحویل داد، اما محمود خان دزلی بردار احمدخان آنها را از دست فراشان نجات داد. در پی این حاج فتحالملک و افواج کردستان و تفنگچیهای سقز و بانه مأمور سرکوبی پسران عزیز سلطان شدند اما با عزل سالارالدوله و جایگزینی جلالالدوله به جای وی، مأموران اعزام شدده به هورامان بازگشتند (هورامی، 1386: 608 - 609).
در همین دوره در هورامان لهون جعفر سلطان از فرزندان محمد سعید سلطان (رهبر لهونیها در شورش هورامان) حکومت میکرد. اختلاف مجید بیگ پسر برزو بیگ و نوۀ حسن سلطان از طایفۀ حسن سلطانی با لهونیها باعث درگیری داخلی بین نواحی مختلف هورامان شد. در مقابل هورامان لهون، محمودخان دزلی سرکردۀ بهرام بیگیها، عباسقلی سلطان سرکردۀ مصطفی سلطانیها و برخی از طوایف مریوان هم به جانبداری از طایفۀ حسن سلطانی پرداختند. در اولین برخورد قوای لهون به سوی نوسود مقر جعفر سلطان عقبنشینی کرد. برخی اقدامات محمودخان دزلی باعث کنار رفتن قوای مصطفیسلطانیها شد. این امر دلیل حملۀ جعفر سلطان به سوی هانهگرمله شد که توسط قوای هورامان تخت تصرف شده بود. در نتیجۀ جنگی که روی داد 70 نفر کشته شدند (همان: 613 - 614).
از دیگر وقایع این دوره میتوان به درگیریهای مکرر قوای لهون با عثمانیها اشاره کرد. پادگانهای ترک در روستای تویله با مساعدت دولت ایران به سوی لهون حملهور شده و عدۀ زیادی از لهونیها به سوی هورامان تخت عقب نشستند. اما اندکی بعد با اشغال بغداد توسط قوای انگلیس، عثمانیها هورامان لهون را تخلیه کردند. در نتیجه لهونیها آنها را تا حلبجه تعقیب کردند. این امر باعث احترام جعفر سلطان از سوی مقامات انگلیسی شد (همان: 615 - 616).
از وقایع مهم دیگر این دوره که خوانین هورامان را هم درگیر کرد، میتوان از شورش سالارالدوله حاکم سابق کردستان یاد کرد. سالارالدوله همواره در دورۀ حکومتش در نواحی مختلف از جمله در کردستان به دنبال گرفتن ولیعهدی از برادرش محمد علی میرزا بود. در نتیجه وی از کردستان به سوی تهران حرکت کرد تا به هدف خود جامۀ عمل بپوشاند، ولی از قشون دولتی شکست خورد و دستگیر شد (عنایت، 1383 : 85 - 86). مظفرالدینشاه مدت کوتاهی پس از امضای فرمان مشروطیت در 24 ذیالقعده 1324ق/ نوامبر 1906م درگذشت و ولیعهد محمد علی میرزا از آذربایجان به تهران آمد و به تخت سلطنت نشست. او از همان روزهای آغاز سلطنت خود کینه و بیاحترامی خود را به مشروطهخواهان با دعوت نکردن از نمایندگان مجلس در جشن تاجگذاریش نشان داد. و روز به روز به طرُق مختلف با مجلسیان و مشروطه خواهان کشمکش داشت تا این که سرانجام پس از دو سال جدال با مشروطه خواهان در 23جمادیالاول 1326ق/ ژوئن 1908ممجلس شورای ملی را به توپ بست و به قتلعام نمایندگان مجلس و مشروطه خواهان پرداخت (نوایی، 2535 : 66 - 69). مشروطهخواهان و آزادیخواهان نیز پیش از این چون اعتمادی به محمد علیشاه نداشتند برای تقویت خود و ضعیف ساختن دستگاه استبدادی به فکر افتادند از وجود سالارالدوله در برابر محمد علیشاه استفاده کنند (معتمدی، 1374 : 201).
پس از فتح تهران توسط آزادیخواهان با وجود کمکهای سالارالدوله به آنها در زمانی که در زندان و تبعید بود، آزادیخواهان پس از خلع محمد علی شاه، پسرش احمد شاه را به جای او نشاندند و عضدالملک را به نیابت سلطنت برگزیدند. این پیشدرآمد باعث تغییر عقیدۀ سالارالدوله شده و هنگامی که برادرش محمد علی شاه مخلوع به تحریک دولت روس اقداماتی برای بازگشت به حکومت انجام داد وی نیز از غرب عازم تهران شد (همان: 87). در ناحیۀ غرب، سالارالدوله به ویژه با خوانین لرستان قرابت نسبی داشت و عشایر دیگر چون هورامیها و مریوانیها هم به وی پیوستند (معجزی، 1380 : 430). سالارالدوله احتمالاَ به منظور همراه کردن هورامیها در شعبان 1330ه.ق وارد هورامان شد (همان: 516). البته خبر حضور سالارالدوله در هورامان در روزنامۀ عینالسلطنه نیز منعکس شده است (عینالسلطنه، 1374 : 5/ 3759).
به استثنای قوای هورامان تخت که از همراهی با سالارالدوله سر باز زدند، قوایی مرکب از جاف، جعفر سلطانی، مریوانی و سردار رشید اردلانی و طوایف و ایلات سردشت، سقز، مکریان، بانه و چند تن از مشایخ از جمله شیخ علاءالدین برای استمداد سالارالدوله تشکیل شد (هورامی، 1386: 616). سالارالدوله پس از تسخیر کرمانشاه و کردستان به همدان آمد و در آنجا سواران بختیاری را که برای جلوگیری او آمده بودند شکست داد و از راه قم و ساوه به تهران عزیمت کرد (معجزی، 1380 : 486). سالارالدوله در میانۀ راه از حشمتالملک سنندجی مشکوک شد و محمود خان کانی سانانی را مأمور خلع او کرد. پس از زد و خورد جزئی و کشته شدن چند نفر از نیروهای حشمتالملک، بالاخره حشمتالملک دستگیر و به همراه بردارش به سالارالدوله تحویل داده شد (هورامی، 1386: 617). دولت مرکزی با زحمت زیاد و هزار سوار مسلح فراهم کرده به سرکردگی یپرم و سردار بهادر به مقابلۀ سالارالدوله فرستاد. قوای سالارالدوله در فاصلۀ میان قم و نوبران در 90 مایلی جنوب شرق تهران با دادن پانصد نفر تلفات شکست خورد و خود وی به سرحد عراق فرار کرد و در بغداد متواری شد. آن گونه که منابع گزارش کردهاند پس از شکست قوای سالارالدوله، علی رضا گروسی و جعفر سلطان هورامی به کمک قوای شکست خورده آمده و مانع دستگیری سالارالدوله و کشتن و اسیر گرفتن تمام اردو شد (معجزی، 1380 : 486). سالارالدوله پس از شکست در سال 1330ه.ق مجدداً به عباسقلی سلطان و خوانین رزاب پناه برد و با وجود وساطت سردار رشید، عبدالکریم بیگ وکیل جوانرود و فتاح سعید ولدبیگی، هورامیها حاضر به کمک به او نشدند. همزمان با آن مردوخ کردستانی امام جمعۀ سنندج نزد عباسقلی سلطان و خوانین رزاب آمد و واقعۀ دستگیری مشیر دیوان را به وسیلۀ بختیاریها در سنندج برای او تعریف کرد. پس از این عباسقلی سلطان در رأس دو هزار تفنگچی به منظور راندن بختیاریها از سنندج و آزاد کردن مشیر دیوان به سوی سنندج حرکت کرد. اما بختیاریها به محض اطلاع از آمدن آنان، شهر را تخلیه و مشیر دیوان را به تهران بردند (هورامی، 1386: 617).
جنگ جهانی اول و عشایر غرب ایران
با شروع جنگ جهانی اول، روسها، انگلیسها و عثمانیها همگی به عنوان بخشی از استراتژی نظامی خود، سیاستهایی را دنبال میکردند که هدفشان تحریک یا تشدید دشمنیهای موجود بین گروههای قومی و مذهبی گوناگون در منطقه بود. در مقابل احساسات ضد روسی و ضد انگلیسی، برخی دموکراتهای ایران، آلمانها را متحدان درخوری تلقی میکردند. در نتیجه بریتانیاییها و روسها نسبت به فعالیت دموکراتها به طرفداری از آلمان بدگمان بودند و تصمیم گرفتند بر تعداد نیروهای اشغالگر خود بیفزایند. نمایندگان حزب دموکرات پس از تشکیل کمیتۀ دفاع ملی در قم و پس از آن تشکیل دولت موقت ایران در کرمانشاه، موفق شدند برخی از شهرهای غربی کشور مانند همدان، کردستان، ملایر، تویسرکان، گروس و بروجرد را زیر سیطرۀ قدرت خود در آوردند (اتابکی، 1387: 15).
از طرفی سه ماه پس از آغاز جنگ جهانی اول، امپراتوری عثمانی به تشویق انور پاشا به طرفداری از آلمان وارد جنگ شد. انور پاشا، وزیر جنگ عثمانی، عقیده داشت که عثمانیها با اتحاد با آلمان، روزنۀ امیدی خواهند داشت که جلوی فروپاشی امپراتوریشان را بگیرند و برخی از سرزمینهای از دست رفتهشان را پس بگیرند (همان: 51). ترکها نیز به دولت ایران اعلام کردند که انگیزه یا نقشۀ پنهانی در ایران ندارند. همچنین جهتگیری اسلامی که آنها به رابطۀ خود با ایرانیان داده بودند، بیشک به منظور کاهش بدگمانیهای ایرانیان بود. با وجود این، شکایت در مورد رفتار ترکها به ویژه در امور داخلی ایران بسیار بود؛ آنها میکوشیدند برای ولایتهای مختلف والی تعیین کنند یا با افراد غیر مسئول تماس برقرار سازند. اما در مجموع رابطۀ با ترکها راحتتر از رابطه با نادولنی، نمایندۀ آلمانها در کرمانشاه بود (همان: 41).
همانگونه که ملا شریف در شعر خود یادآور شده و اسناد این دوره هم نشان میدهند، طوایف متعدد در غرب ایران در این زمان و در نبود یک حکومت متمرکز در برخورد با نیروهای متفق و متحد، مستقل عمل میکردند. نکتۀ قابل ذکر در این زمان، حضور نیروهای عثمانی و پیشروی آنها به سوی کرمانشاه است. گزارشات وزارت داخله نشان میدهد که در این زمان نیروهای متحد در کرمانشاه به قدری فعال بودند که امیر افخم والی کرمانشاه برای رفع اختلافات مرزی ایران و عثمانی، از وزرای مختار آلمان و اتریش دعوت به عمل میآورد (بیات، 1369: 39). مسئله زمانی اهمیت پیدا میکند که بدانیم تا پیش از این همواره رفع اختلافات مرزی بین دو کشور ایران و عثمانی با حضور نمایندههای انگلیس و روسیه حل و فصل میشد. این موارد را میتوان در کتاب رسالۀ تحقیقات سرحدیه میرزا جعفر خان مشیرالدوله، به وضوح مشاهده کرد (ر.ک: مشیرالدوله، رسالۀ تحقیقات سرحدیه، 1348).
به واقع حملۀ متفقین، ایران را دچار هرج و مرج سیاسی کرده بود و رجال کشور همه با یکدیگر اختلاف نظر داشتند. دولت نیز در خارج از تهران اقتداری نداشت. دموکراتها که کانیتس، وابستۀ نظامی آلمانها، روی آنها بسیار حساب میکرد، در عمل نشان دادند که نه قدرت برآوردن مواعید خود را داشتند و نه قابلیت آن را. رؤسای بزرگ عشایر به ویژه در غرب ایران نیز از قدرت بسیار برخودار بودند و منافع شخصی را بر میهنپرستی ترجیح میدادند. کانیتس هم سعی میکرد این رؤسا را با اهدای پول، اسلحه و وعدۀ فرا رسیدن هدایای دیگر، جلب کند، ولی او تا آن زمان هنوز با موفقیت چندانی روبرو نشده بود. رؤسای مذکور با روسها و انگلیسیها نیز مذاکراتی داشتند و ظاهراً بر آن بودند که طرف نیروی قویتر را بگیرند. علاوه بر این، اهداف ترکها و آلمانها نیز با یکدیگر مغایرت اصولی داشت و نمایندگانشان همیشه در مورد خطمشیهای متخذه، اختلاف نظر داشتند. این اختلاف نظر حتی بر گروههای ایرانی و از آن جمله عشایر و طوایف طرفدار آنها تأثیر گذاشته بود، گروهی به هواداری از ترکها مشغول بودند و گروه دیگر آلمانخواه محسوب میشدند (مابرلی، 1369: 182).
از سویی روسها در جمادیالثانی 1334هـ.ق/ آوریل 1916م به فرماندهی باراتف به سوی غرب ایران پیشروی کردند. علاوه بر نیروها و توپهایی که روسها در فاصلۀ کرمانشاه و کرند مستقر کردند، چند ستون از نیروها در حدود چهار هزار نفر و ده عراده توپ را نیز در اطراف کنگاور، بروجرد و کردستان مستقر کردند (همان: 212 - 213). البته پیش از این در ماه جمادیالاول/ مارس نیروی منظم ارتش عثمانی که تا آن زمان هشت گردان از آنها در ایران مستقر شده بودند، موفق شدند یک واحد جلودار ارتش روسیه را از کرند پس برانند (همان: 203). در ماه شعبان 1334هـ.ق/ مه 1916م تهاجم جدیدی از سوی روسیه به طرف رواندز به منظور کاستن از فشار بر نیروهای بریتانیا و بینالنهرین سفلی صورت گرفت. این تهاجم بعد از چهار هفته متوقف شد، اما باز کُردهای ایران را بر سر دو راهی قرار داد. کُردها در مقام مقایسه با روسها، باز ترکها را کم خطرتر دانستند؛ بنابر این مانع از ضد حملۀ ترکها در ماههای شوال و ذیقعده/ ژوئیه و اوت نشدند (مکداول، 1386: 200). نیروهای عثمانی در زد و خوردی شدید، بالاخره در ذیقعدۀ 1334ق./ اوت 1916م. موفق شدند کرمانشاه را از دست روسها پس بگیرند؛ به همین دلیل روسها به همدان عقبنشینی کردند (مابرلی، 1369: 96). در همین زمان روسها در پی این بودند تا از طریق جلب مساعدت دولت ایران، طوایف غرب را به همکاری با متفقین برانگیزند، به هر صورت این اقدام عملی، اما دشوار بود (همان: 254).
باید دانست که پیش از این هم طوایف این منطقه به عوامل عثمانی واکنش مساعد نشان داده بودند و علت هم این بود که بریتانیا در صدد جلب آنها بر نیامده بود؛ ظاهراً به این جهت که آلمانیها از دولت ایران حمایت میکردند، اما بیشتر از آن رو که عثمانیها، عشایر را با پول میخریدند. در پی آن، رؤسای عشایر، پیاپی به عثمانیها یادآور میشدند که میتوانند پول بیشتری از روسیه و بریتانیا بگیرند. یک ژنرال آلمانی به این مسئله اعتراض کرده، مینویسد: «آنچه ما در ازاء این هزینۀ فوقالعاده گزاف میگیریم، عملاً بسیار اندک است. جنگجویان قبایل تنها برای تعقیب منافع خود میجنگند» (مکداول، 1386: 200).
از جمله طوایف فعال در سالهای جنگ جهانی اول در غرب کشور ،سنجابیها بودند. سنجابیها در ماه جمادیالاول 1333ق/ مارس 1915م در مندلی، نیروهای رئوف بیگ، فرمانده عثمانی را شکست دادند (مابرلی، 1369: 118). گزارش سرحدداری کرمانشاه در 3 ربیعالثانی 1333ق/ 5 فوریه 1915م. نشاندهندۀ حمایت سنجابیها از نیروهای عثمانی است (بیات، 1369: 27) اما گزارشهای حکومت کرمانشاه در اواخر همین ماه نشان میدهد که سنجابیها بر خلاف دیگر عشایر و با اینکه برخی از مراتع آنها در خاک عثمانی واقع شده بود، مخالف حضور نیروهای عثمانی در کرمانشاه بودند و بارها با عشایر طرفدار عثمانی درگیر شدند (همان: 34). اختلاف و درگیری آنها با نیروهای عثمانی گاهی تا آنجا پیش میرفت که نمایندگان آلمان واسطۀ صلحشان میشدند. سنجابیها معتقد بودند اگر با دولت دربیفتند، مورد لعن خواهند بود. آنها پیشتر روشن ساخته بودند که با هر گونه تجاوزی که بیطرفی ایران را نقض کند، به مخالفت بر خواهند خاست و بر آن شدند با پیشروی نیروهای انگلیس مقابله کنند. رفتار روسها پیش از این، آنها را از متفقین بیگانه کرده بود و به همین دلیل با سیاست آلمان همکاری کرده و در 1336هـ.ق/ 1917م. تلاش نیروهای روسی و انگلیسی را برای پیوستن به هم با ناکامی مواجه ساخته بودند. کلهرها و گورانها اینک از فرصت استفاده کردند و ائتلافی علیه سنجابیها تشکیل دادند و در نتیجۀ جنگی، سنجابیها 250 نفر و صد هزار سر گوسفند از دست دادند و این ضربۀ اقتصادی و سیاسی شدیدی بر آنها بود (مکداول، 1386: 202). اما باید گفت که سنجابیها هم مانند دیگر عشایر منطقه، بارها مواضع خود را تغییر دادند و حتی چند بار به نفع عثمانیها وارد میدان نبرد با روسها شدند (سلطانی، 1373: 4/ 814).
عشایر جاف هم از دیگر طوایفی بودند که بر خلاف سنجابیها با عثمانیها روابط بهتری داشتند و به گفتۀ ملا شریف در اتحادیه عثمانیها و هورامیها برای نبرد با روسها حاضر بودند. هر چند شیخ مردوخ در کتابش به این مسئله اشارهای نکرده و فقط پس از پایان جنگ و شکست هورامیها است که جافها وارد سنندج میشوند؛ البته یادآوری این نکته لازم است که اساساً بخش بزرگی از عشایر جاف (جاف مرادی) مراتعشان به طور کامل در خاک عثمانی قرار داشت و براساس قراردادهایی که پیش از این، بین ایران و عثمانی بسته شده بود، از ایران جدا شده بودند و فقط برای ییلاق و قشلاق وارد خاک ایران، به ویژه کردستان میشدند. در سال 1333ق/ 1915م. محمود پاشا، رئیس ایل جاف مرادی، با دویست ـ سیصد سوار عشیرۀ جاف، همراه باجلانها، شیخ حمید و جافهای گوران، متجاوز از00 15 نفر به نیروهای عثمانی پیوستند (بیات، 1369: 36).
فشارها و تهدیدات نیروهای عثمانی در حوالی کرمانشاه به حدی زیاد شد که اهالی کرمانشاه در برههای تصمیم گرفتند با برداشتن اسحلۀ دولتی و فراخواندن روسها خود را از دست عثمانیها نجات دهند. پس از این و با وجود انعقاد عهدنامۀ خسروآباد که با حضور مجلسی از نمایندگان دولت عثمانی، آلمان، ایران و اعیان کرمانشاه و نمایندۀ اهالی کرمانشاه بسته شد، مدتی طول نکشید که دوباره اختلافات ظاهر شد و نیروهای عثمانی بیش از پیش به اختلافات دامن زدند (همان: 63 - 64). با وجود این شهر کرمانشاه بارها میان نیروهای متفق و متحد دست به دست شد و کابینۀ حکومت موقت هم که در کرمانشاه تشکیل شده بود، با تصرف کرمانشاه توسط نیروهای روسی روی به بغداد نهاد.
عقبنشینی قوای عثمانی به سوی هورامان
در سال 1333ق/ 1915م. مامانوف رئیس اردوی قزاق در کردستان بود. پس از شکست روسها در محرم 1334ق/ نوامبر 1915م. از سردار رشید و سنجر خان و اهالی روستاهای نواحی کامیاران، آنها پای به فرار میگذارند. در همین زمان مسیو شادو و کاپیتان اوت و مسیو نریمان کنسول آلمان و روز بعد هم محیالدین بیگ فرماندۀ عثمانی وارد سنندج میشوند. در اواخر ماه ربیعالاول/ ژانویه، شیخ علاءالدین با جمعی تفنگچی هورامی و مریوانی وارد سنندج شدند. همچنین علی اکبر خان، سردار مقتدر سنجابی هم با 1500 سوار به شهر میرسد. در 4 ربیعالثانی/ 27 ژانویه، شیخ علاءالدین و تفنگچیهای همراه وی به هورامان بازگشته و فقط علی اکبر خان سنجابی در شهر باقی میماند که در همین زمان خبر میرسد مامانوف در حال بازگشت است. آلمانها پول هنگفتی به علی اکبر خان میدهند تا به مقابلۀ روسها برود، اما در ناحیه پیرمحمد با اختلاف علی اکبر خان با آلمانها بر سر طرح مواد ده گانه (برای حفظ استقلال ایران)، علی اکبر خان به محل سنجاب باز میگردد و حاضر به نبرد با روسها نمیشود (کردستانی، 1351: 2/ 325 - 326).
روز پنجشنبه 27 ربیعالثانی 1334هـ.ق/ 19 فوریه 1916م. محیالدین بیگ فرمانده و محمود بیگ شهبندر عثمانی، افرادی نزد شیخ مردوخ کردستانی فرستاده، اعلام میکنند که نیروهای روسی به زودی وارد شهر خواهند شد و باید به طرف هورامان عقب نشست. افراد مذکور به همراه حاج شیخ عبدالحمید، میرزا فتحالله، حاج ابوالحسن و افرادی دیگر از اتباع عثمانی به طرف هورامان و مریوان حرکت کردند. شیخ مردوخ هم شبِ روز بعد همراه نظامزاده، اسکندزاده و افرادی دیگر، به سوی کرجو حرکت کرد. با ورود مامانوف و قزاقها به سنندج، خانه شیخ مردوخ غارت شده، سالار فاتح که با مامانوف روابط خوبی داشت، از کرجو به سنندج باز میگردد. با وجود افرادی که از سوی سالار فاتح برای بازگرداندن شیخ و همراهانش آمده بودند، آنها از دربند عاشقان به روستای اویهنگ رسیده، پس از آن وارد روستای رزاب شدند.
بر طبق اسناد وزارت داخله، در همین زمان گویا چند نفر به اسم آلمانی در سنندج افرادی را فریب میدهند و با خود به قزوین برده، در آنجا زندانی میکنند. پس از پیگیریها مشخص شد که این افراد روسی بودند (بیات، 1369: 92). در پی آن، حکومت کردستان پیگیر وضع آنها میشود، اما حکومت قزوین در نامهای به وزارت داخله به نمرۀ 701 در تاریخ 6 رجب 1334ق/ 26 آوریل 1916م مینویسد که این افراد آزاد شدهاند. عدهای از آنها ژاندارم و چند نفری هم از ملایر تویسرکان بوده و کردستانی بین آنها نبوده است، ولی چند روز بعد از رهایی این اسرا، روسها شصت نفر به قزوین آوردهاند و اغلب آنها کردستانی هستند و قصد دارند آنها را فردا به بادکوبه روانه کنند.
همانطور که پیش از این اشاره شد، باراتف، رئیس کل قوای روسیه با رسیدن به غرب کشور، مجلسی از عشایر روانسر، جوانرود، سنجابی و گوران تشکیل داده، اتحاد عشایری ترتیب میدهد. از سویی افرادی هم که از سنندج به سوی هورامان رفته بودند، به محمود بیگ در روستای دورود اطلاع داده، محیالدین بیگ فرمانده عثمانیها در پنجوین هم از این قضیه آگاه میشوند. پس از این عوامل، عثمانی و شهبندر عثمانی، خوانین هورامان در خانه محمود خان کانیسانانی در شهر مریوان جمع شدند و پیمان اتحادی را منعقد کردند.
ملا عبدالله هورامی (هورامی) در مورد این واقعه، چنین مینویسد: «مقارن با سال 1334هـ.ق در اثر اشغال سنندج به وسیلۀ قوای روس، روحانیان، فضلا و نامداران، از جمله حاج شیخ عبدالحمید، آیتالله مردوخ و افراد دیگر به رزاب پناهنده شدند. این افراد به وسیلۀ محمود بیگ شهبندر که در قریۀ دورود در جوار رزاب نزد شیخ علاءالدین بود، با محیالدین بیگ، فرمانده قوای عثمانی، در پنجوین ارتباط برقرار نمودند. سپس تمام خوانین رزاب، روحانیون سنندج و مشایخ عظام هورامان و مریوان، شیخ محمود و محیالدین بیگ در خانۀ محمود خان کانی سانان گرد آمده، عقد عشایر و پیمان ناگسستنی بستند» (هورامی، 1386: 618). در این جا باید به یک نکتۀ مهم توجه کرد و آن زیرکی فرماندهان عثمانی است که توانستند از کارکردهای سیاسی، نظامی و اجتماعی نقشبندیه در همراه کردن خوانین هورامان با خود استفاده کنند. از آنجا که آنها احتمال میدادند که نتوانند با خوانین هورامان برای نبرد با قوای روس به توافق برسند قبل از هر چیز به سراغ شیوخ بزرگ هورامان عراق رفته و آنها را واسطۀ این کار قرار دادند. از طرفی با توجه به ارادت خاص خوانین و مردم هورامان به این شیوخ و احتمالاً پیوندهای سببی که بین آنها ایجاد شده بود، خوانین سخنِ شیوخ نقشبندی را پذیرفته و حاضر شدند عثمانیها را در نبرد با قوای روس همراهی کنند.
نگاهی به اشعار ملا شریف بیسارانی و تحلیل و بررسی این ابیات از جهت تاریخی به ویژه تاریخ اجتماعی، میتواند بهتر و دقیقتر این واقعه را به نمایش بگذارد. در این اشعار دغدغههای اجتماعی شاعر آشکارا بیان میشوند. وی بیشتر از مردم میگوید و در اشعارش آنها را مورد خطاب قرار میدهد. ملا شریف بر خلاف شیخ مردوخ، اوضاع اجتماعی جامعۀ به شدت مذهبی هورامان آن دوره را در اشعارش برای خوانندگان یا به قول خودش برادران، ترسیم میکند. وی همچنین داستان شیوخی را بیان میکند که هنوز هم نوادگانشان در هورامان نزد مریدان خود قرب و احترام خاصی دارند. ملا شریف شعرش را اینگونه آغاز میکند:
|
به توفیق ذات خالق و عباد |
|
داستانی جه نو باورین به یاد |
|
در این دو بیت شاعر پس از حمد و ثنای خداوند و هر آنچه رضایت اوست و ضمن صلوات بر محمد مصطفی (ص)، به نوعی از خوانندۀ اشعارش میخواهد که داستان جنگ هورامان و روس را به یاد بیاورد. پس از آن شاعر شرایط و اوضاع و احوالی را که در هورامان پس از حمله روسها شکل گرفته، این گونه برای خواننده ترسیم میکند:
|
لشکرکشی روم پی خاک هورامان |
|
ولایت سوچیا گِردش بی ویران
|
|
یعنی «حمله سربازان روسی به سوی هورامان بر طبق این شعر در سال 1335هـ.ق/ 1917م. روی داده، در حالی که روایات دیگر، این واقعه را مربوط به سال 1334هـ.ق/ 1916م. میدانند. رومیها (روسها) در این سال به خاک هورامان حملهور شدند، ولایات آن را آتش زدند و آنجا را ویران کردند. مردم همه ناراحت بودند. [این حادثه] را برای برادران بیان کنیم تا اوضاع آن دوره را درک کنند و به درگاه خداوند دعا کنند که چنین دورهای را هیچ وقت نبینند؛ از اطاعت خداوند کوتاهی نکنند تا زمان در جهت موافق بسیاری از آنها حرکت کند. در قرآن کریم بیان شده است که ذات خدا زوال ندارد و اینکه خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهند، مگر آنکه آنها خود تغییر دهند... باید زمانی که در تنگنا هستیم، شکر نعمت به جا بیاوریم. پروردگارا! پناهم فقط تویی. روسها در حالی که از شمار خارجند، آمدند (حملهور شدند). خداوندا! ما به درگاه تو شکرگزاریم، شهرها و روستاها پُر از سربازان روسی شد، اما اختیار همه به دست توست، ای دانایی که مکانی برای تو وجود ندارد. در ماه رمضان ولایتها از مردم خالی شدند».
همانگونه که مشاهده میشود، شاعر در بیت اول واژۀ «روم» را برای نیروهای روسی استفاده کرده است. البته این واژه و همچنین واژۀ «توران» در منابع تاریخی ایران به ویژه پس از دورۀ صفویه و از آن جمله در جنگنامۀ نادر، اثر الماسخان کندولهای برای لشکر عثمانی به کار رفته است. اما شاعر در اینجا واژۀ روم را برای نیروهای روسی به کار برده است. شاعر خوانندگان را با لفظ برادران مورد خطاب قرار داده و میگوید آنچه مینویسد برای آنهاست تا با یاد کردن از این دوره و با اطلاعت از خدا ارزش زندگی را بیشتر درک کنند. قدرت خلاقانۀ شاعر در سه بیت پایانی این مبحث بیشتر آشکار میشود، آنجا که در مصرعهای اول ابیات از خدا و ذات بیزوالش میگوید و در مصرعهای بعدی از سربازان روسی و حمله آنها به هورامان. شاعر در اینجا در پی مقدمهچینی برای تقابل قرار دادن خدا و روسها، اسلام و روسها و به معنای بهتر اسلام و کفر است، آنچه در ابیات بعدی به وضوح شاعر آن را آشکار و بیان میکند.
شاعر در ادامه میگوید:
|
اسلام ضعیف بو تمامی یکسر |
|
نه نویژ نه روژ نه صدای اکبر |
|
یعنی «اسلام به طور کامل ضعیف شد و دیگر نماز، روزه و صدای الله اکبری باقی نماند. روسها مردم را با حالت پریشانی فراری دادند و مساجد را تبدیل به اصطبل اسبان کردند. بعضی از مردم با حالت خرابی (پریشانی) گویی که آتش گرفته بودند (بیقرار بودند) و قلب من هم مانند سوختن کباب، صدای کزکز میداد. خداوندا! هرگز آن روزگار را نبینی که مردم همه سرگردان و آواره بودند. سربازان روسی از طرف کاکو زکریا به سوی شیخ عطار حملهور شدند. آنگونه که راوی معتبر نقل میکرد، روسها برای چهل هزار سرباز چادر برپا کرده بودند. پانزده هزار نفر دیگر، از کرجو رو به عاشقان حرکت کردند. در آن زمان عشایر همگی مستقل بوده، به صورت طایفه طایفه مانند بحر بیپایان بودند. این واقعه چنین روی داد و عشایری که دور از هم بودند، دوباره با هم پیمان دوستی بستند. باز عشایر و طوایف هورامی و مریوانی خبردار شدند. رؤسای طایفۀ مریوان دو خان دلیر، یکی از روستای کانیسانان و دیگری از روستای ولهژیر بود. با ذکر خدا، خان سرحد، محمود خان و سلطان احمد هم از روی میل آمدند. صدای فریاد و فغان بلند بود و کیخسرو با اسبی تندرو آمد. از ترس روسها، ولایات از مردم خالی شد؛ زاری و فریاد کمک از رسول خدا بلند بود. به سبب این اوضاع و احوال، همه غمگین شدند و محمود خان از دزلی به سوی گازان آمد. حسن سلطان با فریاد و خشم و همه عشایر سنگلاخ نشین، همچنین طایفۀ کوماسی، به کمک آمدند که رئیس آنها هم بگ بود. ایل و عشایر و بگزادههای روستای رزاب با عجله حملهور شدند. حمد و ثنا برای خداوند که پادشاه جهان است؛ امان از چابکی و چالاکی سواران طایفۀ سنجر. مردم همگی غمگین و ولایات همگی در سکوت فرو رفته بودند. در حالی که عنوان «یا الله» بر پرچم آنها نقش بسته بود، روسیها را از اطراف قشلاق فراری دادند».
دربارۀ فقر و فلاکتی که مردم غرب ایران، در این دوره گرفتار آن شدند و ملا شریف هم در قالب ابیاتی از آن یاد میکند، دیوید مک داول، نویسندۀ تاریخ معاصر کُرد، مینویسد: «...ارتشهاس روس و ترک، روستاها را ویران کرده بودند، به جای سوخت از تیرهای سقف و وسایل چوبی خانهها استفاده کرده بودند و باران و برف زمستان، دیوارهای گِلی بیحفاظ را کامل کرده بود. مزارع بایر مانده بودند و کشاورزانی اگر در محل باقی مانده بودند، به این جهت بود که در اثر گرسنگی، قادر به فرار نبودند» (مکداول، 1386: 203).
همانگونه که مشاهده میشود، در این شعر بیسارانی برخلاف هورامی، به دغدغهها و ناراحتی مردم هورامان توجه کرده است؛ دغدغهای که از دید شاعر چنان بزرگ بوده که آرزو کرده خدا هم آن روزگار را نبیند. او سربازان روسی را کافرانی میداند که در هورامان حتی اسلام مردم را نشانه رفتهاند. شاعر پس از این مینویسد که چهل هزار سرباز روسی از طرف محل کاکو زکریا به سوی شیخ عطار و پانزده هزار نفر دیگر از کرجو به سوی عاشقان حملهور شدند. شاعر همچنین از حضور طوایف مختلف در هورامان و مریوان و از اوضاع و احوال آنها و حتی استقلالشان سخن میگوید و آنها را مانند یک دریای بیپایان میداند که طوایف هورامی، مریوانی ـ با دو رئیس از روستاهای کانیسانان و ولهژیر ـ محمود خان، سلطان احمد و حسن سلطان، کیخسرو و ـ آن گونه که شیخ مردوخ میگوید ـ افراسیاب بیگ، جعفر سلطان و خوانین دیگر، از آن جملهاند. بیسارانی همچنین مینویسد محمود خان از دزلی به سوی گازان آمد و طایفۀ کوماسی (از طوایف مریوان)، عشایر و بیگزادههای رزاب و طایفۀ سنجر.
آغاز جنگ تفنگچیهای هورامان و قوای روس
در 11 رجب 1334ق/ 1 مه 1916م. قسمتی از قوای روس با 20 عراده توپ برای حمله به پنجوین عراق از سنندج به سوی مریوان حرکت کردند. بیدرنگ تفنگچیان هورامان، مریوان و دزلی حرکت کرده، در سه پیچۀ کاکو زکریا با شکست روسها آنها را به عقبنشینی وادار کرده، غنایم قابل ملاحظهای از آنها گرفتند (هورامی، 1386: 618). در پی این پیروزی و در اوایل شعبان/ مه یوسف بیگ فرمانده عثمانی، شیخ حسامالدین، شیخ نجمالدین و شیخ علاءالدین را از هورامان عراق7 حرکت داده، به روستای رزاب آوردند. در آنجا تفنگچیان مریوان، دزلی، هورامان تخت، نفسود و رزاب و ژاورود به هم ملحق شده، در روز 22 شعبان/ 11 ژوئن بیش از چهار هزار نفر تفنگچی به جانب شهر سنندج حرکت کردند. با رسیدن خبری از سوی شاطر مشیر دیوان به قوای هورامان مبنی بر هدف روسها در جهت تصرف گردنۀ آریز، تفنگچیهای مریوان و دزلی (به رهبری محمود خان دزلی) به سرعت خود را به بالای تپه رساندند، در بالای گردنه کمین کردند و بقیه سپاه به سوی سنندج سرازیر شدند (کردستانی، 1351: 2/ 329).
در اولین برخورد تفنگچیهای کوماسی و هورامی در نزدیکی روستای آرندان با جلوداران قوای روس، روسها شکست خوردند و هجده نفر از آنها کشته شدند. اما بیاحتیاطی تفنگچیهای هورامان در تعقیب روسها تا پشت روستای کمیز، باعث روشن شدن توپخانۀ روسها از تپۀ شیخ محمد صادق شد. تفنگچیهای هورامان هم سه قسمت شده، عدهای به سرکردگی شیخ مردوخ در خضر الیاس، عدهای به سرکردگی افراسیاب بیگ در خضر زنده و بقیۀ تفنگچیها به قلۀ کوه آبیدر رفتند. از آنجا که روسها با دوربین، تفنگچیهای هورامان را دنبال میکردند، موفق شدند مواضع آنها را به راحتی به توپ ببندند. در این حال تفنگچیهای رزاوی هم در کمیز شکست خورده، عقبنشینی کردند. تفنگچیهای محمود خان دزلی در بالای کوه در نزدیکی کوه آبیدر، به محض نزدیک شدن سواران روس که در پی تفنگچیهای رزاوی آمده بودند، به آنها شلیک کرده، آنها را به عقبنشینی وادار کردند. مشایخ ساکن در رزاو به محض اینکه خبر شکست هورامیها را شنیدند، به هورامان عراق باز گشتند (همان: 330).
به دنبال این واقعه، قسمتی از سواران روسی از گردنۀ عاشقان گذشتند و در اطراف قریۀ ویس، با تفنگچیهای رزاوی درگیر شدند. در این زد و خورد نیز تنی چند از سواران روسی مقتول و مرکبها و سلاحهای آنها به دست رزاویها افتاد که به رزاو نزد عباسقلی سلطان فرستاده شدند. در این آشفتگی، احمد نام، مشهور به احمد کل اناخی، در رأس عدهای به غارتگری و چپاول و راهزنی پرداخت و به وسیلۀ تفنگچیان دستگیر و به دستور عباسقلی سلطان، در روستای رزاب تیر باران شدند (هورامی، 1386: 619).
روز 27 شعبان/ 16 ژوئن تفنگچیهای هورامان وارد رزاو شدند. از سویی میرزا فتحالله کاتب شهبندری از پنجوین بازگشته، عازم سنندج بود. پس از بازگشت سردار رشید و حاج عارف بیگ با 150 تفنگچی، روز 13 رمضان/ 3 ژوئیه در سنندج جهاد عمومی ضد روسها برپا شد. شیخ علاءالدین و تفنگچیهای رزاو همراه شیخ مردوخ در 21 رمضان/ 9 ژوئیه وارد سنندج شدند. بعد از آن هم سد احمد بابا رسول و جماعتی از جافها وارد سنندج شدند. با وجود این، رزاویها آخر ماه باز میگردند و روسها هم در حملۀ دوباره به شهر ناکام مانده، در حرکت به سوی همدان، گویا در ناحیۀ صلواتآباد از حاج عارف بیگ، جماعتی نظامی عثمانی و شیخ علاءالدین و هورامیها، شکستی دوباره میخورند (کردستانی، 1351: 2/ 331).
ملا شریف بیسارانی، داستان این حمله را چنین روایت میکند:
|
به سر نیزه و به دوسی خنجر |
|
رژیان به ناو هم تمامی یکسر |
|
یعنی «سپاهیان دو طرف با سر نیزه و خنجر به هم رسیده، در هم فرو رفتند. در عرصۀ نبرد و میان نالههای طبل و کوس، میان چهل هزار نفر روسی وارد شدند. صدای الله اکبر به قدری بلند بود که زهرۀ صاحبان ناله و فریاد آب شد. چشم ما هم به آن افتاد و واقعیت همان گونه بود، در حالی که قریب دو ساعت از شب باقی مانده بود. اسلام با حالت ناامیدی از بین رفت، افراد کوماسی آمدند. محمد کریم نامی که به محمد امین معروف بود، از اهالی محلۀ پایین بود. او مردی با وقار و صاحب اخلاص و دانای روزگار و همچنین حسابگر ماهری بود. همه خانهای عشایر را فراخوانده تا اینکه همگی به حضور رسیده و مجلسی برپا کردند. کفارۀ غزا به یقین فرض و واجب است، تا اینکه بدانیم سرانجام کار ما چه خواهد شد. امید ما به ذات خداوند غفار است تا اینکه سپاه کافران را شکست دهیم. همه مجلسیان مشغول ذکر خدا بودند، اما محمد کریم در فکر مکر و حیله [برای شکست سربازان روسی] بود. گفتند که جنگ بین سپاهیان اسلام (هورامانیها) و کفار (روسیها) در عرصه نبرد بسیار شدید است».
«هجوم کافران در عرصۀ نبرد باعث شکست ننگین گروه مسلمانان شد. با وجود این، دو نفر از مردان ابرار و از پاکان امت رسول مختار، مشغول ذکر و راز و نیاز با خدا هستند و در حالی که در حال قیام کردنند، به شدت گریه میکنند. یکی از آنها حسامالدین، شخصی مبارک و اهل یقین است. نفر دوم نجمالدین، شخص مبارک و اهل یقین است. هر دو از مردان بزرگ و از برگزیدگان امام هستند و پیران شریعت پادشاه خیرالایام خداوند هستند. بلکه خداوند حی که همیشه بیدار است، اهالی اسلام را یاری داده و پیروز کند. ای پادشاه معین! (خداوند) دعایم را مستجاب کن و اهالی و گروه اسلام را یاری کن، دستۀ کافران را شکست بده. در این صورت ذکر خدا تا زمان وجود عالم، برپا خواهد ماند. از تقدیر حق و ذات خداوند دانا و سبحان، جنگی بین کافران (روسها) و عثمانی درگرفت. سلطان استانبول با تمام رتبه و مقام بلندی که داشت، کارش تمام شد، یعنی سرنگون شد. لشکر و سپاهیانش به سوی خاک ایران متفرق شدند و ترکمانهای عثمانی سرگردان و آواره شدند».
«جمعی از آن سپاهیان (نیروهای عثمانی) در صحرای بایر، وارد سپاه عشایر هورامان شدند. آنها با جنگ و حیلههای آن آشنا بوده، پشتیبان اهالی اسلام (تفنگچیهای هورامان) شدند. گفتند که عشایر همگی بدانند که آن پرچم (پرچم روسها) از دور کاملاً مشخص است. فرمانده سپاهیان کفار نمایان شد و او در زیر پرچم قرار گرفته بود. وقتی که آن پرچم بر زمین افتاد، فرمانده سپاه ملعونان (روسها) به قتل رسید. تمامی لشکر روس فرار کردند و در میدان جنگ نتوانستند پایدار بمانند. تنها روایت این جنگ و نبرد آسان است. روسها نتوانستند در روستای صلوت آوا8 دوام بیاورند. اهالی جوانرود هم با شتاب آمدند، در نزد رئیسِ آنها هم شجاعت نمایان بود. سواران دیگر با نظم آمدند، رئیس آنها بهرام بیگ ـ که سردار مکرمی بود ـ به خاطر نبرد با روسها احوال آنها خوب نیست، ایل باباجانی که رئیس آنها امیر اسعد است. ولایات، صحرا، دشت و کوهها در سکوت فرو رفته، ایل سنجابی، لکیها و دالههو چه کار کردند. میرزا کوچک خان در حوالی منجیل، باقیماندههای سربازان فراری از هورامان را ذلیل کرد (کُشت). میرزا کوچک خان وسایل جنگی و سلاحهای سربازان روسی را خلع کرد. [روسها] مساجد را اصطبل اسبها کرده و بعضی را آتش زدند. ولایات را آن دیوهای بدخو آتش زدند، و مردم در صحرا، دشت و کوه سرگردان شدند. تمامی زراعات را از بین بردند، و از نو فسادهای نامشروعی صورت دادند. من هم شریفم (نام شاعر) و پا ندارم و از کردار (سرنوشت) ذات بیهمتا (خداوند) راضیم».
همانطور که میدانیم، در این شعر مسائلی طرح شده که نه شیخ مردوخ در تاریخ کردستان و نه هورامی در تاریخ هورامان به آنها اشارهای نکردهاند. در مراحل آغازین جنگِ تفنگچیهای هورامان با قوای روس، مسلّم است که غیر از تفنگچیهای هورامانی و مریوانی، عشایر دیگری در مقابله با قوای روس حاضر نبودند و گویا با شکست تفنگچیهای هورامان است که عشایر دیگر مانند جوانرودیها، سنجابیها، لکیها و باباجانیها در نزدیکی روستای صلواتآباد به کمک هورامیها آمده، قوای روس را که احتمالاً در تعقیب هورامیها تا این ناحیه آمده بودند، شکست دادند.
ملا شریف میگوید اینکه باقیماندۀ سپاه روس در منجیل توسط میرزا کوچک خان کشته شدند، درست است. اما باید بدانیم که روسها در این برهۀ زمانی، فقط در کردستان نبودند، بلکه در اغلب نواحی ایران حاضر بودند؛ اما با انقلاب 1917م در روسیه، نیروهای این کشور مجبور به عقبنشینی به طرف شمال ایران و از آنجا به روسیه شدند. در این میان آنها مورد حمله نیروهای میرزا کوچک خان جنگلی قرار گرفتند. اما نکتۀ دیگر دربارۀ خود ملا شریف است که این مطالب را از کجا دانسته و در اشعارش آورده است. همانطور که پیش از این گفتیم، وی از ناحیه دو پا فلج بود. ملا شریف شاعر بوده و به احتمال فراوان برای شعرخوانی در مجالس خوانین هورامان دعوت میشده و همان طور که دیدیم اشعارش بسیار صبغۀ دینی دارند و ارادت خاصی به شیوخ آن زمان دارد. شیوخ بزرگ هورامان هم همواره با خوانین و بیگزادههای هورامان روابط خوبی داشته و مجالسی را برپا میکردند که شعرخوانی هم یکی از اجزاء اصلی این مجالس بوده است. به نظر میرسد ملا شریف آنچه در این مجالس از خوانین و شیوخ شنیده، در اشعارش بازتاب داده است.
در شعر ملا شریف از شیوخی با نامهای شیخ حسامالدین، شیخ علاءالدین و شیخ نجمالدین نام برده شده است. این افراد از برجستهترین شیوخ طریقۀ نقشبندی بودند و در این دوره با توجه به مریدانی که از اقصی نقاط عالم به دیدار آنها در هورامان عراق میرفتند، قدرت چشمگیری در این منطقه داشتند و با توجه به داشتن مریدان زیاد در تمامی منطقه، به آسانی توانایی راه انداختن شورشی علیه دولتهای وقت و کشورهای غربی را داشتند. همانطور که تاریخ گواه است، آنها بارها فرمان جهاد را صادر کردهاند. به همین دلیل نمایندگان سیاسی کشورهای غربی چون انگلیس و روس، همواره سعی میکردند تعاملات مناسبی با این شیوخ داشته باشند. این شیوخ بارها به هورامان ایران آمده، با عشایر و طوایف این ناحیه هم روابط خوبی داشتند.
ادموندز، نمایندۀ سیاسی انگلیس در حلبچه، مینویسد: «در سال 1340هـ.ق/ 1921م دو مرشد عمدۀ محل، دو نوۀ شیخ عثمان به نامهای علی حسامالدین تویله و شیخ علاءالدین بیاره.9 این دو در سیاست محل نقش ناچیزی ایفا نمیکردند. من برای اولی احترام زیادی قائل بودم، زیرا نفوذ اخلاقی و معنوی خود را همیشه در تحکیم حکومت نظم و قانون به کار میانداخت و همیشه از دریافت هر گونه پاداشی مادی از حکومت در قبال خدماتش ابا میکرد. بر عکس، پسر عمش، پیرمردی ناآرام و آزمند بود؛ در عین حال که تظاهر به همکاری میکرد، برای بهرهبرداری از نفوذی که در دستگاه حکومت داشت و غصب زمینهایی که نسلها در تصرف روستاییان سادهلوح بود، هیچ فرصتی را از دست نمیداد. مقرری ناچیزی میگرفت و با بیشرمی تمام، مدام طلب میکرد که بر مبلغ آن افزوده شود» (ادموندز، 1367: 171).
ادموندز همچنین مینویسد: «بین کسانی که در همان ابتدا در حلبچه با من دیدار کردند، دو هیأت نمایندگی از جانب شیوخ نقشبندی، یعنی شیخ حسامالدین و شیخ علاءالدین بودند که برای عرض خیر مقدم آمده بودند. هر یک از این شیوخ، مقداری حلوای گز و یک جفت جوراب بسیار خوش بافت و یک جفت کلاش (گیوه) برایم فرستاده بودند. این هدیه را در دستمالی ابریشمین پیچیده بودند که آن نیز بافت محل بود. سواری از افراد امیر مقتدر، خان بزرگ طالش را دیدم. زمانی که در قزوین بودم، با امیر مقتدر که مخالف کوچکخان بود، روابط و مناسبات دوستانهای داشتم. حضور این سوار، حد نفوذ این شیوخ را نشان میداد و اینکه مریدی به نیت دستبوسی مراد خود چهارصد میل راه آمده باشد، امر عادی نبود، میباید دیدار این دو هیأت را پس میدادم» (همان: 184).
رزمآرا هم حدود دو دهه بعد، دربارۀ مریدان این شیوخ در هورامان مینویسد: «در هر هفته در اکثر آبادیها و قراء، مجلس ذکر برای طریقتها وجود دارد که ساعات ممتدی را صرف ذکرها و عبادات مذهبی خود مینمایند که حتی قسمتی از این نمایشات مذهبی جنونآور و باعث فرط تعجب است؛ از قبیل رفتن در آتش، در بدن فرو کردن میلهها و یا کارهای نظیر آن مشایخ مهم اکراد که بیاندازه مورد توجه تا چندی قبل بوده شیخ علاءالدین و شیخ حسامالدین بودهاند که هر پیروی طریقت مخصوصی بودند، اکثر از مسافات بسیاری اکراد برای دیدن و زیارت این مشایخ به محل توقف آنها رفت و آمد مینمودند. نفوذ و قدرت مشایخ در اکراد بیشتر از جنبه مذهبی بوده است» (رزمآرا، بیتا: 19 - 20).
در جنگ تفنگچیهای هورامان با نیروهای روسی هم مشاهده میشود که جامعۀ هورامان در آن دوره چقدر جامعهای مذهبی بوده و داستان مرادی و مریدی و وابستگی به شیوخ، چقدر در این ناحیه مهم بوده است. گویا زمانی که تفنگچیهای هورامی و کوماسی موفق میشوند روسها را در روستای آرندان شکست دهند، با هلهله و حسامالدینگویان به دنبال روسها رفته، میگویند: «روسی روسیاه در برابر همت مشایخ چه میتواند بکند مستقیماً تا شهر برویم». اما داستان زمانی جالب میشود که این تفنگچیها در مقابل توپخانۀ روسها در نزدیکی سنندج قرار میگیرند و پس از شکست میگویند: «شیخو چیشی توپیوه جه هزار شیخ خاسترا»؛ یعنی شیخی دیگر کیست؟ یک توپ از هزار شیخ بهتر است (کردستانی، 1351: 2/ 329 – 330).
قحطی هورامان در جنگ جهانی اول
جنگ جهانی اول بیش از هر چیز منجر به قحطی گستردهای در ایران شد. هر چند برداشت محصولات وقفۀ کوتاهی در این مسیر ایجاد کرد اما فایدهای نداشت. نشریۀ ایران 13 ذیقعدۀ 1335ق/ مورخ 18 اوت 1917م گزارش میدهد: «به دنبال تلاشهای حکومت، مقادیر بسیاری غلات وارد شهر شده و روز گذشته بهای جو برای هر خروار از سی و پنج تومان به سی تومان رسید». این تسکین چندان دوامی نداشت. ایران مورخ 21 سپتامبر گزارش میدهد که: «فقدان غلات منجر به بروز قحطی در سرتاسر کشور شده است ...». (مجد، 1385: 10).
در گزارشی دیگر با عنوان «فقر و مصیبت در ایران» به تاریخ 1 محرم 1336ق/ 4 اکتبر 1917م، چگونگی قحطی فزایندۀ ایران این گونه توصیف شده است: «مفتخراً به اطلاع میرسانم: کمبود مواد غذایی به ویژه گندم و نان در سرتاسر ایران به ویژه نواحی شمالی و تهران و اطراف چنان پردامنه است که هم اکنون پیش از آغاز زمستان محرومیت و مشقت مردم آغاز شده است. تردیدی نیست که زمستان امسال غذایی به اندازهای گران هستند که هیچ نسلی چنین چیزی را به خاطر نمیآورد؛ فقدان غلات، میوهجات وحبوبات واقعاً نگران کننده است» (همان).
در نواحی شمال و غرب نیز حضور بیگانگان از جمله روسها بر شدت قحطی افزود. آنها به منظور تغذیه نیروهای نظامی خود اقدام به انبار کردن گندم میکردند و مانع از خارج کردن آن و پخت نان برای مردم میشدند (خدریزاده، 1377: 19). نشریۀ رعد در تاریه 22 نوامبر 1917م گزارشی از اوضاع کردستان به دست میدهد و مینویسد: «مدتهاست وضع نان در شهر بسیار وخیم شده است و نان پیدا نمیشود. همه غلات کمیاباند و مردم نمیدانند گرسنگی خود را چگونه برطرف کنند. روزانه شماری از مردم از گرسنگی میمیرند. بعضی معتقدند ظرف دو ماه تمام مردم کردستان از گرسنگی هلاک خواهند شد ... هر روز شمار بسیاری از زنان و مردان از گرسنگی میمیرند. روسها تمام جو را برای اسبهایشان خریداری کردهاند. برای خرید یک گاو فقط 5 تا 6 روبل و برای خرید یک گوسفند بین 2 تا 3 روبل میپردازند» (مجد: 14).
در مورد قحطی هورامان نیز تنها سندی که مطلبی ارائه دهد. شعر 31 بیتی ملا شریف بیسارانی است که خود اوضاع را از نزدیک دیده و به توصیف آن پرداخته است. ملا شریف در آغاز خداوند را ستایش میکند و به پیامبر خدا (ص) درود میفرستد. وی خداوند را خالق عالم و همه کائنات می داند
|
الحمد لله خالق الانام |
|
پری محمد صلوات وسلام |
|
یعنی «سپاس و ستایش خداوند خالق و سلام و صلوات بر محمد (ص). خداوندا تویی خالق عالم و همه کائنات. خداوندا به حرمت ذات زوالناپذیرت در این زمان که به سختی افتادهایم به فریاد ما برس. رحمت خود را چون باران بر سر ما، اهل بیت و صحابه ببار».
پس از این، ملا شریف به اصل داستان میپردازد و میگوید:
|
به نامی بیچون بینای بهترین |
|
داستان جه نو به یاد باورین |
|
یعنی «به نام خداوند بیمانند، آگاه و بهترین، داستان را از نو به یاد بیاوریم. با مهربانی به من گوش دهید تا تمام داستان گرانی را نقل کنم. در سال 1336ق مردم همگی پریشان و آشفته بودند. در آن زمان از سال قمری که از هجرت رسول (ص) حبیب خداوند گذشته بود. ده روز تا آغاز فصل بهار باقی مانده بود و از آسمان بارانی نباریده بود. مردم همگی ناراحت و پریشان بودند و در سه ماه بهار هم بارانی نبارید. تمام زراعات و کشت و زارها برای یک قطرۀ باران انتظار میکشیدند. همه انبارهایی که از سالها پیش باقی مانده بود از سوی قوای روس به تاراج برده شد. گندم و جو یعنی تر و خشک تمامی، سرانجام از بین رفت. مردان همگی بدحال و پریشان و گاو و گوسفند تمامی تلف شدند. روسها همگی را به این صورت بر باد دادند و سرانجام هم با مقداری آب دستهایشان را شستند (ضربالمثل). خداوندا به حرمت ذات زوال ناپذیرت، گریه و زاری و نالههای ما را بیجواب نگذار. پناهم فقط تویی ای خداوند یکتا و ستوده، به حق مرتبه و پاکی محمد (ص). طایفۀ فرومایه را نابود کن و به آتش جهنم بیفکن. خداوندا ای دانایی که مکانی برای تو قابل تصور نیست، آنها را ذلیل کن و به حال مسلمانان رحم کن. ای خداوند دانا و دادگر، به خاطر شاه فخرالبشر (حضرت محمد (ص))، به مردم رحم کن. به خاطر بزرگی و عظمت خودت به حال همه مسلمانان رحم کن. خداوند از راز همه سالها آگاه است، لاشههای زیادی در دشت و کوچهها افتاده بودند. خداوندا به خاطر رسول اکرم (ص) فخر کائنات، مردم را از بلا و آفات محافظت کن. ای یاران و همسران دنیا فانی است و این داستانی که بیان شد، سخن ملا شریف بیسارانی است».
گزارشهای زیادی از قحطی جنگ جهانی اول در ایران در مطبوعات آن دوره و اسناد بازتاب یافته است. جالب این که همگی اسناد و گزارشها، داستان قحطی را به گونهای مشابه توصیف میکنند. به نظر میرسد علاوه بر تبعات ناشی از جنگ، خشکسالی هم در این امر نقش زیادی داشته است. به ویژه که ملا شریف میگوید تا شروع فصل بهار حتی یک قطره باران در هورامان نباریده بود و این مسئله تا پایان فصل بهار هم ادامه پیدا کرد.
البته روسها در دورۀ جنگ جهانی دوم هم یک بار دیگر وارد هورامان شدند. تاریخ شفاهی این ناحیه نشان میدهد که آنها در دورۀ جنگ جهانی دوم به شدت به دنبال اشیاء، عتیقهجات و دیگر وسایل قدیمی بودند و سعی میکردند به هر طریقی آنها را به دست بیاورند. به نظر میرسد آنها در طی جنگ جهانی دوم مدت زیادی در هورامان ساکن شده و حتی پادگانهایی هم به این منظور ساخته بودند و مردم محل وظیفه تهیه سوخت این پادگانها را بر عهده داشتهاند.
پینویس
1. ملا شریف بیسارانی (1287 ـ 1350هـ.ق)، آن گونه که نقل کردهاند و خودش هم در ابیات پایانی نسخه اول یادآور شده از ناحیه هر دو پا فلج بوده است. به واقع اشعاری که ملا شریف در قالب 75 بیت (نسخۀ اول) و 31 بیت (نسخۀ دوم) سروده، سند متقنی است مبنی بر حضور سربازان روسی در هورامان، جنگ آنها با تفنگچیهای هورامان و غارت و چپاول هورامان از سوی آنها بوده است.
2. حسن سلطان رهبر شورش هورامان، مصطفی سلطان و بهرام میرزا برادران وی بودند.
3. این مصرع هم از سوی مصحح اشتباه تصحیح شده و ترجمهای برای آن وجود ندارد. احتمالاً منظور این آیۀ شریفه باشد که خداوند در سورۀ مبارکۀ الرعد آیه میفرماید: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَینِ یَدَیهِ وَمِن خَلفِهِ یَحفَظونَهُ مِن أَمرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم ۗ وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَ ما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ» (11). برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو و از پشت سرش او را از فرمان خدا [حوادث غیر حتمی] حفظ میکنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (به سبب اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت.
4. این واژه در زبان هورامی، معنی ندارد و احتمال آنکه اشتباه تصحیح شده باشد، بسیار زیاد است.
5. این واژه در متن تصحیح شده محمد امین هورامان، به صورت ئیستیفافیان آمده است که احتمالاً به دلیل تصحیح اشتباه آن است.
6. این واژه هم به احتمال فراوان اشتباه تصحیح شد و درست آن حسن است.
7. ناحیۀ هورامان دو بخش است که بخشی از آن در ایران و بخشی دیگر در عراق واقع شده است.
8. روستای صلوات آباد در جنوب شرقی شهرستان سنندج و در 15 کیلومتری جادۀ سنندج ـ همدان قرار دارد.
9. تویله و بیاره از روستاهای هورامان عراق.
نتیجه
بر پایۀ منظومههای شعری بررسی شده، مشخص شد که خوانین و تفنگچیهای هورامان در غرب کردستان همانند دیگر ولایات ایران درگیر و گرفتار پیامدها و تبعات جنگ جهانی اول شدند. در کردستان و با تصرف سنندج از سوی قوای روس، نیروهای عثمانی مجبور به عقبنشینی به سوی هورامان شدند. فرماندهان عثمانی با آگاهی از نفوذ شیوخ نقشبندی منطقه در خوانین هورامان، آنها را واسطه قرار داده و موفق شدند پس از بستن معاهده، با همراهی تفنگچیهای هورامان به نبرد قوای روس بروند. هر چند به نظر میرسد تصمیم روسها برای رسیدن به پنجوین عراق با عبور از مریوان در حملۀ سریع تفنگچیهای هورامان و نیروهای عثمانی به قوای روس بیتأثیر نبوده است. با این وجود، روسها در نبرد پیروز شده و به سوی هورامان به ویژه هورامان رزاب پیشروی کردند. به گفتۀ ملا شریف ورود روسها به هورامان مصادف با خشکسالی شدید هورامان در سال 1336ق بود. روسها هم برای در امان ماندن از گرسنگی و مرگ به غارت و چپاول مردم هورامان پرداختند و همه چیز را به تاراج بردند.
مظهر ادوای/ دانشجوی دکتری تاریخ
منابع و مآخذ:
اتابکی، تورج، ایران و جنگ جهانی اول (میدان نبرد قدرتهای بزرگ)، ترجمۀ مهدی حقیقت خواه، تهران، انتشارات ققنوس، 1387.
ادموندز، سیسیل. جی، کردها، ترکها، عربها، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، روزبهان، 1367.
بیات، کاوه، ایران و جنگ جهانی اول، تهران، سازمان اسناد ملی ایران پژوهشکدۀ اسناد، 1369.
خدریزاده، علی اکبر، مسئلۀ نان در تهران و تبریز (از مشروطه تا پایان جنگ جهانی اول)، تاریخ معاصر ایران، سال 2، شمارۀ 5، بهار 1377، ص 7 - 34.
مجد، محمد قلی، قحطی بزرگ سالهای 1917 - 1919، ترجمه معصومه جمشیدی، تاریخ معاصر ایران، سال 10، شمارۀ 40، زمستان 1385، ص 5 - 58.
رزمآرا، علی، جغرافیای نظامی کردستان، بینا: بیجا، بیتا.
سلطانی، محمد علی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج 4، تهران، مؤسسۀ فرهنگی نشر سها، 1373.
کردستانی، شیخ محمد مردوخ، تاریخ کرد و کردستان و (توابع)، ج2، سنندج، کتابفروشی غریقی، بیتا.
عنایت، حسن، «سرگذشت سالارالدوله»، مجلۀ یغما، شمارۀ 73 - 74، پاییز و زمستان 1383، 85 - 94.
عینالسلطنه، قهرمان میرزا سالور، روزنامۀ خاطرات عینالسلطنه، ج10، محقق/ مصحح مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، انتشارات اساطیر، 1374.
مابرلی، جیمز، عملیات در ایران (جنگ جهانی اول 1914 – 1919م)، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، رسا، 1369.
مشیرالدوله، نصراللهخان، تحدید مرز مریوان، نسخه خطی، مشهد، کتابخانۀ آستان قدس رضوی، بخش مخطوطات، شمارۀ 5442، نستعلیق، 1296ه.ق.
مشیرالدوله، میرزا جعفر خان، رسالۀ تحقیقات سرحدیه، به اهتمام محمد مشیری، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348.
مک داول، دیوید، تاریخ معاصر کُرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران، پانیذ، 1386.
معتمدی، امیر مسعود، «غائلۀ سالارالدوله»، مجلۀ بررسیهای تاریخی، شمارۀ 3، سال سوم، شمارۀ 15 - 16، مرداد و آبان 1347، 201 - 224.
معجزی، محمد رضا والیزاده، تاریخ لرستان در روزگار قاجار، محقق/ مصحح حسین والیزاده معجزی و محمد والیزاده معجزی، تهران، انتشارات حروفیه، 1380.
نوایی، عبدالحسین، دولتهای ایران از آغاز مشروطیت تا اولتیماتوم، تهران، انتشارات بابک، 2535.
هورامی (شیدا)، ملا عبدالله، تاریخ هورامان، تدوین و گردآوری مظفر بهمن سلطانی هورامی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات نادر کریمیان سردشتی، تهران، نشر احسان، 1386.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد