
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
همان سالها که به گفته ساموئل هانتینگتون، موج اول دموکراسی اپیدمیوار، کشورهای صنعتی را یکی پس از دیگری فراگرفت و انقلابهای دموکراتیک را از کشوری به کشور دیگر منتقل ساخت تا اراده مردم یا همان دمو یونانی، اداره کشور را در دست بگیرد.این روند دموکراتیزاسیون با وقوع جنگهای جهانی اول و دوم که محصول درگیری میان قدرتهای استعماری زمان بود، متوقف شد، اما دیری نپایید پس از جنگ جهانی دوم، دموکراسی به ارزشی برای انتقال فرهنگی که بلوک غرب از آن دفاع میکرد تبدیل شد و در استراتژی سد نفوذ کاخ سفید، دموکراتیک شدن کشورها، ابزاری برای دور نگهداشتن آنها از انقلابهای مارکسیستی پنداشته میشد. همین باور هنجاری درباره نسبت مستقیم دموکراسی و تمدن غربی باعث شد بهدنبال فروپاشی بلوک شرق، نظریهپردازان لیبرالدموکراسی در رویای پایان تاریخ فرورفته و جهان خود را کمالیافته تلقی کنند.
با این همه آنگاه که در اولین سال قرن بیست و یکم، هواپیماهای ربوده شده آمریکایی به برجهای دوقلو برخورد کردند و خاطره 11 سپتامبر را خونین ساختند، خواب از چشم مدعیان پایان تاریخ پرید و این بار تروریسم، تهدیدی برای دموکراسی تلقی شد. تهدیدی که نئوکانهای مقیم کاخ سفید در اولین سالهای هزاره سوم، برای مقابله با آن نسخهای جز حمله نظامی نپیچیدند.
تقلیلگرایی آمریکایی برای صدور دموکراسی
در ذهن سیاستمداران وقت آمریکایی این خیال خوشباورانه ریشهدوانده بود که سد محکم در برابر دموکراسی در کشورهای اسیر دیکتاتوری و افراطیگری، دولتهای یاغی هستند و چون آنها از قدرت کنار رفته و نخبگانی دموکرات جایگزین شوند، دموکراسی در کشور ریشه خواهد دوانید و خواهد بالید. همین سادهانگاری در فهم فرآیند دموکراتیزاسیون باعث شد دو لشکرکشی آمریکا به خاورمیانه، پرونده دولت تندرو طالبان و دیکتاتوری صدام را در افغانستان و عراق مختومه کند؛ اما سوال اینجاست که آیا قریب به یک دهه پس از پایان این دو جنگ، دموکراسی در عراق و افغانستان چونان سوغاتی آمریکایی به ارمغان آمده است؟
پاسخ به این سوال، یک «نه» بزرگ است. امروز، هم دولتمردان آمریکایی و هم منتقدان سیاستهای آمریکا در منطقه بخوبی میبینند فرجام حکایت تلخ اشغالگریها، باوجود تلفات انسانی فراوان و هزینه میلیاردها دلار سرمایه، چیزی جز تجلی فساد سیاسی و بحران مشروعیت دولتی برای کابل نبوده و فرجام دموکراتیزاسیون در بغداد نیز داعیه استقلال کُردها و خودنمایی تروریستهای بعثی ـ تکفیری بوده است. همانها که با فروکاهیدن ریشههای دموکراسی به تفکرات نخبه یا نخبگان حاکم به دنبال لشکرکشی به اسم دموکراسی بودند، حالا هم، دلیل پانگرفتن دموکراسی را در افراد و وابستگیهایشان به این یا آن مذهب و قومیت و کشور خارجی میجویند، حال آن که معادله توسعه سیاسی و دموکراسی چندمجهولی بوده و فراتر از این تقلیلگراییهاست.
مصائب دموکراسی تزریقی
توسعه سیاسی که خاستگاه دموکراسی در کشورهاست، از زوایای مختلفی مورد بحث و بررسی نظریهپردازان علم سیاست قرار گرفته است. برخی آن را از زاویه نهادینهسازی نهادهای دموکراتیک بررسی کردهاند، برخی فرهنگ و شخصیت توسعه یافته را ملاک قرار دادهاند، برخی دیگر روانشناسی سیاسی را مبنای مطالعات خود قرار دادند و بعضی نیز نظر به نخبگان داشتند. با این همه آنچه تقریبا تمامی اندیشمندان علم سیاسی بر آن تاکید دارند، چندعاملی بودن توسعه سیاسی و نتیجه آن، دموکراسی است.به تعبیر دیگر، دموکراسی در همه کشورها، تنها با جابهجایی چند نخبه حاکم و تعریف زیرساختهای حاکمیتی تقلیدی حاصل نمیشود، بلکه در کنار آن نیازمند آموزش دموکراسی، تمرین دموکراسی و اصلاح زیرساختهای فرهنگی است که نیازمند طی زمان است. هرچند گاهی استبداد یک حکومت، کار را برای مردمان یک کشور به آنجا میرساند که دیگری خارجی را بر دیگری داخلی یعنی همان اقلیت ستمگر ترجیح دهند، اما این امر هیچگاه نمیتواند الزاما دموکراسیساز باشد، چراکه دموکراسی بیش از آن که تزریقی و از بالا به پایین باشد، تدریجی و از پایین به بالاست و میراث گذار گام به گام و ارادی ملتها از وضعیتی سنتی به وضع دموکراتیک است و نه محصول تجاوزی نظامی به قصد دموکراتیکسازی خشونتبار.
مردمی که از موقعیت اجتماعی و سیاسی خویش ناراضی باشند، در فرهنگ و آموزههای دینی و اخلاقی و فکری خود بهدنبال گوهر تساهل و مدارا گشته، به اراده خود تعصبات را کناری مینهند و آرای مردم را بر استبداد گروهی در اقلیت برتری داده، زمینه رشد دموکراسی را فراهم میآورند. این مسیر چنان که تاریخ غرب هم نشان داده، گاه قریب به 500 سال زمان نیاز دارد. چنین مردمی باید به سطحی از توسعه اقتصادی رسیده باشند که بدون بیم معیشت، طلب دموکراسی کرده و فارغ از دغدغههای اقتصادی، در دست گرفتن سرنوشت خویش را فریاد کنند. درد نان، عدم رشد فکری، ناتوانی در عمل جمعی، ماندن در زیست قبیلهای مبتنی بر تعصبات غیرعقلانی، توقف در مرحله بینیازی به توسعه و... همه و همه موانع دموکراسی و توسعه سیاسی است و بدیهی است در چنین جامعهای، تغییر نخبگان و روی کار آمدن دموکراتیکترین افراد نیز گرهی را باز نخواهد کرد.
سزارین دموکراسی با اسلحه
بنابراین سزارین دموکراسی به زور اسلحه، در کشورهایی که هنوز بستری آماده برای طی کردن این روند پیچیده تاریخی را ندارند، جز به زیان دموکراسی نخواهد بود. چنین مداخلهای، مردم را به دموکراسی بیاعتماد کرده و آرای عمومی را به سطحی نمایشی برای فخرفروشی تقلیدآمیز از پیادهسازی مدل اشغالگران تقلیل خواهد داد.
این نوع دموکراسی وارداتی چون فاقد زمینههای اجتماعی و فرهنگی است، ریشه بر باد داشته و با کوچکترین ناملایماتی فروخواهد پاشید و فرجام آن بیدار شدن غولهای خفته استبدادطلبی تاریخی و تعصبات کور فرهنگی خواهد بود. همان اهریمنی که کشورهای دچار دموکراسی وارداتی را به سالها دورتر از آنجا که بودهاند، عقب خواهد راند و گامها برای توسعه سیاسی در چنین سرزمینهایی را بسی مشکلتر خواهد کرد.
آنها که دموکراسی را تنها در ظواهرش میبینند و به صندوقهای رأی و ژستهای سیاستمدارانش مینازند، بیشک از تغییر ظاهر کشورهای تحت اشغال به خیال خوش دموکراتیک شدن میرسند، اما آنان که به یاد دارند حتی در نظریه محافظهکارترین حامیان دموکراسی ـ مانند ساموئل هانتینگتون ـ توسعه سیاسی بجز دموکراسی، چهار هدف دیگر را هم دنبال میکند. در کنار این ظواهر، بهدنبال ردپای دیگر اهداف توسعه سیاسی نیز میگردند؛ اهدافی چون ثبات سیاسی، رشد اقتصادی، برابری و استقلال سیاسی.
اکنون سوال اینجاست که یک دهه پس از اشغال نظامی دو کشور خاورمیانه توسط آمریکا به خیال دموکراتیزه کردن آنها، کدام یک از اهداف پنجگانه توسعه سیاسی محقق شده است؟ صندوقهای رأی کارآمد است یا ثبات سیاسی حاصل شده؟ استقلال پدیدار گشته یا رشد اقتصادی و برابری به ارمغان آمده است؟ چگونه است که اکنون حتی دولتمردان آمریکایی نیز صندوقهای رأی را در این کشورها به تمسخر گرفته و استقلال سیاسی را به طعنه میگیرند و پشت تروریستهایی میایستند که جز سیاست زمین سوخته، بهدنبال هدفی دیگر نیستند؟
آنچه این روزها در عراق و افغانستان میگذرد، شکست نظریه دموکراتیزاسیون نظامی است. شکست استفاده از الگوهای استعماری برای پیگیری اهداف پسااستعماری. بهای این شکست را باید مردم عراق و افغانستان بدهند تا سیاستمداران نشسته در کاخ سفید ـ اگر فرض را بر این بگیریم که در ادعای خود برای برقراری دموکراسی در کشورهای تحت اشغال صادق بودهاند ـ به این فهم از علم سیاست دست یابند که دموکراسیامری درونزا و ریشهدار در تحول داخلی است و لشکرکشی سیاسی فرجامی جز اثبات این اصل قدیمی در سپهر سیاست ندارد که خشونت و تجاوز، تولیدکننده خشونت و تجاوز بیشتر است و بس.
مصطفی انتظاری هروی / گروه سیاسی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد