یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
کسانی هم هستند که از فرصت استفاده کرده و به شهرهای نزدیک اندیمشک و دزفول رفتهاند تا خرید و حال و هوایی عوض کنند. نیروها در وضعیت آماده هستند و بوی یک عملیات به مشام میرسد، چرا که عراق باز هم تحرکاتی در مرز ایجاد کرده است. محمود هم که شش روز بعد در عملیات غدیر در شلمچه به شهادت میرسد یکی از کسانی است که آن روز با دوستان خود به دزفول رفته است. در راه برگشت، حول و حوش بعدازظهر، دوستان محمود میبینند که او در حال دعوا با عدهای از مردم خوزستان است. ماجرا چیست؟ محمود میگوید این افراد به دروغ گفتهاند جنگ تمام شده و دارند شادی میکنند. آنها قسم میخورند که خبر از رادیو پخش شده، اما محمود و دوستان باور نمیکنند. یک ساعت بعد که به دوکوهه میرسند، خبر قابل باورتر میشود. در آن گرمای خرماپزان خوزستان، بچهها تکتک و گروهی بیرون واحدها نشستهاند و گریه میکنند. راست میگفتند. جنگ تمام شده است.
همان روز، دماوند: صادق آهنگران به منزل یکی از دوستان خود رفته است. قرار است دو روز بعد به مشهد برود و نوحه جدید خود را بخواند. نوحهای با این عنوان: «تا آخرین نفر، تا آخرین نفس/ ما ایستادهایم، ما ایستادهایم» سفارش نوحه را فروزنده، مسئول ستاد سپاه پاسداران داده و گفته باید در شهرها خوانده شود تا زمینه اعزام بیشتر نیروهای مردمی به جبهه فراهم شود. چند روز قبل در نماز جمعه تهران برای نخستینبار اجرا شده است. نزدیک عصر زنگ تلفن منزل دوست آهنگران به گوش میرسد. دوستی آن طرف خط میگوید ایران قطعنامه را پذیرفته است. آهنگران باور نمیکند تا اینکه تلویزیون را روشن میکند و سخنان هاشمی را در تبیین مساله میشنود. تا صبح خوابش نمیبرد و اشک میریزد. نیمههای شب تفالی به قرآن میزند و این آیه میآید که «و فدیناه بذبح عظیم.» چند روز بعد یک عالم در قم میگوید تفسیرش این است که یک نفر خود را فدا کرده تا خونهای بیشتری ریخته نشود. کسی که گفت جام زهر را نوشیده است. با این حال دل آهنگران آرام ندارد. به غلامعلی رشید، از فرماندهان ارشد سپاه تلفن میکند و تکلیف را جویا میشود. پاسخ این است: «تکلیف همانی است که امام گفته و هر چیزی ایشان گفتند، ما از همان تبعیت میکنیم.»
همان روز، اهواز: غلامرضا به خانه آمده تا مادر را راهی کند. به او میگوید دشمن دوباره تا نزدیک اهواز آمده و دیگر ماندن صلاح نیست. در هول و ولای رفتن، پیچ رادیو را باز میکند. خبر قرائت میشود: «جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد را پذیرفته است.» اشک از چشمان غلامرضا سرازیر میشود. دوستانش شهید شدهاند و او مانده است. در آن گرمای ظهر اهواز راه مسجد را در پیش میگیرد. تا اذان مغرب، جوانان دور هم جمع هستند، از قطعنامه میپرسند و با اشک و ناله یاد دوستان شهیدشان میکنند. عمو غلام حالش از همه رزمندهها بدتر است. سرش را به دیوار میکوبد و میگوید: دیدی باختیم؟ دیدی بچهها همه رفتند و ما ماندیم؟ چه میشد گفت؟ چیزی برای گفتن باقی مانده بود؟
اینها سه روایت از روز تاریخی ملت ایران است. روزی که خمینی کبیر (قدس سره) آخرین پیام بلندبالای خود خطاب به ملت ایران را صادر کرد و نوشت: «با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتشبس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم.» با این حال امام خمینی(ره) در همین پیام گفت: «من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم» و درست 16 روز قبل در پیامی به مناسبت ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران در خلیجفارس توسط ناو آمریکایی گفته بود: «مسئولان نظام باید تمامی همّ خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمام مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسولاللّه(ص) است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنههای نبرد، تقدیم مینمایم.»
چه شد امام به پذیرش قطعنامه رسید؟
چه شد امام، آن مرد همیشه مستحکم روزهای مبارزه از موضع اصلی خود یعنی «جنگ جنگ تا پیروزی» یا «جنگ جنگ تا فتح بیتالمقدس» و حتی «جنگ جنگ تا تنبیه متجاوز» دست کشید و به اینجا رسید. این سوالی است که از همان روز بیست و نهم تیر 67 در ذهن رزمندگان و حتی مردم عادی باقی مانده است. حجم بالایی از گریه و ناله رزمندگان در کنار حسرت از بستهشدن باب شهادت، این بود که چرا امام از موضع خود پایین آمد و تعبیر نوشیدن جام زهر را به کار برد.
خود امام(ره) در پیام پذیرش قطعنامه در این باره توضیح روشنی ندادهاند. ایشان در این پیام میگوید «به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خودداری میکنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد» چنین تصمیمی گرفته و البته تاکید میکند که «گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولان مورد اعتماد من میباشند. آنها را از این تصمیمی که گرفتهاند شماتت نکنید، که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است.» با این حال موضوع چرایی پذیرش قطعنامه توسط امام همواره مورد توجه بوده و به صورت یک ماجرای تاریخی و حتی سیاسی میان برخی اشخاص و جریانهای سیاسی درآمده است.
مصلحت؛ عنصر کلیدی تصمیم امام
اما فارغ از دلایل موجود، آنچه در پیام امام بیش از هر چیز به چشم میخورد، عنصر مصلحت است. در اندیشه و نیز مدیریت اجرایی و رهبری امام خمینی(ره) در طول زمان، مصلحت به عنوان ابزاری برای عبور کشور از بحرانها دیده شده است. تشکیل مجمعی به عنوان تشخیص مصلحت نظام دقیقا در این حوزه قابل تحلیل است. در همین پیام قطعنامه پنج بار از کلمه مصلحت استفاده شده تا به مخاطب یادآوری شود این تصمیم محصول شرایط زمانی و مکانی است. مطالب منتشر شده پس از این ماجرا نشانگر این است که تحلیل امام از این داستان صحیح بوده است.
تمام نشدن جنگ، نشانهای برای مصلحت
با وجود این دلگرمی که برای مردم وجود داشت و نشان میداد این خمینی همان رهبر کفرستیز است، این سخن امام بود که جنگ خاتمه نیافته است. «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است.» و افزود: «خداوندا، تو میدانی که ما سر سازش با کفر را نداریم.»
جامی پر از زهر، دردی کشنده
با این حال کار برای امام و پیروان او آسان نبوده است. سید احمد خمینی میگوید پدر بعد از پذیرش قطعنامه تا چند روز نمیتوانست درست راه برود. از بعد از این پیام هم دیگر ملاقات عمومی و سخنرانی در جماران نداشت تا اینکه بیماری شروع شد و امام را از ملت ایران گرفت. در خود پیام پذیرش قطعنامه هم روشن است که امام شرایط سختی را گذرانده است. آنجا که گفت: «میدانم که به شما سخت میگذرد؛ ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمیگذرد؟ میدانم که شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست؛ مگر برای این خادمتان اینگونه نیست؟ ولی تحمل کنید که خدا با صابران است.» یا وقتی گفت: «اگر آبرویی داشتهام با خدا معامله کردهام» و افزود: «قبول این مساله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.» در میان رزمندگان چه بسیار کسانی که در آن روز اشک ریختند و ناله کردند که از دوستان شهیدشان جا ماندند و قضای روزگار آنان را به اینجا رساند که امامشان زهر بنوشد. در این میان حتی هاشمی رفسنجانی که بسیاری او را یکی از موافقان پذیرش قطعنامه میدانند در خاطرات خود آورده که «پیام مفصل امام راجع به حج و سالگرد فاجعه خونین مکه، امروز در اخبار خوانده شد.... من و عفت حسابی گریه کردیم.»
لحن پدرانه، پذیرش فرزندگونه
در این میان آنچه جالب است لحن امام در متن پیام خویش و شیوه اقناع افکار عمومی در این پیام و نحوه واکنش مخاطبان امام به موضوع است. امام خمینی(ره) با آنکه از منظر حقوقی و سیاسی میتوانست از زاویه «امر» وارد مساله شود و جنگ را خاتمه دهد یا حتی از زاویه نظریه ولایت نظر خود را بقبولاند؛ ترجیح دادند ماجرا را مانند همیشه به صورت «پدرانه» و با محبت پیش ببرد.
مردم هم همین زاویه دید را به امام داشتند و سخن او را پیش از آنکه از زاویه رهبر ببینند از لحاظ مصلحتاندیشی پدرانه گوش دادند، اما در مواقعی هم که تردیدی حاصل میشد حرف همان بود که غلامعلی رشید زده بود: « تکلیف همانی است که امام گفته و هر چیزی ایشان گفتند، ما از همان تبعیت میکنیم.»
این بود که ماجرای پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام خمینی(ره) و تبعیت رزمندگانی که آرزوی شهادت را در سر داشتند به یکی از نمادهای ولایتپذیری در تاریخ جمهوری اسلامی ایران، تبدیل و الگویی شد که بعدها از سوی رزمندگانی دیگر و در جبهههایی دیگر به اجرا در آمد و تبعیت از این الگو تا به امروز ادامه دارد.
مصطفی مسجدی آرانی / جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد