یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
مصدق و قدرتهای بزرگ
هریک از قدرتهای بینالمللی که در آن دوران با ایران روابط و تعامل داشتند، برداشت متفاوتی از دکتر مصدق، شخصیت و دولت و مشی سیاسی و اقتصادی او داشتند. مشی و رویهای که هیچکدام از این دولتها آن را تحمل نمیکردند و در نتیجه کودتای 28 مرداد را علیه او ترتیب دادند. انگلستان، اتحاد جماهیر شوروی (روسیه) و ایالات متحده آمریکا.
انگلستان
سرسختترین دشمن دکتر مصدق و دولت مردمی او بود. دولتمردان بریتانیا مصدق را یک فرد ناسیونالیست و عوامفریب و در بدترین تفسیر، جانبدار کمونیسم شوروی و نه یک ملیگرای دموکراتیک، قلمداد مینمودند. پیرو این برداشت وقتی که مصدق در دادگاه از خودش و عملکرد دولتش دفاع میکرد، دولت بریتانیا به وی لقب «دلقک بازی پیرمرد نادان و عصبی»داد و چنان که میدانیم موانع بیشماری را بر سر راه مصدق ایجاد کرد که اوج آن در کودتای سیاه و سقوط او به چشم میخورد.
اتحاد جماهیر شوروی (روسیه)
دولت کمونیستی شوروی عملا اقدامی علیه دکتر مصدق انجام نداد، اما در جهت حمایت از او هم هیچ اقدامی انجام داد. اما یک سیاست تخریبی و بیطرفانه را در مقابل او در پیش گرفت و شخصیت مصدق را تخریب کرد و در راه تحقق اهداف او مانعتراشی میکرد. حزب توده کمونیست ایران را که پیرو مشی کمونیسم شوروی و جانبدار نیابت و اهداف آن کشور در ایران بود با عنوان تودههای نفتی مینامید. به طور کلی میتوان گفت کمونیسم شوروی هیچ وقت از پیشرفت سیاستهای مصدق دل خوشی نداشت و هیچ کمکی به مصدق در جهت پیشبرد اهدافش نکرد، در صورتی که شورویها نسبت به انگلستان در آن سالها از میدان عمل بیشتری برخوردار بودند. یک دلیل بارز برای کارشکنی شوروی در مقابله با دولت مصدق این بود که از پرداخت 11 تن طلا متعلق به ایران که در بانک مسکو به امانت گذاشته شده بود، خودداری کرد و بعد از سقوط مصدق، آن را به دولت زاهدی داد که بتواند حکومت و دولت کوتاه را تقویت کند. همچنین شوروی در برابر رویدادهایی که به کودتای 28 مرداد انجامید سکوت اختیار کرد و واکنشی نشان نداد و با این عمل کودتا را تایید کرد.
ایالات متحده آمریکا
دکتر مصدق نزد دولتمردان ایالات متحده آمریکا به عنوان بهترین گزینه در برابر کمونیسم شوروی تلقی میشد. ایالات متحده آمریکا، با استعمار امپراتورگونه انگلستان و روسیه تزاری آن هم از نوع اروپاییاش مخالف بود. از این رو در مقاطعی از مصدق و برنامههای او حمایت کرد و حتی به عنوان گزینهای (راه سوم) از نظر مصدق در برابر انگلستان و روسیه به عنوان طرفین موازنه منفیاش مطرح بود. ایالات متحده در سالهای 30و 1331 سخت با کودتا علیه مصدق مخالفت میکرد و حتی مصدق با سفر به ایالات متحده ، روابط دولت خودش را با آن کشور در جهت همکاری سیاسی و اقتصادی و پیشبرد برنامههایش تحکیم بخشید، منتها پس از آن و با مسافرتهای پیدرپی جان فاستر دالس (G.F.Pals) و آلن دالس (Alen Dals) وزیر خارجه و معاون وقت بریتانیا به واشنگتن بویژه سازمان سیا را متقاعد کرد با طرح و اجرای عملیات چکمه که در پی آن دولت مصدق با همکاری دربار و عوامل انگلیسی وابسته در داخل، همانند خاندان رشید یاهان سرنگون میشد و به شرط بهره بردن از سهمی از درآمدهای نفتی موافقت نماید و ایالات متحده در این شرایط پذیرفت که مصدق را سرنگون و رژیم کاملا وابسته به خود را در ایران تثبیت نماید. البته عملیات چکمه در 25 مرداد شکست خورد و مجدد در 28 مرداد عملیات دیگر موسوم به آواکس (Avax) اجرا شد.
از این رو با ورود سازمان سیا به صحنه احتمال موفقیت کودتا بیشتر قوت گرفت و به این ترتیب پس از انجام کودتا، ایالات متحده در ایران جای انگلستان را بر خلاف تصور و محاسبات آن کشور گرفت و بازیگر اصلی و اول، به عنوان یک قدرت خارجی در ایران شد و میان ایران و ایالات متحده آمریکا به نوعی رابطه سیاسی شکل گرفت که از آن به رابطه دست نشاندگی (With Pappets – Realatian) تعبیر میکنند.البته انتخابات آمریکا و روی کار آمدن آیزنهاور از حزب جمهوریخواه نیز در این زمینه بسیار موثر بود زیرا جمهوریخواهان نسبت به دموکراتها روابط صمیمیتر با ایران و رژیم و شخص شاه داشتند، در نتیجه پافشاری و سرسختی دکتر مصدق بر اصول سیاسی و اقتصادیاش همانند موازنه منفی، ناسیونالیسم و تز اقتصاد بدون نفت و پاپس نکشیدن در برابر فشارها و تهدیدهای دربار و قدرتهای خارجی از یک سو موجب شد در سمت مقابل، عوامل داخلی مانند درباریان و شاه و اشراف انگلوفیل محافظهکار و عوامل خارجی مانند انگلستان و سازمان جاسوسی اینتلیجنس سرویس، و آمریکا با سازمان «سیا» دست به دست هم داده و طی عملیات چکمه، مصدق و دولت مردمیاش را ساقط کردند و دوباره ایران به مدت 25 سال این بار تحت سیطره آمریکا قرار گرفت.
اختلاف میان دو رهبر برجسته
(دکتر مصدق و آیت الله کاشانی ) موجب شد مخالفان جنبش به مقاصد شوم و پلید شان دست یابند
در واقع آنچه مخالفان مصدق را متقاعد کرد علیه او کودتا نمایند، در ذات شخصیت والا و تسلیم ناپذیر او نهفته بود. او بر این مساله که جامعه ایران در قالبهای سنتی و ساختارهای اجتماعی سیاسی و اقتصادی سختی و دست و پا میزند به خوبی واقف بود و معتقد بود این ساختارها که عامل اصلی واپسماندگی ایران است و این کشور را با آن همه منابع و ثروتهای هنگفت در چنگال بیگانگان حتی برای کمترین نیازهایش قرار داده، باید شکسته شود. از این رو برای جلوگیری از غارت ثروتهای ملی ایران، همانند سلف خود، قائممقام فراهانی و امیرکبیر، حقوق و مواجب گزافی را که درباریان و متملقان بیکاره، هرزه و وابسته حکومت و دربار، دریافت مینمودند، قطع کرد و آن را به بودجه عمرانی کشور تزریق کرد. این امر بر مخالفان او در داخل و خارج افزود، بویژه کوتاه کردن دست شرکت نفت غارتگر «ایران و انگلستان» از منابع نفتی و ثروت ملی ایران بیش از همه بدخواهان داخلی و خارجی او را خشمگین ساخت. به بیان دیگر میتوان گفت: کودتای 28 مرداد تا حد زیادی ریشه در اقتصاد تکمحصولی ایران داشت و زمانی طرحریزی شد و شکل گرفت که منافع بریتانیا و عوامل داخلی به خطر افتاد.
ایراندوستی
یکی از راهبردهای توانمند دکتر مصدق برای تحقق برنامههایش، بهرهگیری از وطندوستی از نوع مثبت آن بود. حب وطن از نگاه مصدق یک احساس پاک و صادقانه نسبت به میهن و مردم ایران بود. در توصیف وطندوستی ایرانی که مصدق آینهدار آن است تعابیر مختلفی به کار رفته است. برخی از اندیشمندان و ایرانیان غیرمنصفانه یا خیرخواهانه در میهنپرستی و صداقت مصدق تردید کرده و میکنند. اما به طور کلی در میان دولتمردان یک قرن و نیم اخیر ایران او تنها فردی است که درصد کمی از ایرانیان نسبت به او نظر نامساعد دارند. آشنایی مصدق با دردهای تودهها و فرهنگ عامیانه مردم ایران و بازیگری استادانه او در صحنه سیاسی معاصر ایران موجب شد او را بهعنوان یک ایراندوست واقعی بشناسیم.
تعهد مصدق به دموکراسی، به علاوه مشی سیاسی «لیبرال دموکراتیش» برای مجموعه ناسیونالیسم ایرانی در راستای کسب استقلال ملی یک عامل مهم و تعیینکننده به شمار میرفت. این مساله زمانی قابل درک است که در نظر آوریم حامیان مصدق را طیف وسیعی از افراد روشنفکر، طبقات بالای جامعه، لیبرال دمکراتها، محرومین و دهقانان، بازار و بویژه طبقه متوسط جامعه تشکیل میداد که از سال 1328 (یعنی زمان راه یافتن مصدق به مجلس شانزدهم) تا پایان سال 13331 همچنان بر تعداد آنها افزوده میشد. البته مصدق به تنهایی برای حفظ و نگاهداری از پیروزی بزرگ ملت ایران و دستاوردهای آنان در ملی کردن صنعت نفت ایران کافی نبود و بدون شک حمایت قشرهای مختلف اجتماعی که نام بردیم، پشتیبان او بودند. زمانی که در سال 1332 حمایت این قشرها به بهانههای مختلف از او برداشته شد، زمینه سقوطش فراهم شد.
روحیه وطن دوستی دکتر مصدق آنقدر کارآمد و واقعنگر و مثبت بود که الهامبخش برخی از رهبران سیاسی معاصر او و پس از او شد. در خاورمیانه جمال عبدالناصر برای ملی کردن کانال سوئز در مصر، در اروپا و در یوگسلاوی مارشال تیتو، در اندونزی احمد سوکارنو و تعدادی دیگر از او پیروی کردند و مصدق را سرمشق قرار دادند. به طوری که بنیانگذاری جنبش عدم تعهد نتیجه احساس خودباوری بود که مصدق در رگهای آنها دوانید و آنها را در برابر بیگانگان و استعمارگران جهان سوم، به قیام وادار کرد. همین مساله موجب شد جمال عبدالناصر، رهبر ناسیونالیسم عرب، دکتر مصدق را «زعیم شرق»نامید و مجله تایمز چاپ لندن در سال 1952 (1331) او را «مرد سال جهان» لقب داد.
اگر برخی از تنگچشمان معاصر او بویژه شاه، انتقاد میکردند که برنامههای دولتش برای توسعه و پیشرفت ایران، سطحی و کوتهبینانه است، دکتر مصدق در پاسخ منتقدان، قاطعانه بیلان کاری و کارنامه اقتصادیاش را به رخ شاه کشید.
بیلانی که نشان میداد پس از امیرکبیر، برای اولینبار در تاریخ ایران به سالی برخورد میکنیم که صادرات و واردات توازن دارد. به این معنا که اقتصاد ایران دارای تراز بازرگانی شد. این در حالی است که ایران در تحریم بینالمللی کامل به سر میبرد و توسط انگلستان و شرکتهای نفتی تحریم شده بود و از درآمد نفت که اقتصاد تکمحصولی ایران به طول کامل به آن وابسته بود، محروم بود و نفت استخراج نمیشد. به بیان دیگر، کسری بودجه دولت ایران را که ریشه در زمان صفویه و قاجارها داشت، ترمیم و اصلاح کرد و به نقطه اعتدال رساند و این هنر عمده مصدق بود.
مصدق در راه اهدافش تنها بود و به تنهایی مبارزه میکرد. او قصد داشت نهتنها سهم 16 درصدی، بلکه اصل 50 ـ 50 پیشنهادی انگلستان را هم در مورد حق ایران از محل درآمدهای نفت نادیده بگیرد. در واقع مصدق به دنبال این بود که درآمد سالانه معادل یک میلیون دلار را که از ایران غارت میشد، در کشور نگاه دارد.
شاید دکتر مصدق علیرغم تمام شایستگیها، درک و تحلیل واقعنگری از شرایط بینالمللی نداشت؛ البته بهتر است بگوییم داشت، منتها طبیعی است که قدرت بازیگران اصلی صحنه بینالمللی، در برابر جهان سوم که ایران نیز در این جرگه قرار میگرفت و منبع هماهنگکننده نیروهای مادی و معنویشان، دولتمردان شجاع و میهندوست بودند، دستش را تهی بگذارند. منتقدان دکتر مصدق استدلال میکردند که او گمان میکرد وابستگی جهان غرب به نفت ایران آنقدر زیاد است، که مجبور خواهد شد به شرایط دیکته شده ایران گردن بگذارد. اما دولتهایی که برای گردش چرخهای اقتصادیشان نیازمند نفت بودند، مایحتاج خود را از «طلای سیاه» از دیگر کشورهای خاورمیانه از جمله کشورهای عربی جبران مینمودند. ممکن است این اقدام درست باشد، اما انتقادی بر مشی سیاسی و اقتصادی مصدق وارد نمیکند و چیزی از ارزشهای او نمیکاهد.
مصدق همانند پیشینیان خود، قائممقام و امیرکبیر، ریشه فساد و عقبماندگی و بدبختی ایران را در فساد و استبداد و واپسماندگی میدانست که از دل تاریخ ایران بیرون میآمد و در دوران قاجار به اوج خود میرسید. بنابراین به طور جدی در اندیشه محو آن برآمد. این پروسه اجتماعی به دو عامل داخلی وخارجی بستگی داشت. فقر فرهنگی، بیثباتی سیاسی، فساد حکومتی، بیتفاوتی و سرخوردگی مردم به علاوه زیادهخواهی قدرتهای بزرگ این وضعیت را برای ایران رقم زده بود. براساس یک عقیده پیرامون علل عقبمانندگی ایران، عقب مانندگی و توسعه نیافتگی در ایران میراث پیروی از مدل تک خطی غرب است. این مدل، شیوه تولید آسیایی و آفریقا و آمریکای لاتین را تحت تاثیر قرار داده و غالب کشورها در این مناطق راه لیبرالیسم و سوسیالیسم را رفتهاند. منتها در ایران این مدل راه به جایی نبرده است.
اقتصاد بدون نفت
دکتر مصدق، دولتی را به عهده گرفت که وابستگی شدید به نفت و همچنین بیگانگان داشت. اقتصاد مریض و وابسته در تورم افسار گسیخته دست و پا میزد. اقتصاد ایران در جریان وقایع شهریور 1320 و اشغال ایران از سوی متفقین آسیب فراوان دیده بود. ارزش پول بشدت در ایران کاهش یافته بود و از سوی دیگر متفقین باعث شده بودند که تنها کالاهای مورد نیاز آنها در کشور کشت و تولید شود بدون این که کمترین سودی عاید ایران شود. قدرت خرید مردم بشدت کاهش یافته بود و سهم ایران از تولید و صدور محصولات کشاورزی و صنعتی بر اثر تورم بالا، فوقالعاده ناچیز بود. پژوهشگران این وضعیت را در حالی که انگلستان و روسیه به اتفاق یکدیگر مازاد سالانه تجاری ایران را با آن دولتها تا پایان جنگ جهانی دوم نمیپرداختند، «دزدی مسلحانه از ملتی ضعیف و فقیر که هر روز فقیرتر میشود» نامیدهاند.
کاهش 100 درصدی ارزش پول، میراث شوم تحمیل شده از سوی متفقین (انگلستان و روسیه و فرانسه) بر ایران بود و اقتصاد کشور را به قسمی تضعیف کرد که قحطی و گرسنگی همه جا بیداد میکرد. این وضعیت تا سال 1328 تداوم داشت. در این سال دکتر مصدق، طی ایراد نطقی حساب شده در مجلس عنوان کرد از زمان اشغال ایران در شهریور 1320، قیمتها ده برابر افزایش یافته است. وزیر مالیه وقت هیچ پاسخی نتوانست به مصدق بدهد و واکنشی نشان نداد. احتکار و فساد اداری و دستگاه دولتی بر وخامت اوضاع میافزود.
تنها منبع درآمد ارزی کشور سهم 16درصد ایران از تولید و فروش نفت بود که همانند دست نامرئی آدام اسمیت عمل میکرد. اگرچه بخش کشاورزی از این اوضاع نابسامان تاثیر میپذیرفت، با این وصف تقاضا برای محصولات و تولیدات کشاورزان ایران بسیار بالا بود. ملاکین، دهقانان و تولیدکنندگان محصولات کشاورزی که از زیرفشار دیکتاتوری رها شده بودند، به عنوان نیروی تولیدکننده و فعال کشاورزی، فعالیت خود را از سرگرفته بودند. در چنین شرایطی دکتر مصدق با کولهباری از دانش و تجربه و با شعار معروف خودش مبنی بر مبارزه منفی و همهجانبه با امپریالیسم جهانی به رهبری انگلستان و روسیه را در وجهه همت خود ساخت و پس از ملی کردن نفت ایران، ثمره سالها مجاهدت برای این کار را به ثمر رساند و پس از خلع ید از شرکت غارتگر «نفت ایران و انگلستان»، تعرفههای گمرگی و بانک شاهنشاهی و دادن هر گونه امتیاز به بیگانگان از جمله امتیاز شیلات و نفت شمال را به بیگانگان بویژه روسیه و انگلستان ممنوع و ملغا کرد. دکتر مصدق فردی دانشپرور و دانش دوست بود و منافع ملی را در همه حال بر منافع فردی ترجیح مید اد. کوته بنیان از درک و فهم اندیشههای او عاجز بودند. مبارزات او موجب شد ایران به حقوق و منافع غارت و پایمال شدهاش از نفت دست پیدا کند و سطح زندگی مردم ارتقا پیدا کند.
در نتیجه تلاشهای پیگیر و شبانهروزی دکتر مصدق، اقتصاد ایران دارای صادرات و واردات کالا، تولید و تجارت و بازرگانی و مبادلات اقتصادی به غیر از نفت در سطح بالا و گسترده شد. به عبارت دیگر دکتر مصدق اقتصاد ایران را از مخمصه و بلای تکمحصولی وابسته به نفت رها ساخت و تز اقتصاد بدون نفت را در اقتصاد ایران تحقق بخشید و ایران از یک کشور وابسته و تضعیف شده به کشوری سربلند تبدیل شد که توانست در صحنه بینالمللی عرض اندام نماید.
تنگ چشمان و مخالفان مصدق که اهرمهای قدرت و نفوذ را در دست داشتند از هیچ تلاشی برای به شکست کشاندن نهضت ملی مردم ایران فروگذار نکردند، با وجود این مصدق در دوران نخست وزیریاش بسیار فراتر از حد انتظار ظاهر شد. درغیر این صورت هنر راهبردی و نقش رهبری او در هدایت نهضت ملی کردن نفت زیر سوال میرفت و بالاخره این که دکتر مصدق برای تضمین موفقیت اقتصاد ایران و تامین رفاه مردم در بلندمدت میبایست به راهحل شرافتمندانهای در دعوای نفت میرسید تا بتواند بر مخالفان سرسخت خود فائق آید، اما مساله این است که آیا در صورت تحقق چنین وضعیتی باز هم این بدخواهان کینهتوز آسوده مینشستند!؟
اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از دیدگاه منتقدان مصدق، بدون بهرهگیری از درآمد نفت غیرممکن بود، موضوعی که گفته شده مصدق آن را به درستی درک نکرد. از این رو، در تمام دوران 28 ماهه نخست وزیری او، بسیاری از عناصر محافظهکار بدون در نظر گرفتن مساله نهضت ملی ایران مصدق را به قبول وجه اقتصادی نفت ـ نه وجه سیاسی ـ مبتنی بر «اصل درآمد بیشتر» تشویق میکردند، لیکن مصدق و یارانش موضوع دستاوردهای اقتصادی نهضت ملی ایران و حقوق مردم ایران را بر وجه سیاسی آن ترجیح میدادند. موضوعی که تقریبا اکثر مخالفان، منتقدان با تاسف از آن یاد کردهاند که ای کاش مصدق بیش از حد بر مواضع خود پافشاری نمیکرد.
به طور کلی نمیتوان گفت اگر احتمالا مصدق این اصل را میپذیرفت، آن هم به شکل آزمون و خطا نتیجهای متفاوت عاید ایران میشد، اما در خوشبینانهترین حالت نیز نمیتوان به موفقیت این عقیده امیدوار بود و توطئه بیگانگان و عوامل داخلی را نادیده گرفت.
کودتای سیاه
وقتی 29 اسفند 1329، قانون ملی شدن صنعت نفت ایران به امضای شاه رسید مردم، نیروهای سیاسی اعم از ملی و مذهبی و احزاب همسو به یک پیروزی بزرگ در برابر حکومت و بیگانگان دست یافتند و ثمره مبارزات مردمی به رهبری دکتر مصدق و آیتالله کاشانی به ثمر نشسته بود، اما سیر جریانات به گونهای پیش رفت که شیرینی این موفقیت بزرگ را به کام مردم و رهبران جنبش ملی شدن صنعت نفت تلخ کرد و با رقم خوردن کودتای سیاه و ننگین و خفتبار 28 مرداد 1332 ثمره این کامیابی توسط عوامل داخلی و خارجی چپاول شد.
برخلاف جنبش ملی شدن نفت که همه نیروها متحد و یکدل و یکصدا تحت رهبری مصدق و کاشانی به هدف بزرگی که آرمان مردم ایران بود، رسیدند و پس از آن بحران سهمگین 30 تیر 1331 را پشت سر گذاردند، در کودتای سیاه میان این دو رهبر برجسته، به عللی اختلاف و شکاف ایجاد شد و همین از هم گسیختگی موجب شد مخالفان جنبش به مقاصد شوم و پلیدشان دست یابند.
رهبران مذهبی خواستار اجرای احکام اسلامی در جامعه بودند و اعمال ضد دینی و همدستی با بیگانه را از سوی حکومت وقت محکوم میکردند. در واقع مبارزات کاشانی با نفوذ انگلستان و عملکرد او به تجدیدحیات دین و مذهب در ایران در دهه 20 و 30 انجامیده بود، اما مصدق برخلاف مذهب، بیشتر به نیروهای ملت و ناسیونالیسم ایرانی پایبند و پشتگرم بود و همین مساله یکی از علل جدایی آنها بود و کاشانی به مصدق به علت این رفتارها بیاعتماد شد. شاه و دربار نیز رفته رفته بخشی از طبقه متوسط سنتی و بازار را که بخش اعظم توان مصدق بود به سوی خود کشیدند. در نتیجه در صبح نوزدهم آگوست 1953 (28 مرداد 1332) در حالی که دکتر مصدق یک کودتای ناموفق را در 25 مرداد از سر گذرانده بود، جمعیتی متشکل از افراد بانفوذ سنتی در جنوب تهران گرد هم آمده به سمت شمال تهران حرکت کردند و قوای نظامی هم به آنها پیوستند.
کودتای سیاه موجب شد قدرت در ایران در دست نظامیان قرار گیرد و سرلشکر فضلالله زاهدی به نخستوزیری برسد و در بعد خارجی، ایالات متحده آمریکا، جایگزین انگلستان در صحنه سیاسی ایران شود. کمکهای اصل 4 ترومن و درآمدهای نفت که اکنون سایه دولت مصدق را هم بر سر خود نمیدید، به تقویت این اقتدار خارجی و داخلی بر سرنوشت مردم ایران کمک کرد. لیکن آمریکا با توجه به بحران کانال سوئز و انجام کودتا در عراق که دولت حسن البکر روی کار آمد، به شاه پیشنهاد کرد کمکهای مالی را صرف اصلاحات اجتماعی به جای تقویت ارتش بنماید و برای تضمین و تثبیت اقتدار داخلیاش یک سازمان کوچک (ساواک) را تشکیل بدهد، اما شاه با این طرح مخالفت کرد.
استدلال دولتمردان آمریکا این بود که اصلاحات اجتماعی و ارتقای سطح زندگی مردم، به جای تقویت ارتش، مقدمتر است زیرا آمریکا امنیت خارجی ایران را در برابر یورشهای احتمالی تضمین میکند. با روی کار آمدن کندی در آمریکا و علی امینی اصلاحطلب در ایران، این طرح به شکل جدیتر پیش رفت، اما ترور زودهنگام کندی آن را عقیم گذارد و دولت کودتا قدرت مانور بیشتری پیدا کرد.
منابع:
1 ـ اسناد نفت (نطقها و نامههای تاریخی دکتر مصدق)، نشر راستین، ص 315./2 ـ در این مورد نک: سیاست خارجی آمریکا و شاه، مارک جی، گازیوروسکی، برگردان غلامرضا نجاتی، ص 150./3 ـ اقتصاد سیاسی ایران، همایون کاتوزیان، ج 2، ص 20، آشوب (مطالعه در زندگی و شخصیت دکتر مصدق)، احمد بنی جمالی، ص 334./4 ـ اسناد نفت، همان، ص 316./5 ـ جهان سوم، توسعه و نظام بینالملل، محمود سریعالقلم، ص 110./6 ـ آشوب، همان، ص 334./7 ـ ناسیونالیسم در ایران، ریچارد کاتم، برگردان احمد تدین، ص 333./8 ـ مروری بر سیاست خارجی ایران در عصر پهلوی، منوچهر محمدی، ص 103./9 ـ نک، سیاست خارجی آمریکا و شاه، همان منبع./10 ـ ناسیونالیسم ایرانی، ریچارد کاتم، همان. ص 359./11 ـ اقتصاد سیاسی ایران، همایون کاتوزیان، ص 46 و ص 222./12 ـ نک: مصاحبه با شاه، مارگارت لاینگ، نقل از رامش صنعوی، برگردان اردشیر روشنگر، ص 167./13 ـ نک: موانع تاریخی توسعه نیافتگی در ایران، مصطفی وطنخواه، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 16.همچنین درباره ریشههای عقب ماندگی ایران نک، مجله پژوهش دانشگاه اصفهان، دانشکده ادبیات، مقاله موانع تاریخی توسعهیافتگی در ایران، شماره 1 و 2، زمستان 1374، ص 161./14 ـ اقتصاد سیاسی ایران، همان، ص 60./15 ـ ناسیونالیسم در ایران، همان، صص 13 و 359./ 16 ـ اقتصاد سیاسی ایران، ص61/ روزنامه اطلاعات مورخ 25، 26، 27 و 28 مرداد 1332./روزنامه کیهان مورخ 25، 26، 27 و 28 مرداد 1332.
قاسم آخته
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد