از قضا مرد ثروتمند میمیرد ولی زنده میشود و حالا او مدتی وقت اضافه در اختیار دارد که بتواند به اوضاع آشفته زندگیاش سامان بدهد و شاید در این مسیر پسر جوان هم از مهر و مکنت او بیبهره نماند.
این داستان با این همه کلیشه و تکرار، طوری به قلم علیرضا کاظمیپور و سعید جلالی نوشته شده که مخاطبان زیادی هر شب پای تلویزیون مینشینند و تماشایش میکنند. اگر چه دردسرهای عظیم بیعیب نیست اما جزو سریالهای پرمخاطب از کار در آمده است.
دردسرهای عظیم هفتمین سریالی است که علیرضا کاظمیپور و سعید جلالی با هم نوشتهاند؛ بعد از نگارش فیلمنامه آخرین دعوت، دلنوازان، زن بابا، خوشنشینها، زمانه، آوای باران و تلهفیلمهای دنده معکوس، شاهد عینی و خداحافظ تهران آنها بیشک یک زوج هنری محسوب میشوند.
علیرضا کاظمی تقریبا پنج سال از سعید جلالی بزرگتر است و همانقدر که علیرضا کاظمیپور آرام است، سعید جلالی پرشور و هیجان به نظر میرسد و به همین دلیل پاسخ بیشتر سوالات را از او میشنویم اما آنها با همه این تفاوتها در نوشتن تفاهم دارند و توانستهاند آثاری خلق کنند که مردم دوستشان داشتهاند و با دقت تماشا کردهاند.
گفتوگو با این دو نویسنده که همیشه در نگارش درام موفقتر از نوشتن طنز بودهاند، بسیار مفرح و همراه با شوخیهایی است که بیش از هر کسی به خودشان برمیگردد.
فیلمنامهای که شما نوشتهاید طنز محسوب میشود یا درام؟ به نظر میرسد سعی کرده در مواردی طنز باشد اما خودش شوخیهای خودش را جدی نمیگیرد و آنها را بدون هیچ تاکیدی در میان انبوهی از ماجراها به نمایش میگذارد.
جلالی: ما یک کمدی درام نوشتیم؛ یک فیلمنامه جدی با لحن طنز.
تاکنون چنین سبکی از فیلمنامه برای تلویزیون نوشته شده است؟
کاظمیپور: شاید بتوانم خانه سبز بیژن بیرنگ و مرحوم مسعود رسام را نام ببرم که هم طنز و هم جدی بود. هر جا لازم بود تبدیل به درام میشد و هر جایی ممکن بود لحن کمدی میگرفت.
در خانه سبز فضاها تقسیمبندی شده بود؛ روند داستان با طنز و شوخی پیش میرفت و معمولا در پایان با نتیجهگیری جدی به پایان میرسید اما در دردسرهای عظیم شوخیها درست وسط روایت ماجراهای جدی به نمایش در میآید در حالی که هیچ مولفهای نه بازیها، نه موسیقی و نمابندی و حتی حس صحنه کمکی به برجسته شدن این شوخیها نمیکنند؛ در نتیجه مخاطب خیلی نمیخندد.
جلالی: من از شما میپرسم زندگی تلخ است یا شیرین؟ کاملا جدی است یا کمدی؟ برای بسیاری از ما پیش آمده که در مراسم عزاداری شاهد اتفاقی بودهایم که حسابی ما را خندانده است اما کل زندگی شوخی نیست. تمام اتفاقاتی که در طول روز برای ما رخ میدهد جدی است ولی ما به خیلی از اتفاقات میخندیم؛ حتی ممکن است اتفاقی رخ بدهد که برای شما خیلی تلخ باشد اما از نظر دیگران بامزه و خندهدار. بنابراین سریال دردسرهای عظیم، زندگی را به لحظههای کمدی و جدی تفکیک نمیکند و قصهاش را مانند خود زندگی روایت میکند. یعنی در عین تعریف کردن یک زندگی جدی و واقعی میتواند یک لحظه طنز به نمایش بگذارد و آن لحظه حتی ممکن است وقتی باشد که یکی از شخصیتها مثل لطیف به راستی ناراحت است. اگر کمی دقیقتر به زندگی روزمره خود نگاه کنیم، خواهیم دید که پر از چنین اتفاقاتی است و ناخودآگاه ما را میخنداند.
کاظمیپور: خانه سبز یک مجموعه اپیزودیک بود که در هر قسمت یک پیام مشخص را به مخاطبش ارائه میکرد؛ بنابراین در لحظاتی از داستان، شخصیتها به قالب جدی خود بازمیگشتند تا پیام مورد نظر را طرح کنند اما دردسرهای عظیم یک سریال پیوسته و دنبالهدار است. قرار نیست در هر قسمت یک موضوع آموزشی و تم مشخص داشته باشد. ما سعی کردهایم یک فیلمنامه جدی بنویسیم که در آن موقعیت کمدی هم وجود داشته باشد. یعنی مخاطب را بخنداند، بگریاند و بتواند او را درگیر کند.
یک اثر نمایشی، فیلم یا سریال، بازنمایی واقعیت است و دنیای واقعی را به شکل ساماندهی شده به نمایش میگذارد نه همانطور که هست. فکر نمیکنید شوخیها و فضای سریال نیاز به ساماندهی بیشتری داشت.
جلالی: من با نظر شما موافق نیستم. باید دید شما درباره فیلمنامه کلاسیک صحبت میکنید یا مدرن. اگر فیلمها و سریالهایی که در دنیا تولید میشود و مخاطب جهانی دارد را بررسی کنید خواهید دید در تمامی آنها شخصیتها در زندگی روزمره و عادی به نمایش درآمدهاند. اتفاقی که در سریال دردسرهای عظیم رخ داده و باعث شده مخاطبان زیادی آن را تماشا کنند، همین است. مخاطب امروز میگوید این آدمها شبیه خودمان هستند، لحظاتشان شبیه به خودمان است و این چیزی است که ما بهدنبالش هستیم. نمیدانم دوستان منتقد چه اصراری دارند که یک سریال اگر طنز است جدی نباشد و اگر جدی است، نباید اصلا مخاطب را بخنداند.
به نظرم این تفکیک اشتباه است. درست نیست بگوییم قرار است با این سریال فقط بخندیم یا فقط گریه کنیم. همین قرارداد باعث میشود در ابتدای کار بخش اعظمی از مخاطب ریزش پیدا کند چون عدهای حوصله سریال جدی را ندارند، عدهای هم از طنز خوششان نمیآید. فیلمنامه مدرن همه اینها را با هم ترکیب میکند و درست همان وقت تماشاچی با قصه و شخصیتها پیش میرود و میتواند به یک موقعیت بامزه بخندد و همین باعث میشود که با شخصیتها ارتباط عمیقتری برقرار کند و اثر را دوست داشته باشد. بارها و بارها کارهای صرفا طنز را دیدهایم که به لودگی یا هجو و تکرار محکوم شدهاند.
کارهایی هم داشتهایم که طنز یا کمدی بودهاند اما به هیچ کدام از این چیزها محکوم نشدهاند!
جلالی: شاید بوده اما در سالهای اخیر من سریال طنزی سراغ ندارم که کاملا طنز بوده و با انتقاد روبهرو نشده است.
به نظر شما سریال دودکش را میتوان به عنوان یک اثر طنز یا کمدی، محکوم به لودگی و هجو کرد؟
جلالی: دودکش یک سریال طنز نیست. همین الان از آقای نیکنژاد به عنوان نویسنده سریال دودکش بپرسید این سریال طنز است؟ حتما به شما خواهد گفت اینطور نیست.
خب ظاهرا ما در تعریف طنز با هم مشکل پیدا کردهایم!
جلالی: نگاه آدمها با هم فرق میکند به همین دلیل تفکیک کردن یک سریال به کار جدی یا کمدی لطمه زدن به آن است. به نظرم اگر قرار است یک کار نو انجام بدهیم، مردم را از شر قالبهای تکراری رها کنیم و به آنها بگوییم که سریال تکراری نگاه نکن باید شیوههای تازهای در پیش بگیریم. مانند شیمیدانها که با ترکیب عناصر مختلف به چیزهای نو میرسند. در شرایطی که قصهها و مضامین تازه تمام شده و همه داستانها تکراری هستند، ما باید از زاویه جدید به موضوعات روزمره بپردازیم و نگاه نو به مخاطب بدهیم؛ وگرنه محکوم به تکرار خواهیم شد.
کاظمیپور: بگذارید سوالی که سعی دارید غیرمستقیم بپرسید را من مستقیم بپرسم و جواب بدهم. این روزها من هم از کسانی مثل شما شنیدهام که داستان شما بلاتکلیف است و معلوم نیست ملودرام است یا کمدی؟ واقعیت این است که ما میخواستیم یک سریال جدی بنویسیم و اصراری نداشتیم مدام مخاطب را بخندانیم. داستان ما دو خط اصلی دارد؛ یکی درباره خانواده فرحان است و دیگری مربوط به لطیف و همسایههای او. بخشی که مربوط به خانواده فرحان است، یعنی همسرش گوهر و فرزندانش کامران و آرزو، کاملا جدی است. شاید یکی از دلایل جدی بودن این بخش آن است که پای یک جنازه و مرده وسط است و شوخی کردن در این موقعیت خیلی پذیرفته شده نیست. در خط دوم قصه که شامل ماجراهای لطیف و همسایههایش میشود، شرایط به ما اجازه میدهد که گاهی طنز هم داشته باشیم. این دو خط داستانی باعث شده کاری نیمه جدی و نیمه کمدی بنویسیم. ما تلاش کردهایم این دو خط داستانی را در هم بپیچیم و حالا کم کم این دو بخش آرام آرام در هم تنیده میشوند.
جلالی: این ویژگی کار مشترک من و آقای کاظمیپور است. هیچکدام از کارهای ما ملودرام صرف نبوده و حتی در آوای باران هم رگههایی از طنز دیده میشد. شخصیت شکیب با اینکه یک نقش منفی تمام عیار بود اما مخاطب به او میخندید.
مساله اینجاست که آیا نویسنده، ماجراها و شخصیتها را طوری نوشته که مردم بخندند و مخاطبانش را به سمت دیدن و حس کردن لحظههای شاد و کمیک هدایت کند یا نه! مردم به شکیب میخندیدند اما فکر نمیکنم شما برای خندهدار شدن او تلاشی کرده باشید.
جلالی: در سریال دردسرهای عظیم هم تلاش نکردهایم مردم را بخندانیم. اگر فیلمنامه را بخوانید حتما تعجب خواهید کرد که آیا این واقعا سریال دردسرهای عظیم است! در فیلمنامه لایههایی از طنز وجود دارد اما شباهتی با نوشتههای دوستان طنزنویس ما ندارد یعنی سعی نکردهایم عامدانه و حساب شده در هر سکانسی یک موقعیت طنز قرار بدهیم که مخاطب حتما بخندد یا دیالوگی بنویسیم که حتما خندهدار باشد.
ما تلاش کردهایم داستان را درست بگوییم. وقتی همه چیز درست چیده شود، شخصیتها و موقعیتها درست در کنار هم قرار بگیرند ناخودآگاه طنز هم به وجود میآید. مثلا وقتی در قبرستان، نوحهخوان درباره خصوصیات خوب فرحان حرف میزند و او خودش میشنود و تکذیب میکند، یک اتفاق جدی در حال رخ دادن است ولی شما بهعنوان مخاطب، میخندید. اصلا لازم نیست حتما چیز طنزی در آن صحنه بگذاریم که بیننده بخندد. اما در برخی آثار نویسنده مجبور میشود برای کمدی شدن اثر به زور چیزهایی در فیلمنامه بگنجاند و به نظر من در این مورد برخی دوستان منتقد و برخی اهالی رسانه بیتقصیر نیستند چون آنقدر میگویند سریال طنز نشده، خندهدار نیست که در نهایت نویسنده مجبور میشود چیزهایی در فیلمنامه بگنجاند که ممکن است همیشه هم خوب از آب در نیاید.
درباره دوستان منتقد گلایهای دارم که آقای کاظمی گفت نگو اما بگذارید بگویم چون توی دلم میماند. من گاهی از دست دوستان منتقد بدجوری عصبانی میشوم؛ البته بهتر است بگویم از دست بخش کوچکی از آنها. متاسفانه این دسته از منتقدان یا اهالی رسانه یا تلویزیون را نمیشناسند یا حتی در مواردی طوری نقد میکنند که گویی نمیدانند کار فیلمنامهنویس چیست. گاهی هم کلا او را ندیده میگیرند و حذفش میکنند. به نظرم تا زمانی که این نگاه در منتقدان ما اصلاح نشود، اتفاق خوبی را شاهد نخواهیم بود.
برای نگارش سریال دردسرهای عظیم ما چارچوبی را از ابتدا معین کردیم و تا انتها بر اساس همان چارچوبها پیش رفتیم و فکر میکنم تا اینجا موفق هم بوده که مخاطب دارد.
بله. سریال توانسته نظر مخاطبان را جلب کند و البته فکر میکنم بخش درام آن بیشتر مورد توجه قرار گرفته است!
جلالی: قبول دارم.
شما نویسندگانی هستید که در درام نویسی توانمندتر هستید تا در نوشتن آثار طنز.
جلالی: بله. ما مدعی نیستیم که طنزنویس هستیم اما فکر میکنم طنز ما در سریال دردسرهای عظیم از دیگر کارهایمان قویتر است.
کاظمیپور: اصلا کمدینویسی برای من کار شاقی محسوب میشود و همیشه هم اعتراف کردهام که کمدینویس نیستم. اما چون سریال دردسرهای عظیم این طوری طراحی شده بود باید برای آن کمدی خلق میکردیم.
فکر کنم یکی از گرفتاریهای شما این بود که تم اصلی سریال تکراری است؛ داستان مردی که میمیرد اما زنده میشود. تا به حال فیلمها و سریالهای زیادی با همین داستان ساخته شده است.
کاظمیپور: بله این داستانها بارها در خود تلویزیون هم به شکلهای مختلف نوشته و ساخته شده است؛ مثل مرده متحرک یا دو اپیزود از داستان یک شهر به کارگردانی اصغر فرهادی.
آقای هاشمی یک بار قبل از دردسرهای عظیم در یک تلهفیلم همین مضمون را تجربه کرده است. در آنجا هم یک مرده زنده میشود.
کاظمیپور: بله. تلهفیلم وقت اضافه.
جلالی: آن تلهفیلم نوشته آقای فاضلی است که نویسنده طرح و داستان اولیه سریال دردسرهای عظیم است.
ظاهرا ایشان به مقوله دوباره زنده شدن علاقهمند است.
جلالی: به نظرم ماجرا به همان مساله تکراری شدن مضامین مربوط است. داستان تازهای برای ما وجود ندارد، فقط میتوانیم نگرشمان را به داستانها تغییر بدهیم.
به نظرتان شخصیتهای دردسرهای عظیم زیاد نیستند؟
کاظمیپور: چرا. زیاد است اما بود دیگر، کاری نمیشد کرد.
یعنی شما نمیتوانستید در داستان اولیه کمی تغییر ایجاد کنید؟
جلالی: میتوانستیم اما احساس کردیم بد نیست همه شخصیتها را نگهداریم. در آثار طنز هر قدر تعداد شخصیتها و بخصوص شخصیتهای طناز بیشتر باشد موقعیتهای بیشتر و بهتری برای طنز ایجاد میشود. حضور لطیف در یک خانه شلوغ که در عالم سینما و تلویزیون به خانه قمر خانم معروف است، به ما فرصتی میداد تا قصهها بهتر پیش بروند. این آدمها در تعامل با هم قرار میگیرند، قصههایشان با هم گره میخورد، به هم گیر میدهند و با هم همکاری کنند.
و البته کار نویسنده را هم برای خلق قصه راحت میکنند!
جلالی: نه اصلا این طور نیست. هر قدر تعداد شخصیتها بیشتر شود کار به مراتب سختتر میشود. شما برای همه آدمها باید قصه خلق کنید، برای همه آنها دیالوگ بنویسید و آنها را در مسیر قصه نگه دارید.
در عوض هر جایی برای داستانپردازی مشکل پیدا کردید از یکی از همین شخصیتها کمک میگیرید و برایش یک ماجرا به وجود میآورید!
کاظمیپور: کاش به همین راحتی بود. اصول فیلمنامهنویسی اجازه نمیدهد شما مسیر قصه را رها کنی و هر جایی دلت خواست برای یک شخصیت ماجرا خلق کنی. نوشتن یک سریال با شخصیتهای زیاد، خیلی سخت است.
آقای کاظمیپور، خیلی خسته هستید!
جلالی: خب ما یک ماراتن پنج ماهه را پشت سر گذاشتیم.
نه بیشتر روح ایشان خسته به نظر میرسد! و انگار دردسرهای عظیم را دوست ندارید!
کاظمیپور: نه، دوست دارم.
جلالی: از وقتی ایشان را میشناسم همین طوری بوده است. اصلا قیافه علیرضا این طوری به نظر میرسد. در حقیقت حال و احوال ایشان به این دلیل است که طی چند ماه اخیر، یک دوره فشرده در سریال آوای باران مشغول بودیم و بعد بدون هیچ تفریح، استراحت و وقفهای، نوشتن سریال دردسرهای عظیم را شروع کردیم. این کار هم واقعا سنگین بود بخصوص اینکه سریال همزمان با تولید، پخش هم میشود.
کاظمیپور: البته این ماجرا مربوط به چند ماه نیست؛ پانزده سال میشود. پیشنهاد میکنم ننویسید ما خستهایم، آنوقت تهیهکنندهها کاری به ما سفارش نمیدهند و بیکار میشویم.
نگران نباشید، نان فیلمنامهنویسها به این راحتیها آجر نمیشود. برای این همه تولید در تلویزیون مگر چند فیلمنامهنویس با تجربه داریم!
جلالی: امیدوارم همینطور باشد.
به آوای باران اشاره کردید؛ چرا ماجراهای سریالهایی که مینویسید اینقدر فیلمی است. توانستم منظورم را درست منتقل کنم؟
کاظمیپور: نه. نتوانستید.
جلالی: من متوجه منظورتان شدم. اگر ما قصه نگوییم و ماجراها را در دل هم روایت نکنیم، مخاطب چه چیزی باید از تلویزیون تماشا کند؟
اما غلظت قصهپردازی در کارهای شما زیاد است.
جلالی: اصلا یکی از دلایلی که مردم سریالهای ما را دوست دارند، این است که ما قصهگو هستیم. از زمان شهرزاد قصهگو تا امروز مردم قصه را دوست داشتهاند و سینمای ما هم همین است. عموم مردم وقتی میروند سینما، فیلمی را انتخاب میکنند که قصه داشته باشد.
بگذارید این طوری بپرسم که دوست داشتن آثار اینچنینی چقدر به سطح سلیقه مردم مربوط است؟
جلالی: چه ربطی به سطح سلیقه دارد؟ هالیوود که این همه آثارش در دنیا دیده میشود، آثار قصهگو میسازد. اصلا سینما و تلویزیون به دلیل قصهگویی، بهعنوان هنر شناخته میشود وگرنه نمایش یک ارتباط بدون اینکه حرفی برای گفتن داشته باشد چه جذابیتی میتواند داشته باشد. روزمرگی را همه ما داریم؛ اگر بخواهیم همان را در تلویزیون نشان بدهیم چه هنری به خرج دادهایم؟ ما در زندگی واقعی قصه میسازیم و آن را جذاب میکنیم. باید در یک اثر نمایشی قصه داشته باشیم تا شخصیتها و اتفاقات برای تماشاگران مهم بشوند.
کاظمیپور: من چون سوال شما را متوجه نشدهام جوابی ندارم.
نمیخواهم مثل برخی منتقدان اصطلاح فیلم هندی را به کار ببرم اما در سریالهایی که شما مینویسید، اتفاقاتی میافتد که در دنیای واقعی هم رخ میدهند اما در واقعیت ما از رخ دادن آنها شگفتزده میشویم و میگوییم آه این ماجرا به درد فیلم میخورد.
جلالی: از نظر من این نه تنها عیب نیست بلکه حسن هم هست.
علیرضا کاظمیپور: منظورتان این است که سطح کارهای ما پایین است و چرا مردم این جور آثار را دوست دارند؟!
منظورم همین بود اما نه به این صراحت که شما گفتید!
کاظمیپور: من قبول ندارم. مردم قصهگویی را دوست دارند. خود شما در صحبتهایتان گفتید کار نویسنده این است که به اتفاقات روزمره سر و شکل بدهد. این چیزی که شما توصیف کردهاید همان روایتگری یا قصهگویی است.
مشکل اینجاست که در آثار شما حضور فیلمنامهنویس یا کسی که این قصهها را کنار هم چیده کاملا حس میشود.
جلالی: خدا را شکر که بالاخره یک جایی حضور فیلمنامهنویس حس میشود.
علیرضا کاظمی: کجای دردسرهای عظیم حضور فیلمنامهنویس حس میشود؟
اینکه فرحان در همان بیمارستانی بستری میشود که دکترش خواهرزاده همسر سابق اوست، لطیف با فرحان در شهرداری برخورد میکند و این باعث میشود که ارسلان بعدها فرحان را بشناسد و مواردی از این دست.
علیرضا کاظمی: منظورتان اتفاقات تصادفی در دل قصه است که اگر هست حتما از ضعف نویسندگی ماست اما برخی چیزها هم به چیدمان قصه مربوط میشود مثلا آشنایی ارسلان و فرحان در شهرداری بهعنوان مقدمهای برای برای ادامه داستان طراحی شده است. من مشکلی در این کار نمیبینم و ما اصلا دستمزد میگیریم که بنشینیم این وقایع را بچینیم و قصهای از آن بسازیم.
جلالی: قصهگویی همین است. اشکالی که در بحث ما وجود دارد این است که شما باید بدانید با چه تیپ فیلمنامهنویسی دارید صحبت میکنید. فیلمنامهنویسهایی داریم که کار هنری انجام میدهند و آثارشان ساخته میشود و طرفدارانشان که علاقه به کارهای نفروش دارند، آنها را تماشا میکنند. اما ما در کارمان دغدغه داریم و میگوییم اگر قرار است چیزی بنویسیم باید ارزش آن را داشته باشد که مردم وقت بگذارند و آن را تماشا کنند. مردم به آثار تلویزیون تعصب دارند و اگر سریال بدی ببینند حتما واکنش نشان میدهند. این ما را مجاب میکند که قصه خوب و جذاب بنویسیم. من معتقدم تلویزیون ابزار سرگرمی است و مردم باید از تماشای آن لذت ببرند. همین لذت است که آنها را با تلویزیون آشتی میدهد.
چیزی که اهمیت دارد این است که سعی داریم قصه جذاب روایت کنیم. قصه جذاب ممکن است در دل خودش رویدادهای تصادفی داشته باشد یا ممکن است همه جای آن خندهدار نباشد و این از نظر من اشکالی ندارد چون بیننده میپذیرد و در خیلی از کارهای مطرح دنیا هم رویدادهای اتفاقی وجود داشته است حتی در سریالی مانند لاست هم شما مواردی میبینید که کاملا معلوم است دست نویسندگان در کار بوده. من در این رویدادهای اتفاقی مشکلی نمیبینم چون تصادف و اتفاق، خلاقیت و خلق موقعیت لازمه قصهگویی است.
وقتی فیلمنامهای را به سرعت و همزمان با تولید مینویسید، دستتان برای ایجاد خلاقیت و تغییر بسته میشود. درست است؟
جلالی: خیلی سخت میشود. اصلا فرصت اشتباه کردن نداریم. چیزی که نوشته میشود خیلی سریع آماده تصویربرداری است و گاهی شده ما امروز صحنههایی را نوشتهایم و فردا دیدهایم که در اتاق بغلی در حال تدوین است. در این شرایط اگر در جایی از قصه اطلاعاتی به مخاطب دادهایم باید حتما از آن استفاده کنیم و هر کسی را وارد داستان میکنیم باید برای آن نقشهای داشته باشیم. در این شرایط فیلمنامه نویس باید به همه نوشتههای قبلی وفادار باشد چون امکان تصحیح وجود ندارد.
این نوع نوشتن چقدر به کار لطمه میزند، چقدر بر اساس قانون محدودیت خلاقیت میآورد و آیا به نفع متن تمام میشود؟
کاظمیپور: مسلما باعث نمیشود کار لطمه ببیند چون ما هیچ وقت به خاطر زمان کم و تحت فشار بودن از سر و ته کار نزدهایم. همیشه تا آخرین سکانس حساسیت و وسواس داریم و فشار کاری فقط باعث میشود با تمرکز و زحمت بیشتر کارمان را انجام بدهیم. اصلا اگر دردسرهای عظیم سهلانگارانه نوشته میشد، قطعا مورد توجه قرار نمیگرفت.
جلالی: فشار کاری از خلاقیت کم نمیکند و حتی خیلی وقتها باعث میشود خیلی متمرکزتر کار کنیم و به ایدههای خوبی برسیم. شما وقتی محدود میشوید، یعنی دائما دارید به موضوع فکر میکنید، خلاقیت بیشتری به خرج میدهید. معمولا نویسندهها اگر وقت داشته باشند این توانایی را دارند که حتی سالیان سال نوشتن یک فیلمنامه را طول بدهند؛ بنابراین فشار ناشی از پخش همزمان سریال خیلی هم بد نیست! نگاهی به سریالهای موفق سالهای اخیر تلویزیون بیندازید؛ اکثر آنها محصول کار فشرده و تولید و پخش همزمان هستند. شاید مثل نان داغ از تنور درآمده، دلپذیر باشند اما قطعا فیلمنامه این آثار حائز ارزشهایی هست که مخاطب دوستشان دارد.
همکاری با برزو نیکنژاد که خودش دستی در فیلمنامهنویسی دارد، چطور است؟
جلالی: به نظر من بالاترین مهارت یک کارگردان، شناخت او از فیلمنامه است و این معیار خیلی خوبی است برای شناسایی یک کارگردان خوب. اینکه برزو خودش نویسنده است خیلی کمک میکند که وقتی در مورد فیلمنامه صحبت میکنیم به یک نقطه نظر مشترک برسیم.
از آن دست نویسندههایی هستید که اتفاقات و شخصیتهای جذاب را یک گوشهای یادداشت میکنید تا به وقتش از آنها استفاده کنید؟
کاظمیپور: نه. من از این دست نویسندهها نیستم.
جلالی: ما میگوییم مینویسیم شما هم به همه بگویید مینویسند اما راستش من هم چیزی یادداشت نمیکنم اما اتفاقات و شخصیتهای جذاب در ذهنم ثبت میشوند. دوست دارم این کار را بکنم. چندبار هم این کار را شروع کردم اما پروژه در همان صفحههای اول و دوم خوابید.
کاظمیپور: خب به اینجا رسیدیم که ما نویسندههای تنبلی هستیم که تا زور بالای سرمان نباشد کار نمیکنیم.
فیلمنامه دردسرهای عظیم چقدر طول کشید؟
جلالی: تقریبا پنج ماه.
در شرایط عادی این زمان برای نوشتن کافی است؟
کاظمیپور: به نظرم کم است.
جلالی: نه، تازه زیاد هم هست. ما در این مدت فیلمنامه آوای باران را نوشتهایم که تعداد قسمتهایش تقریبا دو برابر دردسرهای عظیم است.
به نظرم اگر کمی فشار را بیشتر کنند، رکوردی به اسم خودتان ثبت خواهید کرد.
جلالی: اگر زمان نوشتن دردسرهای عظیم با وجود تعداد قسمتهای کمتر از آوای باران طولانیتر شد، به این دلیل است که ما در سریال دردسرهای عظیم شیوه تازهای را تجربه کردهایم که نیاز به دقت و کار بیشتری داشت. وقتی قرار باشد فیلمنامه رگههایی از طنز هم داشته باشد کار سختتر میشود و انرژی بیشتری میبرد. در سریال ملودرام تکلیف روشن است و روابط و اتفاقات راحتتر طراحی میشوند یا دستکم برای من و علیرضا این طور است اما در سریال طنز باید علاوه بر تمام کارهایی که برای نوشتن سریال ملودرام انجام میدهیم، موقعیتهایی بسازیم که باعث خنده شود.
چقدر ابعاد این نوع نوشتن برایتان جا افتاده است؟
جلالی: ما هر بار که طنز نوشتهایم به خودمان قول دادیم که دیگر ننویسیم اما نوشتیم، احتمالا بعد از این هم همین طور خواهد بود.
نویسندهها معمولا به شخصیتها و موقعیتهایی که خلق میکنند، دیالوگهایی که مینویسند و کلا به کار خودشان تعصب دارند. شما با هم از این مشکلات پیدا نمیکنید؟
جلالی: بیشتر از پنج سال است که با هم کار میکنیم و بعید میدانم که با هم جر و بحث کرده باشیم. خیلی راحت با هم کار میکنیم. ارتباط شخصی، سبک زندگی و خیلی چیزهای دیگر در مورد ما مشترک است؛ وقتی این همه نقطه اشتراک بین دو نفر وجود داشته باشد در کار با هم به تفاهم میرسند. البته واقعیت این است که علیرضا خیلی تحملش زیادتر است و من را تحمل کرده است.
کاظمیپور: من با نویسندههای زیادی کار کردهام؛ علیرضا نادری، تشکری، جلال دری، علیرضا بذرافشان.
جلالی: البته همه اینها قبل از آشنایی ایشان با من بوده!
آذر مهاجر / جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
پاسخ: كارگردان قول ساختش را داده است و احتمالا تولید می شود
پاسخ: سری دوم ساخته می شود ولی خبری از پشت صحنه نیست.
پاسخ: نه، هنوز ساخت قسمت دوم قطعی نشده و قراردادی به ثبت نرسیده است.
پاسخ: پشت صحنه در روز عید قربان پخش شد.