بخصوص وقتی انتقاد با بیانی جدی همراه باشد یا از آن بدتر ستیزهجویانه و ملامتآمیز به نظر برسد که در این صورت موضعگیری ما در برابر نقد به حداکثر ممکن خواهد رسید و واکنش منفی ما را به دنبال خواهد داشت حتی اگر به خطای خود واقف باشیم و نقد وارده را بجا و منتقد را محق بدانیم. پس همیشه چنان نیست که انتقادناپذیر بودن ما ریشه در حقیقتگریزی داشته باشد و اینکه نمیخواهیم بپذیریم ممکنالخطا هستیم و هر آنچه میگوییم و انجام میدهیم لزوماً سنجیده و درست نیست. در واقع میتوان گفت فرار ما از نقد بیشتر مسالهای روانشناختی است تا فلسفی و بیش از آنکه به نگاه ما از هستی و باورها و معتقدات ما ارتباط داشته باشد به آستانه تحمل ما و انتظارمان از رفتار دیگران مربوط است.
ما دوست نداریم قضاوت شویم و حتی دوست نداریم دیگران تحلیلمان کنند و مورد آزمون قرار دهند. پس پیداست که به هیچعنوان نمیتوانیم محکوم شدن را هم بپذیریم و اجازه بدهیم دیگران بهدنبال امتحان و تحلیل ما و قضاوت درباره ما برایمان حکم هم صادر کنند. شاید دلیل اینکه روانشناسان بیشتر در حوزه کاری خود مقبول و مورد احترام و در روابط شخصی اغلب دچار چالش و کشمکش با اطرافیان هستند همین ویژگی باشد که هیچ چیز برای انسانها آزاردهندهتر از ورود پیدا کردن دیگران به درونیات و منویات آنها نیست و از اینکه بیش از آنکه باید دیده و سنجیده شوند اکراه دارند. این گریز از نقد و قضاوت تا به حدی است که حتی هنرمندان و نویسندگان و سیاستمداران هم که آثار تولیدی یا عملکرد اجراییشان طبیعتا باید مورد نقد و نظر دائمی اهل فن باشد، اغلب روی خوشی به نقد نشان نمیدهند، با اینکه حیطه قضاوت منتقدان در مورد آنان نه حریم خصوصی که حیطه عمومی عمل آنها در اجتماع است. پس بهطور کلی از لحاظ روانشناختی باید انسان را موجودی گریزان از امتحان دانست که همواره میل به محق جلوه کردن ـ نه لزوما محق بودن ـ دارد و حتی مایل نیست که حقانیتش از جانب دیگران به بوته آزمایش گذاشته شود.
حال با این مقدمه بهتر میتوان به جایگاه مهم و ضروری طنز در مناسبات اجتماعی انسانها بخصوص مساله نقد پرداخت. انسانها با وجود برخورداری از همه ویژگیهای ذکر شده، عموما انتقاد طنزآمیز را بهتر تحمل میکنند و در برابر آن واکنش تدافعی کمتری نشان میدهند. حتی گاه مشاهده میشود که از انتقاد طنزآمیز استقبال هم میکنند و برای مثال در سوژه شدن برای کاریکاتور چهره پیشقدم میشوند و در کمال شگفتی، خود به همان معایبی که همیشه از آشکار شدنش هراسان بودهاند میخندند و دیگران را هم به این خنده دعوت میکنند. چه ویژگی منحصربهفردی در شوخی و طنز هست که امیال و خصایص بنیادین انسان را ناگاه دستخوش تغییر و تحولی اساسی میکند و از نقدناپذیرترین انسانها افرادی با ظرفیت و برخوردار از سعه صدر میسازد؟
دو پاسخ برای این پرسش متصور است که یکی خوشبینانه است و دیگری تا حدودی بدبینانه. پاسخ نخست این است که طنز و فکاهی بهترین ابزار برای خنداندن دیگران و ادخال سرور و شادی در قلب آنهاست و شادی و سرور هم درست نقطه مقابل خشم و ناراحتی است. پس سخت میشود هم به چیزی خندید و هم از آن خشمگین شد و در عین تبسم و لبخند به لب داشتن، از مواجهه با آن آزار دید و ناراحت شد. مساله تلخند یا سوگخند که ترجمانی از واژه «گروتسک» است، مبحث دیگری است که به بحث ما در اینجا ارتباط چندانی ندارد. محل توجه ما در اینجا ارتباط طنز با نقدپذیری انسانهاست، حال آنکه گروتسک در واقع ناظر به رابطه میان فرم طنز با درونمایه آن است و مبحثی کلیتر است که میتواند به مساله نقد، مربوط یا نامربوط باشد. از این گذشته در تلخند یا سوگخند تعارض میان شادی و تأثر قلبی، مساله است نه تعارض میان شادی و خشم.
پس آنچه درباره عدم اجتماع سرور و غضب در مواجهه با طنز انتقادی گفته شد همچنان به قوت خود باقی است و اساساً در نتیجه همین تعارض است که مخاطب نقد طنزآمیز به شوخی مطرح شده میخندد که نشان از انعطافپذیر شدن او در برابر نقد وارده دارد و گواهی بر نقش انکارناپذیر طنز در نقدپذیر ساختن انسانهاست؛ یا اینکه نمیخندد و خشمگینتر میشود که نشان از ناموفق بودن طنز در ادخال سرور در قلب مخاطب دارد. پس جدا از قالب طنز، خبرگی و مهارت در استفاده از این قالب نیز اهمیت بسزایی در قابل تحمل ساختن نقد از جانب مخاطب دارد. به عبارت دیگر استفاده ناشیانه از ابزار بیانی طنز تأثیری کاملاً معکوس خواهد داشت و بهدلیل همراه شدن نقد با شائبه توهین و تمسخر، میزان آزردگی مخاطب را دوچندان خواهد کرد و همین موضوع اشتغال به مقوله نقد طنزآمیز را به حرکت در مسیری باریکتر از مو تبدیل میکند که کوچکترین خطا و اشتباه در آن، تقصیر را از نقدناپذیری مخاطب برداشته و به گردن اهانتگری منتقد خواهد انداخت که درست و منصفانه هم هست و نمیتوان غیراخلاقی بودن این نوع انتقاد تخریبگرانه را انکار کرد.
اما پاسخ دوم که به نظر بدبینانه میآید و خصلت منفی نقدناپذیری انسان را به قوت خود باقی نگه میدارد این است که در مقوله طنز، چون با شوخی که نقطه مقابل موضوع جدی است طرف هستیم، مخاطب میتواند نقد وارده را حمل بر بهانهای برای خنده و سرگرمی کند و آن را نادیده بگیرد. یعنی چنین فرض کند که اصلاً پای نقدی قابل اعتنا در میان نیست بلکه مقصود فقط شوخی و مزاح است و او اگر در مقابل چنین نقد غیرقابل اعتنایی موضع بگیرد، دارد آن را جدی تلقی میکند و نشان میدهد که ظرفیت شوخی را ندارد و در نتیجه چنین تصور میشود که او اگر یک ویژگی واقعاً منفی برای نقد داشته باشد همین عدم ظرفیتش است و اینکه فرق شوخی و جدی را نمیفهمد؛ نه چیز دیگر.
اگر دلیل نقدپذیر شدن انسانها در مواجهه با انتقادهای طنزآمیز این عامل یعنی بیاهمیت تلقی کردن نقد باشد، در واقع باید گفت خبری از نقدپذیر شدن نیست بلکه مساله، تنها تغییر وضع از حالت جدی به شوخی است که اجازه موضعگیری تدافعی به مخاطب نمیدهد. با این پاسخ میتوان گفت نقد طنزآمیز نوعی انتقاد زیرکانه است که مخاطب نقد را معلق و پا در هوا نگه میدارد و او را برای موضعگیری و مخالفت در برابر نقد وارده خلع سلاح میکند.
بنابراین، دلیل تحمل نقد طنزآمیز چه انعطاف به سبب مسرور شدن باشد و چه بیاهمیت دانستن نقد، در هر دو صورت تغییری در جایگاه اجتماعی طنزهای منتقدانه بهوجود نمیآید. درست است که در مورد نخست میتوان به انعطافپذیری انسان امیدوار بود و در مورد دوم جای چنین امیدواری خوشبینانهای نیست، اما آن بخش از کارکرد نقد که به جامعه مربوط است نه به فرد همچنان با استفاده از ابزار طنز پابرجا خواهد بود و این خود نشان از جایگاه مهم و غیرقابل انکار طنز در اصلاح مناسبات اجتماعی دارد که با امکانپذیر ساختن سنجش رفتار انسانها بدون خشمگین ساختن آنها و سوق دادنشان به واکنشهای توجیهی و تدافعی، افراد را به دقت در انجام مسئولیتهای اجتماعی وامیدارد و قضاوت منصفانه در مورد آنان را با کمترین هزینه روانی، مقدور میسازد.
آزاد جعفری / جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد