یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
وقتی میگوییم ایران سنتی یا ایران مدرن نیز به ایرانهای واحدی اشاره نمیکنیم. هم در ایران سنتی و هم در ایران مدرن گفتمانهای متعددی توانسته مستقر شود و هر یک از آنها با دیگری اشتراکات و افتراقاتی داشته است.
تحلیل گفتمان معتقد است ساختاری در پس رفتارهای اجتماعی آن را توجیه و تعیین میکند. این گفتمانی مسلط است که با توجه به آن یک زندگی معنا میشود. گفتمان اما اینجا ساخته فاعل شناسا یا عقلانیتی خاص نیست، بلکه مجموعه ارادههای موجود است که گفتمان را ایجاد میکند. بر اساس تحلیل گفتمانی، اراده بر عقل تقدم دارد. این اراده است که در عینی ساختن یک جهان قدرتی را مستقر کرده و قدرت به این واسطه دانشی را برای کسب مشروعیت خویش فراهم کرده است. در جنگ قدرتهای مستقر است که گفتمانهای شکست خورده به حاشیه رانده میشود. از این رو سخن از گفتمان سنتی سخن از هویتیابی یک گفتمان در میان گفتمانهای رقیب است. هر چند در تحلیل گفتمان ما یک گفتمان غالب و گفتمانهای حذف شده را میبینیم، اما همه گفتمانها باید خصلت زمانه خود را داشته باشند. شناخت گفتمان سنتی سیاست در ایران میتواند راه را برای شناخت بهتر گفتمان مستقر امروز بگشاید. گفتمان سیاست در ایران امروز عناصری از گفتمانهای سنتی در ایران را دارد.
قومیت
تا ظهور دولت پهلوی حکومتهای ایران برخاسته از قبایل بودهاند. اهمیت قبایل میتواند نشان از آن باشد که حکومتهای ایران تا دوران صفویه تابعی از تعاملات و مناسبات قبیلهای بوده و دربارهای ایرانی، دربارهایی قبیلهای بودهاند و شاید قومیت گستردهترین عنصر نظام اجتماعی ایران بوده است. تاریخ ایران بر اساس سلطنتهایی به نام قبایل نوشته میشود. امروزه با تقسیم کم و بیش عمده و شفافی از اقوام ایرانی روبهرو هستیم، ترک، فارس، کرد، عرب، لر، بلوچ، گیلکی و... در گذشته تقسیمات پیچیدهتر بوده است.
حکومتهای ایرانی پیش و پس از اسلام مبتنی یک قومیت و قبایل خاص بودهاند. حکومت ماد در آغاز قرن هشتم پیش از میلاد از اتحاد میان قبایل ماد در ایران تاسیس شد.1 حکومت هخامنشیان نیز خود اتحادی میان دو قبیله ماد و پارس بود. (همان، 37) اشکانیان تباری سکائی و پارتی داشته و چادرنشینانی ایرانی بودهاند. (ایرانیان، 49)
همانطور که از نام سلسلههای پس از حمله اعراب پیداست طاهریان، صفاریان، سامانیان، آلبویه، آلزیاد، غزنویان و سلجوقیان، صفویان و قاجار بر مبنای ریشه واحد قومی و قبیلهای به قدرت رسیدهاند. به قدرت رسیدن اقوام گوناگون، هم در دوران وحدت و هم در دوران فروپاشی نشان از آن دارد که مبنای قدرت تنها تسلط و غلبه بر دیگران بوده است. گفتمانهای سنتی از اقوام گوناگون تاثیر یافتهاند. رواج وزرای ایرانی و ترکی در خلافت عباسیان، سنتهای ایرانی و ترکی را وارد این خلافت کرد. نحوه تقسیم اراضی توسط ترکان سلجوقی در ایران کموبیش تا اواخر دوران قاجار پابرجا بود. قومیت تا حدودی در گفتمانهای ایرانی نقش داشته است. اگر آل بویه و آل مظفر که از قلمرو قومی مشخصی بودند آیین شیعه را برگزیده بودند و گفتمان سیاسی شیعه را حمایت کردند ترکان سلجوقی و غزنوی از سنیان برجسته بودند. مدارس نظامیه که به ترویج فقه شافعی میپرداخت در دامن حکومت ترکان نظامیه ایجاد شد.
نبود وحدت سرزمینی
سرزمین ایرانی به عنوان محل تعیین حکومتها همواره دستخوش جابهجایی و تغییر بوده است. سرزمین ایران تاریخی بسیار وسیعتر از ایران امروز و در عین حال در نوسان بوده است. عنصر سرزمین در تاریخ ایران به واقع شناور است.
وحدت در ایران باستان تنها با ظهور کورش تحقق یافته است. مادها بر فلات ایران حکومت نداشتهاند. این یکپارچگی در پی شکست ایران از یونانیان از بین میرود. اشکانیان نیز هرچند حکومت واحدی داشتند، اما اطلاق یکپارچگی را نمیتوان در مورد ایشان به کار برد. ساسانیان ایران واحد را تحقق بخشیدند. پس از حمله اعراب به ایران تا پیروزی سلجوقیان باز ایران وحدت نداشت. پس از پیروزی اعراب و مسلمانشدن ایرانیان طی دوقرن ابتدایی، تضعیف حکومت بغداد حکومتهای ایرانی سر برآوردند. اولین حکومت گسترده در این میان غزنویان بود. طاهریان، صفاریان، سامانیان، آلزیاد و آلبویه همه متکی بر قبایل خود بودند و به غیر از حکومت آلبویه گستردگی در کارشان نبود.
پس از سلجوقیان و تا روی کار آمدن صفویان وحدت ایران از بین رفت تا با استقرار صفویان وحدت به ایران بازگردد. با فروپاشی صفویان و به مدت یک قرن باز ایران وحدت خود را از دست میدهد تا در حکومت قاجار وحدت دوباره بازگردد. از این رو گفتمان سنتی، گفتمان یک حکومت در ایران نبوده است.2 نمیتوان از یک حکومت مستمر در فلات ایران سخن به میان آورد. این خود ریشه در قبیلهایبودن ایران دارد. ایران قبیلهای هیچگاه سالهای زیادی زیر سایه یک قبیله دوام نیاورد و همواره قدرت سیاسی میان اقوام نوسان داشته است. در هر لحظه از تاریخ ایران با توجه به ضعف قوم قالب امکان شورش و هرج و مرج وجود داشته است.گفتمانهای سیاسی تابعی از همین یکپارچگی سرزمینی نیز بودهاند. اگر در دولت صفوی میشد سلطه گفتمانی را در جغرافیای سیاسی چند تکه فرض کرد، شاه اسماعیل کوشید با کشتار در تبریز هنگام تاجگذاری تکلیف دیگر گفتمانها را مشخص کند. از این رو میتوان گفتمانهای سنتی در ایران را به قبل و بعد از صفویان نیز تقسیم کرد. در دوران قبل از صفوی که ایران وحدت و یکپارچگی مستمری نداشته است ما وحدت گفتمان نداریم و گفتمان اهل سنت در کنار گفتمانشیعه به زندگی پرداخته است.
فردسالاری
باوجود ماهیت قومی شاه در ایران، حکومتهای ایرانی ماهیتی فردسالارانه داشتهاند. شاهان در ایران باستان در مرتبهای بالا بودهاند. این مرتبه بالا که معمولا نصیب قوم یا قبیله غالب بود در کل جامعه ایرانی جریان داشته است. یکی از شاهان ساسانی در توصیف خود گفته است که همتراز ستارگان و برادر خورشید و ماه است3 این سلطه در دیگر بخشهای ایرانی نیز وجود داشته است.
«نهادهای خانواده و مذهب که هر دو اقتدارمدار و پدرسالارانه بود همراه با نهاد دولت این گفتمان را بازتولید میکرد.»4 در پایان هر دوره شاهد آن هستیم که انتقال قدرت از یک قبیله به قبیله دیگر با موجی از خشونت همراه بوده است. حتی در برخی انتقالهای قدرت درون حکومتی نیز شاهد چنین خشونتهایی بودهایم. این خشونتها نشان از آن دارد که قدرت بالا و حاکمیت فرد در میان قبیله حاکم نه بر اساس مناسباتی عرفی و سنتی که بر اساس خشونت تعیین میشده است. روی دیگر فردسالاری اهمیت شاهان در تاریخ ایران است. نامهایی مانند کورش، داریوش، انوشیروان، سلطانسنجر و شاه عباس در تاریخ ایران ماندگاری بیشتری یافتهاند. مذهب به صورت عمومی با حکومت و گفتمانهای رایج درگیر بوده است. شکل حکومت در ایران همواره تمرکزگرا و اقتدارگرا بوده است و گفتمانها چه در میان اهل سنت یا شیعه و چه در دوران پیش یا پس از صفوی به این شکل را توجیه کردهاند.
مذهب
ایران باستان هنگام سلطنت شاهان بزرگ بوده است. شاه که از فره ایزدی برخوردار بود محور نظام سیاسی و اجتماعی ایران بود. تخاصم اقوام ایرانی با تمدن باستانی آشور به تقویم حکومت در ایران منجر شد. اطلاعات دقیقی از سلطنت مادها نیست و اینکه آنها به همین نام خود را خوانده باشند. آنچه پیداست ظهور حکومت هخامنشی است. به نظر میرسد دولت هخامنشی از عناصر فرهنگی به نفع خود سود جسته است. هر چند شاهان هخامنشی دولت را با دین در نیامیخته بودند، اما از ادبیات دینی در کتیبهها و نوشتارهای رسمی آن روزگار استفاده شده است. دوران سلوکی به نوعی شکست ایران از یونان خوانده شده است. نزدیک به صد سال حکومت ایرانی وجود نداشت.
در دوران اشکانی که آن را ملوکالطوایفی خواندهاند نوعی تساهل دینی به رسمیت شناخته شد. شاه قدرت ایالات را پذیرفته بود. در دوران ساسانی ما شاهد نوعی حکومت دینی هستیم. تساهل دینی اشکانی رخت بر بست. در همه دوران باستان به نوعی سرزمین ایران دارای یک حکومت شاهنشاهی واحد بوده است. این شاهنشاهی قدرتی جهانی و مدعی اداره جهان بود. با شکست ایرانیان این قلمرو واحد تا مدتها از بین میرود. در آغاز دوران صفوی است که وحدت به ایران در ذیل یک عنوان باز میگردد.
با فتح ایران حکومت مستقل در ایران زوال مییابد. تا مدتها هیچ حکومت مستقلی در ایران وجود نداشت و ایالتهای ایران با انتخاب دستگاه خلافت عربی اداره میشد. اندیشمندان سیاسی ایرانی در این دوره عموما به بازتولید اندیشه مشروعیت خلیفه پرداختهاند. اندیشمندان شیعه در این دوره در اقلیت بودهاند. ظهور متفکران شیعه در دوران حکومتهای شیعه نشان از پیوند میان قدرت و دانش وابسته به خود را دارد. به نظر میرسد قومیت و فردسالاری از عناصر اصلی گفتمان سلطانی باشند. گفتمانهای سنتی با توجه به نبود سرزمین واحد در کل تاریخ ایران از اهمیت مستمری برخوردار نبوده و پس از صفویه این عنصر از اهمیت بیشتر برخوردار شده است. میتوان با توجه به نوع خاص فردسالاری موجود در گفتمان سنتی آن را پدرسالاری نیز خواند. بنابراین انقلاب اسلامی و قیام مردمی به رهبری امام خمینی(ره)، در واقع قیامی علیه این استبداد ریشه دار در تاریخ است.
پانوشتها:
1 ـ کاتوزیان، همایون، ایرانیان، حسین شهیدی، نشر مرکز، 1391، ص36
2ـ ایرانیان، صص 102 ـ 92
3ـ همان 55
4 ـ محمدحسین بحرانی، طبقه متوسط و تحولات سیاسی در ایران معاصر، انتشارات آگاه، تهران، 1389، ص 166
میثم قهوهچیان / جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد