در روایت این دیپلمات قدیمی آمده است:
ک روز که عید فطر به جمعه افتاده و من برای تبریک عید و صرف ناهار به قصر بیک رفته بودم و با محمدعلی شاه دو به دو در همان اطاق معهود نشسته و صحبت میکردیم، پس از صرف چای و شیرینی خانباباخان ملازم شاه وارد شده تعظیم کرد و گفت قربان حلقه یاسین حاضر است. محمدعلی شاه بلند شد و به من گفت: ببخشید من اول هر ماه با همه اهل خانه حتی دکتر یروزالسکی و ژنرال خابایوف از حلقه یاسین در میرویم شما باشید من الان میآیم!
من که از برنامه آن روز شاه و از حلقه یاسین وی چیزی نفهمیدم و اهمیت درک آن به مراتب کمتر از اهمیت رؤیت کتابها بود، تذکر او را به دیده منت پذیرفتم.
همین که تنها شدم دیوانهوار به طرف کتابها رفتم؛ اولی و دومی و سومی همه را تا آخر با عجله تمام باز کردم. وارفتم همه کتابها درباره صنعت آتشبازی بود. راجع به ساختن فشفشه و ترقه و موشک و بازی آفتاب و مهتاب و بادبادک و پاچه خیزک و غیره؛ از مشاهده این اوضاع و احوال چنان ملالتی سراپای وجود مرا گرفت که جلو پنجره مشرف به تنگه بسفر آمده روی صندلی راحتی مثل فانوس تا شدم و تأسف خوردم .
منبع:«اطلاعات ماهانه» مرداد 1327، شماره5
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد