یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
پس از رای مجلس، رشته اقداماتی که از پیش به دقت طرحریزی شده بود به اجرا درآمد. در روز بیست و پنجم آذر ماه 1304 رضا شاه در برابر مجلس شورای ملی طی مراسمی سوگند پادشاهی خورد. بیست و نهم آذر همان سال محمد علی فروغی اولین کابینه و پنجم مهر 1305 میرزاحسن مستوفی (مستوفی الممالک) دومین کابینه را تشکیل داده و از مجلس رای اعتمادگرفتند. مستوفی الممالک در ششم خرداد 1306 استعفاء کرد.
شانزدهم خرداد ماه مهدیقلیخان هدایت، کابینه خود را به مجلس معرفی کرد. نصرتالدوله فیروز وزیر مالیه شد. ششم تیر 1308بعد از برکناری فیروز توسط رضاشاه، هدایت خود مسئولیت وزارت مالیه را بهعهده گرفت. دوران ریاست وزرایی مهدیقلی خان هدایت تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری است. این دوران آغاز تثبیت دیکتاتوری رضا شاه است. چون زندان آن روز نظمیه گنجایش دستگیریهای گسترده را نداشت، پایتخت، زندانی تازه میخواست. به دستور رضاشاه سرتیپ «محمد درگاهی» رئیس نظمیه وقت، مأمور ساخت زندانی جدید شد. فاز اول زندان قصر در تاریخ 11 آذر 1308به دست رضاشاه افتتاح شد. این فاز 192 اتاق بود و 800 زندانی را در خود جا میداد.
بیست و ششم اسفند 1308نصرتالدوله فیروز دستگیر و تبعید شد و در تبعید به قتل رسید. اول مرداد 1309 سیدحسن تقیزاده در 139 جلسه دوره هفتم از مجلس رای اعتماد گرفت. در سال1312 مجدداً تقیزاده درترمیم کابینه هدایت بهعنوان وزیر مالیه رای اعتماد گرفت. طی کمتر از پنجسال بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه، هفت بار وزیر مالیه تغییرکرد، اما تقیزاده موفق شد به مدت سه سال درمسند وزارت مالیه باقی بماند.
تقیزاده در وزارت مالیه طرحی را به مورد اجرا گذاشت که طراح و مبتکر این طرح خودش بود. وزارت مالیه از سال 1309 به بسیاری از مبارزانی که در طول مبارزات مشروطهخواهی از خود رشادتها نشان داده بودند ابلاغ کرد:
اراده بر این است که شما از محل سکونت فعلی خود قطع علاقه کنید. لازم است بر اساس صورت عوائد املاک فعلی خودتان، در محل توقف براساس همین عایدی به شما معوض املاکتان از خالصجات تحویل داده خواهد شد. گرچه رضا شاه برای اعمال غیرقانونی خود نیازی به قانون نداشت، ولی تقی زاده تلاش کرد بعدها به این اعمال جنبه قانونی دهد. در همین راستا، قانون اجازه معاوضه علاقه آب و خاکی اشخاص به خالصجات دولتی در صورت اقتضاء را طی لایحهای به مجلس ارائه و بیست و هشتم مهر 1311 شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رساند.
این اقدام با مخالفت بسیاری، از جمله مالکان کلارستاق که از مبارزان و مجاهدان دوران مشروطه بودند مواجه شد و نامهنگاریهای آنان هم بیاثر بود، بنابراین برای اعتراض در تلگرافخانه خرم آباد تنکابن تحصن کردند. متحصنین که جزو سران طایفه فقیه نصیری بودند، اوایل زمستان سال1309در منزل میرزا علی خان فقیه نصیری در هرطه کلا برای بحث و بررسی جمع شدند. خبر این تجمع به ماموران خفیه رسید و جاسوسان محلی هم موضوع را به امنیههای حکومتی اطلاع دادند وآنان هم با راهنمایی سید حمزه حیدری ساکن امامرود، منزل تجمعکنندگان را محاصره کردند. بانوان منزل از جمله جان جان خانم صفاری، همسر عبدالعلی فقیه (معتضد السلطان) با ایجاد سر و صدا در روند دستگیری اخلال ایجاد میکنند. سرو صداهای ایجاد شده باعث اطلاع تجمعکنندگان شده از این وضع بحرانی آنان توانستند از پشت منزل شخصی بهنام شعبان منصوری فرارکنند. (1)
همان شب درروستای مِسِده(ضلع شمال شرقی طرح نمک آبرود) به منزل میرزاعبدالغنی فقیه نصیری و برادرش مظفر ریختند و آنان را دستگیر و به نظمیه نوشهر منتقل میکنند.
روز بعد علیآقا خان، عنایتالله خان ابوالقاسمخان و فرجاللهخان همگی فقیه نصیری و دیگر بزرگان منطقه را نیز دستگیر و روانه زندان نوشهر کردند. زندانیان را از نوشهر به رشت و از رشت به تهران منتقل و روانه زندان قصر کرده و مورد بازجویی قراردادند. در سال1310مرحوم میرزا طاهر تنکابنی و برادرش مرحوم عبدالعلی فقیه نصیری (معتضد السلطان) نیز دستگیر و روانه زندان قصرشدند.
از میان دستگیرشدگان میتوان علیدیوسالار(سالار فاتح)، ابراهیم خان، حبیبالله خان همگی دیوسالار، آقای فتحالله خان، صدرالله خان همگی غفاری و نصرالله خان حاتمی را نام برد. این عده حدود دو سال در زندان بودند.
یکی از اهالی مازندران نحوه دستگیری خود را در همان زمان چنین شرح می دهد:
(روز اول فروردین 1311در ده خور ـ میچکار واقع در کلارستاق ـ با زن و بچه خود به شادی عید نوروز مشغول بودیم. چند مامور آمده، بنده را گرفتند. هرچه خواستم بدانم برای چیست، معلوم نشد. مرا به نوشهر بردند. در آنجا دیدم 22 نفر دیگر هستند. 12 روز ما 23 نفر را در یک اتاق کوچک انداخته بودند که موقع خوابیدن مجبور بودیم همه به پهلو دراز بکشیم. بعد گفتند نفری 30 تومان خرج راه تهیه کنید و یک تاجری معرفی کردند که از او پول بگیریم و منزل خود را حواله بدهیم. این کار را کردیم.
در این 12 روز بلاهای زیادی سر ما آوردند؛ بعضی را پابند و دستبند زدند؛ مثل اینکه قاتل یا دزدهای معروفی را دستگیر کرده باشند. ما هم نمی دانستیم تقصیر ما چیست و برای چه ما را گرفتهاند.
روز سیزدهم ما را در دو دستگاه اتومبیل سیمدار باری که هرکدام شش پاسبان هم داشت، مثل مرغ روی هم ریخته، به رشت آوردند و به زندان شهربانی تسلیم کردند. رئیس شهربانی آن وقت آقای سرهنگ سهیلی بود که ما را مثل حیوانات فرض میکرد.
بعد از پنچ روز مجددا در همان اتومبیلهای سیمدار ما را جا دادند و به تهران آوردند. از خشوت ماموران هرچه بگویم، کم گفتهام. جسارت است؛ تا شریفآباد قزوین به ما اجازه خروج از اتومبیل را ندادند و حوائج جسمی را با کمال سختی تحمل کردیم. جز فحش و کتک و تحقیر چیز دیگری در بین نبود. از آنجا ما را یکسره به زندان قصر تحویل دادند.
مرا همان شب به یک اتاق کوچکی بردند و چهار روز در آنجا بودم؛ بیخبر از زن و بچه و پدر وکس وکار. بعد از چهار روز به اتاقی بردند که هفت نفر دیگر در آنجا زندانی بودند. محبوسین آنجا میگفتند این حبس مجرد برای ترساندن است.
خلاصه بعد از بیرون آمدن از اتاق مجرد دیدم جمعی از آقایان علما و ملاکین و خوانین تنکابن کلارستاق و کجور در آنجا هستند؛ از قبیل آقای میرزا طاهرتنکابنی، مرحوم منتظم الملک، مرحوم حسینقلیخان، مرحوم شیخنورالدین، آقای ساعدالممالک خلعتبری و آقای امیر ممتاز و عده زیادی از آقایان خلعتبریها و ملاکین رودسر و لنگرود. آن وقت معلوم شد که این یک بلای عمومی است، ولی هیچکس تقصیر خود را نمی دانست و همه ترسیده بودند و انتظار روزهای بدتری را داشتند. باری، همه تا مدتی در زندان بودیم. نه تحقیق کردند و نه رسیدگی در کار بود. میگفتیم خدایا اگر ما مقصریم، چرا تقصیر ما را نمیگویند چیست؟ اگر مقصر نیستیم، پس چرا ما را به حبس انداختهاند؟ در این ضمن هم حسینقلیخان نوه سپهسالارکه جزو این دسته بود در زندان مرد.
پس از سه ماه زندانی بودن، یک روز رئیس زندان تک تک ماها را خواست به هرکس تکلیف نمود در ظرف بیست و چهار ساعت صورت املاک و دارایی خود را بدهد. در ضرب الاجل مزبور صورتها تهیه شد و دو روز دیگر آقای آیرم، رئیس نظمیه وقت آمدند و همه را جمع کرده، گفتند: خیلی باید شکر کنید که اعلیحضرت از سرتقصیر شما گذشتند. چون نفسی از کسی نیامد؛ زیرا کسی تقصیری نکرده بود، با تغیر گفت: پس چرا تشکر و دعاگویی نمیکنید. عدهای از جمعیت با صدای بلند شروع کردند به دعاگویی و ثناخوانی به شاه و خاندان سلطنتی. بعد آقای آیرم گفت: اشخاصی که بین شما ملک ندارند، چند نفر هستند. بنده و مرحوم ابوالقاسمکدیرسری و آقای کاظم حقکیفی که ملکی نداشتیم، خود را بدون ملک معرفی کردیم. از مرحوم ابوالقاسم پرسید: تو ملک داری؟ گفت داشتم؛ تقدیمکردم. گفت: به توپول دادند؟گفت مبلغی گرفتهام. گفت: پدرسوخته کسی که پول میگیرد و ملک میفروشد، تقدیم نمی کند؛ بگو فروختم. او هم گفت: فروختم، قربان. از کاظم خان پرسید: تو چه میگویی؟ چون فهمید چه قسم باید حرف بزند، گفت: بنده از روی رضا و رغبت ملک را فروختم و تا دینار آخر و تمام و کمال پول را هم نقدا گرفتم. گفت: تو چه می گویی؟ گفتم: بنده ملکی ندارم و پدرم مالک است و به بنده مربوط نیست. همانجا امر داد که ما سه نفر را که ملکی نداشتیم، از زندان مرخص کردند و دیگران هم پس از ترتیب قباله و انتقال بعداً مرخص شدند.
بعد از بیرون آمدن از زندان اسم ما را ساحلی گذاشتند. یک لیست سیاهی در نظمیه از اسامی ما بیچارهها بود که هیچوقت کوچکترین تقصیری نکرده بودیم. عدهای را از تهران به شهرستانها تبعیدکردند. بنده هم حق خارج شدن از تهران را نداشتم. آخر شما را به خدا گناه من چه بود. حتی به زنها و بچههای ما هم رحم نکردند؛ تمام آنها را ازملک خود کوچ دادند. زن من آن موقع مبتلا به حصبه بود؛ مهلت ندادند که مرضش خوب شود تا حرکت کند با همان حال مریض به تهران آمد و چند ساعت بعد از رسیدن مرد و بعد چند روز هم بچه شیرخوارش مرد و دو طفل دیگرم در تهران بیمادر و بیسرپرست ماندند و پدرم هم از غصه دق کرد و مرد.(2)
در دوم مرداد سال1311میرزا علیخان دیوسالار (سالارفاتح)، میرزا ابراهیمخان، میرزا محمود خان، حبیبالله خان همگی دیوسالار، سیداسمعیل، سیدابراهیم فتحالله خان و اخوان و همشیره هایش همگی دلائی، عبدالله، صدرالله، الله قلیخان، نصرت الله خان، همگی حاتمی، طایفه فقیه نصیری میرزا عبدالغنی فقیه نصیری و مظفر به بم تبعید شدند. (علی دیوسالار با وجود صدور حکم تبعید او، به بم تبعید نشد و همچنان در زندان قصر بود و بهواسطه وحشتی که از او داشتند سعی کردند در نزدیک تهران باشد از این رو او را به زنجان تبعید نمودند.)
براساس کشف رمز تلگراف والی کرمان آمده است:
«وزارت جلیله داخله 6106 مالیه از پرداخت عایدات سال 1311 املاک واگذاری به مهاجران تسامح دارد مهاجرین در کرمان معطل، نظمیه برای اعزام آنها بر طبق دستورات مرکز سختگیری می نماید. متمنی است تکلیف را معین فرمایید 6/6/11 نمره 4335 والی ایالتی کرمان کاظمی.»
بهدلیل بدی آب و هوای بم، آن هم در فصل تابستان، دشواری و طولانی بودن راه، نبود امکانات اولیه، نداشتن پول برای مخارج خورد و خوراک و درمان این بزرگان تعداد زیادی از عزیزان خود را از دست دادند. بهطوریکه بعد از شکایت و گزارشهای محرمانه از کرمان حکم تبعید آنان پس از یکسال از بم به فارس تغییر یافت.
در بیست و نهم تیر 1312 از املاک غصبی قوام در فارس که به مالکیت خالصجات درآمده را در اختیارشان قرار دادند. متاسفانه در هنگام انتقال از بم به فارس حتی از تامین هزینه سفرخود عاجز بودند.
سواد مراسله ایالت کرمان
نمره 3951 مورخه 18/5/1312
«با ارسال سواد دو فقره عرضحال آقایان مهاجران تنکابنی با کمال احترام اشعار می دارد که از طرف وزارت جلیله مالیه بمالیه کرمان دستور رسیده است که عوض املاک آقایان مهاجرین از املاک انتقالی از قوام در شیراز به آنان واگذار شود علیهذا مهاجرین را بفارس اعزام دارند وضعیت مهاجرین مزبور فوقالعاده رقت خیز و اسف آور است و همانطور که تقاضا کردهاند اگر از طرف دولت کمکی به عنوان مخارج مسافرت شیراز بآنان نشود قادر بحرکت و عزیمت از کرمان نیستند و توقف آنها در کرمان جز توسعه فقر و پریشانی نتیجه نخواهد داشت. علیهذا خواهشمند است اقدام موثر و مفیدی بفرمائید که تقاضای آنان مورد توجه شود و دستور مقتضی هر چه زودتر صادر گردد. والی کرمان (سواد مطابق اصل است.)
دو سال بعد از تبعید این مبارزان به شیراز، از نظمیه تقاضا میگردد، نمایندهای به تهران اعزام دارند. نمایندگان در چهارشنبه بیست و نهم مرداد 1314به تهران میرسند. از آنان تقاضا میشود سند قباله انتقال املاک خود و موکلان خود را به نام رضاشاه امضا کنند. موضوع مورد اعتراض نمایندگان واقع میشود.
برمبنای نامه محرمانه نمره 11086 مورخ 2/6/1314 براساس دستوری که سر پاس مختار از طرف رئیس نظمیه امضا کرده بازداشت میشوند.
اداره تشکیلات کل نظمیه مملکتی
محرمانه
ریاست وزراء
عطف بمرقومه نمره3810 مورخه30/5/1314ده نفر از ساحلیها که راجع به تعویض املاک خود اعتراض داده و بطهران آمده بودند (غیر از عبدالله زهری اهل شهسوار که محل توقف او در تهران بوده و تعویض املاک او خاتمه نیافته و توقیف شده است) بشرح ذیل روز پنجشنبه سیام مرداد ماه توقیف گردیدند:
1ـ محمد امین ملک مرزبان ـ این شخص بماخذ مشخصه اعتراض داشته. 2ـ علیقلی دادوئی ـ قبلا تعویض املاک او تنظیم ولی مشارالیه اعتراض کرده. 3ـ حسینعلی سلطانی ـ قباله تعویض املاک او صادر شده و بامضای وزارت مالیه هم رسیده ولی اعتراض کرده 4ـ علینقی الیکائی ـ برای تنظیم قباله حاضر نشده و اعتراض نموده 5 ـ الله قلی یزدانی و 6 ـ عبدالعلی فقیه (معتضدالسلطان برادرمرحوم میرزا طاهر تنکابنی) دستورتنظیم قباله بمالیه شیراز صادر شده بوده که اعتراض کردهاند. 7ـ حسن کیا ـ برای تنظیم قباله تاکنون حاضر نشده و اعتراض کرده. 8 ـ ناصر قلی یزدانی و 9ـ ارسلان یزدانی ـ در طهران اقامت دارند برای تنظیم قباله حاضر نشده و اعتراض داشته. 10ـ عبدالله زهری (ضغیم الممالک اهل شهسوار) تعویض املاک او خاتمه نیافته و در جریان است اعتراض هم نکرده.
از طرف رئیس کل اداره نظمیه (امضاء سرپاس مختار است)
نمیدانیم عبدالعلی فقیه (معتضد السلطان) چه مدت در بازداشت بود. ولی براساس اسناد ایشان بعد از مرخص شدن از زندان بهواسطه عدم موافقت برای امضا انتقال املاک به جای شیراز به قشم تبعید شد. ایشان مجموعا سه سال را در زندان و تبعید در زندان قصر و قشم گذراند.
در گزارش استانداری استان هفتم
به تاریخ 11/4/1317 شماره5930
به ریاست وزرا
در تعقیب شماره 5929 ، 11/4/1317 راجع بمهاجرین فقیه مازندرانی معروض می دارد آقای عبدالعلی فقیه که یکنفر از مهاجران است و امر شده در جزیره قشم باشد شرحی از وضعیت خود نوشته که با کسالت مزاج و زیادی سن و بدی آب و هوای جزیره مزبور فوقالعاده بسختی میگذراند چون عیالش در همان موقع مرده و خودش هم از قراری که میگویند پیرمرد است اگر بعرض برسد که مورد عفو عمومی اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی واقع و مثل دیگران بهمان ده مراجعت نماید باعث ازدیاد دعا گویی او خواهد بود. استاندار هفتم.
در نهایت رضا شاه براساس نامه محرمانه شماره 1177 مورخ 15/5/1317 به ریاست وزراء ابلاغ می کند.
ریاست وزرا
نامه شماره/4814/ بعرض پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی رسید مرقوم فرمودند ابلاغ شود باستاندار هفتم پاسخ بدهید که عبدالعلی فقیه را از جزیره قشم مرخص نمایند که برود در همان دهی که در فارس دارند توقف و مشغول رعیتی باشد. رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی .
سید حسن تقی زاده در کتاب زندگی طوفانی یا بهدلیل کهولت سن و فراموشی و یا برای تبرئه خود تاریخ ورود به وزارت مالیه را چهاردهم مرداد سال1311 اعلام کرده (3)، و در مورد غصب اموال این بزرگان نیز چنین میگوید:
«درباره رضا شاه صددرصد غلط میگویند. رضا شاه از کسی چیزی نگرفت به جز سهام نفت بختیاریها، که از آنها گرفته دادند به دولت.املاک خوانین مازندران را به قیمت ارزانی میگرفت. گناه خیلی بزرگی نمیشود. چون آنها خیلی ستمکار و شقی بودند. همه مازندران را گرفت. او دلش می خواست هر چه ملک مرغوب و ارزنده بود مال خودش بکند.
وقتی رضا شاه از بین رفت دزدهای غدار کوشیدند تمام تقصیرات را گردن او بگذارند. (4)
با استعفای رضاشاه در بیست و پنجم شهریور1320ولیعهد محمدرضا پهلوی جانشین وی گردید و خود راهی اصفهان شد. در روز بیست و ششم شهریور 1320، همزمان با ورود نظامیان بریتانیا و شوروی به تهران، محمدرضا شاه در مجلس، سوگند یاد کرد. روز سیام شهریور رضاشاه و خانوادهاش از اصفهان به یزد، کرمان و بندرعباس عزیمت کرد تا اینبار خود روانه تبعید شود. در این زمان او مالک بیش از سه میلیون هکتار زمین بود. به موجب سند رسمی مورخ بیست و هشتم شهریور1320 کلیه داراییهای خود اعم از زمینهای مزروعی و غیرمزروعی ابنیه عمارات و باغات و کارخانجات و... را به محمد رضا پهلوی واگذار کرد.
پی نوشت:
(1) ـ بر گرفته از کتاب کلاردشت زادگاه میرزا طاهر تنکابنی اثر مرحوم طهمورث فقیه نصیری./(2) ـ امنیت در دوره رضاشاه ـ سیدمصطفی تقوی مقدم ناشر موسسه مطالعات تاریخ معاصر چاپ اول 1389 ص 160- 161 -162/(3) ـ زندگی طوفانی جلد هفتم به همت ایرج افشار چاپ سوم ص ـ189/ (4) ـ همان ص ـ313/*ـ کلیه اسناد مورد استناد اصل آن در آرشیو ملی ایران موجود است.
محسن پور فولادچی / پژوهشگر تاریخ معاصر
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد