یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
وحید حالا در عرصه مربیگری هم همان آدم بابرنامه و سختکوش گذشته است. اگرچه اینجا در رسانههای ایرانی بیش از همه عکسهای وحید در کنار پپ گواردیولا مورد توجه قرار گرفت، اما اهداف وحید بزرگتر از حضور در تمرینات بایرن مونیخ و نتبرداری از تاکتیکهای مرد تیکیتاکای فوتبال اسپانیاست. او از دو سال پیش حرکت خود را برای رسیدن به بالاترین مدارج مربیگری در فوتبال حرفهای دنیا آغاز کرد؛ یعنی درست از همان روزی که با پیراهن پرسپولیس کفش هایش را آویخت. گرفتن مدارک مربیگری B و A یوفا در کنار تجربه حضور روی نیمکت تیمهای هالشتنبک رلینگن و نیندورفر در اوبرلیگای آلمان لازمه یک شروع خوب بود. حالا وحید در حال سپری کردن دوره مهمی است که برای او بالاترین مدرک مربیگری را به همراه دارد؛ پرولایسنس بوندس لیگا، همان مدرکی که فیلیکس ماگات، یوپ هایکس، یواخیم لو و همه مربیان بزرگ آن را دارند. با او درباره خودش، فوتبال ایران و تفاوتهای فاحش آن با فوتبال آلمان صحبت کردیم.
وحید هاشمیان این روزها در آلمان چه میکند؟
پس از آن که دوره A مربیگری یوفا را گرفتم، الان به دنبال مدرک پرولایسنس بوندس لیگا که بالاترین مدرک مربیگری دنیا به شمار میرود، هستم. البته گذراندن این دوره در کشورهای مختلف متفاوت است. مثلا در آسیا چنین دورهای را شش هفتهای و فشرده برگزار میکنند اما در کشوری مثل مجارستان دوره پرولایسنس مربیگری 18 ماه به طول میانجامد و کلاسهای آن هر شش هفته فقط یک روز است. نوع برگزاری کلاسها هم متفاوت است. مثلا در برخی کشورها این دوره فقط مختص مربیگری فوتبال است اما در آلمان این دوره علاوه بر مربیگری، بحثهای روانشناسی، بدنسازی، دارو و تغذیه را هم شامل میشود. این دوره ده ماهه است و کلاسهای مربوط به آن سه روز در هفته برگزار میشود. این را بگویم که این دوره تا پایان امسال ادامه دارد و کسانی که در بوندس لیگای یک، 2 و 3 میخواهند مربیگری کنند باید این مدرک را داشته باشند.
یک روز پرکار وحید هاشمیان در طول هفته چطور میگذرد؟
در آن سه روزی که کلاس مربیگری برگزار میشود من ساعت 7 صبح بیدار میشوم و بعد از صرف صبحانه، خودم را به کلاس میرسانم. این کلاسها از ساعت 8 صبح شروع میشود و تا ساعت 12 و 30 دقیقه ادامه دارد. پس از آن، یک ساعت برای صرف ناهار استراحت داریم. کلاس بعدازظهر هم چهارساعته است که 13 و 30 دقیقه آغاز میشود و تا 19 و 30 دقیقه ادامه دارد. بعد نوبت شام میشود. بعد از آن هم اگر کار گروهی داشته باشیم، در گروههای سه یا چهار نفره مشغول انجام آن میشویم. در غیر این صورت هر یک باید شروع به تنظیم برنامههای تمرینی بکنیم. خلاصه اینکه سه روز در هفته تمام وقت من پر است. ولی پنجشنبهها وقتم را برای خانوادهام میگذارم و چون همسرم شاغل است از صبح تا شب در کنار دخترم هستم. دیگر وقتها هم یا مشغول دیدن مسابقات فوتبال هستم یا در حال مرور درسهایی که در آن سه روز به ما میدهند. زندگی این روزهای من در آلمان اینگونه میگذرد.
دو سال مربیگری در تیمهای هالشتنبک رلینگن و نیندورفر چه تجربیاتی برای وحید هاشمیان به همراه داشته است؟
باید بگویم تجربه فوقالعادهای بود. در آلمان شما هر دورهای را که در مربیگری میگذرانید، باید یک سال در همان کشور فعالیت کنید تا بتوانید اجازه حضور در دوره بعدی را پیدا کنید. من وقتی فوتبالم تمام شد دو فصل در اوبرلیگای آلمان مربیگری کردم تا ضمن کسب تجربه، شرایط را برای امتحان ورودی به دوره مربیگری پرولایسنس مهیا کنم.
وحید هاشمیان، همان بازیکن محجوب و سر به زیری است که کمتر در دوران فوتبالش کارت قرمز گرفته است. با این خصوصیت اخلاقی میتوانید یک مربی موفق باشید؟
بستگی دارد در کدام کشور و در کدام تیم باشگاهی حضور داشته باشم.
برخی معتقدند مربیان پرخاشگر همیشه موفقتر هستند. به هر حال این باور در ایران وجود دارد و شاید هم غلط باشد...
به نظر شما آیا اوتمار هیتسفیلد آدم پرخاشگری است؟ یواخیم لو چطور؟ خیلی از مربیان هستند که هیاهوی بسیاری دارند اما در نهایت مقابل بازیکنان سرکش سر تعظیم فرود میآورند. ولی یک مربی میتواند آرام و در عین حال موفق باشد. به نظر من برای اداره یک تیم احترام متقابل خیلی مهم است و هر کس هم قانون تیم را رعایت نمیکند نباید ادامه بدهد. البته این را هم بگویم که سر بزیر بودن با تو سری خور بودن تفاوت دارد. من اگرچه در دوران فوتبالم همیشه سر به زیر بودهام اما حقم را گرفتهام و امیدوارم در دوران مربیگری هم این کار را بکنم.
فلسفه مربیگری شما در فوتبال چیست؟ رویکردتان در مربیگری بیشتر هجومی است یا تدافعی؟
من در مورد فلسفه مربیگریام زیاد میتوانم صحبت کنم اما در یک جمله میگویم تلفیقی از تفکرات مورینیو و گواردیولا را میپسندم. البته مهم این است که یک مربی بتوانم آنچه را در ذهن دارد در زمین پیاده کند.
به لحاظ ویژگیهای اخلاقی و تفکرات ذهنی، خودتان را شبیه کدام مربی میبینید؟
یک ضربالمثل آلمانی میگوید کپی هیچ وقت شبیه اصل نمیشود. به همین دلیل من هیچ وقت به دنبال این نیستم شبیه مربی دیگری باشم.
از تمرینات بایرن مونیخ برای ما بگویید. هنوز هم سر تمرینات این تیم میروید یا آن دوره کارآموزی به اتمام رسید؟
نه، ادامه دارد. تاکنون دو مرحله در تمرینات بایرن مونیخ حضور داشتم که مرحله دوم آن یکشنبه گذشته به پایان رسید. من در این مرحله یک هفته کامل در کمپ تمرینی بایرن حضور داشتم و نکات لازم را از نحوه تمرینات گواردیولا یادداشتبرداری کردم.
پس احتمالا بازیهای این تیم را هم از نزدیک دنبال میکنید؟
بله، من هفته گذشته بازی بایرن مونیخ ـ وردربرمن را از نزدیک تماشا کردم. به هر حال آنچه شما در تلویزیون میبینید با آنچه ما در زمین میبینیم تفاوت دارد. بد نیست این توضیح را بدهم که ما در طول دوره کارآموزی باید همه برداشتهایمان را در کتابچهای بنویسیم و کاملا تشریح کنیم که فلسفه فلان مربی چیست. به عنوان مثال خود من باید بتوانم تشخیص بدهم که گواردیولا در دفاع، حمله، بعد از تصاحب توپ یا از زمانی که تیمش توپ را از دست میدهد چه تاکتیکهایی را پیاده میکند. در عین حال باید ببینم آیا این فلسفه در تمرینات مشاهده میشود یا خیر و آیا طراحیهایی که در تمرین صورت میگیرد در بازی اجرا میشود یا خیر. ما باید همه اینها را یادداشت کنیم و به نتیجهگیری برسانیم. به همین دلیل امسال چهار تا از بازیهای بایرن را از نزدیک دیدم و در ادامه فصل هم این کار را انجام خواهم داد.
تنوع تمرین در تیمی مثل بایرن مونیخ چگونه است؟
ما با توجه به تعهدی که به فدراسیون فوتبال آلمان داریم، نمیتوانیم در مورد نحوه تمرینات تیمها صحبت کنیم اما در کل باید بگویم، نحوه تمرینات به خودی خود مهم نیست. هر فوتبالدوستی میتواند با خرید 20 کتاب معتبر فوتبالی در جریان شیوههای مختلف تمرینی قرار بگیرد. اما شما باید بدانید از هر تمرین برای رسیدن به چه هدفی باید استفاده کرد. تمرینات شما باید با فلسفه مربیگریتان، سبک بازی تیمتان، توانایی بازیکنانی که در اختیار دارید و تیمی که قرار است هفته آینده با آن بازی کنید منطبق باشد. امروزه طراحی تمرین یکی از پیچیدهترین مسائل در عرصه مربیگری است. من هم اکنون مشغول یادگیری همین موضوع هستم.
تفاوتهای این بایرن مونیخ با تیم ده سال پیش که فیلیکس ماگات زمان خودت چیست؟
الان به نسبت زمانی که من در بایرن حضور داشتم باشگاه از هر نظر پیشرفت کرده است. هم به لحاظ سیستماتیک و هم به لحاظ مدیریتی این بایرن بمراتب پیشرفتهتر از تیم ده سال پیش است. فراموش نکنید این که آنها فصل گذشته پپ گواردیولا را آوردند دلیل بر وضع بحرانی این تیم نبود. بایرنیها علاوه بر برنامهریزیهای مقطعی همیشه آیندهنگر هستند. آنها با یوپ هاینکس در اوج بودند اما گواردیولا را آوردند تا آینده بهتری داشته باشند. میخواهم بگویم سبک بازی این تیم و سیستم مدیریتیاش کاملا مشخص است، درست برخلاف باشگاههای ما. در ایران باشگاهها نه مدیریت دارد نه سبک بازی مشخص. من به جرات میگویم هیچ کدام از هواداران فوتبال در ایران نمیدانند فلسفه وجودی تیم محبوبشان چیست. این تفاوتها خود گویای همه چیز هست.
فوتبال آلمان هم بعد از یک دوره رکود حالا به دوران اوج خود رسیده است... (وحید سوال را نیمه تمام میگذرد)
به نظر شما رکود فوتبال آلمان در چه سالهایی بوده است؟
من فکر میکنم سالهای منتهی به جام جهانی 1998 و یورو 2000 بدترین سالهای فوتبال آلمان بود. اما از جام جهانی 2006 به این طرف شاهد یک آلمان پویا هستیم. آنها چه برنامههایی را در دستور کار داشتند که ما هم بتوانیم به عنوان الگو در فوتبال خودمان از آنها استفاده کنند.
در فوتبال ما کسی به دنبال الگوبرداریهای اینچنینی نیست. کسی هم دلش برای این فوتبال نسوخته و هر کس هم که میآید صرفا به دنبال آن است که از این فوتبال به ثروت و شهرت برسد. این وسط کارشناسان، به صورت مقطعی پس از هر ناکامی در مصاحبهها به ریشهیابی شکستها میپردازند بیآنکه گوش شنوایی باشد. اما در مورد فوتبال آلمان باید بگویم آنها حرکت خود را از سال 2000 میلادی و پس از کسب نتایج ضعیف در جام ملتهای اروپا شروع کردند. بعد از کنار رفتن بازیکنان پا به سن گذاشتهای چون لوتار ماتیوس، مدیریت فوتبال آلمان در مسیر جوانگرایی حرکت کرد و با راه اندازی 300 پایگاه فوتبالی در نقاط مختلف کشور اقدام به استعدادیابی کردند. تقویت تیمهای پایه آلمان در همان برهه باعث شد در سالهای بعد مرتب شاهد ظهور بازیکنان پدیده در سطح تیم ملی بزرگسالان باشیم. آنها کار خودشان را به صورت اصولی انجام دادهاند. درست برعکس آنچه در فوتبال ایران شاهد آن هستیم. ما که خودمان را نمیخواهیم فریب بدهیم. باید بدانیم هیچ گاه اصولی کار نکردهایم.
شما چهار سال پیش که از تیم ملی خداحافظی کردید، گفتید میروم تا فضا برای جوانترها باز بشود. اما در این مدت هیچ مهاجم جوانی پیدا نکردیم که بتوانیم به آن تکیه کنیم. این میتواند یک نشانه از همان کار غیراصولی باشد؟
بله، البته ما در همه پستها مشکل داریم، اما فکر میکنیم اگر یک مهاجم گل نمیزند مشکل از ضعف گلزنی آن مهاجم است. من معتقدم ما در انجام کارهای گروهی مشکل داریم. یک تیم برای اینکه به گل برسد باید از خط دفاعی بازیسازی را آغاز کند. یعنی برای اینکه اگر یک توپ به گل تبدیل شود باید یک سیستم کار خودش را بخوبی انجام دهد. ما این را فراموش میکنیم و میگوییم چرا کسی پیدا نمیشود یکتنه جور همه مشکلات این فوتبال را بکشد و گل بزند. زمانی نهچندان دور در همین فوتبال آسیا با انجام کارهای انفرادی میشد براحتی گلزنی کرد، اما الان تیمهایی مثل ویتنام، یمن و هند هم راههای دفاع کردن را یاد گرفتهاند و دیگر براحتی روی انجام کارهای انفرادی گل نمیخورند. ضمن اینکه ما در سطوح پایه نیاز به مربیان متخصص داریم. ما برای این کار مربی پرورش ندادیم و تا زمانی که این نقیصه برطرف نشود مشکلات این فوتبال پابرجا باقی خواهد ماند.
اتفاقا در مورد ناکامیهای اخیر فوتبال ایران در سطوح پایه کارشناسان مختلف به دلایل متعددی اشاره کردند که یکی از آنها فقدان مربی متخصص و با دانش در سطوح پایه بود. البته در بررسی دلایل این ناکامیها به موارد دیگری چون بیتوجهی باشگاهها به ردهای سنی پایه، وجود فساد مالی در این سطح از فوتبال کشور و کمبود امکانات هم اشاره شد. از نگاه شما کدام دلیل پررنگتر از بقیه است؟
از نظر من ضعف مدیریتی حاکم بر این فوتبال عامل موثرتری است. ضعفی که بیتوجهی باشگاهها به سطوح پایه و استفاده نکردن از مربیان با دانش و نبود امکانات هم از آن نشأت میگیرد. شما چند مدیر در این فوتبال میشناسید که بتواند برای آینده برنامهریزی کند؟ من معتقدم اگر مدیرانی از این نوع پرورش پیدا نکنند فوتبال ما پیشر فت نمیکند.
این روزها صحبت بر سر حضور نسل تازهای از مربیان روی نیمکت تیم ملی هست. نفراتی مثل علی کریمی، فرهاد مجیدی و حتی جواد نکونام که گفته میشود بعد از جامملتهای آسیا قصد دارد به جرگه مربیان بپیوندد. آیا میشود اینطور استنباط کرد که خون تازهای از مربیان در حال تزریق به بدنه مربیگری فوتبال ایران است؟
من فقط میتوانم بگویم امیدوارم. تغییر نسل مربیان و حضور چهرههای جدید مهم است، اما از آن مهمتر رعایت سلسله مراتب است. شما یکشبه نمیتوانید به کسی پست مربیگری بدهید. باید مراحل قانونی کار طی شود تا دانش و تجربه این کار در آن شخص ایجاد شود. اما متاسفانه آنچه من در فوتبال ایران میشنوم فقط صحبت گرفتن مدرک است. یعنی میگویند فلانی باید مدرک بگیرد، اما کسی نمیگوید آن شخص باید مربیگری یاد بگیرد. مدرک مهم است، اما از آن مهمتر یادگیری اصولی این تخصص است.
در همان برهه که علی کریمی به عنوان یکی از دستیاران کیروش انتخاب شد، اسم شما هم به عنوان یکی از نامزدهای مربیگری در تیم ملی سرزبانها بود... این موضوع صحت داشت؟
هیچکسی در این زمینه با من صحبت نکرد. البته من همیشه برنامهام را خودم تعیین میکنم و به صحبتهای دیگران کاری ندارم. من هیچگاه منتظر این نیستم آدمهایی که نه تجربهای دارند، نه فوتبالیست بودند و نه لیاقت دارند در فوتبال ما باشند برای من تصمیم بگیرند که باشم یا نباشم. من همیشه خودم تلاش میکنم به آنچه استحقاقش را دارم، برسم.
برنامه وحید هاشمیان یا اولویتهایش برای شروع کار حرفهای در عرصه مربیگری چیست؟ دوست دارید در ایران مربیگری کنید یا اینکه ترجیحتان کار در تیمهای آلمانی است؟
هر جا که قسمت باشد. من فقط میتوانم بگویم برای موفقیت در کارم تلاش میکنم.
اما جایی از قول شما خواندم که برای نشستن روی نیمکت پرسپولیس بیتمایل نیستید.
سایت بایرنمونیخ از من پرسیده بود دوست دارید در کدام تیمها مربیگری کنید که من هم در جواب گفتم اولویت من مربیگری در تیمهایی است که در آنها بازی کردهام. ولی هیچجا نگفتم میخواهم سرمربی پرسپولیس شوم. واقعیت این است که مربیگری با بازیگری تفاوت دارد و معمولا مربیان از فردای خود خبر ندارند. بازیکن میتواند خودش تیم آیندهاش را انتخاب کند، اما در مربیگری حق انتخاب کمتر است.
زمانی شما در بایرنمونیخ حضور داشتید. آن زمان آنقدر در بوخوم خوش درخشیدید که مسئولان بایرن نتوانستند شما را نادیده بگیرند. اما الان بعد از ده سال جای ستارههای فوتبال ایران در سطح اول فوتبال اروپا واقعا خالی است. دلیلش را در چه میبینید؟
ما تا همین چند ماه پیش امید داشتیم علی کریمی برای ما در جام جهانی بازی کند. دیگر ستارههای ما هم در برزیل جواد نکونام و آندرانیک تیموریان بودند؛ نفراتی که در جام جهانی 2006 حضور داشتند. این نشان میدهد چرخه بازیکنسازی چند سالی است در فوتبال ما متوقف شده است. از طرفی خودتان بهتر میدانید که جام جهانی ویترین فوتبال دنیاست. در واقع اگر تیم ملی فوتبال ایران در برزیل بازیهای درخشانی انجام داده بود الان بازیکنان زیادی از آن تیم در اروپا مشغول بازی کردن بودند.
در این میان چند نفر از ستارههای ما هم بودند که بازی در تیمهای حوزه خلیجفارس را به بازی در اروپا ترجیح دادند. نفراتی چون اشکان دژآگه، رضا قوچاننژاد و مسعود شجاعی. به عنوان کسی که هیچگاه در کشورهای عربی فوتبال بازی نکرده است فکر میکنید آیا بازی در کشورهای حاشیه خلیجفارس به فوتبال این ستارهها کمک بکند؟
به هر حال آنها برای این تصمیم خود دلایلی دارند که قابل احترام است. اما در مورد خودم باید بگویم سال 76 یکی از تیمهای دسته دوم امارت من را میخواست. این را میتوانید از تیمسار ملاحی، مدیرعامل وقت پاس بپرسید. آن زمان من نه بازیکن ملی بودم و نه یک بازیکن فیکس در تیم پاس. اتفاقا از لحاظ مالی هم به پول آن قرارداد واقعا نیاز داشتم، اما در نهایت از پذیرفتن آن پیشنهاد منصرف شدم چون آینده فوتبالم برایم بیشتر اهمیت داشت. الان با گذشت 17 سال هنوز هم فکر میکنم آن تصمیم بهترین تصمیم بود، چون اگر به امارات میرفتم دیگر بایرنمونیخی در کار نبود.
فوتبالی که حق را به ناحقش میدهد
وقتی نوبت به سوال آخر رسید واگویههای وحید هاشمیان شروع شد؛ حرفهایی که برای این فوتبال همچون میخ آهنی است برای سنگ. از وحید درباره جامملتهای آسیا پرسیدیم و پیشبینیاش از نتایج تیم ملی در این تورنمنت و او در پاسخ گفت: بازیهای آسیایی 2007 را مثال میزنم. عراق در آن بازیها قهرمان شد در حالی که در خود عراق جنگهای داخلی شدت گرفته بود. آیا آن قهرمانی باعث شد تیم ملی عراق سه سال بعد به جام جهانی 2010 صعود کند؟ نه! آن قهرمانی فقط یک جرقه بود. میخواهم بگویم اگر تیم ملی در جام ملتهای 2015 هم قهرمان شود چیزی جز یک اتفاق نخواهد بود.
نمیخواهم فقط نیمه خالی لیوان را ببینم ولی مشکلات بزرگی در فوتبال ما وجود دارد که تا حل نشود، حتی قهرمانی در آسیا هم دردی از آن دوا نخواهد کرد. نمیخواهم کار بروبچههای تیم ملی را بیارزش کنم، اما باید بپذیریم در این فوتبال هیچ کار زیربنایی صورت نگرفته است. من طرفدار تیم ملی هستم و دوست دارم این تیم همیشه موفق باشد. از حضور ستارههای فوتبال ایران در سطح اول فوتبال اروپا هم استقبال میکنم؛ ولی وقتی خودمان نمیخواهیم، نمیشود کاری کرد. اجازه بدهید خودم را مثال بزنم. من فوتبال را سال 2012 کنار گذاشتم. همان زمان فدراسیون فوتبال آلمان شرایطی را برای من فراهم کرد که بتوانم برای رسیدن به بالاترین مدارج مربیگری تلاش کنم. من برای حضور در همین دوره آخر در امتحانی قبول شدم که سه بازیکن ملی آلمان در آن رد شدند. اما برای آنها این مهم نبود که من ایرانی هستم یا اهل کشوری دیگر. فدراسیون فوتبال آلمان هیچ تعهدی نسبت به من ندارد، اما فرصت را در اختیار من گذاشته تا پیشرفت کنم.
این جای تاسف است که در فدراسیون فوتبال ایران کسی یادی از ما نمیکند. البته من از این موضوع ناراحت نیستم. چند سال قبل هم زمانی که میخواستم خالصانه برای تیم ملی کشورم بازی کنم رابطهبازی برخی آدمها را به چشم دیدم و همین باعث شد که قید تیم ملی را بزنم و به آلمان بروم. در آنجا حقم را از فوتبال گرفتم و با تلاش خودم در بهترین تیمهای بوندسلیگا بازی کردم. آن زمان دوباره به من گفتند باید به تیم ملی برگردی. همان موقع وقتی من از سیستم حاکم بر فوتبال ایران ایراد گرفتم برخی شروع به تهمت زدن کردند و گفتند وحید هاشمیان بیتعصب است و به تیم ملی فوتبال کشورش پشت کرده است. من به این چیزها توجهی نکردم. سکوت کردم و فقط به دنبال این بودم که برای تیم ملی کشورم مفید باشم.
خدا هم کمک کرد تا در مقدماتی جام جهانی 2006 چند گل سرنوشت ساز بزنم و در صعود تیم به جام جهانی موثر باشم. الان هم احساس میکنم همان شرایط در آغاز دوران مربیگری در حال تکرار است. با این حال من کارم را با قدرت و انگیزه ادامه میدهم. در فوتبال آلمان به ما یاد میدهند باید تلاش کنید و بیاموزید. اگر لیاقت داشتید حقتان را به شما میدهند. ولی در ایران یاد گرفتهایم برای حقمان که به سختی آن را به دست آوردهایم، بجنگیم تا آن را از ما نگیرند و به افراد بیلیاقت ندهند. این فرق اصلی فوتبال ایران و آلمان است.
رضا پورعالی / گروه ورزش
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
واقعا ازش حمایت شود ،خیلی كارها رامیتواند انجام دهد
كه دردنیا ماندگار شود.
با ازروی موفقیت برای او و دیگرانی كه عملا دلشان برای كشور شان می سوزد و جانماز آب نمی كشند.
سرباز واقعی ایران اینچنین افرادی هستند .
خداوند پشت و پناهت