اسپک داماد میشود
ریچارد اسپک در بیست سالگی با دختری به نام شرلی مالون ازدواج کرد. اسپک خیلی زود پدر شد. با وجود یک فرزند، زندگی خانوادگی آنها پر از درگیری و مشاجره بود.
در همین زمان اسپک به صورت پارهوقت در سازمان پاکسازی آن منطقهای که زندگی میکرد مشغول به کار شد. او یک رفتگر بود و هر وقت فرصت پیدا میکرد خرده دزدی هم میکرد. سال ۱۹۶۵ رفتار خشونتآمیز اسپک برای نخستین بار پرده از شخصیت مخوف او برداشت. او چاقو به دست در یک کوچه خلوت به زن تنهایی حملهور شد که با فریادهای زن بیچاره توجه عابران به آنها جلب شد. اسپک توسط پلیس دستگیر و 15 ماه زندانی شد. یکسال از زندانی بودن اسپک نمیگذشت که همسرش درخواست طلاق کرد و از این مجرم خطرناک جدا شد.
خطر آزاد میشود
اسپک پس از آزادی از زندان میترسید مبادا به خاطر جرمهایی که پیش از این مرتکب شده بود دوباره دستگیر شود و برای همین به شیکاگو نزد خواهرش رفت. اسپک در زندان تصمیم گرفت وقتی آزاد شد یک جاشو شود و روی عرشه کشتی کار کند، اما طولی نکشید تصمیمی را که گرفته بود، فراموش کرد. او بیشتر وقت خود را در کلوبهای شبانه میگذراند و اکثر اوقات به دلیل مصرف نوشیدنیهای الکلی در حالت گیجی به سر میبرد. او معرکه میگرفت و درباره قانونشکنیهایش برای دیگران صحبت میکرد.
کمتر به خانه خواهرش میرفت و هیچکس نمیدانست تا صبح کجا میماند و چه میکند. پس از چند ماه، اسپک که از بازخواستهای خواهرش خسته شده بود در یکی از هتلهای پایین شهر اتاقی اجاره کرد تا دیگر به خانه خواهرش برنگردد. اسپک به الکل اعتیاد پیدا کرده بود و روزبهروز برای جامعه خطرناکتر میشد.
اسپک مظنون به قتل
سیزدهم آوریل ۱۹۶۶ جنازه مری کای پیرس، پیشخدمت یکی از رستورانهای شیکاگو در محل کارش پیدا شد. پلیس فهرستی از مظنونان تهیه کرد که نام اسپک نیز در آن به چشم میخورد. اسپک برای بازجویی به اداره پلیس احضار شد، اما وانمود کرد بیمار است و قرار شد وقتی حالش بهتر شد به اداره پلیس برود. اما در روزی که تعهد داده بود به اداره پلیس نرفت و ماموری برای دستگیری او به هتلی که در آن اقامت داشت فرستاده شد. همزمان اتاق اسپک نیز بازرسی شد و چند شیء سرقتی در اتاقش پیدا شد، اما خبری از مظنون به قتل نبود.
اسپک فراری
اسپک تحت تعقیب بود و عکس او روی در و دیوارهای شهر به چشم میخورد. به تمام ادارات پلیس آمریکا عکس و مشخصات ریچارد اسپک فرستاده شد تا چنانچه وی را شناسایی کردند سریع دستگیرش کنند. اسپک جایی برای مخفی شدن نداشت و برای همین به فکر افتاد در یک قایق حمل بار کار کند تا از خشکی دور باشد. او در اتحادیه ملی دریایی ثبتنام کرد تا کار پیدا کند و از همین جا بود که اولین جرقه جنایت وحشتناک شب تابستان زده شد. ساختمان اتحادیه درست مقابل خوابگاه پرستاری بود.
اسپک اتاقی اجاره کرده بود که روی یک کلوب قرار داشت. در عصر گرم چهاردهم جولای ۱۹۶۶ او به کلوب رفت و شروع به نوشیدن کرد. آنقدر نوشید که باز هم مثل همیشه از حالت عادی خارج شد. ساعت 10 و 30 دقیقه شب، مرد جوان که در حالت طبیعی به سر نمیبرد در حالی که یک چاقوی قصابی تیز و یک هفت تیر زیر لباسش پنهان کرده بود به سمت خوابگاه دختران به راه افتاد. نیمساعتی پیادهروی کرد تا به خوابگاه رسید. کمی اطراف را نگاه کرد و بعد آرام از در نیمه باز خوابگاه وارد شد.
دختران با دیدن اسپک شروع به فریاد کردند، اما با مشاهده چاقو و اسلحه از ترس جانشان ساکت شدند. اسپک دست و دهان چند دختر را بست تا نقشه پلید خود را عملی کند. او هشت دختر جوان را به بدترین شکل ممکن به قتل رساند.
دختران سعی میکردند هر یک گوشهای پناه بگیرند، اما هیچکدام بجز یک نفر نتوانستند از چنگال قاتل مخوف جان سالم به در ببرند. یکی از دختران به نام آمورائو که در آن شب برای دیدن دوستش به خوابگاه رفته بود زیر یکی از تختخوابها پناه گرفت و اسپک هم متوجه او نشد. اسپک پس از به قتل رساندن هشت دختر با اطمینان از اینکه همه آنها را کشته، از اتاق خارج شد. آمورائو از ترس به خود میلرزید. با دستانش جلوی دهانش را محکم گرفته بود تا مبادا از دیدن صحنههای فجیع و قتل دوستانش فریاد بزند. چشمهای او پاهای اسپک را از زیر تخت دنبال میکرد. قدمهای او لحظه به لحظه دورتر میشد تا جایی که دیگر صدایی به گوش نرسید.
هوا که روشن شد، دختر جوان با ترس و لرز از زیر تخت بیرون آمد. صحنه اتاق وحشتناک بود. آمورائو خودش را به پنجره رساند. در حالی که صدایش میلرزید فریاد زد: «دوستانم مردهاند، همه مردهاند». از ترس اینکه مبادا قاتل صدایش را شنیده باشد دوباره به گوشهای پناه برد تا پلیس از راه رسید.
آمورائو هر چه را دیده بود برای پلیس توضیح داد. با ارائه مشخصات قاتل، شناسایی او کار چندان سختی نبود. عکس اسپک به عنوان یک قاتل فراری در روزنامهها به چاپ رسید و اعلامیه تحت تعقیب وی در همه جای شیکاگو پخش شد. وقتی اسپک عکس خود را در صفحه اول روزنامهها دید، تصمیم گرفت پیش از اینکه دستگیر شود خودکشی کند. او رگ دستش را زد، اما یکی از پیشخدمتهای هتلی که در آنجا مخفی شده بود او را غرق در خون پیدا کرد و به بیمارستان منتقل کردند. با دیدن اسپک پرستاران پلیس را با خبر کردند.
شناسایی اسپک
پس از تماس با پلیس، آمورائو برای شناسایی او خوانده شد. دختر جوان در حالی که لباس پرستاری به تن داشت، در پوشش پرستار بالای سر قاتل روانی حاضر شد. او پس از دیدن اسپک هویت او را تائید کرد. به این ترتیب ریچارد اسپک بعد از بهبود به اتهام قتل به زندان منتقل شد.
در جلسه رسیدگی به پرونده اسپک، قاضی او را به جرم قتل هشت دختر جوان به مرگ روی صندلی الکتریکی محکوم کرد. مردم آمریکا خوشحال از اینکه قاتل خوابگاه دختران بزودی اعدام میشود در انتظار اجرای حکم بودند، اما سال ۱۹۷۲ دیوان عالی آمریکا حکم به برچیده شدن حکم مرگ با صندلی الکتریکی داد و ریچارد اسپک به صد سال زندان محکوم شد.
پنجم دسامبر ۱۹۹۱ اسپک در زندان دچار حمله قلبی شد و جان سپرد. بعد از مرگ اسپک هیچکدام از اعضای خانوادهاش حاضر نشدند جنازه او را تحویل بگیرند، برای همین جسد او سوزانده و خاکسترش در باد رها شد.
سامرا قلیزاده / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد