متهم در نامه‌ای به خبرنگار کیهان مدعی شده بود سر 7 نفر را بریده است

قاتلی با کلاه نمدی

شبح چاه‌های قنات، کسی نبود جز هوشنگ امینی؛ مرد بیست و شش ساله‌ای که 50 سال قبل دست به قتل‌های سریالی زد. از آنجا که هوشنگ جنایاتش را در ورامین مرتکب می‌شد، به او لقب هوشنگ ورامینی دادند و باتوجه به این‌که او همیشه کلاه نمدی به سر داشت، بعضی‌ها نیز لقب قاتل کلاه نمدی را به او دادند.
کد خبر: ۷۴۰۴۸۷
قاتلی با کلاه نمدی
هوشنگ در بیشتر عکس‌هایی که توسط خبرنگاران از وی گرفته شد، لبخند به لب داشت. او حتی در نامه‌ای که برای خبرنگار روزنامه کیهان نوشته بود، گفته بود: «خوانندگان عزیز من تاکنون هفت نفر را سر بریده‌ام و تا آخر عمر همین کار من است برای این‌که... دلم می‌خواهد زنده بمانم و آه دلم را از اینها بگیرم. هوشنگ ورامینی.» اما بعدها او به قتل 14 زن و پسر جوان اعتراف کرد.

قتل‌های سریالی

با پیدا شدن اجساد بی‌سر در چاه‌ها و قنات‌های ورامین، ترس و وحشت بر مردم حاکم شد و خانواده‌ها به فرزندان خود اجازه نمی‌دادند در تاریکی شب از خانه خارج شوند. جنایت‌های هوشنگ با روش خاصی صورت می‌گرفت. او طعمه‌هایش را از بین جوانان انتخاب می‌کرد و بعد از بستن دست‌های آنها و آزار و اذیتشان، قربانیان را به قتل می‌رساند و سرشان را از بدن جدا می‌کرد. او تمام مقتولان را داخل چاه می‌انداخت و به همین دلیل قبل از دستگیری، معروف به شبح چاه‌های قنات شد.

نخستین جسد در آخرین ماه‌های سال 41 کشف شد؛ جسد مردی بی سر در یکی از قنات‌های نعمت‌آباد. در بررسی جسد مشخص شد دست‌های مقتول قبل از جنایت از پشت بسته شده است. یک ماه بعد جسد سر بریده زن جوانی در چاه‌های دولت آباد پیدا شد، زن جوان نیز مانند قربانی قبلی دست هایش از پشت بسته شده بود. بعد از آن نیز دو جسد دیگر در چاه‌های حوالی شترخان به همان صورت پیدا شد.

مظنونی برای جنایت‌ها

اما آخرین جسدی که پیدا شد، متعلق به جوان بلیت‌فروشی بود که چند روز قبل ناپدید شده بود. جسد را یکی از کارکنان دادگاه ورامین کشف کرد، آن طور که در روزنامه کیهان نوشته شده بود این کارمند برای تفریح همراه خانواده خود به خارج از شهر رفت. او در آنجا رد خونی بر زمین دید و وقتی آن را دنبال کرد متوجه توقف رد خون در دهانه یک چاه شد. سپس او ماموران ژاندارمری را از این موضوع مطلع کرد و به این‌ترتیب با حضور ماموران ژاندارمری جسد مردی که بعدها مشخص شد جوان بلیت‌فروش است، کشف شد.

همزمان با این پرونده‌ها، کارآگاهان پرونده سرقت دوچرخه را رسیدگی می‌کردند. دوچرخه‌هایی از تهران سرقت می‌شد و با مدارک جعلی در ورامین به فروش می‌رسید، سارق دوچرخه‌ها دستگیر شد و در تحقیقات نامی از هوشنگ به زبان آورد و پلیس راهی خانه او شد تا از او تحقیقاتی کند. اما هوشنگ به خیال آن‌که پلیس بویی از جنایاتش برده پا به فرار گذاشت.

فرار هوشنگ ظن کارآگاهان را به او بیشتر کرد و احتمال جنایات سریالی از سوی او زمانی قوت گرفت که یکی از افسران، سابقه دو سال قبل او را برملا کرد. هوشنگ و دو جوان دیگر دو سال قبل پسری را به بیابان‌های اطراف ورامین بردند و پس از شکنجه پسر جوان، قصد کشتن او را داشتند که یک ژاندارم گشت او را می‌بیند و هر سه نفر آنها دستگیر می‌شوند. پسر جوان جان سالم به در می‌برد و هوشنگ موفق به فرار می‌شود.

دستگیری در صندوق

تحقیقات برای دستگیری هوشنگ ادامه داشت تا این‌که اعلام می‌کنند هوشنگ را با چادر زنانه در شهر دیده‌اند. ماموران با لباس مبدل بررسی‌های خود را ادامه دادند و با این احتمال که هوشنگ داخل خانه خواهرش مخفی شده است، راهی آنجا شدند. از طرفی هوشنگ نامه‌ای به بازپرس پرونده نوشت که من قاتل نیستم و مرد دیگری دست به این جنایات زده است. او در نامه به توصیف یکی از قتل‌ها پرداخته بود و همین مساله نشان می‌داد او در جنایات نقش دارد. در نهایت با توجه به مدارک به دست آمده ماموران با مجوز راهی خانه خواهر هوشنگ شده و او را که در صندوق مخفی شده بود دستگیر کردند.

هوشنگ ابتدا منکر جنایات بود و چهار نفر دیگر را عامل این قتل‌ها معرفی کرد؛ چهار مردی که هوشنگ آنها را قاتل می‌دانست دستگیر شدند، اما بررسی‌ها نشان می‌داد آنها در این جنایات نقشی ندارند، درنهایت هفدهم فروردین 1342 هوشنگ به قتل‌ها اعتراف کرد و بازپرس پرونده بعد از شنیدن اظهاراتش گفت که او خطرناک‌تر از اصغر قاتل است.

اما هوشنگ از جنایاتش چه گفت که چنین برداشتی از سوی بازپرس پرونده شد؟ هوشنگ در تحقیقات گفت: از قتل‌ها لذت می‌بردم و به همین دلیل قتل‌هایم شکل سریالی به خود گرفت. هوشنگ به بعضی از قربانیانش می‌گفت که به شما آموزش آدمکشی می‌دهم، آنها را به بیابان می‌برد و به بهانه آموزش دست‌های آنها را از پشت می‌بست و بعد چشم‌هایشان را و در نهایت نقشه قتل را اجرا می‌کرد. هوشنگ در بازجویی‌ها اعتراف کرد که اسم قربانیانش را نمی‌داند، اما به قتل 14 زن و پسر جوان اعتراف کرد.

هوشنگ پس از محاکمه روانه زندان شد. در یکی از همین روزها مادر او به ژاندارمری رفت و درحالی که لباس‌های شسته شده‌ای که لکه‌های خونشان هنوز مشخص بود به همراه داشت، به افسر پرونده گفت: این لباس‌ها را من شسته‌ام. اینها سند جنایت هوشنگ است. شما را به خدا فرزند جنایتکار مرا مجازات کنید. هوشنگ هر شب همراه دوستانش به خانه من می‌آمد و لباس‌های خونی‌اش را به من می‌داد تا آنها را بشویم. او می‌گفت دعوا کرده‌ام. تو را به خدا مجازاتش کنید.

هوشنگ طی مراحل بازجویی افراد زیادی را به عنوان همدست معرفی کرد، اما جرم هیچ کدام از آنها ثابت نشد. در نهایت در آخرین روزهای اردیبهشت همدست او دستگیر شد و به تحمل حبس محکوم شد. هوشنگ که قول داده بود یا از زندان فرار می‌کند یا خودکشی، سرانجام به دار مجازات آویخته شد.

تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها