اوشین یکی از خاطره‌انگیزترین شخصیت‌های زن سریال‌های خارجی است

اوشین؛ سریالی که خیابان‌ها را خلوت می‌کرد

در ده سال اول پس از انقلاب اسلامی، بیشترین سهم از تلویزیون و سینمای خاور دور را ژاپنی‌ها و در مرحله بعد کره‌ای‌ها در «سیما»ی خودمان به خود اختصاص دادند.
کد خبر: ۷۴۴۰۰۳
اوشین؛ سریالی که خیابان‌ها را خلوت می‌کرد
البته چینی‌ها هم جزو چشم‌بادامی‌هایی بودند که از این سفره بی‌نصیب نماندند، در شرایطی که متولیان تلویزیون می‌کوشیدند خلأ ناشی از دوری از غرب و مظاهرش (در اینجا برنامه‌های سرگرم‌کننده یعنی فیلم و سریال) را با تمهیدهایی پر کنند. البته ـ همچنان که گفتیم ـ سینمای ژاپن نه‌تنها در زمینه نمایش فیلم‌هایش در تلویزیون در سال‌هایی رده نخست را به خود اختصاص داد، که در روانه کردن سریال‌های تلویزیونی نیز گوی سبقت را از بقیه چشم‌بادامی‌ها ربود. اوج نمایش فیلم‌های ژاپنی از نظر تعداد به سال 1362 برمی‌گردد.

در این سال گویا رقم این فیلم‌ها حتی از سینمای کشور خودمان و سینمای آمریکا که (به هر حال) هنوز هم می‌شد آثاری از آن را «قابل نمایش» انتخاب کرد و در تلویزیون نمایش داد، بیشتر بود. به گونه‌ای که در پایان آن سال‌، مطبوعات، به مناسبت مرور فیلم‌های نمایش داده شده در تلویزیون، عنوان «سال چشم‌بادامی‌ها» را برای یکی از نوشته‌ها انتخاب کرده بودند. انگار چاره‌ای هم نبود، زیرا به هر حال دست‌اندرکاران تلویزیون و سینما در خاور دور از نظر ضوابط تازه و اخلاقی ما در گزینش و پخش فیلم و سریال همخوانی‌های بیشتری با ما داشتند و با مقدار کمتری حذف و جرح و تعدیل می‌شد محصولات آنها را نمایش داد. به‌علاوه، تقریبا از همان سال‌ها بود که سر و کله سینمای کشور آسیایی دیگری در تلویزیون پیدا شد.

این روند ابتدا با پخش تعدادی از محصولات کم‌شمار سینمای هنری هند شروع شد. به این ترتیب چشم ما به آثاری مثل «دنیای آپو» روشن شد اما ـ شاید به سبب کمبود محصولات برتر سینمایی ـ متولیان چاره را در رویکردی از نوع خودمان (!) به محصولات تجاری سینمای هند دیدند. به این ترتیب که چون بخش مهمی از فیلم‌های بازاری هند را رقص و آوازهایی که نقش چندانی در روند داستان ندارد تشکیل می‌دهد، می‌شد با حذف کل این صحنه‌ها زمانی بین 90 دقیقه تا دو ساعت از یک فیلم سه ساعته را روی آنتن فرستاد، تماشاگران آن سال‌ها هم در آن برهوت از فیلم‌های هندی جدید با کیفیت خوب و دوبله مناسب استقبال کردند، زیرا بسیاری به سبب کمبود فیلم و سرگرمی به ویدئو روی آورده بودند که در مدت کوتاهی می‌شد همه فیلم‌های قدیمی را در آن دید. هنوز راهی تا ورود مرتب و منظم فیلم‌های جدید به کشور باقی مانده بود...

به این ترتیب نمایش فیلم‌های هندی از تلویزیون رواج پیدا کرد: «بگذار گریه کنم»، « قانون» (این یکی شاید کل سال 1363 را تحت الشعاع خود قرار داد؛ به طوری که هم پخش آن به تکرارهای چندگانه رسید و هم بسرعت داستانش در قالب کتاب روانه بازار شد) و فیلم‌های دیگر این سینما در تلویزیون ما به نمایش درآمد. در واقع سینمای پرکار هند در کنار سینمای چشم‌بادامی‌های شرق دور (از جمله ژاپن) دو قطب از قاره آسیا بود که بخش مهمی از خوراک «سیما»ی تازه نفس کشورمان را تامین می‌کرد. این روند در مدت کوتاهی به پخش یک سریال پربیننده ژاپنی منجر شد؛ سریالی که هنگام پخش خیابان‌های پایتخت و دیگر شهرهای بزرگ کشور را خلوت می‌کرد...

***

شنبه‌شبی از نیمه‌دوم سال 1366 بود که موسیقی جذاب این سریال بر زمینه تیتراژ ابتدایی‌اش عده‌ای را پای تلویزیون نشاند (این موسیقی مشهور را هنوز هم می‌توانید به عنوان زنگ گوشی موبایل عده‌ای در گوشه و کنار بشنوید یا با جستجویی مختصر از فضای مجازی دانلود کنید). نام اعلام شده برای سریال در کشور ما «سال‌های دور از خانه» بود اما مثل خیلی فیلم‌ها و سریال‌های سال‌های قبل و بعدش، معمولا به نام دیگری غیر از اسم اعلام‌شده، یعنی نام یا شهرت شخصیت اصلی. به این ترتیب سال‌های دور از خانه با شهرت سریع و روزافزونش نزد عامه تماشاگران و دوستدارانش به «اوشین» معروف شد. اما آن نام رسمی و اینجایی نیز بی‌کارکرد نماند و در عرصه اجتماع «استفاده»های زیادی از آن شد! به این ترتیب که یک اپیدمی «اجتماعی»ای (!) که سال‌های دور از خانه با خودش به همراه آورد استفاده از بخشی از نام این سریال در ترکیب‌های ساختگی و کنایه‌آمیزی بود که آن‌سال‌ها در این طرف و آن طرف دیده می‌شد. مثلا زیاد بودند آدم‌های نکته‌سنج و ظریفی که با دیدن خودرویی که معلوم بود مدت‌هاست صاحبش آن را نشسته و احتمالا در آینده نزدیک نیز چنین قصدی در سر ندارد (!)، آن‌وقت این آدم‌های ظریف و شوخ‌طبع با انگشت بر غباری که شیشه‌های عقبی آن خودرو را پوشانده بود، می‌نوشتند: «سال‌های دور از آب...»! یعنی فکر بد نکنید ای خلایق! این آقای صاحب خودرو، فقط به دلیل کمبود آب است که خودرواش را نمی‌شوید وگرنه او به هیچ وجه آدم تنبلی نیست!

نظیر کلمه آب را می‌توانید در داخل گیومه مقابل و در پایان عبارت «سال‌های دور از...» قرار دهید و به تعداد افراد نکته‌بین و دارای حس و حال‌های این‌چنینی که در گوشه و کنار شهر و روی در و دیوار و اموال خصوصی و عمومی چیزهایی می‌نویسند، این داستان را گسترش دهید. خلاصه این‌که استفاده‌های این‌چنینی از نام ایرانی‌شده این سریال که چنین پیامدها و بازی‌هایی را با خودش به همراه آورد استفاده دیگر از نام غیررسمی سریال بود که باب شد، برای مثال برخی سربازها برای احتساب و اعلام میزان ایام باقی‌مانده از زمان خدمت خود به همدیگر می‌گفتند ـ مثلا ـ 19 «اوشینِ» دیگر به پایان خدمتم باقی مانده و منظورشان 19 هفته بود.

یک رویه طنزآمیز دیگر نیز ـ شاید ـ نخستین بار با همین سریال شکل گرفت، این‌که هر بار کاراکتری از یکی از فیلم‌ها یا سریال‌های در حال پخش آن زمان بنا به ضرورت‌های دراماتیک در طول داستان درمی‌گذشت، آدم‌هایی در محیط کوچه و بازار، اداره‌ها یا حتی در خانه و مدرسه، آن را به شوخی به زندگی‌شان پیوند می‌دادند و از طریق توجیه این پیوندها با برنامه‌های روزمره‌شان لحظه‌های طنزآمیز و خنده‌داری را رقم می‌زدند. مثلا دوستی تعریف می‌کرد که یک روز چهارشنبه همکلاسی‌اش هنگام تدریس معلم زیر گوشش چنین زمزمه کرد که من فردا به مدرسه نمی‌آیم. وقتی دلیلش را پرسیده، گفته بود مگر نمی‌دانی فردا شب هفتم مادربزرگ اوشین است؛ خب من هم دعوت دارم!

نظیر این شوخی‌ها در سال‌بعد (1367) و همزمان با قتل کاراکتر شعبان استخوانی (با بازی محمدعلی کشاورز) در سریال پربیننده و موفق «هزاردستان» اثر زنده‌یاد علی حاتمی تکرار شد. به این ترتیب که افرادی دقیقا همان اعلان ترحیمی را که در سریال برای مراسمی که در سوگ شعبان ترتیب داده شده بود دیده بودند بازسازی کردند و در معابر و حتی پشت شیشه‌های مغازه‌ها نصب کردند. چند سال بعد عین همین شوخی‌ها با قضیه مرگ کاراکتر آتقی (با بازی جواد گلپایگانی) در سریال «آیینه عبرت» تکرار شد.

سریال با داستان دختری کم‌سن و سال که پدر و مادرش به سبب فقر فراوان و ناتوانی از پرداخت هزینه‌های او مجبور می‌شوند به خانه‌شاگردی بفرستندش، شروع ‌شد، تا به این ترتیب با یک تیر دو نشان بزنند؛ هم از شر مخارج او راحت شده و هم از درآمد اندکش برخوردار شوند... احتمالا خود سازندگان سریال هم هنگام خلق آن فکر نمی‌کردند این سوژه و داستان، به همراه پرداخت هنری مجموعه و بقیه قضایا تا این حد بینندگان ایرانی آخرین سال‌های جنگ را جذب کند و در خاطره چند نسل ثبت شود. بگذریم که همان سال‌ها از ایرانیان ساکن کشورهای همسایه که اوشین در آنجا هم پخش می‌شد خبر آوردند که شخصیت‌ها و داستان سریال برای قابل پخش شدن استحاله زیادی یافته و اصل ماجرا چیز دیگری بوده است.

یک جاذبه مهم سال‌های دور از خانه شخصیت اوشین به عنوان زنی سختکوش و بردبار بود که با انگیزه فراوان می‌کوشید تا از مشکلات پیش‌آمده فرصت بسازد و مسیر پیشرفت را طی و به جایگاه دارنده (یا دست‌کم شریکِ) یکی از مهم‌ترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای در ژاپن دست پیدا کند. فروشگاه او به نام فامیل همسرش ریوزو یعنی «تاناکورا» شهرت یافت. خیلی‌ها شاید تعجب کنند؛ زیرا سال‌هاست در همین تهران خودمان فروشگاه‌هایی را با عنوان تاناکورا می‌شناسند.

این فروشگاه‌ها بی‌آن‌که عضوی از یک فروشگاه زنجیره‌ای باشند، در یک چیز مشترک‌اند و آن عرضه لباس‌هایی خارجی (و احیانا دست دوم) با بهایی کمتر از لباس‌فروشی‌های رسمی در ایران است. فروشگاه‌هایی «زنجیره‌ای» (فقط در نوع خود!) که هنوز هم تامین‌کننده پوشاک عده‌ای از هموطنان‌مان به شمار می‌رود...

***

دوبلاژ سال‌های دور از خانه حاصل زحمت یکی از کارکشته‌های این عرصه در ایران بود. مدیریت دوبلاژ را راوی سریال یعنی ژاله علو با آن صدای بی‌جایگزین و مهربانش بر عهده داشت. گوینده عنوان بندی سریال نیز زنده‌یاد حسین باغی بود.

مرحوم باغی گویندگی چند نقش در مراحل مختلف سریال را هم بر عهده گرفت. گفتن نقش اوشین از نوجوانی تا میانسالی این فرصت را پدید آورد تا علاقه‌مندان تلویزیون و سینما نخستین بار با صدای زیبا و پرطراوت دوبلور هنرمندی به نام مریم شیرزاد که تا آن زمان کمتر او را می‌شناختند آشنا شوند. سریال طولانی بود و ادامه پخش آن ماه‌ها و فصل‌هایی از سال 1367 را هم دربرگرفت. بنابراین زنده‌یاد فهیمه راستکار با توانایی و هنرمندی نقش اوشین را از ادامه میانسالی‌اش تا سنین پیری عهده‌دار شد.

مهین بزرگی در نقش مادر بزرگ اوشین، شهروز ملک‌آرایی پدر اوشین، آزیتا لاچینی مادر اوشین، سعید مظفری ریوزو همسر اوشین، زنده‌یاد سیداحمد مندوب‌هاشمی اجین خدمتکار ریوزو، منوچهر والی‌زاده نوه اوشین، مینو غزنوی کایو، به همراه فریبا شاهین مقدم، ناهید شعشعانی، زنده‌یاد احمد آقالو، مهین برزویی، زنده‌یاد آذر دانشی، ناصر نظامی، شهلا ناظریان، عباس نباتی، زنده‌یاد نیکو خردمند، ایران بزرگمهر، بدری نوراللهی، غلام‌علی افشاریه، زنده‌یاد حسین معمارزاده، ثریا قاسمی، حمید منوچهری، محمد عبادی، ناصر تهماسب، زهرا آقارضا، شوکت حجت، خسرو شایگان، امیرهوشنگ قطعه‌ای، جواد پزشکیان، مهوش افشاری، ولی‌الله مومنی، نوشابه امیری، عباس نباتی، زنده‌یاد پرویز نارنجی‌ها، تورج نصر و حتما شما هم تصدیق می‌کنید که حتی مرور این نام‌ها کلی خاطره و نوستالژی با خود به همراه می‌آورد. نام‌های ماندگاری که متأسفانه برخی از آن عزیزان اینک در میان ما نیستند.

علی شیرازی / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها