جام جم:ظهور عشق در حریم عاشورا
«ظهور عشق در حریم عاشورا»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛خلق ظرفیت از نشانههای پویایی یک مکتب است و اگر مکتبی از چنین ویژگی بیبهره باشد نمیتواند به تداوم خود امیدوار باشد.
ظرفیت سازی البته حوزه های مختلفی را می تواند دربر گیرد؛ از حوزه های انسانی یعنی پرورش انسان هایی برای انجام کارهای بزرگ گرفته تا حوزه های علم و دانش، حماسه و شور، معنویت و سیر الی الله، نشاط و بهجت انقلابی و پیش برنده، فرهنگ و...
مکتب الهام بخش اسلام ناب نیز در اعلا درجه ممکن از چنین ویژگی برخوردار است و اربعین یکی از این مناسبت های ظرفیت ساز اسلام ناب و مکتب علوی است. ظرفیت ساز برای جبهه حق و ضد ظلم و ظرفیت سوز برای جبهه باطل و ظالم.
در فرهنگ تشیع، برگزاری مناسک اربعین جز برای حسین بن علی(ع) برای هیچیکدام از معصومین علیهم السلام پیش بینی نشده و رمز آن به عظمت واقعه عاشورا از سویی و رفتار شگفتی ساز کاروان اسرا از سوی دیگر برمی گردد.
عاشورا آن قدر ظرفیت داشت و دارد تا در یک روز و یک دهه خلاصه نشود و اربعین اش نیز بتواند غوغا به پا کند و بیداری بیافریند. درباره اربعین این روزها زیاد گفته ایم و شنیده ایم، اما نگاهی به بزرگ ترین اجتماع بشری ما را وامی دارد باز هم در باره آن بیشتر تأمل کنیم و بیشتر بیندیشیم.
اجتماعی که انسان هایی را از سطوح مختلف اجتماعی، از نخبگان و صاحب منصبان و تجار گرفته تا انسان های (ظاهرا) معمولی و از زن و مرد گرفته تا پیرمردان و پیرزنان و جوانان و کودکان، از پنج قاره جهان و به رغم تهدیدات تروریستی تکفیری های جاهل و کمبود امکانات به این نقطه می کشاند تا فقط ولو به توقفی کوتاه عرض ارادتی کنند و بازگردند.
مشابه چنین نمونه ای را کجا می شود دید و تکرار کرد؟ آیا هیچ انگیزه غیرالهی و هیچ آرمان مادی از چنین ظرفیتی برخوردار است؟ قطعا نه، پس اربعین خود به تنهایی می تواند دلیل و حجت مسلمانی ما باشد، چرا که حسین(ع) حجت مسلمانی ماست.
اگر رسانه های خبری دنیا که گاهی سخیف ترین موضوعات را به خبر تبدیل و به دنیا مخابره می کنند در برابر اربعین با همه ارزش های خبری اش سانسور یا شبه آن را اختیار کرده اند باید پی برد که اربعین برای آنها چقدر نگران کننده است و تا چه حد بیم دارند از اطلاع افکار عمومی دنیا از این رویداد؛ و این ترس و دلواپسی از ظرفیت سازی این رویداد است و همان قدر که دشمنان اسلام و انسانیت از انعکاس اخباری اینچنین واهمه دارند و خوف، ما باید برای انتشار آن همت کنیم.
اسلام ناب، عاشورا و اربعین ظرفیت ساز است؛ حماسه خلق می کند، شور و عشق می آفریند و عقلانیت و شعور را ارتقا می بخشد، چرا که عقل و عشق در حریم عاشورا ممزوج و به هم آمیخته اند و این دانسته نشود مگر به معرفت و حکمت الهی.
حرکت و قیام حسین بن علی(ع) و بخشیدن خون جگرش اساسا برای رهایی انسان از جهالت بود (بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الجَهالَهِ) مگر می شود با رفتار غیرعقلانی انسان را از جهالت رهانید! و حرکت و قیام حسین بن علی(ع) سراسر شور بود و عشق؛ عشقی که در این جمله تاریخی و تکان دهنده زینب کبری(س) آن هم در اسارت و در بارگاه ظلم نهفته است که: ما رَأَیتُ الّا جَمیلاً!
آری، عقل و عشق در حریم عاشورا، دو روی یک سکه اند؛ عقلی که عشق می آفریند و حماسه و شور خلق می کند و عشقی که آگاهی بخش است. و اربعین فرصت دوباره است برای مرور و شناخت این حریم.
کیهان:پا به پای زینب(س) در اربعین میلیونی
«پا به پای زینب(س) در اربعین میلیونی» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛راهپیمایی دهها میلیونی اربعین در عراق یک اجتماع مذهبی سیاسی است که نمونهای از آن در جهان دیده نشده است. این راهپیمایی برای بزرگداشت یک شخصیت بزرگ از اهل بیت مطهر پیامبر عظیمالشان اسلام که حکایت او فراحکایت و روایت از سرگذشت او فراروایت به حساب میآید. از این رو «اربعین» اختصاص به او دارد و برای شهادت یا رحلت هیچ پیامبر یا امام دیگر روا شمرده نشده است. بزرگداشت اربعین در لسان ائمه معصومین یکی از چند علامت مومن واقعی است. از این منظر راهپیمایی چند ده میلیون نفری اربعین، امروز پژواک سخن امام معصوم و اجابت بلند دعوتی است که به اندازهای که شایسته آن بوده، تا پیش از این ادا نشده است.
بعضی براساس اندازه قدرت درک و تحلیل خود برای اهداف این راهپیمایی دهها میلیونی نکاتی را گفتهاند از جمله بعضی گفتهاند این اجتماع بزرگ انسانی پاسخی به «داعش» به حساب میآید و حال آنکه داعش آنقدر بزرگ نیست که دفع آن به چنین راهپیمایی بزرگی و توسل به حسین(ع) بزرگ و عباس(ع) صفشکن احتیاج داشته باشد. کمااینکه پیش از این و در یک فاصله کوتاه بخشی اندک از انرژی متراکم شده در اربعین، بساط داعش را از دیاله، بابل، صلاحالدین، الانبار،حلب و... جمع کرده است. در جریان جنگ 33 روزه هم که اسرائیل از همه امکانات زمینی، هوایی و دریایی خیرهکننده خود استفاده کرد تا مقاومت لبنان را به زانو درآورد، همین اربعینیهای لبنانی با کمتر از پنجصدم درصد راهپیمایان اربعین امسال عراق بر رژیم صهیونیستی غلبه کرده و دولت ایهود اولمرت را روانه جهنم کردند. بنابراین جای تاسف است که کسانی بخواهند راهپیمایی دهها میلیونی اربعین را مصاف شیعیان با داعش لقب دهند 10 درصد این جمعیت کافی است تا بهوسیله آنان بساط آمریکا، انگلیس، وهابیهای نوکر آمریکا و انگلیس در عربستان و هر دم و دنباله آمریکا و انگلیس برای همیشه از منطقه برچیده شود اما البته این موضوعی است که عملیاتی شدن آن به شرایطی نیاز دارد که زمان آن را فراهم میکند کمااینکه در تابستان سال 1367 که شعلههای جنگ بین ایران و عراق خاموش شد، امام راحل عظیمالشان که دیدهای تیز و آخربین داشت فرمودند از نتایج این جنگ، عراق، فلسطین و... فتح خواهد شد. امروز اعتراف به این پیشبینی امام بزرگوار در بسیاری از مقالات منطقهای نقش بسته است.
راهپیمایی بزرگ اربعین، راهپیمایی مردمی بود که با خود پیامهای آشکاری را برای جهانیان به همراه داشتند. در این راهپیمایی بزرگ زنده بودن و پرتحرک بودن و سازنده بودن و پرطنین بودن اسلام به اثبات رسید و یک بار دیگر توجه جهانیان به اصل اسلام و حرکت شتابان آن جلب شد، غرب بهخصوص طی دو دهه گذشته تلاش زیادی بکار بسته تا اسلام را عامل تفرقه و دشمنی میان ملتها معرفی کرده و پیروان آن را در حال سرخورده شدن از آن و رها کردن دین جلوه دهد. غرب طی سالهای اخیر از یک سو با استناد به شکست طرح اخوانالمسلمین در منطقه و از سوی دیگر با برجستهسازی جایگاه گروههای تروریستی نظیر داعش وانمود میکرد اسلام در حال منزوی و مطرود شدن در جغرافیای خود است چه رسد به اینکه بخواهد در جغرافیای غیر اسلامی توجهی را برانگیزد. راهپیمایی چند ده میلیونی اربعین در عراق که در مقیاسهای دیگری در بعضی دیگر از کشورهای اسلامی منطقه تکرار شده است، نشان داد که «اسلام بالنده» به شکلی توفنده در صحنه حضور دارد و از قضا در کشوری که بیش از سایر کشورها با دو مقوله اشغال نظامی غرب و تروریزم دست به گریبان بوده و فدائیان بیشتری داده است، توفندهتر است.
تظاهرات عظیم اربعین به خوبی بالندگی بیداری دینی مردم را به تصویر کشید و از این رو باید گفت برخلاف آنچه تصور و تبلیغ میشود، جوامع اسلامی در مسیر بیداری اسلامی دچار تردید و سستی نشدهاند و آنچه در خیال غرب خلجان میکند، توهمی است که با تبلیغات رسانهای، واقعیت معرفی میشود.
راهپیمایی بزرگ اربعین عراق عمدتاً توسط شیعیان خلق شده است ولی ماهیت فرامذهبی دارد اگر به شعارهای مردمی که برخاسته از شعارهای حضرت سیدالشهدا- علیه الصلواهًْ والسلام- بود، توجه کنیم درمییابیم که آشناترین و فراگیرترین شعاری که در مراسم راهپیمایی دهها میلیونی اربعین عراق شنیده شد ناظر بر عزتطلبی و ذلتگریزی بود. هیچکس از امام مظلوم ما در سال 61 هجری نشنید که بگوید من برای احیاء شیعه و اعتلای شیعه قیام کردهام، حضرت میفرمودند قیامشان برای احیای اسلام است اسلامی که اگر مردمش به شخصی مثل یزید مبتلا شود، از جامعه رخت برمیبندد و از آن جز لقلقهای در زبانها یافت نمیشود و در این صورت جا دارد که برای بازگرداندن اصول، معارف و اسلام دین محمد(ص)، شمشیرها مرا در میان گیرند. بلندترین فریاد حضرت سیدالشهدا- علیهالسلام- در جریان سفر به کربلا، «امر به معروف و نهی از منکر» و «احیاء سنت و سیره پیامبر و علی» بود و اینها همه دارای هویتی دینی هستند و جنبه مذهبی- به معنای تمرکز بر موارد اختلاف مذاهب- نداشته است و از این رو اربعینیان در راهپیمایی دهها میلیونی خود حامل لوای اسلام بودند و هر مؤمن شیعه و یا سنی، آمال و اهداف خویش را در کانون این تظاهرات و اجتماعات بزرگ جستجو کرده است.
غرب بیش از همه از این راهپیمایی دهها میلیونی حساب برده است. شک نکنید که آمریکا تا مدتهای مدید در اغماء ناشی از ضربه اربعین باقی میماند. غرب بیش از همه از این راهپیمایی بزرگ تاریخی لطمه خورده است و از این روست که بیش از همه درصدد برآمده تا از بازتاب رسانهای آن در غرب جلوگیری کند و تنها در معدود رسانههایی نظیر «هافینگتون پست» که آنهم به جریانات معارضه غربی تعلق دارند، عظمت و معنای عمیق آن را بازتاب داده است.
راهپیمایی دهها میلیونی مسالمتآمیز اربعین عراق که با حوادث تهدیدآمیز چندانی هم مواجه نشد، جنبه سازنده اجتماع دینی اربعین را به خوبی نشان داد این اجتماع همدلانه و عاشقانه نشان داد که عراق برای ساخته شدن و رهایی از مشکلات فراوان کنونی در جنبههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی زیرساختهای انسانی خود را دارد، مردمی که با همه فقر مادی خود طی دو هفته میلیونها زائر را به نحو عجیب و تحسینبرانگیزی اداره کردند و در این رابطه نقش مستقیم دولت حالت حاشیهای پیدا کرده بود، میتوانند در یک دوره کوتاه، کشور خود را به اعتلا برسانند کما اینکه توجه مردم ایران به عتبات عالیات در عراق بیانگر آن است که در ایران هم ظرفیت بزرگی وجود دارد و میتواند به کمک عراق بیاید. شرکت میلیونی مردم ایران در راهپیمایی اربعین عراق و تداخل پرچمهای عراق و ایران و تصاویر مشترک حضرت آقا و حضرت آیتالله سیستانی نشان داد که رابطه ایران و عراق در سطوح ملی نیز تا چه اندازه عمیق و مداوم است. از امروز نوبت دولتهای دو طرف و بخشهای خصوصی دو کشور است که از این ظرفیت استفاده مطلوب کنند.
خراسان:پیام های راهبردی پیاده روی اربعین
«پیام های راهبردی پیاده روی اربعین»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در آن میخوانید؛
1 - «البته بایستی روضه خوانی کنند و ممانعت نمی شود. ولی روضه خوانی بایستی در مساجد و تکایا باشد آن هم مرتب و با قاعده و در روی نیمکت ها مستمعین بنشینند[مشابه سوگواری های غربی در کلیساها]و آقایان محدثین و متخصص، روضه خوانی کنند. سینه زنی و از این قبیل کارهای سابق به کلی ممنوع است.» این جملات را رضاخان در سال 1314در پاسخ نامه ستاد ارتش درباره چگونگی برگزاری عزاداری ایام محرم نوشت. (داود امینی، چالش های روحانیت با رضاشاه؛ ص 239). پهلوی اول البته 2 سال بعد پایش را فراتر نهاد و وزارت داخله در اطلاعیه محرمانه ای عزاداری محرم را رسما «ممنوع» کرد و دلیل آن را نیز چنین نوشت: «جلوگیری از روضه خوانی و خارج کردن خرافات [!] از سر مردم و آشنا نمودن به اصول تمدن، امروزه رسالت اساسی داخلی دولت است...» (خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب 1322- 1313؛ ص 19)
2- این روزها عراق جلوه گاه شوق مداوم میلیون ها عاشق اهل بیت (ع) است که پای پیاده قدم در جاده ها و راه های کشوری گذاشته اند که با حساب شاخص های سازمان ملل جزو نا امن ترین کشورهای جهان است. راهپیمایی میلیون ها نفر از کشورهای مختلف جهان که تلاش کرده اند خود را به نجف اشرف، رسانده و از آنجا راهی سرزمین نینوا شوند. اما چگونه است که در فاصله کمتر از 80 سال، عزاداری امام حسین(ع) از ممنوعیت در کشور شیعه ایران به شرایط کنونی می رسد و پیاده روی اربعین از حالت مخفیانه به راهپیمایی میلیونی مقابل دوربین های زنده تلویزیونی تبدیل می شود؟ و این تحولات مرهون چیست؟
الف- آمریکا طی دهه های گذشته با عناوین مختلف ضمن لشکرکشی به منطقه تلاش کرد تا با بیان شعارهای جذاب، هژمونی ارزشی خود را به این منطقه بیاورد. جورج بوش در بامداد 20 مارس 2003 دلیل اصلی حمله به عراق را ایجاد دموکراسی در عراق دانست. دموکراسی که قرار بود با موشک های کروز و بمب های چندتنی و... به عراق وارد شود با کشته شدن بیش از نیم میلیون انسان بی گناه و استفاده از بمب های شیمیایی علیه زنان و کودکان عراقی، رنگ باخت و هوشمندی مرجعیت عالی عراق به پشتوانه حمایت مردم در این کشور سبب شد حکومتی مردمی تحت نظر مرجعیت عالی عراق در بغداد شکل بگیرد. گفتنی درباره عراق زیاد است و در این مجال نمی گنجد، به این ترتیب تجربه عراق نیز پس از ویتنام و افغانستان به آمریکا ثابت کرد که کشوری که تهاجمی را به کشوری دیگر آغاز می کند، پایان دهنده آن نخواهد بود و در حالی که لشکرکشی های آمریکا به حدود 40 کشور در دهه های گذشته با تغییر حکومت ها در برخی از این کشورها همراه شده بود اما در لشکرکشی به عراق، تمسک مردم به ارزش های اسلامی، با تاسی از انقلاب اسلامی، سبب شد تا زیر بار هژمونی ارزش های غربی نروند و از تهدیدی که آمریکا با حمله به عراق ایجاد کرده بود، فرصتی برای ساخت حکومت اسلامی برپایه اسلام ناب محمدی (ص) بنا کنند. اتفاقی که در یمن نیز شکوفه های آن دیده می شود.
ب- اما درکنار مبانی ارزشی و اعتقادی، آن چیزی که در منطقه غرب آسیا، اقتدار نظامی آمریکا و متحدانش در حمله به عراق را به چالش کشید، اقتدار نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران بود. نظامی که 8 سال جنگ را در ماه های اول برپایی تجربه کرده بود، پس از 2 دهه به اندازه ای از اقتدار رسید که در چند جنگ مهم منطقه (از جنگ 33 روزه تا مقاومت 51 روزه غزه) اقتدار نظامی ماشین جنگی غرب در منطقه، یعنی اسرائیل را شکست و آن را با چالش جدی مواجه کرد. این اقتدار تا آن جا بود که حتی خود آمریکایی ها در چند نوبت برای خروج از باتلاق هایی که در افغانستان و عراق برای خود ساخته بودند، به صورت محرمانه به سوی ایران دست دراز کردند و در نهایت نیز ایران با پشتیبانی کامل از دولت سوریه، نه تنها اجازه سقوط دولت قانونی این کشور را نداد که با تهدید منافع آمریکا در منطقه، اجازه دخالت نظامی در سوریه را نداد و امروز نیز با تغییر استراتژی خود به تهدید متقابل، حمایت از جریان های ضدآمریکایی و ضد صهیونیستی را آشکارا اعلام می کند.
3 - به این ترتیب 2 عامل مقاومت مردم منطقه مقابل آمریکا و تمسک به ارزش های اسلامی در مقابل هژمونی ارزش های غربی و نیز اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران باعث شده تا این روزها عراق مظهر هندسه ای جدید(1) از قدرت در منطقه باشد. در این هندسه جدید سهم انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) از همه بیشتر و تاثیرگذارتر است. مردی که از یک حجره کوچک در قم نهضتی تاریخ ساز را بنا کرد و پس از سال ها، در اتاق کوچک خود در تهران جنگی 8 ساله را مدیریت کرد تا حالا راهیان اربعین همان شعار سربازان مظلوم خمینی را سردهند که «کربلا کربلا ما داریم می آییم...». سربازانی که خود در هجمه آب های اروندرود و رمل های هویزه و نیزارهای هور و ... آسمانی شدند تا انقلاب اسلامی خود را در معادلات جهانی تثبیت کنند و فرماندهان آن روزهای دفاع مقدس ایران، حالا استراتژیست های نظامی عراق و تامین کننده امنیت زائران حسینی باشند. اما این تحولات تاریخ ساز حاوی این پیام است که ایستادگی مردم مقابل غرب کار خود را کرده، بخش های نظامی و سیاسی نیز اقتدار خود را به حد مطلوب و موثر رسانده اند و تبدیل به عوامل مهم تاثیر در معادلات منطقه شده اند و حالا اگر قرار است بازهم در هندسه جدید شکل گرفته، موثرتر از گذشته حضور داشته باشیم باید اقتدار اقتصادی کشور نیز تقویت شود و جایگاه خود را در معادلات منطقه تعریف کند.
1 - بیانات رهبر انقلاب در دیدار شرکت کنندگان در افتتاحیه همایش غزه - 8 اسفند 1392
قدس:ماجرای یک خودافشایی کنترل شده
«ماجرای یک خودافشایی کنترل شده»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم حنیف غفاری است که در آن میخوانید؛موضوع افشای اسناد کمیته اطلاعات آمریکا در خصوص شکنجه گری های سازمان سیا و نقش 24 کشور در نقل و انتقال و شکنجه افراد مظنون و زندانی وجدان بشری را سخت آزرد اما بسیاری از رسانه های آمریکایی و اروپایی ، فارغ از محتوای گزارش، کلیت اقدام کمیته اطلاعات سنای آمریکا را تحسین کرده و آن را نشانه و نمادی دال بر حلول روح دموکراسی در کالبد ایالات متحده قلمداد می کنند، ادعایی که شاید در نظر و نگاه اول از آن آزردگی بکاهد.با این حال با اندک دقتی در اصل ماجرا، نحوه افشاگری، تبعات حقوقی آن و خاستگاه و مصدر امنیتی موضوع کاملا با آنچه در ظاهر به نظر می رسد تفاوت پیدا می کند. در این خصوص لازم است 5 نکته را مدنظر قرار دهیم :
1- صاحبان مصادر امنیتی در یک کشور یا سیستم، در پاره ای از برهه های حساس سیاسی و تاریخی با قدرت انتخاب بسیار محدودی مواجه می شوند. این " محدودیت در انتخاب" در برخی مواقع به گونه ای شدید می شود که قدرت هرگونه مانور امنیتی را از سازمانهای اطلاعاتی سلب می کند، دقیقا مانند مسئله ای که امروز در ایالات متحده آمریکا اتفاق افتاده است. افشاگری های امنیتی ادوارد اسنودن در خصوص جاسوسی ایالات متحده از شهروندان آمریکایی و اروپایی ضربه شدیدی به نظام امنیتی آمریکا و سیستم گردش مخفی اطلاعات در آن وارد ساخت. فاجعه بدتر برای آمریکا اینکه اسنودن در نهایت به کشوری پناهنده شد که اصلی ترین رقیب اطلاعاتی و امنیتی ایالات متحده در نظام بین الملل محسوب می شود.
پناهندگی اسنودن به روسیه از یک سو و انتقال اسناد اطلاعاتی وی به سازمانهای امنیتی مسکو بدترین شوک ممکن را به سازمانها و آژانسهای جاسوسی آمریکا وارد ساخت. "جولیان آسانژ" و " ادوارد اسنودن" هر دو نمادهای نشت اطلاعات مخفی و محرمانه از سازمانهای امنیتی آمریکا محسوب می شوند. پس از ماجرای جنجالی ادوارد اسنودن و پناهندگی وی به روسیه، افشاگری های متعدد وی در خصوص جاسوسی الکترونیکی، ایمیلی و تلفنی آمریکا از شهروندان خود و کشورهای اروپایی ،چهره امنیتی واشنگتن را مخدوش کرد. اگرچه قربانیان رسمی جاسوسی آمریکا در نظام بین الملل از جمله دولتهای آلمان،اسپانیا، فرانسه و اسپانیا تحت تاثیر لابی گری های پشت پرده با ایالات متحده ، کمترین و نازل ترین واکنش ممکن را به این موضوع نشان دادند اما " تحقیر امنیتی آمریکا" موضوعی نبود که سازمان سیا به راحتی قدرت کنترل آن را داشته باشد!
2- مقامات امنیتی آمریکا از مدتها قبل نسبت به افشاگری در خصوص وجود زندانهای مخفی سیا در خاک اروپا وحشت داشتند.تحقیقات رسمی درباره زندانهای مخفی سیا در لهستان در سال 2008 یعنی یک سال بعد از روی کار آمدن "دونالد تاسک" نخست وزیر سابق لهستان آغاز شد.تاسک، پس از اینکه رسانههای این کشور اطلاعاتی را درباره زندانهای مخفی سازمان سیا در این کشور، منتشر کردند؛ خواستار رازداری درباره تحقیقات انجام شده از زندانهای مخفی سازمان سیا شد. از سوی دیگر، مسئله وجود شکنجه گاههای سازمان سیا در پاکستان، افغانستان و آسیای شرقی نیز به پرونده ای مرموز ولی واقعی تبدیل شده بود. دست داشتن مقامات امنیتی 24 کشور اروپایی،آفریقایی و آسیایی در انتقال و بازجویی و شکنجه مظنونان و زندانیان ، مقامات سازمان سیا را از همان سالهای 2011 و 2012 میلادی نگران ساخته بود.
درست در سال 2012 میلادی بود که نقش "زبیگنیو سیمیاتکواسکی" رئیس سابق سرویس اطلاعاتی لهستان در تاسیس شکنجه گاه های سیا در شرق اروپا افشا گردید. با این حال پس از ماجرای ادوارد اسنودن ،سازمانهای امنیتی و آمریکا و اروپا به این نتیجه رسیدند که در آینده ای نزدیک در معرض " نشت اطلاعات گسترده" در خصوص شبکه گسترده انتقال و شکنجه زندانیان قرار خواهند گرفت. در این نقطه بود که سازمانهای امنیتی آمریکا بین دوراهی "افشاگری نامحدود" و " خودافشایی کنترل شده" قرار گرفتند.در نهایت نهادهای امنیتی آمریکا گزینه دوم را انتخاب کردند.
3-در معادلات امنیتی و در خصوص " خود افشایی کنترل شده" مزایایی وجود دارد که در " افشاگری نامحدود" متصور نیست. در "خودافشایی "، نهادهای امنیتی خودبازیگر اصلی و هدایتگر هستند حال آنکه در "افشاگری ناخواسته "نهادهای امنیتی دخالتی ندارند( مانند موضوع اسنودن). در خودافشایی کنترل شده، نبض امنیتی جامعه و هیجانات ناشی از مواجهه با موضوع کاملا کنترل می شود و نهادهای نظامی و امنیتی از قبل به حالت آماده باش در می آیند. از سوی دیگر، در خودافشایی محدود، اطلاعات دستچین می شود و در ساختاری به گردش در می آید که تحت کنترل نهادهای امنیتی قرار دارد. در جریان خودافشایی کنترل شده اخیر در خصوص پرونده شکنجه گری سازمان سیا، گزارش کمیته سیاست خارجی سنا به گونه ای تنظیم شده است که نه تنها از تکرار شکنجه های سازمان سیا جلوگیری نمی کند و الزام آور نیست، بلکه اساسا کمترین حاشیه حقوقی ممکن را متوجه شکنجه گران نمی کند. اعلام رسمی وزارت دادگستری آمریکا مبنی بر عدم تعقیب قضائی افسران شکنجهگر سازمان سیا این موضوع را مورد اثبات قرار می دهد. نکته بسیار مهم تر اینکه به دلیل پیوند مستقیمی که میان رسانه های پر تیراژ و نهادهای امنیتی در آمریکا وجود دارد، مانور رسانه ای حول خودافشایی صورت گرفته به گونه ای صورت می گیرد که اذهان را از سئوال اصلی باز می دارد: اینکه در بیش از 6000 صفحه گزارش اصلی و صدها هزار پی نوشت و سند دیگری که در گزارشهای غیر رسمی آمده است، چه اسناد مهم تری وجود دارد که در پشت پرده اسناد محدود افشا شده ( در حد 500 صفحه ) مخفی شده است؟
4- فارغ از تحلیل امنیتی پدیده مذکور که به آن اشاره شد، با تحلیل سیاسی این واقعه مواجه هستیم. واقعیت امر این است که در ماورای همین خودافشایی محدود و کنترل شده ، سایه حزب دموکرات آمریکا به شدت پررنگ است. استقبال شدید دموکراتها از انتشار این گزارش در مقابل خشم جمهوریخواهان، خود گویای شکل گیری معادله ای ناگهانی با نقش آفرینی مستقیم باراک اوباماست. جمهوریخواهان طی دو سال اخیر( از سال 2012 تا 2014) بارها پازلهای اقتصادی،رفاهی و سیاست خارجی اوباما را بر هم زدند: اوباما در عمل نتوانست طرح خدمات درمانی خود را به فرجامی برساند، گوانتانامو بر خلاف وعده های اوباما در دو انتخابات ریاست جمهوری 2008 و 2012 تعطیل نشد و سیاست خاورمیانه ای اوباما نیز با چراغ قرمزهای مکرر رقبای وی مواجه و همراه شد.
استمرار این روند منجر به شکست سنگین دموکراتها در انتخابات میاندوره ای اخیر کنگره و فرمانداری ها شد. در چنین شرایطی اوباما که نسبت به نگرانی های شدید سازمانهای امنیتی آمریکا در خصوص افشای موضوع شکنجه های سازمان سیا آگاه بود، میان " نیاز سیاسی حزب دموکرات" و " دغدغه های نهادهای امنیتی" نوعی همپوشانی برقرار کرد. در این معامله سیاسی- امنیتی، حزب دموکرات که به شدت از شکست در برابر جمهوریخواهان نگران به نظر می رسید، قدرت مانور تازه ای در مقابل جمهوریخواهان پیدا می کرد و در مقابل، نهادهای امنیتی آمریکا نیز "خودافشایی کنترل شده" خود را به اجرا در می آوردند. در نهایت این معامله امنیتی-سیاسی صورت گرفت تا خشم سناتورهای جمهوریخواه مانند جان مک کین و لیندسی گراهام برانگیخته شود. این معامله در آخرین روزهای سال 2014 میلادی و درست در زمانی که جمهوریخواهان خود را آماده حضور در کنگره ( در ابتدای سال 2015 میلادی) می کردند صورت گرفت. به عبارتی گویا، با این اقدام اوباما بزم پیروزی حزب جمهوریخواه در انتخابات کنگره را بر هم زد و نگرانی سران حزب رقیب کاخ سفید را در خصوص رویگردانی افکار عمومی تقویت کرد .
5- در علم حقوق، هر جرمی که " اثبات" یا نسبت به آن " اقرار" شود، اثری وضعی خواهد داشت. در این میان " اقرار آگاهانه" به مراتب نسبت به " اثبات اتهام " شفافیت بیشتری دارد. هم اکنون نهادهای رسمی ایالات متحده آمریکا بنا به هر دلیلی ( که در بالا ذکر شد ) ، به شکنجه گری خود در خاک کشورهای دیگر دنیا اقرار و اعتراف کرده اند. حال سئوال اصلی اینجاست که اثر وضعی چنین اقرار صریحی در نهادهای ظاهرا حقوقی و بین المللی مانند سازمان ملل متحد چگونه خواهد بود؟ طبیعی ترین اثر وضعی این مسئله، صدور قطعنامه ای رسمی علیه ایالات متحده آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد و محکوم کردن موضوع و بازخواست رسمی مقامات امنیتی و دولتی آمریکا( مخصوصا دولت جرج واکر بوش ) خواهد بود.
همچنین تعقیب و محاکمه قضائی شکنجه گران سازمان سیا به همراه محاکمه کلیه مقامات امنیتی کشورهایی که در انتقال،نگهداری و شکنجه مظنونان و زندانیان دست داشته اند امری بدیهی محسوب می شود. با این حال به نظر می رسد آقای بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد و دیگر مقامات این سازمان قصد اقامه دعوی علیه واشنگتن، به عنوان اصلی ترین حامی غربی خود را ندارند! حقیقت تلخ دیگر اینکه حتی در صورت ارسال پرونده به شورای امنیت،آمریکا با استفاده از حق وتوی ظالمانه خود مانع از تصویب هرگونه قطعنامه ای علیه توحش سازمان سیا خواهد شد.
این خود سندی محرز دال بر ناتوانی سازمانهای بین الملل در دفاع از حقوق امنیتی و اولیه ملتهای دنیا محسوب می شود.با این حال ناتوانی و مصالحه سازمان ملل متحد با آمریکا، مجوزی دال بر انفعال بازیگران نامحدود نظام بین الملل( دولتها،ملتها،رسانه ها و ....) نیست. در اینجا لازم است کشورهایی که به صورت مداوم از سوی آمریکا متهم به نقض حقوق بشر می شوند، به صورتی یکپارچه و متحد و با استناد به مدارک محکمی که در خصوص نقض حقوق بین الملل و حقوقی عمومی توسط سازمان سیا وجود دارد، سازمانهای منفعل بین المللی را در خصوص مجازات رسمی آمریکا تحت فشار قرار دهند. همچنین فارغ از مجازاتها و قطعنامه های شورای امنیت، قدرت اعمال تنبیه های حقوقی دیگر علیه واشنگتن، از طریق اتحاد اعضای جامعه جهانی با یکدیگر و در قالب اسناد حقوقی مشترک پیش بینی شده و وجود دارد.
در این برهه حساس لازم است دولت ما، بویژه رئیس جمهور کشورمان نیز نقش کلیدی و فعالی ایفا کنند.این نقش آفرینی نه تنها صرفا در حوزه محکومیت رسمی اقدامات سازمان سیا، بلکه باید در مسیر تشکیل کمیته های حقوقی ویژه و مشترک با دیگر کشورهای دنیا و سپس پیگیری مجازات رسمی ایالات متحده آمریکا ظهور و بروز یابد.خشم ملت ایران در خصوص شکنجه گری سازمان سیا باید در گفتار و موضع گیری رئیس جمهور محترم کشورمان نمود کاملی پیدا کند. انتظار ملت ایران این است که ایشان به عنوان یک حقوقدان در مسیر محکوم نمودن رسمی جنایات سازمان سیا و آمریکا در محافل بین المللی نقش محوری و فعالانه ای ایفا کند.
سیاست روز:چه کربلاست که آدم به هوش میآید
«چه کربلاست که آدم به هوش میآید»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز است که در آن میخوانید؛... و اینگونه اربعین ۱۴۳۶ هم آمد و رفت. اربعین، به خود چه دید؟! دنیا به خود چه دید؟! دنیا چه گفت با خود، هنگامی که میلیونها انسان، عاشقانه از خود بیخود بودند! پریشان حال از جادههای پیاده رفتند و رفتند تا به خورشید عشق رسیدند. چه کربلاست که آدم را به هوش میآورد، گوش معرفت میخواهد تا ندای کربلا را به جان بشنود تا به هوش بیاید.
دیروز خدا هم عشق کرد از آن همه دلدادگی به بنده خوبش. خدا هم لذت برد از آن شیدایی ناب، زلالی دلها و اشکهای روان برای سیدالشهدا، راه کربلا باز است، راه کربلا، رسیدن به بهشت است، بهشتی که حسین سرور و سالار جوانان آن است.
برای باز شدن این راه چه خونها که ریخته شد، یادتان هست، بچههایتان میگفتند انشاالله کربلا! و اکنون آن نوحه زیبای کربلا کربلا ما داریم میآییم، به کربلا ما آمدیم، تبدیل شده است.
کربلا ما آمدیم، به عهد خود وفادار ماندیم، پای هیهات منالذله حسین(ع) ایستادهایم، مرگ را به جان خریدیم، آمدیم بیهیچ ترس و واهمهای، تو را دیدیم و خدایت را، میهمانی خوبی بود، میزبان که حسین(ع) باشد میهمانی هم کامل است، با گل و گلاب و بوی سیب، مشک و عنبر، عاشقانش پذیرایی شدند. هوای بهشت به مشامشان رسید، مست شدند و دیگر هیچ نفهمیدند، سیل عظیم عشاق لرزه بر اندام «عدو» انداخت. یاران حسین اینبار ۷۲ تن نبودند، از خیل دلدادگانش ۲۰ میلیون فدایی آمده بود. حسین امروز، میلیونها، خواهان دارد، هوا دار و هواخواه دارد. حسین(ع) به خود بالید که چه یارانی دارد. گذشت آن زمان بیوفایی و ناعهدی که هر چه بر سرمان آمد از بیوفایی و ناعهدی بود.
لشکر مخلص خدا، با نور ولایت حسین(ع)، میرود تا، توفان بزرگی به پا کند، یاران مهدی(عج) بسیارند، رودی جاری از جمعیت مشتاق و عاشق، در سرزمینی پاک و منزه سربازان ولایت عشق، آماده آماده هستند، تنها اشارهای و فرمانی، تا سیهدلان را، پلید سیرتان را از میان و میانه بردارند، راه باز باز است، رهرو میخواهد که هست، رهروان حسین(ع) بسیارند.
باکی نیست، چه کربلاست که چون نام کربلا ببرند، فلک به ناله و ملک در خروش میآید.
منتقم خون حسین(ع)! در انتظارت همچنان عاشوراها و اربعینها را پشت سر میگذاریم. گرچه سخت و دشوار است، اما آمدنت را به بشارت نشستهایم و چشم انتظار خورشیدی که خواهد آمد، یزیدیان را امان نخواهد داد و مظلومان را پناهگاه خواهد بود.
وطن امروز:ما هنوز به دوران نرسیدهایم!
«ما هنوز به دوران نرسیدهایم!»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛... آری! «ما رایت الا جمیلا». بزرگترین اجتماع همه تاریخ. این از حماسه خون خدای ما. این از اربعین حسین(ع) ما. این از زینب(س) و عباس(ع) ما. این از بینالنهرین و بینالحرمین ما. کدخدا هم اگر قادر است جمعیت خود را رو کند! اصلا مانده برایش بشریتی؟ که حتی در خود آمریکا هم «مرگ بر آمریکا» میگویند! محبوبیت که داشت؛ به قدرت کل هم رسیده! حسینبنعلی(ع) را میگویم! حضرت خون خدا را! حاکم بلامنازع قلب آدم. آن هم چه قدرتی! چه جمع و جماعتی! چه جمعیتی! عجیب در دست گرفته سیدالشهدا نبض حوادث جهان را. سلسله موی دوست، حلقه دام بلاست. آن از عاشورا، این هم از اربعین... و البته که همه جا کربلاست. اینک خون خدا حاکم بلامنازع جهان است.
اگر بپرسی چه کسی بر جهان حکومت میکند، جواب میدهم مسبب حماسه بینظیر دیروز. دیروز، روز همان روز بود اما روزگار، روزگار دیگری بود! سیلی به این سرخی، هرگز کدخدا نخورده بود از خون خدا! دیروز، شمر زمانه... این جلاد تحریم فهمید که همچنان با غیرت و غرور اباالفضل(ع) طرف است؛ آن هم درست در محل منازعه! محل مبارزه! محل جنگ! بینالحرمین مگر رها میکند گریبان شمر را؟ دنیا اگر شمر دارد اما از وجود حسین(ع) هم خالی نیست! و شب اگر سیاهی و ظلمت دارد، لیکن از وجود ماه هم خالی نیست! دیروز حضرت سیدالشهدا با اربعین خود، فقط یک چشمه نشان داد! جانم! جانم از مناسک حج خون. مشعر عاشورا.
منای کربلا. و اگر بپرسی عرفات قیام حسینی کجاست، من همین اربعین را نشانت میدهم! آدمی که در حج، نسبت به خدا و خود معرفت مییابد، در اربعین، به شناخت خون خدا میرسد. اینجا اما خبری از وقوف نیست که سراسر باید در هروله باشی. حرکت. جوش و خروش. اینجا همه چیز وقف رفتن است؛ رفتن و نایستادن! اینجا خیمه برپا نمیکنی، بلکه به سمت خیمه میروی... تا افق. تا آفتاب. تا نور. اینجا به تمنای آب، پای بر زمین کوبیده نمیشود، بلکه مراد، خون خداست. اینجا قصه هاجر نیست! داستان هجرت است! هجرت، نه از یک شهر به شهر دیگر، که از عصر غیبت به دوران ظهور. اینجا هجرت، مهاجرت از زمانی است به زمان دیگر... و آن چشمه اصل کاری که حسین(ع) به اذن خدا برای دنیا رو خواهد کرد «حضرت منتقم» است.
راهپیمایی اربعین را در حرکت از شهر نجف به شهر کربلا نبین! این هرولهای است از غدیر تا عاشورا... از علی(ع) تا حسین(ع)... از آدم(ع) تا خاتم(ص)... از همه دیروز تا همه فردا... و از همه ازل تا همه ابد... در این منظومه، آن که از همه حی و حاضرتر است، منتقم خون سیدالشهداست. حقا که در این عرفات حسینی نیز میتوان چشم بر یوسف زهرا(س) گشود... و جرعهای از نور چشید. این فقط راه قدس نیست که از کربلا میگذرد! راه قدسی ظهور نیز از کرب و بلا میگذرد. حال که اینچنین تکیه داده مهدی فاطمه(س) بر خون خدا، دیر نیست آن روز که شاهد تکیه منتقم خون حسین(ع) بر دیوار کعبه نیز باشیم. چشم ما روشن است! به پشتوانه حضور اربعین، چشم ما به جمال ظهور روشن است.
اگر تا عاشورا شناخته نشود، ظهور محقق نخواهد شد، اینک به مدد اربعین، جهان به معرفت عاشورا رسیده و باز هم بیشتر خواهد رسید. همچنان که زینب(س) پیامبر خون حسین(ع) بود، اربعین نیز برای روز عاشورا مشغول پیامبری است... و اربعین به شهادت دیروز وظیفه خود را به خوبی بلد است! اگر ابنای آدم، اربعین را تنها نگذاشتهاند، اربعین هم بههنگام به داد ایشان رسیده... و حسین(ع) دقیقا همینگونه هوای ما را دارد؛ با شهرش که کربلا باشد، شهر خودمان! با یومالعیارش که عاشورا باشد، روز خودمان! و با اربعین... اربعین خودمان! ما هنوز داشتیم «لبیک یا حسین» میگفتیم که حضرت ارباب، خود جواب ما را داد! در وادی عشق، آن که باز هم جلودار بوده، حضرت حسین(ع) است. اربعین، سلام ارباب است بر ما. این سفرهای است که خود حضرت گشوده. هیچ دیدهای راهی را که با خون خدا باز شود؟ در کار دین خدا، هر گرهای که دشمن بزند، ما به پشتوانه خون خدا بازش میکنیم. به شهادت شهدایمان، ما سهم داریم از سیدالشهدا. ثارالله کمی بیشتر بجوشد، الله، بقیه..الله را خواهد فرستاد. یکی ـ دو عاشورای دیگر، چند اربعین دیگر... حسین(ع) کامل خواهد کرد رسالت خود را.
در این غدیر آخرین یعنی اربعین، گویی تقدیر خدا بر آن است که ثارالله دست بقیه..الله را بالا برد. دیگر حتی لازم نیست جاماندگان، خود را به صحنه برسانند و جلوتر رفتگان، گامی به عقب بردارند، چرا که عظمت دیروز را همه دیدهاند! دشمنی که میخواست یک هفته بعد از بهمن 57 انقلاب اسلامی ملت ایران را انکار کند، هیچ فکر نمیکرد به پست «انقلاب اربعین» بخورد! اینک شعار «مرگ بر آمریکا» فراتر از میدان امام حسین(ع) تا میدان آزادی، از غدیر تا عاشورا شنیده میشود! اگر نیک بنگری، دست روحالله را هم حضرت ثارالله بالا برده بود.
قم، قمقمه، قیام... همه دست اباعبدالله بود. از چشم حسین(ع) باید دید حوادث نیک عالم را... و امروز هم حضرت سیدعلی به پشتوانه همین دست، همین چشم، همین چشمه، همین چفیه و همین اربعین... همین عظمت با دشمن سخن به اقتدار میراند. بهمن 57 ما به پشتوانه همین اربعین با دنیا سخن گفتیم. ایمان ما به فردایی بود که با خون حسین(ع) میجوشید! دیروز، شهر خودمان دست دشمن بود، اما شعار شهدایمان این بود؛ «کربلا کربلا! ما داریم میآییم». اگر دیروز، شهر را پس گرفتیم و امروز، افق را... این همه را مدیون تو هستیم ای امام عاشورا. اینک دنیا دیری است پشتوانه ما را دیده اما پشتوانه جبهه باطل کجاست؟ مشتی شمر تکفیری و حرمله سلفی که نشد پشتوانه! پشتوانه باید متکی به جمعیت باشد، به یدالله معالجماعه، به ثارالله معالجماعه، نه ترور! از ترور اگر کاری ساخته بود، خون علیاصغر(ع) به زمین برمیگشت... و از پس عاشورای 61 هرگز به اربعین امروز نمیرسیدیم.
کربلا یعنی جاذبه آسمان از زمین بیشتر است... و جذبه خون 6 ماهه از تیر سهشعبه بیشتر است! صلح و سازش با دشمن، هرگز به هیچ اربعینی نمیرسد! دقت شود! اربعین دیروز در همین دنیا حادث شد! دنیا را هم اگر میخواهیم، باید راه حسین(ع) را برویم! خوب است بعضیها بیشتر در تصاویر اربعین مداقه کنند، بلکه ملتفت شوند با چه پشتوانهای مشغول مذاکرهاند! پشتوانه اگر حقیقتا اربعین باشد، تو از دشمن، امتیاز خواهی ستاند! و از موضع بالاتر با او سخن خواهی گفت! بزرگان واقف بر این پشتوانهاند که اسرائیل را ناامن میخواهند. معالاسف جهل نسبت به این پشتوانه، توافق کذا را در پی دارد! امان از جهل! این جهل است که باعث میشود تو درس کربلا را هم وارونه بفهمی! و این جهل است که باعث میشود اربعینیان را همصدا با اسرائیل بخوانی، حال آنکه ایشان همصدا با رجز عباسند در شب عاشورا... که پاره کرد اماننامه شمر را! و خیال نکرد آن جلاد تحریم، مودب و باهوش است! و خیال نکرد امیدی به وعدههای شمر هست! راه قدسی ظهور که از مسیر کربلا گذشت و مهدی(عج) که آمد، تازه آن موقع، ما به دوران خواهیم رسید! بعضیها عجیب اشتباه میکنند؛ ما هنوز به دوران نرسیدهایم! ما را عقیده بر آن است که تا از خون حسین(ع) انتقام گرفته نشود، هیچ دورانی نگذشته الا آنکه دَوَران روزگار بوده باشد.
شکوه و عظمت و حماسه و حکومت از آن خون خداست، آنوقت بعضیها دل به وعده کدخدا خوش کردهاند! امان از جهل! اربعین 1436 وقت مناسبی برای پذیرفتن اماننامه شمر نیست! اینک حسین(ع) در اوج قدرت بلامنازع قرار دارد... و بزرگترین اجتماع همه تاریخ، از آن اوست. اربعین 1436، بهمن 57 خون خداست که بلاشک منتهی به ظهور خواهد شد انشاءالله. الان که وقت آویزان شدن از کدخدا نیست! آنهم کدخدایی که اساسا دیگر نیست! اگر شاه رفت؛ کدخدا را هم دیگر باید رفته حساب کرد! همچنانکه فیالحال در عراق، حاج قاسم هست و خبری از ژنرال نگونبخت جناب پرزیدنت نیست! خدا با اربعین خون خود، گویی در تدارک مقدمات ظهور است. لرزه افتاده بر اندام بطالین. ناامناند و بیامان. ببینید! بشنوید! از حکومت ثارالله، صدای حکومت بقیه..الله میآید...
یا اباعبدالله! حکومت تو بر قلب عالم و آدم، محشری بر پا کرده که جز «ما رایت الا جمیلا» تفسیری ندارد. تو با کربلا، با عاشورا... و با اربعین، چه زیبا پاسخ دادی ندای غربت بشر امروز را. عصر، عصر غیبت است لیکن خون خدایی تو، همواره به نفع اولاد آدم جوشیده، التیام داده زخم آدمیزاد را. حتم دارم برکت خون تو، زخم جانسوز و یلدایی غیبت را نیز مداوا خواهد کرد. دیروز، حضور با اولاد آدم بود در کربلای تو... و فردا، وقت آن است که ظهور مهدی(عج) امت، از مسیر کربلای تو بگذرد. یا اباعبدالله! با این اربعین با آن عظمت، چشم دنیا به دعای ثارالله است... ما کم از خون خدا معجزه ندیدهایم!
جوان:3 اسلام سیاسی
3« اسلام سیاسی»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛با طلوع انقلاب اسلامی ایران اندیشمندان و تحلیلگران غربی با همان نظریهها و تئوریهایی که انقلابهای پیشین را تحلیل میکردند به بررسی آن پرداختند. فرض تئوریهای غرب در علل ظهور انقلابها، مادی و اقتصادی است که منشأ آن را نیز کارگری یا دهقانی میدانند.
پس از رفراندوم فروردین ۱۳۵۸ باور غرب به دینی بودن انقلاب ایران پررنگ شد اما به دلیل شیعی-فارسی بودن این انقلاب آن را قابل تسری به جهان سنی- عربی نمیدانستند اما زلزلهای که انقلاب اسلامی در سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ در جهان اسلام به پا کرد (قیام جنوب عراق، انفجار سفارتخانههای امریکا در بحرین و کویت، کشته شدن ۲۱۹ سرباز امریکایی در بیروت، تغییر ایدئولوژی مبارزه در فلسطین، ترور رئیسجمهور مصر، قیام گروههای مسلح مذهبی افغان در مقابل ارتش شوروی سابق، اسلامگرایی در تونس، الجزایر و سودان، پیدایش حزبالله لبنان و...) باعث شد تا غرب همه راههای فروپاشی انقلاب اسلامی را در دستور مطالعه قرار دهد. راهبرد تغییر ساختار از طریق نظامی در اولویت قرار گرفت.
جنگ هشتساله، ترورها، کودتای نوژه، حمله به طبس، جنگ نفتکشها و... از این جمله بود. راهبرد دوم راهبرد تغییر رفتار بود که با تحریم شروع شد.
در دوران اصلاحات راهبرد استحاله از درون در دستور قرار گرفت و اکنون راهبرد مهار در دو حوزه نفوذ منطقهای و انرژی هستهای در دستور کار قرار دارد اما در این میان آسیب رساندن به چهره پرفروغ انقلاب اسلامی و پیشگیری از الهامبخشی آن نیز مدنظر بود. بنابراین تلاش شد رقیبها و بدیلهایی برای آن تراشیده شود و با «همانپنداری» نحلههای به وجود آورده، چهره انقلاب اسلامی را خشن یا کمرنگ نشان دهند. البته الگوهای مبدل آنان در حوزه سیاست بود، چراکه اسلام غیرسیاسی مطلوب غرب نیز میباشد. اما تلاش شد الگویی ارائه شود که جهان غرب با همذاتپنداری این الگوهای حکومتی با انقلاب اسلامی، از پیش روندگی و جذابیت آن بکاهند. بنابراین در کنار الگوی مستقر یعنی جمهوری اسلامی، دو الگوی دیگر نیز طراحی شد؛
-1 الگوی طالبان، القاعده، داعش -2 الگوی ترکیه. ذیلاً به توصیف این دو الگو و الگوی انقلاب اسلامی به عنوان الگوی اصیل و اصلی میپردازیم:
-1 اسلام طالبانیسم، القاعده، داعش
پویایی و روزآمدی انقلاب اسلامی که منبعث از اجتهاد در بستر زمان بود چهرهای عقلانی، معنوی و سیاسی را از محصول آن، یعنی جمهوری اسلامی به نمایش گذاشت که هم کارآمدی خود را نشان میداد و هم مورد توجه اندیشمندان و نظریهپردازان جهان (حتی نظریهپردازان پستمدرن مثل میشل فوکو) قرار گرفت. بنابراین با تولد طالبان در افغانستان و به قدرت رساندن آن درصدد خدشهدار کردن چهره رحمانی- عقلانی اسلام برآمدند. طالبان پس از تسلط بر کابل و تشکیل حکومت همه مظاهر تمدن امروزی را ضددین معرفی کرد. تلویزیون، تحصیل زنان، فیلم، آثار باستانی و... جزو کفریات شمرده شد و در اولویت مبارزه قرار گرفت. کشتن بیرحمانه و قتل عام شیعیان در غرب کابل و ولایت «بامیان» و شهادت دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف و عدم توجه به قوانین بینالمللی و پیوند آن با القاعده باعث شد غرب به این نتیجه برسد که این الگو نتوانسته است در تراز انقلاب اسلامی معرفی شود، چراکه ضدهنجارهای طالبان همه در ایران هنجار محسوب میشد. در حالی آنان از تحصیل دختران و زنان جلوگیری میکردند که بیش از نیمی از دانشجویان و دانشآموزان و برخی مسئولان حکومتی در ایران را زنان تشکیل میدادند.
بنابراین عدم انطباق آنان با اقدامات و عملکرد نظام جمهوری اسلامی باعث پایین کشیدن فتیله حکومت به اصطلاح اسلامی در افغانستان شد و غرب برای خلاص شدن از این الگوی خود ساخته، به جمهوری اسلامی ایران متوسل شد و با تقویت جبهه شمال این الگو از میان برداشته شد. اخراج طالبان از حکومت آخرکار نبود. ریشهها و شاخههای این درخت خشن و انسانکش به زودی در دیگر نقاط جهان اسلام همچون پاکستان، عراق، سوریه، لبنان، نیجریه، یمن و... سر برآورد و مشکلاتی را برای جهان اسلام به همراه داشت. داعش با ادعای «دولت اسلامی» نمونه نوظهور مدل اسلامی حاکمیت در خاورمیانه است که بارزترین شاخص رفتاری آن سر بریدن و کشتن پیروان همه ادیان و مذاهب است. رسانههای غرب با بازتاب جنایتهای این گروه در غرب و جهان، تصویر مطلوب خود از چهره اسلام را به نمایش میگذارند و با تکرار واژه «پیکارجویان مسلمان» یا «دولت اسلامی» و با نشان دادن چهرههایی با نمادها و محاسن اسلامی باز تلاش کردند ایران و داعش را به عنوان حکومت اسلامی با شاخصهایی مشابه معرفی نمایند.
اما کشتار شیعیان در عراق، سوریه و لبنان نتوانست این «همانخوانی» را جااندازی کند و نظام جمهوری اسلامی با تلاش مستمر برای حمایت از دولتهای منتخب مردمی در عراق و سوریه در خط مقدم دفاع از اسلام عقلانی و رحمانی قرار گرفت. داعش بر دموکراسی و مردمسالاری خط بطلان کشید، مرزهای دولت- کشورها و دولت- ملتها را به هم ریخت و پیروان همه ادیان را آواره یا مقتول کرد. اینجا بود که مردم جهان دریافتند این الگو دارای تفاوتهای ماهوی با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است و در صحنه واقعی نقطه مقابل آن قرار گرفته است. لذا باز از ایران اسلامی خواستند تا برای مبارزه با الگویی که خود ساخته بودند به آنان کمک کند اما ایران با مولدان داعش برای مبارزه همراهی نکرد و خود این مبارزه را دنبال نمود و هوشمندانه از خدشه به چهره پرفروغ خود پیشگیری کرد و به ائتلافی که استکبار محور آن بود نپیوست.
-2 اسلام ترکیه:
وقتی چهره اسلام خشن و متحجر قابلیت انطباق با چهره جمهوری اسلامی نیافت، غرب درصدد برجسته کردن الگوی دیگری برآمد؛ الگویی که از نگاه غرب «اسلام میانهرو» میباشد و با لیبرالیسم سازگار است. اوباما رئیسجمهور امریکا میگوید «من اسلام ترکیه را میستایم» بنابراین درصدد برآمدند با اسلامی که مدعی اجرای شریعت نیست به میدان بیایند. الگوی ترکیه شبیه الگوی ارائه شده توسط نهضت آزادی در ایران است، یعنی به جای اصرار بر اجرای شریعت به «حکومت مسلمانان» بیندیشیم.
به این معنی که اسلامگرایان واجد صلاحیت برای حکومت باشند، اما محتوای حکومت آمیزهای از سکولاریسم و لیبرالیسم باشد. بنابراین در الگوی ترکیه تلاش برای اجرای شریعت صورت نمیگیرد و صرفاً دو نماد اسلامی در آن مشهود است. اول برقراری علقههای عاطفی بین این مدل و اسلامگرایان در سوریه و عراق و... دوم محجبه بودن همسران و فرزندان مقامات عالی حکومت. به جز دو نماد مذکور هیچ مقولهای از اسلام توسط حکومت در ترکیه دنبال نمیشود. اما تلاش میشود تا این الگو را الگوی موفق نظام اسلامی در جهان تلقی نماید و «نئوعثمانیها» به جای «خلافت عثمانی» مجدداً سیادت خود بر جهان عرب را بازیابی و بازخوانی نماید. برای مشروعیتبخشی به این مدل تلاشهای فراوانی صورت گرفت تا پیوندیافتگان به جمهوری اسلامی به این مدل وصل شوند، به صورتی که خالد مشعل رهبر سیاسی حماس از اردوغان به عنوان رهبر جهان اسلام یاد میکند و اردوغان نیز ضمن برقراری روابط تجاری با دولت اسرائیل و عدم تعطیلی سفارتخانه آن رژیم در آنکارا، تلاش میکند در محاورات و مجالس (مثل اجلاس داووس و برخورد با پرز رئیس وقت رژیم صهیونیستی) خود را حامی ملت فلسطین نشان دهد.
غرب تلاش نمود الگوی ترکیه را برای علاقهمندان به نظام سیاسی اسلام توسعه دهد تا از هرگونه خطر احتمالی برای غرب پیشگیری نماید. امریکا درصدد تشکیل دولت اسلامی میانهرو (بخوانید سازگار با غرب و لیبرالیسم) در کشورهای اردن و مراکش نیز برآمد و برای تشکیل احزاب میانهرو در مقابل اخوانالمسلمین هزینههای کلانی را خرج نمود تا بتواند در اردن جریانات اسلامی ضدصهیونیستی را مهار و در مراکش از زوال حکومت موروثی پیشگیری کند اما در هر دو کشور این تجربه به شکست انجامید و احزاب غرب ساخته موفق به کسب رأی مردم نشدند. مدل الجزایر مدل دیگری بود که در سال ۱۹۸۸ منجر به رأی قاطع مردم به جبهه نجات اسلامی الجزایر شد و از نزدیکی اسلام سیاسی آن کشور به مردمسالاری دینی در ایران خبر میداد که با کودتای ارتش و زندانی کردن اسلامگراها از تشکیل حکومت پیشگیری و تلاش شد در آن کشور نیز مدل ترکیه جایگزین شود که آن نیز موفق نبود.
-3 اسلام ناب محمدی (ص)
اسلام ناب محمدی از جمله مفاهیمی است که در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) متولد شد. در این مدل، حکومت اسلامی فرامذهب و فرافرقه است و اسلام را واجد صلاحیت برای همه ابعاد حیات بشر میداند. جامعیت اسلام به صورت طبیعی سیاست و حکومت را در درون خود دارد. امام خمینی (ره) با تأکید بر سیره رسولالله (ص) و امیرالمؤمنین(ع) در تشکیل حکومت و جامعیت و جهانشمولی اسلام درصدد الگویی برآمد که ضمن تأکید بر اصول اسلامی بتوان عنصر زمان را نیز در عرصه حاکمیت لحاظ کرد. بنابراین پیوند دین و سیاست نه در حکومتهای موروثی و نه لیبرالدموکراسی که بر مبنای اسلامیت و جمهوریت بنا نهاده شده و شاکله امروزی آن در قالب «مردمسالاری دینی» معنادهی شد. این تنها الگوی حکومتی جهان است که از رهیافتهای سیاسی و فلسفه حکومت در غرب پیروی نمیکند. بنابراین استقلال فلسفی و فکری این الگو باعث شد گفتمان سیاسی مسلط در جهان به چالش طلبیده شود و درصدد مقابله با آن برآید. اسلام ناب محمدی دارای شاخصها و ویژگیهای متمایزکننده است که بخشی از آن به شرح ذیل است:
وحدت کامل دین و سیاست: در این الگو دین و سیاست در کنار هم قرار داده نمیشوند یا تلاش نمیشود تا با هم سازگار شوند، بلکه وحدت دین و سیاست و یگانگی آن بالذات است.
استکبارستیزی: قاعده نفی سبیل به عنوان یک قاعده قرآنی سلطهگری و سلطهپذیری را برنمیتابد، بنابراین انقلاب اسلامی با قاعده سلطهگر- سلطهپذیر در جهان معاصر به مبارزه برخاست و محور مبارزه و ایدئولوژی آن را اسلام قرار داد. از دیدگاه امام خمینی(ره)، اسلامی که برای جهانخواران ضرر نداشته باشد، اسلام نیست. همانطور که حجی که هدم کفر و شرک از آن برنخیزد، حج نیست. بنابر این ایدئولوژی مبارزه با غیر، اسلام است و تنها با تکیه بر اسلام میتوان استقلال سیاسی واقعی را به ارمغان آورد.
مردمسالاری دینی: الگوی انقلاب اسلامی حضور مردم و جمهوریت را به رسمیت میشناسد و ضمن تأکید بر معرفت ذاتی و قوانین الهی، نقش مردم در عرصه سرنوشت را به رسمیت میشناسد. مردمسالاری مدنظر اسلام از رهیافتهای غرب دریافت نشده بلکه از درون دین و مبتنی بر اجتهاد پویا در فقه تشیع ساطع شده است. رهبر معظم انقلاب ۱۴ خرداد ۱۳۹۳ در حرم امامخمینی (ره) با صراحت بر درون دینی بودن مردمسالاری در ایران تأکید کردند و آن را عصاره اندیشه سیاسی امام دانستند.
نهضت عاشورا:
الگوی بینظیر و مثالزدنی عاشورا آویزه و تجربه صلاحیتخواهی حاکمان و ظلمناپذیری و اصلاحطلبی دینی و مبارزه با بدعتهاست. فراموشی رسالت خواص در سال ۶۱ هجری همچون تابلویی بلند در مقابل خواص انقلاب اسلامی است که لحظهای درنگ را از آنان گرفته است و مقاومت عاشورایی خود را در بحرانها، پدیدهها، فتنهها و توطئهها به نمایش میگذارند و در پایداری مثالزدنی خود به درجه «بنیان المرصوص» میرسند که امام خمینی (ره) در ستایش این استقامت فرمود: ملت ایران بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله(ص) و ملت کوفه در عهد امیرالمؤمنین (ع) است. این الگو اکنون در جهان اسلام پیشرو، الهامبخش و در همه چالشها و توطئهها پیروز میدان بوده است و به رغم همه توطئهها هر روز فربهتر، پرنفوذتر و مرجعتر خواهد شد. این الگو در مبارزه دائمی با غرب خواهد بود.
نهضت انتظار:
در این الگو تشکیل حکومت مقدمهای برای یک آرمان بلند محسوب میشود که علاوه بر آبادی دین و دنیای مردم، قله آمال خود را پیوند حکومت با نهضت انتظار قرار داده است. انتظار مذکور از هرگونه سلطهپذیری پیشگیری میکند و زمینه و قبله حکومت را به سمت انتظار و شاخصهای تسهیلکننده ظهور میبرد. الگوی انتظار در اسلام ناب محمدی (ص) در حوزه سیاست تعریف میشود و این حکومت را مقدمه آن حکومت میداند. تجربه دهههای گذشته و امروز نشان میدهد که الگوهای واپسگرا یا وابسته به غرب قدرت ماندگاری در جوامع اسلامی را ندارد و انشاءالله الگوی انقلاب اسلامی ماندگار، پوینده و فراگیر خواهد شد و مردمسالاری را به جای لیبرالدموکراسی و سوسیالدموکراسی نهادینه خواهد کرد.
حمایت:رستاخیز حسینی
«رستاخیز حسینی»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت است که درآن میخوانید؛گردهمایی 20 میلیون عاشق حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا را میتوان «رستاخیز حسینی» نامگذاری کرد. خیزش جهانی زائرین حسینی پس از 1370 سال پس از شهادت آن حضرت، به نحوی که دوستداران و پیروان ایشان برای برگزاری مراسم اربعین، به یاد آن مظلوم تاریخ در منطقه ای پرخطر تجمع می کنند، مفهوم و رسالت انسانی عمیقی را به نمایش می گذارد که عبارت است از همبستگی اسلامی و وحدت بین مسلمانان. حضور سران قبایل همه استان های عراق برای تاکید بر وحدت و یکپارچگی ملی در کربلای معلی نمونه ای از این مفهوم درخشان است. این افراد از استان های صلاح الدین، نینوا، الانبار و بغداد با هدف خنثی کردن توطئه تفرقه افکنان داعش در عراق و شرکت در زیارت اربعین وارد کربلا شدند. خبر حضور آنان درعتبه مقدسه نشان می دهد که وحدت جهان اسلام دستخوش تزلزل نخواهد شد و عاشقی مکتب اهل بیت، شیعه و سنی نمی شناسد. تجمع کربلا اوج همگرایی اسلامی و انسانی است که توانسته است چنین اراده ای در پیروان آن حضرت ایجاد کند تا چنین جمعیت عظیمی را علیرغم تهدیدات و خطراتی که از زمان صدام، در عراق بی سابقه بوده است، گردهم آورد.
از مدت ها پیش، گروه تکفیری داعش تلاش کرد تا این رستاخیز میلیونی را بر هم زده و از اجتماع عاشقان حضرت اباعبدالله (ع) جلوگیری نماید. حضور 20 میلیون انسان که میلیون ها نفر از آنان با پای پیاده به کربلا راهی شدند و در میان آن نوجوان 15 ساله تا پیرمرد 85 ساله به چشم می خورد، تجلّی این حقیقت است که علیرغم تهدیدات دشمنان اسلام و گروه تکفیری داعش و وهابیون، پیروان ائمه اطهار (ع) و مکتب امام حسین (ع) از 60 کشور جهان، در این همایش بزرگ با جان و دل حاضر شدند. پیش بینی بسیاری از تحلیلگران منصف این است که طی پنج ساله آینده، چنانچه عراق امنیت بهتری پیدا کند و به سمت آرامش و ثبات پیش رود، این تجمع بزرگ از 20 میلیون نفر هم عبور خواهد کرد و به بزرگترین تجمع در طول تاریخ بشریت تبدیل خواهد شد.
نکته ای که در این میان جلب توجه می کند سکوت و یا نگاه گذرای رسانه های غربی - عربی است که نشان می دهد پشت پرده این رسانه ها، صهیونیسم، استکبار جهانی و آمریکا قرار دارند که مایل نیستند پیام این واقعه بزرگ به جهان منتقل گردد. لذا سکوت رسانه های غربی – عربی نسبت به این تجمع بی سابقه، بدین مفهوم است که آنان حاضر نیستند به رسالت رسانه ای خود عمل کرده و واقعیت تجمع اربعین را به گوش مخاطبین خود برسانند، زیرا در غیر اینصورت منافع سیاسی و اقتصادی آنان که از تفرقه افکنی به دست می آید، به خطر خواهد افتاد. اگر عاشقان اباعبدالله (ع) از اهل تسنن با دیدن اشتیاق زائرین، به برادران شیعه خود در مراسم اربعین بپوندند و بدین وسیله آتش اختلاف در میان مذاهب مختلف فروکش کند، دیگر این رسانه های مزدور از چه راهی امرار معاش کنند؟
درسی که می توان از این تجمع بزرگ گرفت این است که شور و اشتیاق حسینی همه اختلافات قومی و نژادی را به کناری زده و همه قلوب را با یکدیگر متحد کرده است.
بستر تبلیغ مکتب انسان ساز تشیع به بهترین شکل و عالی ترین شیوه در طول راهپیمایی اربعین فراهم است و بعید است کسی از مذاهب و ادیان دیگر در این راهپیمایی و حضور میلیونی شرکت کند اما منقلب نشده و به سمت مکتب تشیع متمایل نشود.
از بُعد سیاسی، همایش بزرگ اربعین حاوی دو نکته است. اول اینکه علیرغم اثرات منفی هشت سال جنگ تحمیلی بین دو ملت ایران و عراق، این عشق امام حسین (ع) بود که همه صفحات سیاه و تاریک را به کناری زد و اکنون این دو ملت بزرگ به عنوان دوست در کنار هم قرار دارند. استقبال باشکوه مردم عراق از زائرین ایرانی، درس سیاسی بزرگی است زیرا مرزهای جغرافیایی را در هم نوردیده و مردم دو کشور را به سمت اتحاد و برادری پیش برده است.
فراتر از این واقعیات به عنوان نکته دوم، اگر اندکی به عقب برگردیم دست های توطئه آفرین استکبار را در مقابله با انقلاب اسلامی می بینیم که نمونه اخیر آن تروریست های داعش هستند. از زمانی که تهدیدهای تروریستی داعش علیه عتبات عالیات و انقلاب اسلامی ایران شدت گرفت، هر سال بر تعداد زائرین اربعین افزوده شد به نحوی که با وجود ممانعت از حضور زائرین ایرانی به دلیل کمبود امکانات در عراق، اوج حضور مردم را در مراسم اربعین امسال شاهد بودیم.
به عبارتی دیگر، تهدیدات علیه انقلاب اسلامی با حضور دشمن شکن و میلیونی زائرین، پاسخ داده شده است وگرنه پیش از انقلاب اسلامی، هر ساله مراسم اربعین برقرار بود اما هیچگاه و در هیچ برهه ای از زمان، شاهد حضوری این چنین عظیم، در عراق نبودیم. این پیامی واضح و آشکار به دشمنان و غافلان است که قدرت نمایی اسلام ناب محمدی را برگرفته از حماسه حسینی به نظاره بنشینند و بفهمند که باز هم در محاسباتشان دچار اشتباهات راهبردی شدند.
آفرینش:زلزله را باید مدیریت کرد، نه تکذیب
«زلزله را باید مدیریت کرد، نه تکذیب»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛برای هر کشور و شهروندی مواجه شدن با زلزله امری ناخوشایند و نگران کننده است. اما چه بسیار کشورهایی که با این حادثه طبیعی خو گرفتهاند و آن را جزء زندگی روزمره خود میدانند. چرا که از بابت امکانات و استانداردهای زندگی خود مطئن بوده و جانشان را در معرض خطر نمی بینند. درهمین زمینه، طرح موضوع زلزله تهران مربوط به امروز نیست و تازگی ندارد. تاکنون بحثها و پیش بینیهای بسیاری در مورد وقوع این حادثه طبیعی در پایتخت گردیده است. اما همانطور که پیشبینی وقوع زلزله در زمانی معین غیرعلمی است؛ پذیرش این ادعا که در زمان فعلی ویا آینده نزدیک زلزله نمیآید، به مراتب غیرعقلانی تر است. این درحالی است که آخرین زلزله مهیب تهران با بزرگی 7.1 ریشتر مربوط به بیش از 170 سال قبل است. در این فاصله در سالهای 1309 ، 1326 ، 1334 ، 1362 چند زمین لرزه در تهران احساس شده که بزرگی آن به حدی نبوده که زندگی مردم شهررا مختل کند. اما از زمان سرسید طبیعی یک زلزله مهیب در تهران چندین سال گذشته است و گسل های تهران در انتظار نشسته اند و هربار با ایجاد زلزلههایی خفیف حضور خود را اعلام و به پایتخت نشینان هشدار می دهند.
اما از همان سال ها پیش اقدامی برای جلوگیری از فاجعه ای عظیم و بهبود استانداردهای شهری در پایتخت انجام نشده است. از هرحیث که به وضعیت شهر تهران بنگریم، مشاهده می کنیم که امکانات لازم و کافی جهت مواجهه با زلزله فراهم نیست. این عدم توجه ما به این هشدارها در حالی است که به لحاظ امکانات امداد رسانی و مدیریت بحران شهری در قیاس با جمعیت 12 میلیونی تهران بسیار ضعیف عمل کردهایم. البته اقدامات بسیاری همچون ایجاد سوله های ذخیره وسایل امدادی و آذوقه های تاریخ دار، ایجاد کمپینگ های استقرار حادثه دیدگان، آموزش نیروهای ستاد بحران و... صورت گرفته اما هیچیک از این اقدامات جواب گوی فاجعه تهران نخواهند بود. براساس تحقیقات انجام شده بیش از 40 درصد ساختمان های تهران قدمتی بالای 30 سال دارند و استاندارد نیستند و تخریب ساختمان ها بزرگترین معضل تهران خواهد بود. زیرآوار ماندن اجساد و عدم دسترسی به آنها موجب شیوع عفونت و بیماری های فراوان می گردد، لوله کشی های انتقال گاز تهران از ایمنی برخوردارنیستند و همچون بمبی تهران را به آتش می کشند، با وقوع حادثه و ترکیدگی شاه راهای آبهای سطحی، گنداب های بزرگ اینجاد می شود و شیوع بیماری های واگیردار غیرقابل کتمان است. قطع کابل های فشارقوی برق موجب خاموشی و اختلال در دسترسی به حادثه دیدگان می گردد و هزارویک معضل دیگر که هرچه بشماریم بازهم کم است!.
حال نگاه کنیم ما چقدر توانایی درمقابل این فجایع داریم، ما چند بالگرد امداد دراختیار داریم، چند آمبولانس مجهز درناوگان امدادی وجود دارد، چند بیمارستان مجهز و مقاوم در مقابل زلزله داریم تا بتوانیم از امکانات آن استفاده کنیم، چه تعداد نیروی امداد رسان آموزش دیده و مجهز به امکانات زنده یابی و احیا در اختیار داریم، آیا نیروهای امدادو آتش نشان ما از حادثه جان سالم به در می برند و یا تعدادشان به حد کافی هست تا به زلزله زدگان بپردازند؟ آیا...!
تمام آنچه گفته شد به منظور وحشت آفرینی و یا ایجاد دلهره درمیان مردم نیست، بلکه گوشزدی به مسولان و تاکیدی بر واقعیاتی است که ما چشم برآنها بسته ایم و بعضاً پسوند سیاسی کاری به آن می بندیم و از کنار آن می گذریم. بسیاری از کارشناسان معتقدند نمی توان چاره ای قطعی برای این معضل اندیشید اما می توان آمارتلفات را کاهش داد. ما دچار ضعفهای فراوانی در استاندارد سازی خدمات شهری و مدیریتهای بحران هستیم، وباید برآنها تمرکز کنیم و شرایط خود را مطابق با استانداردهای ایمنی ارتقا دهیم. ساخت و سازهای بی رویه با تراکمهای بعضاً غیرقانونی، به منزله پیشرفت و توسعه شهری محسوب نمیشود!، بلکه رعایت استانداردهای شهری و شهرنشینی است که جایگاه پایتخت و دیگر شهرهای کشور را ارتقا می بخشد. درهمین زمینه بسیاری نسبت به انتقال پایتخت نظر داده اند اما چنین امری محال به نظر می رسد اما این امکان وجود دارد که مراکز صنعتی، آموزشی، اقتصادی، درمانی و از این قبیل خدمات را که درشهر تهران متمرکز شده اند را به شهرهای دیگر و یا استانهای همجوار انتقال داد. با این حال آنچه از همه مهمتراست اینکه ما نسبت به زلزله تهران واقع بین باشیم و آن را برای آیندگان تصور نکنیم. دستگاه ها و نهاد های مسول باور کنند که چنین واقعیت در راه است و راه گریزی از آن نیست.
آرمان:سیاست های مالی منضبط عامل ثبات اقتصادی
«سیاست های مالی منضبط عامل ثبات اقتصادی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمد نهاوندیان است که در آن میخوانید؛اقتصاد کشور در طول سالهای گذشته آسیبهای جدی دیده است و مشکلات چسبیده به دامان اقتصاد ایران موجب شده این عرصه بسیار تحت تاثیر تحولات و اتفاقات پیرامون باشد که البته تا حدودی این امر پدیدهای طبیعی به نظر میرسد که تنها مختص به ایران نیز نیست اما آنچه توجهات را به این سمت جلب مینماید شدت تاثیرگذاری ها و میزان آن بر اقتصاد است؛ در حقیقت باید اذعان داشت تحولات سیاسی، اجتماعی و منطقهای خواه ناخواه بر اقتصاد تاثیر می گذارد اما این آثار در برخی جوامع کمتر و در برخی دیگر با شدت و حدت بیشتری رخ می دهد. اقتصاد ایران متاسفانه از جمله کشورهایی است که به شدت از اتفاقات و تحولات تاثیر میپذیرد.
آنچه در هفتههای گذشته مشاهده شد گوشهای از این مشکل عمده اقتصاد ایران بود. بعد از مذاکرات وین طرفین مذاکره برای رسیدن به یک توافق ماندگار و پرهیز از هرگونه تصمیم از سر تعجیل طرفین راه صبر و بررسی و مذاکرات را در پیش گرفتند و به مدت 6ماه مذاکرات را تمدید کردند البته این مسئله به مذاق اقتصاد ایران خوش نیامد و آن را با نوساناتی جدی و گاه نگران کننده مواجه ساخت؛ به عبارت دیگر از آنجا که در واقعیات کشور تغییری صورت نگرفته بود، عوامل روانی موجب شد تا بعد از یک سال و نیم آرامش، نوساناتی در اقتصاد پدید آید.جای بسی خوشبختی است که دولت در این نوسانات ظرف مدت کوتاهی بار دیگر کنترل را به دست گرفت و از همین رو اقتصاد کشور به یک ثبات دیگری نزدیک شد. نکته بسیار مهم آن است مدیریت تعادلی که در بازارها با اتخاذ سیاستهای پولی و مالی منضبط، اتخاذ شد آثار خود را در شاخصهای عمومی اقتصاد گذاشته و این روند ادامه پیدا خواهد.
مردم سالاری:لزوم عبور از فضاهای مه آلود
«لزوم عبور از فضاهای مه آلود»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که ر آن میخوانید؛بیکاری، بسیار بد است اما ازدواج سفید از آن بدتر؛ هر دو، نکوهیده اند اما دست به بیتالمال بردن و اختلاس از آن نکوهیدهتر! و بدتر از آن، توجیه و گناه را به در دیگران بردن و شانه از زیر بار مسوولیت خالی کردن است و پا از گلیم خود درازتر کردن و به اموری پرداختن که در حیطه وظایفمان نباشد؛ یعنی، فرهنگی، کار اقتصادی کند و نظامی در سیاست دخالت نماید و اقتصادی به امور فرهنگی بپردازد و...
همه اینها، منشأ ناهنجاریهای اجتماعی است و مخدوش شدن مرزها و وضعی پیش میآید که معلوم نیست که کی چه کاره است و فضای مهآلودی که مولای متقیان میفرمود: «مردم پیش پای خود را نمیبینند و قدرت تحلیل قضایا را ندارند. بیمجامله و پردهپوشی باید گفت که فضای جامعه ما چنین است و شخص در جای خودش نیست. اما این همه جامعه ما را دو پاره نمیکند. به عنوان مثال، معیشت سخت است. امور مردم به بطالت میگذرد و به مشقت.
باید برای همه اینها روانکاوانه و جامعهشناسانه فکری کرد و نباید پشت گوش انداخت اما آنچه جامعه پر از مسئله ما را دوپاره میکند و به جایی میرساند که ادارهاش و مدیریتش نزدیک به محال باشد: «فتنه معیشتی» و «حصر معیشتی» است. آنان که مشفقاند، کیان کشور و نظام و تعالی جامعه را میخواهند، سعی شان ماجور و مشکور باد. معضل آنجاست که عدهای بیهنر و به خوداندیش که هیچ اعتقادی هم به «فتنه» ندارند و نیز به «حصریان» و گذشتهشان نیز دال بر این حقیقت است در پشت این دو، سنگر گرفتهاند. به زبان خودمانی، نان و کام و کرسی و آینده شان، جز این نیست. اینجاست که هر سخنی، هر حرکتی با این دو عنوان و با این دو معیار سنجیده میشود و در این محک خوردن ناروا چه حقوق و چه بایستهها و شایستههایی که در پرده محاق میماند چنان که بارها دیدهایم و اگر فکری نشود باز هم چنین خواهد شد.
پس باید به فکر چاره بود و نگذاریم که جامعه ما که در این شرایط سخت و این فضای خاص، نیازمند وحدت و اتحاد و همسویی و همکلامیو وفاق است، دوپاره شود. اتفاقات ماههای اخیر جامعه از مجلس و مرگ برخی خواص و قضایایی که گذشت باید موجب دل مشغولی ما شده باشد و اینک پیامهایی که از فضای دانشگاهها میرسد . از 16 آذر، دریافتهایی از شعارها و برداشتهایی از مناظرههاست و باور کنیم که این نواها و نداها از دشمنان نیست، از بیرونیها برنخاسته از درونیهاست و بیسلیقگی و عدم شناخت است که اگر تفسیر و تاویل دیگر کنیم و تعبیر نارواست چون اینها همه فرزندان و بانیان و نگهداران و دلسوختگاناند و این جوانان آیندهساز نیز، نشو و نما یافته در دامن انقلاباند، اگر فریادی هست اگر زبان به شکوه گشوده میشود، لابد مضایقی و مشکلاتی هست. گوش بخوابانیم تا این صداها را بشنویم و با سعه صدر و غمض عین، همه را خودی بدانیم، به آنان اعتماد کنیم. از بیاعتمادی از خودمحوری، از خودحقپنداری که «کیش شخصیت» است، مسلم که سودی نبردهایم و در حال و آینده هم سودی نمیبریم. نگذاریم که هر کس با سنگر گرفتن در پشت فتنه و حصر برای خود دکانی باز کند . تا فضا شفاف نباشد، بدیهی است که گوهر از خزف بازشناخته نمیشود. نباید شرایطی در جامعه ایجاد کنند و کنیم که هر کس عقدههای خود را پشت این دو سنگر خالی کند. ذهن و زبان جامعه آن است که باید با پادرمیانی بزرگان و کرامت نفس، مشکل بزرگ «فتنه» و «حصر» برای همیشه روشن شود. ایران شگفتآور و سرد و گرم چشیده، معضلاتی از این بزرگتر را حل کرده است. دشمن پنداری گوشت و پوست خودمان صحیح نیست. اینان که در هر دو طرف، معاندشان میپنداریم، رفیق سالیان تنهایی و دوران سختیاند.
نگارنده میداند که در بیان حق، تلخیهایی هست و به مذاقها خوش نمیآید همان گونه که رسول اکرم (ص) فرمودند: «الحق مر» اما پیام قرآن کریم این است که: «ذکر فانالذکری تنفع المومنین» (اندرز ده که اندرز، مومنان را سود میبخشد) و اگر هم نشنوند، بیفایده نیست چون در تاریخ میماند:
گرچه دانی که نشنوند بگوی
هرچه دانی ز نیک خواهی و پند
ابتکار:مهره های شطرنج را به رینگ بوکس نفرستیم!
«مهره های شطرنج را به رینگ بوکس نفرستیم! »عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛در کنار اخبار و گزارش های مربوط به برگزاری مراسم 16 آذر در دانشگاه های مختلف کشور طی هفته گذشته، جدای از مواضع تند و تیز برخی سخنرانان، شعار ها و مطالبات دانشجویان، حمله برخی گروه ها و ممانعت از سخنرانی برخی چهره ها، یک خبر نمایش برجسته ای داشت و آن لغو مراسم سخنرانی دو چهره تندرو مخالف دولت از سوی مسئولین برخی دانشگاه ها بود. اگر چه این خبر آن گونه که رسانه های اصولگرا آن را منتشر کردند، نبود و برخلاف جنجال آنها اصلاً “لغو” ی در کار نبود، اما به هر حال ذوق زدگی برخی از کاربران شبکه های اجتماعی طرفدار اصلاحات و اعتدال و نیز واکنش برخی از چهره های رسانه ای شاخص متمایل به این جریان در “درست بودن” ممانعت از سخنرانی حسین شریعتمداری و حمید رسایی قابل تأمل است. واکنش این افراد مخالف را شاید بتوان در این اصطلاح خلاصه کرد: “خنک شدن دل”، و علت آن هم تهاجمات بی سابقه و بدون ملاحظه این افراد و گروه های همسو با آنان به چهره های اصلاح طلب و استفاده از امکانات دولتی در تحقیر و تخفیف نمادها و مفاهیم اصلاح طلبی بوده است.
هیچ تردیدی نیست که برخی افراد در تمام سالهای گذشته و به خصوص پس از خرداد 88 از توهین و تخریب چهره های ارشد نظام که با مواضع آنان همخوانی نداشته اند، فرو گذار نکرده و در این راه مرزهای قانون و شرع و اخلاق را هم زیر پا گذاشته اند و از این منظر از خود،چهره ای منفور در نزد بدنه عمومی جریان اصلاح طلبی ثبت کرده اند. این افراد در همه این سالها خود را در جایگاه “حق” گذاشته و هر کس که اندکی تفاوت با مواضع آنان داشته است، یکسره به جایگاه “باطل” انداخته اند و خود حکم داده اند و خود نیز، یا در رسانه های وابسته به بیت المال و یا در تریبون های رسمی، به اجرای آن پرداخته اند. تردیدی نیست که در این راه احساسات بسیاری از دلسوزان کشور را نیز جریحه دار کرده اند. در هم این سال ها افراد موجه و معتدل کشور زبان به نصیحت گشودند و بخش بزرگی از افکار عمومی داخل کشور سلوک و منش این افراد را تخطئه کردند و حتی دیگران را نیز از نزدیکی به این رفتار ها بر حذر داشته اند.
اکنون روی سخن نگارنده این سطور با همه کسانی است که در سالهای اخیر از شیوه این افراد زخم خورده اند و حالا با موضعی که به نظر میرسد از سر احساسات باشد، از ایجاد محدودیت برای آنان استقبال میکنند و آن را کاری درست میدانند. هیچ تردیدی نیست که این موضع گیری همراهی با هم افرادی است که در هم این سالها پا بر گلوی آزادی بیان گذاشته بودند و خود را محق میدانستند که دست بر دهان مخالفان بگذارند تا مبادا سخنی مخالف با مواضع آنان بر زبان بیاورند. این افراد هم فرصت های بسیاری برای ابراز عقیده دارند و هم از رسانه های قدرتمندی برخوردارند، پس اگر - بر فرض - فرصت سخنرانی در دانشگاهی را هم از دست بدهند نه تنها چیزی را از دست نمیدهند بلکه با برگ برنده “مظلوم نمایی” دوباره سر بر میآورند و همان اتهامات سابق را تکرار میکنند.
به نظر میرسد اصلاح طلبی عرصه بازی با احساسات نیست، یعنی نمیتوان هر گاه که مظلوم واقع شد داد از بیداد بر آورد و اگر فرصتی دست داد، به شیو مخالفان عمل کرد؛ نباید حتی برای لحظاتی اصول اصلاح طلبی را کنار گذاشت و پرچم گروه های تندرو را به دست گرفت، زیرا در این تردیدی نیست که آنها به پرچم برافراشته خود مینگرند و خورسند هم میشوند. از سوی دیگر این افراد و گروه ها در هم سال های گذشته در این میدان بازی ها کرده و فنون بسیاری آموخته اند و از این رهگذر به بازیگران قهاری تبدیل شده اند و بازی در میدان آنها، به مثابه فرستادن سربازان شطرنج به رینگ بوکس است که نتیجه ای جز شکست ندارد.
اعتماد: میراث ١١ سپتامبر و بوش(١)
«میراث ١١ سپتامبر و بوش»عنوان یادداشت روز روزنامه اعتماد است که در آن میخوانید؛گزارش منتشر شده کمیتهیی از مجلس سنای ایالات متحده درباره سوء رفتار و اقدامات خلاف اخلاق و قانون ماموران سیا با بازداشتشدگان یا به تعبیر دقیقتر مردم ربوده شده از مناطق گوناگون جهان، اتفاق مهمی است که رخ داده است به ویژه آنکه این گزارش چند سال پس از افشاگریهای آسانژ از اسناد دیپلماتیک امریکا و سپس افشای اطلاعات بسیار مهم اسنودن از شنودهای ایالات متحده در جهان انجام میشود که به نوعی مکمل آن موارد قبلی نیز هست. هرچند پیش از آن هم اطلاعات و فیلمهایی درباره نحوه رفتار امریکاییهای با زندانیان ابوغریب در بغداد در دوره جرج بوش منتشر شده بود، همچنین فیلمها و اطلاعات دیگری از برخورد سربازان ناتو و امریکا در افغانستان منتشر شد که چندشآور بود. البته این گزارش جدید به مواردی میپردازد که به صورت نظاممند و با دستور مشخص ولی پنهان انجام شده است، ولی در مجموع همه این رویدادها رویههای یک واقعیت از رفتار امریکاییها در جهان و در رابطه با مردمان دیگر و حتی خودشان است. به ویژه وقتی که این گزارش همزمان شده است با رویدادهای نژادپرستانه در داخل امریکا و کشته شدن چند سیاهپوست به دست پلیس سفیدپوست که صرفا ناشی از تفوق نگاه تبعیضهای نژادی بر رفتار پلیس آنجاست. درباره این مجموعه از رویدادها ذکر چند نکته مفید است.
١- هرچند در گذشته نیز وجه سیاسی شعار حقوق بشری که دولتها طرح میکردند بر وجه انسانی و اخلاقی آن غالب بود، ولی اقدامات دولت امریکا به ویژه در زمان جرج دبلیو بوش، ضربه نهایی را به موضوع و شعار بینالمللی حقوق بشر وارد کرد. پیش از آن جهان در مسیری حرکت میکرد تا بحث حقوق بشر را از مقوله حاکمیتی و درون کشوری جدا کند و به آن مفهومی بینالمللی و فرا حاکمیتی دهد. دادگاه کیفری بینالمللی در همین جهت تاسیس شد تا به موارد مهم نقض حقوق بشر مثل جنایات جنگی یا جنایت علیه بشریت و نسلکشی بپردازد. همچنین برای موضوعات دیگری که مصداق نقض حقوق بشر است ولی در چارچوب موارد مهم پیشگفته نیست و در صلاحیت دادگاه کیفری بینالمللی قرار نمیگیرد، کمکم و در عمل ضوابط و مقررات و رویههایی شکل میگرفت، ولی به نظر میرسد که با مجموعه اقدامات ایالات متحده که پس از ١١ سپتامبر رخ داد و نیز با عدم پذیرش پیمان دادگاه کیفری بینالمللی از سوی ایالات متحده، موضوع و جایگاه حقوق بشر نسبت به قرن بیستم، چند گام به عقب رفته است و انتظار نمیرود که در آینده نزدیک هم بتواند به جایگاه گذشته خود برگردد. اگر ایالات متحده بخواهد، پرچمدار حقوق بشر شود، با این کارنامهیی که داشته است به طور طبیعی باید زبان در کام کشد، و شرمنده باشد.
... و اگر این کشور همچنان که هست متهم ماجرا باشد، در این صورت کشورهای دیگر به ویژه اروپاییها چگونه میتوانند در عین سکوت در برابر اقدامات امریکا، از کشورهای دیگر بخواهند، که حقوق بشر را رعایت کنند؟ وقتی که باراک اوباما میگوید این مشکلات (رفتارهای نژادپرستانه در ایالات متحده) زمان میخواهد تا حل شود، آن هم چند دهه پس از قطعنامههای ضدنژادپرستی و آن هم در کشوری مثل ایالات متحده، چگونه میتوانند درگیریهای نژادی در سایر کشورها به ویژه کشورهای توسعهنیافته را محکوم کنند و خواهان رفع فوری آن شوند؟ اگر شکنجه به دلیل دسترسی پیدا کردن به اطلاعات امنیتی یا نجات جان شهروندان امریکایی مجاز شمرده شود، چگونه میتوان کشورهای دیگر را از اعمال شکنجه منع کرد؟ چرا که آنان هم به دلایل مشابهی شکنجه میکنند؟ تردیدی نیست که جبران گامهای به عقب برداشته شده در مورد حقوق بشر، به این سادگی انجام نخواهد شد.
٢- تردید نباید داشت که شخص جرج بوش از این اقدامات با خبر بوده است و این بهترین حالت نیز هست. ترجیح دارد که این اقدامات خودسرانه نباشد و صرفاً با اطلاع یا دستور مقامات بالاتر انجام شود، و الا اگر بپذیریم که این کارها خودسرانه و بدون اطلاع بوده، در این صورت با یک فاجعه بزرگتر که عدم کنترل بر نیروهای تحت امر است مواجه میشویم که خطر چنین وضعی بیشتر از شکنجه است. هر دولتی که ادعا کند از اقدامات خلاف انسانی زیردستانش بیاطلاع بوده، از دو حال خارج نیست، یا دروغگوست که باید به دلیل دروغگویی و دخالت در اقدامات غیرقانونی محاکمه و مجازات شود، یا بیصلاحیت است و قادر به کنترل زیر دستانش نیست که زیردستانش متمرد و خودسر هستند، که مجازات تصدی دولت و قدرت بدون داشتن صلاحیت نیز کمتر از دولت دروغگو نیست. اتفاقا یکی از دلایل دیگری که نشاندهنده اطلاع مقامات مافوق از این رفتارها بوده، عدم کوشش جدی برای محاکمه عاملان شکنجه است.
حتی اگر برای انجام شکنجه یا نوع خاص آن اجازهیی رسمی و کتبی داده نشده باشد، مجریان شکنجه متوجه میشوند که به طور ضمنی اجازه این کار را یافتهاند. آنان میدانند اگر اطلاعاتی را از متهمان به دست نیاورند، از سوی مقامات بالاتر توبیخ میشوند به همین دلیل باید هر طور شده اطلاعات به دست آورند و شکنجه مسیر آسان برای کسب این اطلاعات است و لذا اجازه آن را پیدا میکنند.
این قاعده برای همه کشورها صادق است. وقتی که شاه میگفت از شکنجهها بیاطلاع است، خود را از ارتکاب شکنجه تبرئه میکرد، ولی همزمان حکم بر بیصلاحیتی خود صادر میکرد، که برای یک مسوول سیاسی بدتر از ارتکاب شکنجه به دستور او است. همچنین مساله مهم دیگری هم در این میان هست، اینکه انجام این شیوهها با هیچ مخالفت جدی مواجه نمیشده است.
حتی در جریان فیلمهایی که از جنایات نظامیان امریکایی در زندان ابوغریب یا افغانستان منتشر شده است، این فیلمها با هدف بدنام کردن امریکاییها برداشته نشده، بلکه با هدف سرگرمی و جالب بودن رویداد، فیلمبرداری شده و بعدها نیز بر اثر اتفاقات دیگر نشر یافته است. بنابراین وقتی که در برابر اینگونه اقدامات زشت مقاومت وجود نداشته، به معنای آن است که انجام آن به عنوان یک عمل عادی نزد عاملان و ناظران پذیرفته شده بوده و ارتکاب آن را قبیح نمیدانستهاند، به طوری که حتی نسبت به فیلمبرداری از آن رفتارها نیز اکراه نداشتهاند. در چنین فضایی سخن گفتن از حقوق بشر امر بسیار مضحکی خواهد بود. دفاعیات جرج بوش و جمهوریخواهان از اقدامات انجام شده و نیز توجیه اینکه شکنجهها منجر به نتایج مثبت امنیتی شده نشاندهنده این است که ذهنیت عاملان شکنجه، ریشه در یک برداشت عمیقتری میان رهبران سیاسی آنان داشته است که با اصول شناخته و معرفی شده حقوق بشر تناسبی ندارد.
دنیای اقتصاد:سایه مداوم بیثباتی
«سایه مداوم بیثباتی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر رضا بوستانی است که در آن میخوانید؛اظهارات شفاف ریاست محترم جمهوری در مورد اولویت تورم برای دولت ایشان، جای بسی تقدیر و تشکر دارد، اما واقعیت آن است که شرایط اقتصاد کشور هنوز باثبات نیست و نگرانی از افزایش تورم باوجود اولویت آن همچنان وجود دارد. نمونه کاملی از این بیثباتی را میتوان در تحولات نرخ ارز، سطح قیمتها و نرخ تسهیلات بانکی مشاهده کرد. باوجود محدود شدن رشد پایه پولی، رشد نقدینگی همچنان بالا است (در حدود 30 درصد) و حتی اگر اثر افزایشی پوشش آماری کنار گذاشته شود، باز هم رشد 25 درصدی نقدینگی نمیتواند تضمینکننده کاهش تورم باشد. اقدامات دولت و بانک مرکزی در زمینه کنترل پایه پولی دستاورد بزرگی به صورت کاهش انتظارات تورمی و تورم داشته است، اما این اقدامات برای تکرقمی کردن تورم کافی نیست.
در ماههای گذشته تورم نقطه به نقطه بهطور محسوس افزایش یافته و ممکن است این روند حتی در ماههای آتی نیز ادامه یابد. البته این افزایشها به اندازهای نیست که دستیابی به هدف تورمی عنوان شده در سال جاری (25 درصد) را تحتالشعاع قرار دهد، اما بهطور قطع دستیابی به تورم هدف تکرقمی سال 1395 را با تردید روبهرو میسازد.
علاوهبر این، بهرغم کاهش تورم در ماههای اخیر، همچنان نرخ سود بانکی بالا است؛ بهطوریکه نرخهای بازدهی واقعی مثبت شده است. انتظار میرفت با کاهش تورم نرخ سود بانکی نیز کاهش یابد، اما به دلیل عدماطمینان ناشی از تحولات آتی نرخهای بانکی بدون تغییر باقی ماندهاند. شاید رشد نقدینگی بر انتظارات تورمی تاثیر گذاشته و شکلگیری انتظارات درباره احتمال افزایش تورم، باعث مقاومت نرخها در مقابل کاهش فعلی تورم شده است.
از طرف دیگر، بازار ارز در هفته گذشته تحتتاثیر نتایج مذاکرات هستهای و تصمیمات سازمان نفتی اوپک به شدت متلاطم بود. اگر چه هماکنون از شدت نوسانات در این بازار کاسته شده، اما این نمیتواند تضمینی برای ثبات بازار در بلندمدت باشد. نه تنها فشارهای گذشته برای افزایش نرخ ارز همچنان وجود دارد؛ بلکه این فشارها در حال شدیدتر شدن نیز هست. افزایش مستمر قیمت کالاهای داخلی، تقاضا برای کالاهای خارجی و ارز را بالا میبرد و از طرف دیگر کاهش قیمت نفت در بازارهای جهانی محدودیتی شدید بر عرضه ارز در بازارهای داخلی اعمال میکند. قابل پیشبینی است که محدود بودن ذخایر خارجی بانک مرکزی در نهایت مقامات پولی را مجبور خواهد کرد نرخهای رسمی را افزایش دهند؛ بنابراین بسیار خوشبینانه است که شرایط موجود باثبات تلقی شود.
اما با همه این شرایط رئیسجمهور محترم بر کاهش بیشتر تورم تاکید کرده و آن را اولویت خود در اقتصاد خوانده است. تنها در صورتی دولت میتواند به این هدف دست یابد که اقدامات عملی در زمینه کنترل رشد نقدینگی و اصلاح نرخ ارز رسمی انجام دهد. بدون کنترل رشد نقدینگی، کنترل تورم ناممکن و بدون اصلاح نرخ رسمی ارز بیثباتی در کمین است.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد