سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
از زمان رحلت پیامبر نهضتی به نام جمعآوری احادیث آغاز شد و این نهضت پس از مدتی با جمعآوری گفتار اهل بیت ادامه یافت. این کار علم حدیث نام گرفت و کسانی که به آن مبادرت میورزیدند، برای جمعآوری حدیث به همه جا سفر میکردند، اما در این راه جعل حدیث نیز صورت میگرفت و مسیر را برای محدثان دشوار میساخت، اما کسانی که از علم حدیث برخوردار بودند، سره را از ناسره تشخیص میدادند و آن دسته از احادیثی را مکتوب میکردند که احوال سند و متن آن شناخته شده بود. این امر بسیار با اهمیت بود؛ چرا که منتسب بودن حدیث به یکی از معصومین میتوانست حجت بوده باشد و مبنای عمل قرار گیرد. عارفان و فقهای زیادی به جمعآوری احادیث اشتغال داشتند که از آن جمله میتوان به سلمی و شیخ صدوق اشاره کرد.
تأثیر حدیث بر مسلمانان به گونهای بود که متصوفه و عرفا از گفتار و رفتار پیامبر و ائمه در کتب خود یاد میکردند و آن را سرمشق خود در زندگی قرار میدادند. سهروردی یکی از کسانی است که در آثار خود از احادیث و آیات قرآن بسیار سود جسته است و به منظور تعریف و شناساندن مکتب اشراقی خود از آنها استفاده کرده است.
او برای بیان فلسفه خود به دو نیروی نور و ظلمت اشاره کرده است و در داستان آواز پر جبرئیل با ذکر حدیثی از پیامبر به تعریف این دو نیرو میپردازد. پیامبر در حدیثی فرموده است: «ان الله تعالی خلق الخلق فی ظلمة ثم رش علیهم من نوره.»1 خداوند مردم را در ظلمت خلق کرد و سپس از نور خود به آنها تابید. این حدیث میتواند به دو بعد جسم و روح انسان اشاره داشته باشد. در دین اسلام جسم هیچگاه مذموم شناخته نشده و حتی یکی از مخلوقات خداوند دانسته شده است.
این در حالی است که در گفتار و اصطلاحات عارفان آمده که عارف برای ورود به معنویت و پشت سر گذاردن مراحل و خوانهای موجود در این راه باید جسم را به کارهای سخت وا دارد و آن را زبون و خوار شمرد. از این رو میتوان گفت که جسم که از گلی بد بو آفریده شده «خلق الانسان من طین» (7/32) همان خلق انسان در ظلمت است و تابیده شدن نور خداوندی به آن دمیدن روح خداوند در کالبد انسانی یا همان «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» (72/38) است که در حدیث فوق ذکر آن آمد.
انسان که با چنین شرایطی آفریده شد، ابتدا در بهشت و در کنار قرب الهی سکنا داشت، اما پس از چندی در اثر نافرمانی از بهشت رانده شد و به زمین هبوط کرد. در ابتدا او یاد و خاطره بهشت و در کنار خداوند بودن را در خاطر داشت ولی بتدریج و رفتهرفته این تفکر از ذهن فرزندان او پاک شد و آنها مأوای اصلی خود را فراموش کردند. از این رو خداوند برای بازگرداندن انسان به وطن اصلی خویش راهنمایانی را برای او ارسال کرد و به او خاطر نشان کرد که او در مکانی غیر از این دنیای دون میزیسته است و باید در طلب آن مکان باشد تا بدانجا بازگردد و گفته پیامبر را که فرموده: «حب الوطن من الایمان»2 به خاطر داشته باشد. در عین حال خداوند همواره در حال فرستادن نشانههایی از وطن گمشده او است تا بلکه به این وسیله به وی یادآوری کند که از چه کسی و از چه مکانی دور افتاده است. میتوان این نشانهها را فرصتهایی نامید که خداوند در اختیار انسان قرار میدهد تا به سوی او بازگردد. همچنان که پیامبر در این مورد فرموده است «ان لله فی ایام دهرکم نفخات»3 یا «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها» خداوند در روزهای زندگی تان فرصتهای مناسبی را در اختیارتان قرار میدهد. بکوشید از آن فرصتها استفاده کنید. این فرصتها را میتوان تشخیص زمان مناسب برای بازگشت به وطن اصلی دانست. به این منظور نخستین کار شناخت نفس و خویشتن خویش است که: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»4 کسی که قادر به شناخت خود شود و رذایل خود را به فضایل بدل گرداند، کسی است که خلق و خوی خود را به خداوند نزدیک ساخته است. چرا که پیامبر در این باره فرموده است: «تخلقوا باخلاق الله».5 بنابراین هر کس نفس خود را بشناسد، به اندازه همین شناخت از معرفت باری تعالی بهرهمند میگردد که «آفتاب بهر خانه بقدر روزن آن خانه تابد.»6 پس باید دانست که این کار نیازمند همت و پشتکار والا و آگاهی است. فرد برای قدم گذاشتن در چنین راهی و بازگشت به وطن مألوف خود باید از علم الهی بهرهمند گردد و در عین حال خود را برای خداوند خالص گرداند. بهرهمندی از علم الهی منوط به خواندن متون مقدس و عمل کردن به اعمالی است که خداوند انسان را به انجام دادن آنها سفارش کرده است. همچنین خالص نمودن خویشتن یعنی تذهیب نفس و بیرون کردن تمام خواطری که انسان را از این راه باز میدارد نیز از اهمیت وافری برخوردار است. از این روست که در حدیث نبوی آمده است که «من اخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.»7 هر آن کس که چهل روز خود را برای خداوند خالص گرداند، خداوند چشمههای حکمت را از قلب وی به زبانش جاری میسازد.
این غایت یک انسان کامل است.
چنین انسانی توانسته است خود را از مرحلهای پست به مرحلهای والا برساند. در واقع او همان غربت غربی سهروردی است که در چاه این دنیا به اسارت درآمده است. او کسی است که نشانهها و پیامها را دریافته و به آنها پاسخ داده است. پاسخ او باعث بازگشت وی به وطن خویش است؛ وطنی که پیش از این در آنجا مأوا داشته است، مکانی که نه میتوان نامی بر آن نهاد و نه میتوان مکان آن را مشخص کرد.
این وطن مصر و عراق و شام نیست/ این وطن جایی است کان را نام نیست
پانوشتها:
1 ـ آواز پر جبرئیل، ص 221
2 ـ رساله الابراج، ص 464
3 ـ فی حقیقة العشق، ص 288
4 ـ بستان القلوب، ص 11374
5 ـ بستان القلوب، ص 1390
6 ـ بستان القلوب، ص 1377
7 ـ یزدان شناخت، ص 1412
منابع:
مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی سهروردی، جلد سوم، تصحیح، تحشیه و مقدمه سیدحسن نصر، چاپ سوم، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1380
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد