برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح چهارشنبه

عربستان سرزمین بی‌قانون

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «کرم‌ها و ریشه‌ها»،«چرا واسطه این خیر عظیم نمی شویم؟»،«قصۀ پر غصۀ چک»،«اقتصاد مقاومتی و بریز و بپاش»،«تروریسم و بازی صهیونیست‌ها با غرب»،«پلورالیسم»،«عربستان سرزمین بی‌قانون»،«کلید زمان»،«مدعیان خط امام به کجا چنین شتابان؟»،«دست چدنی از آستین کنگره»،«درحاشیه کشتار پاریس»،«سرخابی‌ها و گزینه سرمایه‌گذاری خارجی»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۷۵۹۴۶۹
عربستان سرزمین بی‌قانون

جام جم:دایره بسته تندروی

«دایره بسته تندروی»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم محسن ماندگاری است که در آن می‌خوانید؛تندروها یکدیگر را تقویت می کنند حتی اگر بظاهر در دو جبهه مختلف، رودرروی هم صف‌آرایی کرده باشند. آنها همانند دو لبه یک قیچی، نهال دین یا آزادی را قطع می کنند، بدون اینکه به‌تنهایی بتوانند به این هدف نایل گردند.

سه تروریست مسلح هفته گذشته در اعتراض به کاریکاتورهای توهین آمیز مجله فکاهی «شارلی ابدو» به دفتر این مجله وارد شده و 12 نفر را از پا درآوردند، حمله ای که فرانسه را در شوک فرو برد. تروریست‌هایی آموزش دیده که گمان می رود با گروه داعش یا القاعده ارتباط داشتند و توسط آنها آموزش دیده بودند. ماجرای کاریکاتورهای توهین آمیز نسبت به باورها و اعتقادات چند میلیارد مسلمان در اروپا اتفاق تازه ای نیست. از هشت سال قبل که این اقدام موهن به بهانه آزادی بیان در غرب آغاز شده هر از گاهی با این پدیده مواجه بوده‌ایم. این در حالی است که غرب همواره در ظاهر از «رواداری» و «همزیستی مسالمت آمیز» سخن گفته و آن را ترویج می‌کند، اما قرائت و باور خود را ملاک قرار داده و حتی مسلمانان را به تحمل اهانت به باورهای مذهبی‌شان و احترام به آزادی بیان شهروندان غربی فرامی‌خواند.

درباره ریشه‌های شکل‌گیری گروه‌هایی افراطی نظیر داعش و گسیل مسلمانان افراطی اروپا به سوریه برای پیوستن به گروه‌های تروریستی، که شگفتی ناظران بین‌المللی را به دنبال داشته، عوامل مختلفی بیان شده است اما شاید یکی از دلایل آن نیز، انباشت خشم بظاهر مقدس از مشاهده توهین به باورهای مذهبی مسلمانان در اروپا و در عین حال جهالت مذهبی آنها باشد.

در ماه‌های اخیر درباره سکوت همراه با رضایت سران غرب از شکل‌گیری داعش و دیگر گروه‌های تکفیری در سوریه و چشم بر هم گذاشتن آنها در برابر اعزام نیرو از اروپا به خاورمیانه با هدف ساقط کردن بشار اسد زیاد سخن گفته شده است، اما آنچه درباره آن گفته نشده، نقش جوامع غربی و بویژه سیاستمداران و صاحبان رسانه‌های جمعی در پرورش تفکر افراطی و تکفیری در‌میان مسلمانان اروپاست.

صورت مساله بسیار روشن است؛ خشم ناشی از تحمل توهین به پیامبر اسلام، بر افزایش تفکرات رادیکال در جوامع اسلامی اروپا افزوده است و اکنون این خشم به اسلحه‌ای در دستان برادران کواشی تبدیل شده تا 12 نفر را در دفتر
یک مجله طنز به قتل برسانند.

اما این پایان ماجرا نیست؛ مجله‌ای که در تیراژ بسیار محدود چندهزار تایی منتشر می‌شد و کاریکاتورهایی ضددینی منتشر می‌کرد، امروز قرار است با چاپ کاریکاتوری موهن از پیامبر اسلام در تیراژی سه میلیون نسخه‌ای به بازار بیاید. تروریست‌ها نه‌تنها موفق به توقف روند اهانت به اعتقاداتشان نشده‌اند که دامنه آن را بسیار گسترده‌تر کرده و بدتر از آن همراهی و همدلی بسیاری از چهره‌های سرشناس و رسانه‌ها با این مجله فکاهی را هم باعث شده‌اند.

افراطی‌ها یکدیگر را تقویت می‌کنند؛ لیبرال‌های هتاک به اسم آزادی‌بیان، توهین می‌کنند تا نفیر گلوله‌ها بیشتر شود و تکفیری‌ها کشتار می‌کنند تا توهین در تیراژی وسیع‌تر توزیع شود. این یک دایره بسته و تکرار شونده است.

کیهان:کرم‌ها و ریشه‌ها

«کرم‌ها و ریشه‌ها»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛اگر آرمان به سانتریفیوژ وصل نیست، به چه چیزی وصل است؟ یعنی کجا ممکن است خط قرمز باشد و آستانه تحمل قائلان این سخن تمام شود؟ کجاهاست که غیرت یک فرد یا جامعه دیگر نمی‌پذیرد کوتاه بیایند؟ اصلا آیا محل نزاع و بحث مثلا میان منافع و آرمان‌ها و دوگانگی واقعیت‌ها و ارزش‌هاست آن‌گونه که در سخنان هفته گذشته رئیس‌جمهور القا شد و عمیق‌تر آن سال‌هاست از زبان طیفی از معارضین اصول انقلاب اسلامی- از جبهه ملی و نهضت آزادی تا راست و چپ‌های تجدیدنظرطلب نظیر برخی اعضای کارگزاران و مشارکت و مجمع روحانیون و حتی یکی دو عضو زاویه گرفته جامعه روحانیت- ادا می‌شود؟ کسانی با بدفهمی و خیال‌ مصلحت‌سنجی وارد این مغالطه شده‌اند اما متن و اصل و ریشه این خط در معارضه با انقلاب اسلامی است. سخنگوی حزب کارگزاران به عنوان کسی که این حزب را لیبرال توصیف کرد یکشنبه 21 دی 93 در مصاحبه با روزنامه اعتماد می‌گوید «ما باید مشخص کنیم می‌خواهیم همچنان یک دولت انقلابی باشیم یا دولتی مستقل که می‌خواهیم به مسائل داخلی بپردازیم. اگر بخواهیم انقلابی بمانیم و رفتار کنیم باید بسیج و سپاه را تقویت کرد، یارگیری‌هایی در منطقه داشته باشیم، حوزه نفوذمان را افزایش دهیم... ما باید تعاملات و سرمایه‌گذاری خارجی را افزایش دهیم. مردم باید تصمیم بگیرند می‌خواهند دولت و نظام پیشتاز در منطقه و جهان داشته باشند یا ترجیح می‌دهند نظام و دولتشان مستقر و در خدمت توسعه و آبادانی کشور و نظام باشد.» این جریان به آقای روحانی و دولت وی به چشم پلی برای عبور از آرمان‌های انقلاب- با ژست تامین منافع ملی می‌نگرد.

قبل از بررسی پرسش‌های فوق‌الذکر باید از یک عارضه مهم که خیلی هم به چشم نمی‌آید تحت عنوان «کرم‌خوردگی فکری و فرهنگی» در میان برخی جریان‌ها سخن گفت. به تعبیر دهخدا «کرم‌خوردگی: خوردن کرم درخت را، و آن آفتی است که بر اثر کرم‌های ریز حاصل می‌شود.» مفهوم رساتر، کرم‌خوردگی دندان است. دندان در ظاهر سالم اما در واقع از درون پوک شده و پوسیده است. گاه اندازه یک خال کوچک به نظر می‌رسد اما وقتی همان خال را بشکافید یا دندان بشکند معلوم می‌شود پشت این دیواره به ظاهر سالم، بخش اعظمی از دندان بر اثر فعالیت باکتری‌ها پوسیده است. گاه این عمل باکتری‌ها موجب ایجاد حفره و سپس تعمیق آن و شکستن دندان می‌شود. اتفاقی که در سازمان مجاهدین (انقلاب) و حزب مشارکت و کارگزاران رخ داد، مشابه همین کرم‌خوردگی است. 9 دی ماه 1380 در حالی که «عصر ما» ارگان «سازمان» توقیف شده بود، نشریه سکولار همشهری ماه به سردبیری محمد-ق (سردبیر بعدی نشریات زنجیره‌ای) نوشت «عصر ما در تئوری‌پردازی‌های خود می‌کوشید ثابت کند سکولار نیست و با سکولارها مرزبندی دارد اما کارنامه 8 ساله عصر ما لاجرم گامی بلند در راه عرفی شدن [سکولاریزاسیون] سیاست بود. جناح چپ در عصر ما دوران گذار خویش را از ایدئولوژیزه به استراتژیک سپری کرد. عصر ما آذر 80 لغو امتیاز شد اما مدت‌ها پیش از این عصر ما پایان یافته بود. فراموش نکنیم همه ما بر شانه‌های عصر ما ایستاده‌ایم.»

همین کرم‌خوردگی بود که باعث شد علیرضا علوی‌تبار جرئت کند درباره حزب مشارکت پیش‌بینی کند و آن پیش‌بینی هم درست از آب دربیاید مبنی بر اینکه 3 طیف در جبهه مشارکت گرد هم آمده‌اند از جمله کسانی که به خاطر خط امام در مقابل آقای منتظری ایستادند اما طیف تکنوکرات و بورکرات، خط امامی‌ها را به حاشیه خواهند برد. همین کرم‌خوردگی است که موجب می‌شود سردبیر «همشهری ماه» و چند نفر قبیل وی امسال به مرکزیت حزب کارگزاران راه پیدا کنند و محمد هاشمی دبیر سیاسی حزب و از پایه‌گذاران آن پس از کناره‌گیری اعتراضی از حزب بگوید من به اعضای کارگزاران هشدار دادم که سرنوشت ساختارشکنانه مشارکت در انتظار کارگزاران است. همین کرم‌خوردگی است که موجب می‌شود سردبیر همشهری ماه پس از حضور در طیفی از پایگاه‌های مطبوعاتی دشمن، سردبیر روزنامه آسمان شود و آن روزنامه از زبان یک عضو گروهک مرتد جبهه ملی، به حکم قرآنی قصاص اهانت کند. اسفند 92 این روزنامه توقیف می‌شود اما فقط به 2 میلیون تومان جریمه محکوم می‌شود! بعدها اخباری از حضور آقای سردبیر در برخی گروه‌های انتخاب وزیر و مدیر منتشر شد تا 27 تیر 93 که همین آقا به همراه برخی دیگر از اعضای گروهک‌های نشاندار به مراسم افطار رئیس‌جمهور دعوت می‌شود و در آنجا درباره زندگی به سبک حلزون خانه به دوش، فقدان آزادی بیان و اظهار همدردی با رئیس‌جمهور در قبال برخی محدودیت‌ها سخنرانی می‌کند. به چند ماه نمی‌کشد که همین پادوی جریان‌های معارض و تجدیدنظرطلب، سردبیر یک روزنامه تازه تاسیس می‌شود تا دیروز تیتر و عکس تمام قد صفحه اول خود را به یک کارگردان و این عبارت اختصاص دهد؛ «من هم شارلی هستم.»!

«من هم شارلی هستم»، برگردان «من هم سلمان رشدی هستم» است. درباره اتفاقات این روزهای پاریس و حمله به مجله طنز شارلی ابدو و پشت پرده‌های آن باید در زمان دیگری گفت و نوشت. حقیقت این است که 2 گروه تروریست فرهنگی و فیزیکی (از سروش تا داعش) یکی با ژست روشنفکر و دیگری با قیافه مسلمانی، به اصل و ریشه و تنه و ساقه اسلام حمله می‌کنند. علت هم همان است که چند سال پیش سروش (به عنوان شروع‌کننده برخی توهین و تحریف‌ها نسبت به پیامبر(ص)) با صدای بلند در هلند و پاریس گفت «سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بی‌طرف باشد اکنون تبدیل به سکولاریسم ستیزه‌گر شده یعنی رسما با پاره‌ای از ادیان در می‌آویزد و می‌ستیزد و وجود اجتماعی آن را تحمل نمی‌کند. از این قرار چیزی اتفاق افتاده که در پیش‌بینی سکولارها نبوده است... رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزه‌گر و میلیتانت می‌شود. سکولاریسمی که مدارا و ظرفیت و هاضمه قوی پیشین خود را از دست داده است. به گفته جامعه‌شناسان و برخلاف پیش‌بینی‌ها، ادیان در حال قوت گرفتن هستند...

سکولاریسم نمی‌تواند دین قوی و فربه را ببلعد و از گلویش پایین نمی‌رود و لذا ستیزه‌گر می‌شود... آمریکا، عراق و افغانستان را اشغال کرد و هر دو کشور در قانون اساسی نوشتند ما باید قوانین‌مان را از شرع بگیریم. سکولاریسم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریسم و این در مخیله آمریکایی‌ها نمی‌گنجید... در کشورهای اروپایی حکومت‌ها در مواجهه با اقلیت‌های دینی نیرومند کم‌کم دارند مدارای خود را از دست می‌دهند.»

شارلی ابدو با عقبه یهودی، سال‌های 2006 و 2001 به همراه برخی نشریات اروپایی از جمله دانمارکی اقدام به انتشار کاریکاتورهای توهین‌آمیز علیه پیامبر اعظم(ص) کرد. این نشریه اعلام کرد همین امروز (چهارشنبه) نیز کاریکاتورهایی علیه پیامبر اسلام(ص) منتشر خواهد کرد. اما یک روز قبل، یک روزنامه ایرانی- با عقبه‌ای که به اجمال گفته شد- در تیتر یک بزرگ خود با وقاحت می‌نویسد «من هم شارلی هستم». یعنی سلمان رشدی‌ها در این مسجد ضرار دور هم جمع شده‌اند. این کرم‌خوردگی و فعالیت زالوها و انگل‌ها در حال وقوع است اما چون دوقطبی اصلی برای برخی مسئولان، دوقطبی غیرواقعی و مغلوط «حامی دولت- منتقد و مخالف دولت»- و نه دوقطبی‌ باورها و منافع ملت و دشمنان آن- است بنابراین از کنار این قبیل نشریات عبور می‌کنند و دست روی نشریه منتقدی می‌گذارند که خبر مرگ دیکتاتور عربستان (یکی از عاملان اصلی انواع جنایت‌ها علیه ملت‌های منطقه و خائن بزرگ در ماجرای سقوط قیمت نفت) را تیتر خود کرده است. این روزنامه بلافاصله دادگاهی می‌شود چون موجب تخریب روابط خوب ما با آل سعود شده(!) اما متولیان نشریات زنجیره‌ای جرئت می‌کنند گستاخی را از غیرانسانی خواندن قصاص به «من هم شارلی هستم» توسعه بدهند. چرا؟ چون آرمان بعضی از ماها نه به سانتریفیوژ که به هیچ رگ و ریشه‌ای وصل نیست. به اعتبار همین پکیدگی و پوسیدگی بود که فروردین 88 یک سارق لباس پیامبر(ص) در اسلامبول ترکیه (اجلاس اتحاد تمدن‌ها) دست راسموسن دبیر کل ناتو و نخست‌وزیر سابق دانمارک را که از حامیان اصلی کاریکاتورهای توهین‌آمیز علیه رسول اعظم(ص) بود، گرفت و به گرمی فشرد در حالی که دست راست راسموسن شکسته و از گردن آویزان بود.

از کتاب آیات شیطانی تا کاریکاتورها و مقالات اهانت‌آمیز رسانه‌های اروپایی و آمریکایی و از اعلام جنگ جهانی چهارم و صلیبی علیه 23 کشور اسلامی تا تبدیل آن به جنگ نیابتی توسط امثال داعش و آل سعود و... نشان می‌دهد اتفاقا رویکرد غرب به حوزه جهان اسلام نگاه مطلقا ایدئولوژیک و نه مبتنی بر منافع ملی و دیالوگ و مذاکره و احترام است. بدین ترتیب این تلقی که آرمان‌ها را باید پشت در مذاکرات گذاشت و درباره منافع مشترک مذاکره کرد، نه معارضه با آرمان که معارضه و انکار واقعیت است. در حقیقت خطا یا مغالطه است که آرمان‌ها و منافع ملی مقابل هم نشان داده شوند حال آن که اولا پیگیری آرمان‌ها در میان مدت و بلند مدت رکن مقوّم منافع ملی ماست و ثانیا این واقعیات هستند که برخی ذهنیت‌ها فانتزی و خیالی در زمینه امکان تعامل با غرب، بستن با کدخدا و خوش‌گمانی نسبت به آمریکا را به چالش کشیده‌اند. به عبارت دیگر آنچه به واسطه واقعیت‌ها زیر سوال و در گوشه رینگ است نه آرمان‌های اسلامی و انقلابی ملت که برخی خیال‌پردازی‌های رمانتیک و تجدیدنظرطلبانه نسبت به استکبار می‌باشد. به راستی در حالی که برخلاف توافق ژنو تحریم‌ها 100 مورد افزایش پیدا کرد و حتی تحریم ناچیز صنعت خودرو خلاف تعهد غرب لغو نشد با چه رویی می‌توان ماجرا را به تقابل منافع ملی و آرمان نسبت داد؟

وقتی آقای عراقچی معاون وزیر خارجه می‌گوید مذاکرات مسقط مذاکرات بسیار بدی بود که می‌خواستیم تعطیل کنیم و آقای صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی تصریح می‌کند غرب در وین جا زد و با افزایش مطالبات سراغ تبدیل اورانیوم 5 درصد (پس از اورانیوم 20 درصد) رفت، و این همه در حالی است که کمترین صحبتی از لغو ملموس و موثر تحریم‌های اصلی در کوتاه مدت نیست، چگونه می‌شود صورت مسئله را تحریف کرد و روند مذاکرات را به صلح حدیبیه پیامبر(ص) تشبیه کرد؟! اگر قرار باشد هر بار بر دامنه امتیازات واگذار شده افزوده شود و حالا به اصل سانتریفیوژ برسیم و از آن طرف تحریم‌ها بماند و فربه‌تر هم شود و چرخ تولید به خاطر بی‌تدبیری‌های برخی دولتمردان- و نه الزاما تحریم‌ها- نچرخد، آنگاه تکلیف شعارها و وعده‌ها چه می‌شود؟! آیا آنگاه نباید گفت غیرواقعی‌ترین شعارها همین شعارهای نابهنجار و به دور از استاندارد‌های انقلاب بوده است؟! پیامبر اعظم(ص) یا صحابی ایشان کجا در ماجرای حدیبیه یا حتی در محاصره شعب ابی‌طالب و محاصره - جنگ دشوار احزاب ولو یک بار- آن هم با صدای بلند به نحوی که دشمن بشنود- مهر تایید بر فشارها و دعاوی دشمن گذاشتند و گفتند «با انزوا نمی‌شود پیشرفت کرد»؟! آیا جز بیعت رضوان با رهبر سخن دیگری در حدیبیه مطرح شد؟ دشمن باید از این قبیل اظهارات چه سیگنالی را دریافت کند؟ تحلیل‌های اینهورن مشاور سابق اوباما در المانیتور و ری‌تاکیه عضو شورای روابط خارجی آمریکا در لس‌آنجلس تایمز که در اخبار دیروز کیهان منتشر شد، نشان می‌دهد این آدرس دادن‌های غلط و خلاف واقع، دشمن سرخورده را جسور و امیدوار کرده است.

منطق ما نمی‌توانیم و باید کوتاه بیاییم مطلقا در قاموس قرآن و ادبیات پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام نیست. ادبیات «لاطاقهًْ لنا الیوم بجالوت و جنوده- ما نمی‌توانیم مقابل جالوت و لشکریانش مقاومت کنیم»، «یا اهل یثرب لامقام لکم فارجعوا- مردم این جنگ جنگ شما نیست و نمی‌توانید باقی بمانید، از مقاومت برگردید» و قبیل آن منطق مومنان نیست؛ منطق اهل تردید و تردد میان جبهه حق و باطل است. جناب آقای روحانی به عنوان کسی که افتخار دارد لفظ امام را برای آیت‌الله خمینی در کوران انقلاب ترویج کرده و در سال 78 علیه اوباش مزدور آمریکا صریح سخن گفته، با حساب همه اعضای جبهه جنگ نیابتی (از سروش تا داعش) جداست. بنابراین باید ادبیات اسلام و انقلاب را سر دست بگیرد و دولت را در مقابل جنگ مستقیم و جنگ نیابتی جبهه شیطان بزرگ تجدید سازمان کند. این مقدمه بسیاری از گشایش‌ها و برکت‌هاست.

خراسان:چرا واسطه این خیر عظیم نمی شویم؟

«چرا واسطه این خیر عظیم نمی شویم؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که درآن می‌خوانید؛خوب یا بد به هر صورت چند سالی است که «همسر یابی» در برخی مراکزو در فضای مجازی و اینترنتی جای پایی برای خود پیدا کرده. هر چند به دلایل مختلف اکثر خانواده ها و جوانان به خاطر ترس از تبعات و عوارض منفی پیدا و پنهان، به این نوع همسریابی ها اعتماد و اطمینانی ندارند و اگر چه در این مقال قصد بررسی عوارض سوء همسریابی در فضای مجازی را نداریم اما این موضوع تنها به این دلیل مورد اشاره قرار گرفت که این سوال را مطرح کنیم چرا با وجود این که طبق آمار منتشر شده ۱۰ میلیون جوان جامعه ما در سن ازدواج قرار گرفته اند و علی رغم تأکیدهای مکرر مکتب هستی بخش اسلام بر ازدواج و تشکیل خانواده و با وجود تأکید موکد پیامبر عظیم الشأن اسلام بر ازدواج و پیوند زناشویی که اوج آن در حدیث شریف «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منّی» تجلی پیدا کرده و حبیب خدا حضرت محمد مصطفی(ص) این پیوند آسمانی را سنت خود برشمرده و تا بدان جا بر آن تأکید فرموده که کسانی که از این سنت روی گردان باشند از من نیستند، پس چرا بسیاری از بزرگ ترها، ریش سفیدها و کسانی که مورد اطمینان خانواده ها، فامیل و جامعه هستند برای ترویج این سنت نبوی و پیوند دل های پر از مهربانی جوانان کاری نمی کنند، پیوند و سنتی که هم مایه برکت و بارش رحمت الهی است و هم زمینه آرامش و تعالی و کامل شدن را فراهم می کند و هم به تشکیل خانواده که امن ترین مأمن زندگی انسانی است می انجامد. پیوندی که موجب ترویج مهربانی ها و دلدادگی های سالم و مطمئن و مبارک و انس و الفت و هم ادامه حیات بشر می شود پیوندی که از سرخوردگی جوانان و فروپاشی اخلاق و فساد جامعه جلوگیری می کند.

پیوند آسمانی و مبارکی که در کنار ایجاد زمینه جذب هر چه بیشتر رحمت الهی، نور امید به زندگی و آینده را فروزان می کند. آری واقعاً چرا افراد مورد اطمینان، برای پیوند دادن دل های پاک جوانان و برآورده شدن این نیاز واقعی و حتمی زندگی هر انسانی، ریش سفیدی و پادرمیانی نمی کنند و واسطه این خیر عظیم و ماندگار نمی شوند؟

بله این درست است که عوامل بسیاری از جمله بیکاری، وضعیت ناپایدار و نامناسب اقتصادی، افزایش توقعات، تجملات و تشریفات، سخت گیری های برخی خانواده ها، مهریه ها و جهیزیه های سنگین، تورم و گرانی و هزینه کمرشکن اجاره خانه، اشتیاق برخی دختران به اشتغال قبل از ازدواج، افزایش توقعات برخی دختران و پسران و از همه مهمتر کم رنگ شدن توکل و باور عمیق به رزاقیت خالق هستی نزد بعضی ها از یک سو و از دیگر سو کم کاری حوزه های علمیه و دانشگاه ها در ترویج ازدواج و تشکیل خانواده، نبود عزم جدی و موثر در سیاست گذاری و قانون گذاری مجلسیان و دولتیان برای تشویق و ترغیب و ارائه تسهیلات مناسب به جوانان برای ازدواج، کم کاری مشهود رسانه ها در ترغیب قانع کننده و عالمانه جوانان به ازدواج آگاهانه، ساده و پایدار، تبیین نشدن کارشناسانه و علمی مبانی ازدواج برای جوانان و همچنین منفعل بودن بسیاری از مسئولان، رسانه ها و خانواده ها در مقابل هجمه مستمر رسانه های غربی و ترویج تجردگرایی و «فرد زیستن» و... بر کاهش آمار ازدواج تأثیر زیادی گذاشته است. اما در عین حال و با وجود این واقعیت های غیرقابل انکار نمی توان و نباید نقش مهم و تأثیرگذار افراد و برخی نهادهای مورد اطمینان خصوصاً در دانشگاه ها و حوزه های علمیه که می توانند برای شناساندن خانواده ها و دختران و پسران آماده ازدواج ایفا کنند را نادیده بگیریم چرا که با وجود همه مشکلات می دانیم بسیاری از دختران و پسران و خانواده های این عزیزان به خاطر این که دختر یا پسر مورد نظر خود را سراغ ندارند و نمی شناسند فرآیند ازدواجشان به درازا کشیده و گاه حتی تعطیل شده است.

با وجود این واقعیت ها آیا نباید هر زن و مرد موجه و مورد اطمینان، پاک نیت، آگاه و اهل معرفت و دین باور خصوصاً در شرایط امروز جامعه خود را مکلف به شناساندن خانواده هایی که جوانانشان تمایل به ازدواج دارند بداند؟ و با انجام این وظیفه وجدانی و سرشار از مهربانی و نوع دوستی و خیرخواهی، هم به رساندن دل های پاک جوانان آماده ازدواج به یکدیگر و سر و سامان یافتن آنان کمک کنند و هم به احیاء سنت نبوی ازدواج و تشکیل خانواده همت گمارند و هم به روشن کردن چراغ امید در دل جوانان و خانواده ها کمک کنند و هم به واسطه این خیر عظیم و کمک به اصلاح جامعه و رهانیدن دختران و پسران جوان از تنهایی و تجرد، ثواب و خیری دائمی برای دنیا و آخرت خود مهیا کنند و در این مسیر البته که باید برخی سختی ها و شاید حتی طعن ها و نیش و کنایه ها را تحمل کرد.

جمهوری اسلامی: تروریسم و بازی صهیونیست‌ها با غرب

«تروریسم و بازی صهیونیست‌ها با غرب»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم جلیل حسنی است که در آن می‌خوانید؛دبیرکل ناتو در اشاره به حوادث اخیر پاریس با تاکید بر اینکه نباید هیچ مذهب و ملیتی مسئول اقدامات تروریستی فرانسه دانسته شود، گفت: مسلمانان بزرگترین قربانیان تروریسم هستند.

وی در پاسخ به سوال خبرنگار یک نشریه آلمانی درباره میزان تهدید «تروریسم اسلامی» در اروپا گفت: چندی قبل در نروژ یک مسیحی سفیدپوست قتل عام غیرقابل تصوری راه انداخت بنابر این درست این است که با تروریسم باید بدون در نظرگرفتن مذهب یا ملیت مبارزه کرد.

علیرغم اظهارات دبیرکل ناتو، نشانه‌ها و شواهدی وجود دارد و مسائلی در چند روز گذشته و در پی اتفاقات پاریس مطرح شده است که نشان می‌دهد جریان‌هایی، به خصوص در غرب تلاش می‌کنند ماجرای تروریستی اخیر را به گونه‌ای به اساس دین اسلام نسبت دهند و اعتبار وجهه کل مسلمانان را زیر سوال ببرند. به نظر می‌رسد صحبت‌های دبیرکل ناتو نیز در پاسخ به چنین فضایی باشد تا از واکنش مسلمانان جلوگیری شود چرا که غربی‌ها به خصوص اروپائیها درحال حاضر تمایل ندارند، ابعاد بحرانی که با آن دست به گریبان هستند بیش از این گسترده شود.

کاملاً مشخص است که جریان‌هایی درصدد هستند به بهانه رویدادهای اخیر پاریس علیه مسلمانان و اسلام عقده‌گشایی کنند و خصومت‌های دیرینه خود را بروز دهند. در راس این جریان‌ها، صهیونیست‌ها قرار دارند که در قبال حوادث پاریس، مزورانه سینه چاک کرده و با ارسال پیام‌های متعدد به مقامات پاریس، سعی دارند این کشور و سایر کشورهای اروپایی را علیه مسلمانان تحریک نموده و با دادن نشانی غلط، آنها را وادار به موضع‌گیری علیه مسلمانان کنند درحالی که دلایل کاملاً روشن و کافی وجود دارد که صهیونیست‌ها می‌توانند اصلی‌ترین متهم حوادث پاریس باشند.

نتانیاهو، نخست‌وزیر جنایتکار رژیم صهیونیستی که قاتل هزاران فلسطینی است در اظهاراتی که بلافاصله پس از وقوع حملات تروریستی پاریس مطرح شد، به فرانسوی‌ها با کنایه هشدار داد در سیاست‌هایشان در قبال فلسطین تجدیدنظر کنند و به اسرائیل حق بدهند که با گروه‌هایی مانند حماس مبارزه کند!

نتانیاهو که تنها در جنگ غزه در اوایل تابستان گذشته، بیش از 1500 فلسطینی را قتل‌عام کرد، هزاران نفر را مجروح و معلول نمود و صدها خانه متعلق به فلسطینی‌ها را منهدم کرد، در راهپیمایی به اصطلاح ضد تروریسم پاریس در روز یکشنبه، گستاخانه در صف اول حضور داشت تا خود و رژیم صهیونیستی را مخالف تروریسم جلوه دهد. البته ملت‌های آزاده جهان این ادعا را هرگز نمی‌پذیرند و راهپیمایی یکشنبه پاریس با حضور نتانیاهو را مضحک‌ترین صحنه به اصطلاح ضد تروریسم می‌دانند. متاسفانه فرانسوی‌ها فریب این ترفند را خوردند و این صهیونیست قاتل را در کنار خود قرار دادند.

تاملی در اقدامات تروریستی که تنها در یکسال گذشته در جهان صورت گرفته و آمار قربانیان این اقدامات کاملاً نشان می‌دهد که بخش قریب به اتفاق حملات و اقدامات تروریستی، علیه مسلمانان بوده است. قربانیان اقدامات تروریستی از سوریه، عراق، یمن و فلسطین گرفته تا میانمار، پاکستان و چندین کشور آفریقایی، عموماً مسلمان‌ها بوده‌اند و به ندرت، پیروان سایر ادیان در میان قربانیان به چشم می‌خورند.

نکته قابل تامل اینست که اگرچه تلاش می‌شود هویت عاملان اقدامات تروریستی به اسلام نسبت داده شود، ولی واقعیت این است که این افراد، افراطی‌ها و جنایتکارانی هستند که خود غربیها در پیدایش و رشد آنها دخالت مستقیم داشته‌اند.

بر کسی پوشیده نیست که جنایتکارانی که در عراق، سوریه، یمن و بسیاری نقاط دیگر شنیع‌ترین اقدامات تروریستی را مرتکب می‌شوند، تروریست‌هایی هستند که در فضای ایجاد شده توسط غرب در منطقه رشد و نمو کرده‌اند و حتی آنگونه که گفته شده است عاملان اقدامات اخیر فرانسه نیز وابسته به گروه‌های تروریستی هستند که عقبه آنها عمدتاً به گروه‌های تروریستی فعال در سوریه باز می‌گردد که غرب در ایجاد آنها نقش غیرقابل انکار داشته است.

نکته مهم دیگر که سیاستمداران و دولت‌های غربی تمایل ندارند به آن توجه کنند ریشه و اساس تروریسم است. قطعاً بدون در نظر گرفتن ریشه تروریسم، مبارزه با آن، ادعایی دروغ است و مطمئناً نتیجه‌ای نخواهد داشت. غرب نمی‌خواهد این واقعیت را بپذیرد که تروریسم، «علت» نیست بلکه «معلول» شرایط و فضایی است که خود غربی‌ها نقش اولیه را در ایجاد آن داشته‌اند.

علت رشد تروریسم و ایجاد فضا برای فعالیت افراطی‌ها، حاکم شدن فضای تبعیض، بی‌عدالتی، ظلم و زورگویی قدرت‌هایی است که به طور غیرقانونی بر مقدرات بین‌المللی حاکم شده‌اند و هیچ اعتنایی به توصیه‌های واقع‌بینانه و عدالت‌خواهانه ندارند. قطعاً تا این عوامل از بین نروند امید به محو تروریسم نیز بیهوده خواهد بود و مبارزه با تروریسم، شعاری بیش نخواهد بود.

واقعیت اینست که مسلمانان نه تنها ارتباطی با تروریسم ندارند بلکه خود، بیشترین هزینه را در این راه متحمل شده‌اند. غرب نباید در دام ترفندی بیفتد که صهیونیست‌ها آن را گسترده‌اند و هدف نیز این است که با رودررو قرار دادن غرب و اسلام، امکانات ملت‌های غرب را به پشتیبانی خود در مقابله با مسلمانان بکشانند.

بارزترین موردی که متاسفانه غرب در دام ترفند صهیونیست‌ها افتاد، مورد سوریه است که اکنون تاوان آن حماقت و اشتباه خود را تحمل می‌کنند درحالی که خود صهیونیست‌ها، که طراح این نقشه بوده‌اند در کناری ایستاده و به وضعیت کنونی و مشکلات غربی‌ها پوزخند می‌زنند و از شرایط به وجود آمده، بهره‌برداری می‌کنند.

به نظر می‌رسد در غرب هنوز رهبران و سیاستمداران واقع بینی وجود داشته باشند که متوجه این توطئه خطرناک صهیونیست‌ها، یعنی رودررو قرار دادن غرب و مسلمانان شده باشند. اظهارات دبیرکل ناتو مبنی بر اینکه مسلمانان قربانیان اصلی تروریسم هستند را باید در همین چارچوب مورد بررسی قرار داد.

رسالت:پلورالیسم

«پلورالیسم»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان نظام و میهمانان خارجی در سالروز میلاد پیامبر اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) فرمودند: "اسلام پلورالیسم را قبول ندارد." عده‌ای در این کشور در دهه 70 تخت گاز راه افتادند برای ترویج پلورالیسم و هیچ حریمی را هم رعایت نکردند. پلورالیسم از سمومات لیبرالیسم برای پنهان کردن حقیقت و حق جلوه دادن باطل است.

مروج، مفسر و مبلغ این تفکر عبدالکریم سروش بود که همه حیثیت علمی و مهارت قلمی و زبانی خود را روی آن گذاشت. او لیبرالیسم و پلورالیسم را حتی افراطی‌تر از طراحان این تئوری در بسته‌بندی‌های جدید فکری مطرح می‌کرد. همان کاری که احسان طبری در دهه 30 و 40 برای تبلیغ مارکسیسم انجام داد و حتی بهتر از اساتید و واضعان تئوری ماتریالیسم دیالکتیک، مارکسیسم را تبلیغ و ترویج کرد. اما علامه طباطبایی و شهید مطهری تیر خلاص را به لحاظ فلسفی به این تفکر منحط زدند که نه تنها مارکسیست‌ها در آن سال‌ها کمر راست نکردند بلکه حتی امروز یادی از آنها در موزه تفکر بشر نمی‌شود. سروش هم با خیزی که از سال 70 برداشته بود آن‌چنان سریع این وادی را طی کرد که یک شبه ره صد ساله را طی نمود و در فتنه 88 اوج اعتقاد خود را به پلورالیسم با قرارگرفتن در یک صف با "گوگوش"، علیه اسلام و نظام و مردم خود به نمایش گذاشت.

کسی که روزگاری در صف فیلسوفان و حکیمان این مملکت می‌درخشید بیماری پلورالیسم، او را در کنار رقاصه‌های کاباره‌ها و ارتش فرهنگی شاه قرار داد. سمومات پلورالیسم در جسم و جان او آن‌چنان ریشه دوانده است که حاضر نیست در کنار یک فقیه و حکیم و فیلسوف حوزه علمیه بنشیند اما حاضر است در کنار کسانی عکس یادگاری بگیرد که سر در آخور صهیونیست‌ها دارند و تنها افتخارشان دفاع از بهائیت و همجنس‌بازی است. او اکنون در اتاق فکر لندن در کنار کسانی کمر به هدم انقلاب و اسلام بسته است که اگر جیره روزانه‌شان از جرج سوروس قطع شود باید در خیابان‌های لندن به گدایی و دریوزگی بیفتند.

سروش در باب پلورالیسم چه می‌گفت؟

او می‌گفت:

- حقیقت خالص در دست کسی نیست.(1)

ـ هیچ تفسیر رسمی و واحد از دین وجود ندارد، لذا هیچ مرجع و مفسر رسمی از دین وجود ندارد.

ـ قول هیچ کس حجت نیست، هیچ فهمی مقدس نیست.

ـ نه تشیع حق محض است نه تسنن.(2)

سروش می‌گفت:

ـ تنوع قرائت‌های گوناگون از یک دین را باید به رسمیت شناخت.

ـ بهشت و جهنم مردم دست خودشان است.(3)

او معلوم بود با این حرف‌ها ریشه مرجعیت و رهبری در جامعه اسلامی را می‌زند. کسی که می‌‌گوید؛ حقیقت خالص در دست کسی نیست، دنبال مرجعیت فکری خود است چون دارد آدرس می‌دهد حقیقت در دست اوست. کسی که می‌گوید هیچ تفسیر رسمی و واحد از دین وجود ندارد در حقیقت تفسیر خود از دین را دارد تبلیغ می‌کند. کسی که قول هیچ‌کس را حجت نمی‌داند بر قول خود به عنوان یک حجت اصرار می‌ورزد.

چون در این مکان توقف نخواهد کرد، برای اثبات خود پای در فتنه می‌گذارد و حاضر است در کنار سرویس‌های امنیتی آمریکا و اروپا تیغ خشونت و نفرت بر مردم خود بکشد و تا مرز محاربه و بغی پیش رود.

همان روزها که این حرف‌ها در تهران زده شد گری سیک مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا گفته بود: " من چگونه خوشحال نباشم از اینکه در ایران موج تازه‌ای بر پا شده که مصمم است طومار حکومت اسلامی را به هم پیچد و حکومتی نظیر ایران در دوران شاه و عربستان سعودی را روی کار آورد. خواست ما این است که دین در سیاست دخالت نکند. من روشنفکرانی را دیده‌ام که
اشاره های ما را دنبال می‌کنند. آنها ششلولی را بالا برده اند تا هر کس و هر چه را با ما ناسازگار باشد، هدف قرار دهد مثلاً حتی ولایت فقیه را که من فکر می‌کنم در صحرای طبس تکنولوژی برتر ما نتوانست او را دفع کند."(4)

آمریکایی‌ها نمی‌توانستند خوشحالی خود را از کسانی که ریشه دین را با تمسک به پلورالیسم می‌زدند، پنهان کنند. آنها توانسته بودند به تن یک فیلسوف لباس کابوی بپوشانند و یک ششلول به دست او بدهند که هر کس را اراده کردند، بزند. شما آثار سروش در دهه 80 را ببینید، جز فحش و ناسزا و هتاکی به فقها و مراجع و بزرگان اسلام و تئوری‌پردازی علیه حکومت دینی هیچ چیز دیگری نیست.

ما در دهه 70 و 80 فقط شاهد هفت تیرکشی‌ همین جماعت بودیم. فتنه سال 78 و 88 محصول همین هفت تیرکشی‌ها بود.

اصرار سروش بر اینکه تنوع قرائت‌های گوناگون از دین را به رسمیت بشناسیم برای این بود که رسمی‌ترین قرائت از دین را منزوی و رسواترین آن را رسمیت ببخشد. آنها می‌خواستند بگویند به رسمیت شناختن همجنس‌بازی و قبول اینکه بهائیت یک قرائت دینی است، محصول اسلام رحمانی است. اما تکیه بر فقه آل محمد(ص) در احکام مربوط به مرتد، محارب و مفسد فی الارض، یک قرائت طالبانی است، تا مقدمه کودتا علیه اسلام و نظام و مردم را تدارک ببینند.

آنها می‌گفتند بهشت و جهنم مردم دست خودشان است تا بعد بتوانند توسط صدها کانال ماهواره‌ای مستهجن و هزاران سایت آلوده به مسائل جنسی، فروپاشی خانواده‌ها را تدارک ببینند و مردم را به سمت جهنم طلاق و منازعات خانوادگی ببرند. آنها مامور بودند بگویند نه تشیع حق محض است نه تسنن، برای اینکه بتوانند ریشه اسلام را به نفع لیبرالیسم، سکولاریسم و پلورالیسم بزنند بدون دادن هیچ تلفات فکری!

آنها اصرار داشتند بگویند هیچ فهمی مقدس نیست الا همین عناوین که ذکرش رفت.

آنها بتی ساختند از تقدس‌زدایی که خود این بت مقدس بود؛ بت "هیچ چیز مقدس نیست" را مقدس اعلام کردند!

آنها حقیقت خالص را در دست خود می‌دانستند و به کسی اجازه نمی‌دادند از حقیقت سخن بگوید. اگر غیر از این راه کسی اراده راه دیگری داشت با جنگ سخت و نرم، هزاران تن را به خاک و خون می‌کشیدند. آنها در اوج استبداد از دموکراسی و در اوج ظلم و شقاوت و شکنجه از آزادی سخن می‌گفتند و فکر می‌کردند هیچ کس قادر نیست دست آنها را رو کند یا بخواند.

20 سال پیش از طرح اندیشه‌های منحط مبتنی بر پلورالیسم، شهید مرتضی مطهری پنبه این تفکر را زده بود و اثبات کرده بود در قرآن؛ "دین از اول تا آخر جهان یکی بیش نیست و همه پیامبران، بشر را به یک دین دعوت کرده‌اند."(5)

وی اثبات کرده بود "پیامبران از آدم تا خاتم، مردم را به اسلام دعوت کرده‌اند." ان الدین عندالله الاسلام و تکثرگرایی در اسلام جایی ندارد، صراط‌های مستقیم بی‌معناست، ما یک راه بیشتر نداریم، آن هم "صراط مستقیم" الهی است.

بصیرت مردم و هوشمندی نخبگان بویژه مراجع عالی‌قدر اسلام و دانشمندان ژرف‌نگر دینی سد راه چنین تبهکاری‌هایی شد و انقلاب را از گردنه های سختی به سلامت عبور داد.

همه این تلاش‌ها برای این صورت می‌گرفت که دوگانه "انقلاب و ضدانقلاب"، "اسلام و کفر" و "استضعاف و استکبار" که ملت را رو در روی دشمن قرار می‌داد به دوگانه‌های سرکاری سوق پیدا کند و ملت را در برابر ملت قرار دهد.

فتنه 78 و 88 نمونه‌ای از این تردستی سیاسی، فکری و... بود. آنها که مبلغ پلورالیسم در دهه 70 و 80 بودند مستند خود را پایه‌های فکری لیبرالیسم قرار داده بودند و اصراری نداشتند تا به قرآن و متون دینی تکیه کنند.

اما امروز شاهد پدیده‌ای هستیم که می‌خواهد فهم پلورالیستی و لیبرالیستی خود را به دین تحمیل کند و این کار فوق العاده خطرناکی است. این خطر در دهه چهل و پنجاه در قالب تحمیل فهم مارکسیستی از اسلام و قرآن ظهور کرد و خسارات زیادی به انقلاب اسلامی وارد آورد. از دل این تفکر، منافقین پدید آمدند که جنایات آنها علیه ملت را تاریخ فراموش نمی‌کند.

این یک کژراهه است و باید هشدار مقام معظم رهبری را در سالروز میلاد پیامبر اکرم(ص) که "اسلام، پلورالیسم را قبول ندارد"، جدی گرفت.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ سروش ـ کیان شماره 33 - مقاله دین و آزادی ـ آبان و آذر 75

2ـ سروش ـ مقاله صراط‌‌های مستقیم ـ کیان شماره 365

3- سروش- مقاله رهایی از دین و یقین به رهایی- کیان شماره 48- مرداد و شهریور 78

4- روزنامه کیهان 27/7/79

5- مطهری، مرتضی - مجموعه آثار- ج 3 ص 57

قدس:قصۀ پر غصۀ چک

«قصۀ پر غصۀ چک»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم علیرضا ترابی نیا است که در آن می‌خوانید؛روند نگران کننده چکهای برگشتی یکی از مسایل و معضلات نظام اقتصادی کشور است که باید به آن بیش از پیش توجه کرد. آمار چکهای برگشتی نشانه‌ای از اوضاع اقتصادی نامناسب و ناکارآمد اقتصادی است که کشور با آن دست و پنجه نرم می‌کند.

مسلماً افزایش رکود در جامعه و قفل شدن چرخه خرید و فروش بر میزان افزایش چکهای برگشتی تأثیرگذار است کم شدن تقاضای خرید کالا و تعویق خرید در شرایطی که پیش‌بینی‌ها از کاهش قیمتها در آینده حکایت می‌کند، از مواردی است که به افزایش نابسامانی ها در حوزه چک و برگشت آن دامن زده است.

یکی از مهمترین معضلات چکها تغییر در شاخص اعتماد بازار است، به صورتی که معاملات از روند اعتباری با چک به روند نقدی تغییر می‌کند. در این حالت میزان داد و ستد و معاملات کاهش یافته و متعاقب آن باید در انتظار معضلات دیگری در اقتصاد کشور باشیم.

با بررسی آمار آذر ماه می‌توان گفت، حدود چهار میلیون چک در کشور صادر شده است که ارزش این تعداد چک صادر شده چیزی در حدود 101 هزار میلیارد تومان بوده، ولی متأسفانه 500 هزارفقره از چک های صادر شده به ارزش پنج هزار میلیارد تومان برگشت خورده و اعتبار لازم را ندارد.

نکته جالب در این باره توجه به آمار چکهای برگشتی است که نظام قضایی کشور را درگیر خود کرده است. در حال حاضر حدود 12 میلیون چک برگشتی یا تعدادی بیش از این رقم در حوزه قضایی کشور پرونده دارند و از آنان رفع سوء اثر نشده است.

در حقیقت مشکل اساسی حوزه چک دسترسی آسان و صدور آن توسط بانکهاست که باید به این مسأله به صورت کارشناسی نگاه کرد و تغییر این وضعیت باید به عنوان یکی از راهکارهای حل معضل چک مورد توجه مدیران اقتصادی و قضایی قرار بگیرد.

همچنین رقابت بین بانکی سبب شده که برای نپرداختن سود بانکی به مشتریان خود، آنان را به باز کردن حساب جاری ترغیب کرده و پاداش افتتاح حساب جاری را با دادن دسته چک جبران کنند.

یکی از معضلات چک که در اخبار جراید و نشریات با آن بارها مواجهیم، خرید دسته چک است؛ یعنی بعضی افراد با این چکها می‌توانند به کلاهبرداری بپردازند.

یکی دیگر از معضلات پیش روی ما در بحث چک، اوضاع نابسامان اقتصادی کشور است.

بسیاری از افراد با سلامت کاری و اخلاقی در پی داد و ستد مطلوب و رونق اقتصادی کشور هستند، اما رکود و کند شدن چرخه های اقتصاد و کاهش میزان نقدینگی، به برگشت چکها دامن زده است؛ زیرا بیشتر نقدینگی مردم در حسابهای بانکی بلند مدت بلوکه شده و از میزان نقدینگی سیال کاسته است و از سویی به دلیل اینکه فرایند اقتصادی همانند دانه‌های زنجیر به هم متصل است و همه نهادها، عوامل و نقش آفرینان اقتصادی را به هم مرتبط می‌کند، خلل در بخشی از آن می‌تواند به کل زنجیره و نظام اقتصادی آسیب برساند.

افزون بر مصادیق یاد شده بخش تولید نیز در زمینه گرفتن سرمایه در گردش از بانکها با مشکلات بسیاری روبه‌روست و این بر روند تأمین سرمایه برای دریافت مواد اولیه و نیازهای تولیدی تأثیر می‌گذارد. بسیاری از این شرکتها چکهایی خوشبینانه را با تاریخهای خوشبینانه به فروشندگان ارایه کنند؛ زیرا به زعم خود ممکن است تا آن زمان شرایط اقتصادی امکان تأمین مبلغ چک را فراهم کند، ولی به دلیل وضعیت اقتصادی نامناسب این چکها به پول تبدیل نمی‌شوند.

بنابراین لازم است قوانین مربوط به صدور چک و نظارت به طور اساسی تغییر کند تا از صدور چکهای بلا محل جلوگیری شده یا از میزان آن کاسته شود؛ زیرا وضعیت موجود در شأن اقتصاد و فرهنگ ما نیست و بسیاری از جرایم مالی که افراد را در زندان نگاه داشته و دولت را متحمل هزینه های بسیاری می‌کند، مربوط به کسانی است که چکهای برگشتی دارند.

سیاست روز:اقتصاد مقاومتی و بریز و بپاش

«اقتصاد مقاومتی و بریز و بپاش»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن می‌خوانید؛همه فکر و ذکرشان شده است اقتصاد مقاومتی. زبان به زبان می‌چرخد و نقل همگان شده است، روزنامه‌ها و رسانه‌ها هم در مدح آن می‌گویند، دارد می‌شود یکسال از زمان فرمان حضرت آقا که اقتصاد مقاومتی را مطرح کردند، همایش می‌گذارند و سمینار. ستاد هم برایش تشکیل می‌دهند تا ببینند چه می‌شود عاقبت این اقتصاد مقاومتی. عده‌ای هم هی ورد زبانشان است که خودکفایی کیلویی چند! کدام دستاورد هسته‌ای!

این آدم‌ها با این حرف‌هایشان می‌زنند سرمال! پایمال می‌کنند هر چه که تاکنون به دست آورده است این نظام و این مردم. آبی که از آنها گرم نمی‌شود. حداقل سرکوفت و سرزنش‌های زخمدار نزنند به داشته‌هایمان که نامردی است، بی‌معرفتی است. از هوای این کشور تنفس می‌کنند و از پول بیت‌المال هم ارتزاق آنگاه نمک‌خوری و نمک‌دان شکنی!
بگذریم؛ اقتصاد مقاومتی را بچسبیم و آنهایی که باید کاری کنند، محکم این فرمان را بچسبند که حلال مشکلات است.
همانطور که حضرت آقا فرمودند، «یک روز درصدر اسلام، دشمنان به نظرشان رسید که با شعب ابی‌طالب و محاصره اقتصادی مسلمان‌ها، آنها را از پا بیندازند، اما نتوانستند. این روسیاه‌های بد محاسبه‌گر، خیال می‌کنند ما امروز در شرایط شعب ابی‌طالبیم. اینجور نیست. ما امروز در شرایط شعب ابی‌طالب نیستیم؛ ما در شرایط بدر و خیبریم.»

آن‌ها که برگفته خود اصرار می‌کردند از سال‌ها پیش تاکنون، همچنان هم آیه یأس می‌خوانند در گوشه و کنار، که شرایط شعب ابی‌طالب است برای ایران، اما حضرت آقا، بدر و خیبر را به میان کشیدند. اما چرا بدر و خیبر؟
جنگ بدر برای این خاطر بود که برخی مسلمانان آن زمان، با دیدن سپاه مجهز و پرتعداد مشرکان دچار وحشت شدند، که اکنون هم چنین افرادی دیده می‌شوند در میان ما; همان وادادگان و وحشت‌زده‌ها پیشنهاد دادند به عقب‌نشینی! ترس از لشکر پرتعداد مشرکین آنها را به این فکر انداخت و می‌خواستند پیامبر خدا(ص) را هم راضی کنند، که نتوانستند.

بدر، پیروزی بزرگ مسلمانان شد و ضربه‌ای سهمگین بر پیکر مشرکین و اما ماجرای خیبر؛ یهودیان مخالف اسلام، مخالفت خود را با پیامبر(ص) آشکار کردند و ساز جنگ نواختند. خیبر منطقه‌ای بود برای نبرد، جنگ خیبر هم با پیروزی بزرگ مسلمانان با فرماندهی رسو‌ل‌الله(ص) به سرانجام ‌رسید.

شرایط بدر و خیبر، یعنی این، پیروزی برای ما و شکست برای دشمن، اما شرط دارد، شرطش این است که فرمان فرمانده کل را گوش کنیم، کج نیندیشیم، شک نکنیم و تردید نپاشیم در دل دیگران، اگر یار نیستیم، بار هم نباشیم برای کشور. اگر خیبری باشیم همه معادلات کنونی برعکس می‌شود. حربه‌ها را می‌گیرد از دست دشمن‌قدار.

این که نمی‌شود، شعار اقتصاد مقاومتی را سرلوحه داریم، اما ولخرجی می‌کنیم. ببینید وارداتمان را! این واردات لوکس شرایط شعب ابی‌طالب است؟! از جان آدمیزاد گرفته تا شیر مرغ را وارد می‌کنیم، دلار و یورو برایش می‌پردازیم، آنگاه اقتصاد مقاومتی را پیش می‌کشیم. همایش برپا می‌شود با چند صد میلیون هزینه، پشت هم، سری به سری. با نام‌های گوناگون و در شهرهای مختلف. این همه سمینار و همایش و اینجور چیزها پول می‌خواهد، سرجمع آنها می‌شود میلیاردها تومان!

اقتصاد مقاومتی می‌خواهیم؟ خرج کردن بچه پولداری جایی ندارد در آن. مانند بچه پولدارها خرج می‌کنیم، بدون آن که دلمان بسوزد برای آن پول. ساختمان‌هایی می‌سازیم که میلیاردها تومان خرجش می‌شود. اگر نسازیم این ساختمان‌های اشرافی را، به کسی برمی‌خورد؟! اگر هم می‌خورد، به لیبرال مسلک‌ها برمی‌خورد، که بخورد.
همه اینها را می‌توان در جای خودش خرج کرد.

اگر به این فرموده حضرت امیر(ع) توجه شود، بسیاری از مشکلات اقتصادی حل خواهد شد؛ «اعتدال در خرج کردن (میانه‌روی) موجب فراوانی مال و ثروت و اسراف باعث تباهی و نابودی است.»

وطن امروز:عربستان سرزمین بی‌قانون


«عربستان سرزمین بی‌قانون»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم دکتر سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛ در روزهایی که شایعه مرگ عبدالله بن عبدالعزیز به گوش می‌رسد، بار دیگر ابهام بر آینده عربستان‌سعودی به‌عنوان یک کشور سایه افکنده است اما باید دانست هر یک از برادران کوچک‌تر شاه، خواه امیر سلمان به‌عنوان یک شاه ضعیف یا امیر مقرن که مورد توجه پادشاه در حال احتضار است بر تخت بنشینند، آینده عربستان از گذشته‌اش جدا نخواهد بود. عربستان‌سعودی یک کشور 84 ساله است که سال 1931 از طریق اتحاد بین آل‌سعود و وهابی‌ها که در منطقه «نجد» در مرکز شبه‌جزیره حجاز شامل استان‌های ریاض، قصین و وائل مستقر بودند و از طریق جنگ‌ها و خونریزی‌های زیاد علیه آل‌رشید و سپس عثمانی‌ها به‌وجود آمد. عبدالعزیز بن سعود، بنیانگذار این حکومت با حمایت عوامل انگلیس- که در طمع نفت حجاز بود- بویژه «توماس ادوارد لورنس» مشهور به لورنس عربستان موفق شد مناطق شرقی که عمدتا شیعیان در آن ساکن بودند و مناطق جنوبی و غربی و شمالی شبه‌جزیره را به تصرف درآورد و کشور کنونی را تاسیس کند.

طی بیش از 8 دهه وهابی‌ها و آل‌سعود انواعی از فشارها و سختگیری‌ها را علیه قبایل و بومیان مناطق مختلف جزیره..‌العرب اعمال و مردم را از حقوق طبیعی خودشان محروم کردند به گونه‌ای که مردم مناطق مختلف از شمال گرفته تا الشرقیه، حجاز و استان‌های جنوبی نجران و عسیر و جیزان، در تمام این مدت محروم بوده‌اند و آل‌سعود تمام پست‌های حکومتی را چه در مرکز و چه در استان‌ها در اختیار گرفته‌ و به صورت مطلقه حکومت کرده‌اند. جالب این است که عبدالعزیز پس از آنکه با کمک وهابی‌ها و همچنین قبیله بزرگ «عُتَیبه» بر این سرزمین مسلط شد...

در وصیتی اعلام کرد تا زمانی که فرزندان پسر او در قید حیات هستند، دیگران سهمی در پادشاهی ندارند لذا از زمان مرگ او به ترتیب فرزندان ذکورش بر عربستان، پادشاهی کرده‌اند و هنوز هم آخرین فرزندان پسر عبدالعزیز که همگی در سنین کهولت هستند، پادشاه، ولیعهد و ولی ولیعهد هستند. این مساله مانع از این شده که قوانین معین و قابل قبول از سوی مردم در مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی عربستان ناظر شود. به همین دلیل عربستان‌سعودی فاقد قانون اساسی است و در حقیقت تا امروز قانون در این سرزمین، تنها چیزی بوده که پادشاه بیان می‌کرده است. این کشور کماکان به شکلی ماقبل تاریخی با فرمان‌ها و اوامر پادشاهان که از 1931 بیان شده اداره می‌شود و هنوز هم اوامر پادشاه به قانون اساسی تعبیر می‌شود. به همین دلیل عربستان طی این 84 سال فاقد اجزای حکومتی قانونمند بوده است. مجلسی وجود نداشته که دولت‌ها براساس رای نمایندگان مردم انتخاب شوند یا قوانین اداری و مالی وضع کنند. حتی قانونی وجود نداشته که براساس رای مردم پارلمانی شکل بگیرد. ملک فهد در دوران خودش تلاش کرد یک مجلس پادشاهی را که مرکب از شاهزادگان سعودی بود به‌وجود آورد. این مجلس که 85 عضو دارد در واقع جایگزینی است برای قوه مقننه. در عین حال مجلس آل‌سعود از اختیارات بسیار محدودی برخوردار است و در حقیقت یک مجلس مشورتی است برای زمینه‌سازی اجرای دستورات پادشاه.

قوه قضائیه و نظام حقوقی- قضایی کشور هم در انحصار آل‌سعود است و قوانین جزایی با فرمان پادشاه معین می‌شود که البته وهابی‌ها در محاکم حضور دارند. در نتیجه می‌بینیم قوانین قضایی در عربستان هیچ مبنای شرعی، مدنی و حقوقی قابل قبولی ندارد و فاقد همه استانداردهای جهانی موجود است. در محاکم قضایی وقتی صحبت از رای و نظر پادشاه می‌شود همه معیارها به نفع رای حاکم سعودی کنار می‌رود. با وجود هیاهوی وهابی‌ها مبنی بر اینکه اسلام فقط قرائتی است که ما از دین خدا داریم و لاغیر اما در عمل شاهدیم هر گاه در محاکم قضایی که وهابی‌ها حضور دارند، اختلاف‌نظری بر سر تفسیر یا اجرای حکم با پادشاه پیش‌ آید در نهایت این رای پادشاه است که اجرا می‌شود، حتی گاهی پادشاه با انحلال این محاکم وهابی رای و نظر خودش را حاکم می‌کند.

آل‌سعود، انباردار نفت غرب
در زمینه نظامی هم عربستان فاقد یک ارتش ملی است و تنها ارتشی کوچک از مزدوران پاکستانی، بنگلادشی و برخی ملیت‌های آفریقایی تشکیل داده‌اند که فقط در مرکزیت یگان‌های مسلح و در راس آن آل‌سعود حضور دارند. به همین دلیل هم عربستان‌سعودی از توانایی لازم در حوزه دفاعی- امنیتی برخوردار نیست. دستگاه امنیتی عربستان نیز اگرچه ظاهرا در انحصار آل‌سعود است اما عملا مدیریت پنهان این دستگاه‌ها را سازمان‌های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا در دست دارند. به همین جهت در حوزه امنیتی، این کشور تابع اراده انگلیس و آمریکاست و منافع مردم عربستان قربانی برنامه‌های امنیتی بیگانگان می‌شود.

در حوزه اقتصادی هم آل‌سعود بر صنایع کشور بویژه صنایع انرژی مسلط هستند به طوری که چاه‌های نفت در قالب اموال خصوصی در اختیار شاهزادگان سعودی قرار دارد هرچند خود سعودی‌ها هم از زمان کشف نفت در شبه‌جزیره(1938) تاکنون در نقش انباردار منابع غرب عمل کرده‌اند. هنری کیسینجر حدود 20 سال پیش با صراحت گفت: «آل‌سعود فقط انباردار نفت هستند و حق انبارداری‌شان را از غرب بویژه آمریکا دریافت می‌کنند». حق استخراج نفت در سراسر شبه‌جزیره با شرکت آمریکایی «آرامکو» یا «کمپانی نفت آمریکایی عربی» است. چنانکه این روزها با سقوط قیمت نفت به ضرر حتی خود عربستان شاهد هستیم حاکمان این کشور هیچ کنترلی حتی بر چاه‌های نفت خودشان هم ندارند، نه درباره میزان صادرات و نه بهای آن.

حرمین در کنترل آمریکا و انگلیس
سعودی‌ها فقط در چارچوب طرح کلی غرب عمل می‌کنند. همین مساله سبب شده صنایع ملی و بومی در عربستان پا نگیرند و تمام مراکز عمده اقتصادی در اختیار غربی‌ها باشد کما اینکه در حوزه مذهبی هم شاهد هستیم آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها در ساخت‌وساز بناهای مذهبی بویژه در مکه و مدینه نقش دارند و با کمال تاسف باید گفت اگرچه ملک عبدالله عنوان «خادم الحرمین» را یدک می‌کشد اما اداره مسجدالحرام و حرم نبوی در اختیار آمریکا و انگلیس است. اینها بر سیستم امنیتی عربستان حاکم هستند و درباره نحوه اداره مراکز مقدس و حتی گسترش آنها حرف آخر را می‌زنند. در حوزه علم و آموزش هم عربستان‌سعودی یکی از عقب‌مانده‌ترین کشورها به لحاظ برخورداری از دانشگاه‌های پیشرفته است و نظام آموزشی این کشور هم تابعی از سیستم آموزشی و حقوقی غرب است. البته وهابی‌ها تلاش کرده‌اند برای کنترل بر عقاید مذهبی مردم داخل و خارج عربستان، «جامع المدینه» یا همان دانشگاه مدینه به تربیت طلاب وهابی بپردازد. نکته اینجاست که این طلاب اگرچه از یک مذهب خاص یعنی حنبلی هستند اما حتی در داخل مذهب حنبلی هم تنها فرقه‌ای که در کانون جامع‌المدینه قرار دارد، فرقه پیروان فقه «ابن تیمیه» یا همان وهابی‌هاست که در نهایت اختیاردار تمام مسائل مذهبی عربستان هستند. این در حالی است که در این سرزمین تنها 20 درصد مردم پیرو فقه حنبلی هستند و در میان حنبلی‌ها هم درصد بسیار کمی از فقه وهابی تبعیت می‌کنند بنابراین شیعیان عربستان که حدود 38 درصد جمعیت کشور را به خودشان اختصاص داده‌اند یا شافعی‌ها و مالکی‌هایی که در حجاز شامل استان‌های مقدس مکه، مدینه و تبوک زندگی می‌کنند، زیدی‌ها و اسماعیلی‌ها که در 3 استان جنوبی نجران و عسیر و جیزان سکونت دارند و سرانجام حنفی‌هایی که اکثریت جمعیت استان‌های شمالی بویژه الجدار را تشکیل می‌دهند هیچ جایگاهی در اداره نظام مذهبی ندارند در حالی که در مجموع 80 درصد پیروان مذاهب در عربستان را شامل می‌شوند. فقه شیعه، فقه زیدی یا سایر فرق اسلامی نیز توسط وهابیت به حاشیه رانده شده‌اند. در زمینه مسائل اجتماعی نیز عربستان اگرچه دارای بیش از ۷۰ قبیله، تیره و طایفه است اما آل‌سعود همه را قلع و قمع کرده‌اند حتی قبیله بزرگ «عُتَیبه» را که نقش کلیدی در به قدرت رسیدن آنها داشت.

حجاز، کانون اعتراضات خفته
عربستان‌سعودی به دلیل تمامیت‌خواهی همه‌جانبه در عرصه‌هایی که شرحش رفت به کانون اعتراضات خفته بدل شده و این آینده ثبات این کشور را با ابهام زیادی مواجه می‌کند. بسیاری از نظریه‌پردازان و مطلعان از شرایط این کشور معتقدند عربستان‌سعودی متلاشی خواهد شد و مناطق جنوبی، شمالی، غربی و مرکزی از محور ریاض جدا می‌شوند و بار دیگر ما شاهد به قدرت رسیدن طوایف و مذاهب مختلف در حجاز خواهیم بود.

البته باید توجه کرد که الزامی ندارد این تجزیه مطابق خواست آمریکایی‌ها اتفاق بیفتد چون حداقل از سال ۲۰۰۷، طرح تجزیه کشورهایی مثل مصر و عربستان بر خلاف دیگر کشورهای خاورمیانه از دستور کار آمریکایی‌ها خارج شده و حتی با شدت با تجزیه عربستان‌سعودی مقابله می‌کنند، چراکه ۵ پاره شدن این کشور منافع متمرکز واشنگتن را تهدید می‌کند. آمریکا ترجیح می‌دهد همین قلمروی کنونی را به‌واسطه یک حاکمیت وابسته در اختیار داشته باشد تا اینکه با چند طرف سرکش چانه بزند. لذا در حال حاضر ثبات عربستان بر پایه روابط کنونی حاکمان ریاض با غرب اهمیتی ویژه برای آمریکا دارد.

به همین جهت اگر در عربستان اتفاقی منجر به تجزیه رخ دهد ربطی به آمریکا نخواهد داشت بلکه مبتنی بر واقعیت‌های اجتماعی است؛ واقعیت‌هایی که چندان به مذاق غرب خوش نمی‌آید.

بیم لیبیایی شدن عربستان
البته این به معنای استقبال ما از تجزیه این کشور نیست و در حقیقت جمهوری اسلامی که خواهان ثبات منطقه و مخالف جدی درگیری‌های کور در کشورهای همسایه است، از طرح تجزیه عربستان و شورش‌های قومی حمایت نمی‌کند اما متاسفانه به‌رغم اینکه در منطقه ظرفیت‌هایی در جهت حمایت از وحدت عربستان وجود دارد و تهران نیز به آن علاقه نشان می‌دهد، رژیم سعودی با برخورد غلط خود این کشور را به سمت درگیری‌های طایفه‌ای سوق می‌دهد و هشدارهای دلسوزانه ما را نادیده می‌گیرد.

این نکته را هم باید مدنظر داشت که شکل‌گیری شورش‌های قومی در عربستان ارتباط حتمی با مرگ پادشاه کنونی ندارد و ممکن است با مرگ ملک عبدالله، نظام سعودی تا مدتی سرپا بماند و شاهزادگان کماکان قدرت را در اختیار داشته باشند یا غربی‌ها اصلاحاتی را در ظاهر به قصد کاستن از اعتراضات و شورش‌ها در حاکمیت اعمال کنند اما بعید است در بلندمدت یکپارچگی عربستان‌سعودی بدین شکل باقی بماند. وضع داخلی آنقدر خراب است که به نظر نمی‌رسد غربی‌ها بتوانند مدت زیادی به حفظ یکپارچگی نظام فعلی سعودی بپردازند. هرچند شخصا شایعات موجود مبنی بر همدستی آل‌سعود یا بخشی از آن با داعش درباره حمله احتمالی به عربستان را باور نمی‌کنم منتها این نکته حائز اهمیت است که وضع داخلی عربستان ظرفیت‌هایی دارد که ممکن است داعش به دنبال بهره‌برداری از آنها باشد. مثلا خبرهایی داشتیم از اینکه ابوبکر البغدادی با رئیس قبیله «عُتَیبه» دیدار داشته و حتی قول حمایت از حکومت او در عربستان در صورت سقوط آل‌سعود را داده است یا اینکه دست کم داعش با رهبر «عُتَیبه» بیعت کرده تا از اقدامات این قبیله برای به دست گرفتن قدرت در عربستان حمایت کند.

این مساله نشان دهنده تلاش داعش برای رخنه به شکاف‌های عربستان‌سعودی است که می‌تواند نقطه آغاز درگیری‌های طایفه‌ای در این کشور باشد چرا که «عُتَیبه» قبیله‌ای بسیار بزرگ است که دامنه نفوذ آن از مناطق مرکزی و مکه و مدینه تا حتی جنوب عراق می‌رسد. اگر این خبر واقعیت داشته باشد نشان می‌دهد خطرات بسیار بزرگی هم سرزمین و هم مردم عربستان را تهدید می‌کند. باید ابراز امیدواری کنیم که درگیری‌های قومی، مردم این کشور را در یک دالان تاریک فرو نبرد چون برای هیچ‌یک از اقوام بویژه شیعیان منافعی دربر نخواهد داشت. بروز چنین اتفاقی می‌تواند عربستان را همانند لیبی دچار خشونت و هرج و مرج گسترده کند که تنها دشمنان از آن سود می‌برند. در مقابل آرزو داریم اقوام مختلف حول محور استقلال و منافع ملی خود به وحدت برسند.

جوان:مدعیان خط امام به کجا چنین شتابان؟

«مدعیان خط امام به کجا چنین شتابان؟»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم محمد ابراهیمی است که در آن می‌خوانید؛چند روز از پاسداشت 9دی نگذشته بود. با خود فکر می‌کردم آیا نخبگان و خواص بی‌بصیرت در فتنه 88 متنبه شده‌اند؟ آیا امر رهبر جامعه اسلامی را گردن می‌نهند یا راه فتنه 88 را می‌پیمایند؟ آیا هنوز عده‌ای به دنبال تغییر نظام و ساختار سیاسی‌اند؟ هشتمین شماره روزنامه مردم امروز را ورق می‌زدم، یادداشتی از حجت‌الاسلام رسول منتجب‌نیا (از اعضای ستاد انتخاباتی کروبی در 88) توجه مرا به خود جلب کرد. به یاد سؤالاتم افتادم با خود گفتم احتمالاً یکی از خواص متنبه ایشان است و باید موضوع مناسبی را در اختیار خوانندگان قرار داده باشد. عمیق‌تر شدم، آنقدر عمیق که در پایان این یادداشت به حجم سؤالاتم افزوده شد. کینه خط امامی‌ها نسبت به امام و اندیشه امام و میراث امام، یعنی ساختار نظام اسلامی و ولایت فقیه... تا کجا؟

منتجب‌نیا در این یادداشت می‌نویسد:... همه‌پرسی یک مطالبه جدی و به حق از سوی مردم است. در ابتدای انقلاب اسلامی درباره اصل نظام، همه‌پرسی صورت گرفت و مردم درباره آن نظر خود را با قاطعیت مطرح کردند، اما بسیاری از کسانی که در آن مقطع در همه‌پرسی شرکت کردند در حال حاضر در قید حیات نیستند و بسیاری دیگر که اکنون مطالبه همه‌پرسی را مطرح می‌کنند در سال 1358 به دلیل نرسیدن به سن قانونی، حق شرکت در آن همه‌پرسی را نداشتند...

آقای منتجب‌نیا، از کدام مردم صحبت می‌کنید؟ مردم مدنظر شما همان مردم انقلابی 57، مردم روزهای فتنه و ترور، مردم پایدار در دفاع مقدس، مردم مقاوم در محاصره اقتصادی، مردم حماسه آفرین 23‌تیر 1378 و مردم حماسه‌آفرین 9 دی‌اند؟ اگر ذهن شما گذشته‌ها را فراموش کرده حماسه 9 دی را در خاطره خود مرور کنید. آیا 40‌میلیون عاشق فارغ از هر رنگ و تفکر، بی‌توجه به علائم و نشانه‌های سیاسی همراه با نسل سوم خود رفراندوم را به نمایش نگذاشتند؟چرا از 9 دی می‌گریزید؟چرا شما و دوستانتان از به کار بردن لفظ حماسه برای 9 دی دریغ می‌کنید؟ یحتمل مأموریت لگدمال کردن حماسه بزرگ 9 دی را به دوستان بی‌بصیرت اصولگرایی سپردید که با نطق خود اتفاقات یک‌شنبه مجلس(21/10/93) را خلق کردند. جناب آقای منتجب‌نیا نسل سوم انقلاب با عقلانیت و شعور سیاسی رفراندوم خود را در 9 دی و حمایت از اصل نظام و ولایت فقیه به نمایش گذاشته است.

کاش رئیس‌جمهور محترم مصادیق همه‌پرسی را روشن می‌کردند تا زمینه برای افرادی نظیر آقای منتجب‌نیا فراهم نشود که در رابطه بامقبولیت اصل نظام موضوع همه‌پرسی را به میان بکشند. شاید نظر امثال ‌ منتجب‌نیا دو پهلو و شخصی باشد اما از آنجا که طرح موضوعاتی از این قبیل چالش روانی و امنیتی در محیط داخلی و پیرامونی ایجاد می‌کند طرح موضوع را هم باید جدی گرفت و به آن پاسخ داد.

آقای منتجب‌نیا، در کدام ساختار، ساز وکار انتخاباتی و مجریان انتخاباتی همه‌پرسی برگزار شود؟کسانی که فتنه 88 را خلق کردند با یک برنامه‌ریزی بلندمدت عملیاتی از شش ماه مانده به انتخابات، مشروعیت مجریان، و سیستم انتخاباتی نظام را به چالش کشیدند. آیا صحبت‌های پاییز1387 جناب آقای هاشمی رفسنجانی را فراموش کرده‌اید؟ آن صحبت‌ها زمانی مطرح شد که شش ماه و 10 روز تا انتخابات 22 خرداد سال 1388 مانده بود. بعد از آن، فرمایشات ایشان در همایش 30 سال قانونگذاری، فرمایشات ایشان در نماز جمعه هفته اول سال 88 و...

دوم، راه‌اندازی کمیته صیانت از آرا توسط بعضی از دوستان شما که در پشت اندیشه‌های حضرت امام سنگر گرفته‌اند با اجرای حجت‌الاسلام محتشمی پور و‌‌ مرتضی الویری و هماهنگی آقای مهدی هاشمی.

سوم، صحبت‌ها و مصاحبه خانم عفت مرعشی بعد از انداختن رأی خود به صندوق در ساعات اولیه روز 22 خرداد.

چهارم، انجام عملیات سنگین روانی برمیرحسین موسوی مبنی بر آماده‌سازی ایشان و ایجاد فضای اوهام و خیالی در پیروزی و ورود به تقلب.

پنجم، برگزاری جلسات متعدد از مدت‌ها قبل به روایت اسناد شورای عالی امنیت ملی.

ششم، دیدار آقای خاتمی با پادشاه عربستان، اخذ دلارهای سعودی و تزریق آن در انتخابات.

هفتم، دیدار ‌خاتمی با جورج سوروس (پدر انقلاب‌های مخملی دنیا) و نهایتاً مصاحبه آقای موسوی با مجله تایم امریکایی مبنی بر فشار به رهبری با ذکر این ادعا و عبارت که: تجمعات چشمگیر هفته‌های گذشته احتمالاً ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد کرد و در واقع این اتفاق با فشار بر رهبری نسبت به پذیرش افکار عمومی رخ خواهد داد، همه و همه بیانگر عدم پایبندی شما و دوستانتان به قانون و سازوکار انتخابات و همه‌پرسی است.

آیا آنگونه که در فتنه 88 مشروعیت و سپس مقبولیت نظام را هدف قرار دادید امروز با طرح همه‌پرسی همان مسیر را طی می‌کنید؟ آیا از همه ظرفیت‌های قانون اساسی استفاده کرده‌اید و نکته مغفول قانون اساسی همه‌پرسی است؟ آن هم همه‌پرسی در اصل نظام؟

آقای منتجب‌نیا در کدام کشور وساختار سیاسی مخصوصا کشورهای غربی که قبله آمال بعضی از اصلاح‌طلبان است 35سال پس از دگرگونی سیاسی و انقلاب اصل نظام را به رفراندوم می‌گذارند؟از آن بالاتر اجازه طرح چنین مسائلی را هم نمی‌دهند. چرا؟ چون به همان دلیل و مولفه‌های دموکراسی وعقلانیت سیاسی( که اگرمطابق میلتان باشد) معتقدید مشارکت سیاسی وفعالیت نهادهای مدنی رادر چارچوب ساختار سیاسی تعریف شده خود می‌پذیرند نه بر چارچوب نظام سیاسی. بنابراین شما هم به عنوان یک فعال سیاسی یا شهروند سیاسی حق دارید رأی ونظر خودرادر چارچوب ساختار سیاسی موردوفاق ملت درسال 1358 با 98درصد مشارکت فعال ایرانیان بصیر بیان وبه آن افتخار کنید نه بر چارچوب ساختار سیاسی، خصوصاً ساختاری که دارای مبانی دینی و الهی است.

جناب منتجب‌نیا، فراموش کردید امام در خرداد سال1360 نسبت به هواداران بنی صدر و منافقین که فریاد برگزاری رفراندوم را سر‌می‌دادند فرمود: ...دنبال این افتادند که ما همه بساط را به هم بزنیم. باز دو سه سال بنشینیم دوباره رفراندوم کنیم، رفراندوم برای اصل جمهوری، رفراندوم برای قانون اساسی، رفراندوم رئیس‌جمهوری، رفراندوم برای مجلس، رفراندوم کنیم برای آنها، این معنایش چیست؟ معنایش این است که ثبات این مملکت را از دست بگیرند. اینکه الان ثبات دارد و از انتخابات این انقلاب است که در ظرف یک سال همه این چیز‌ها درست شده این را از دست بگیرند... این بخشی از صحبت‌های پیر و مرشد انقلاب در سال 60 است. امروز به مراتب ثبات، اقتدار و حوزه نفوذ ما بیشتر است. چه الزامی به برگزاری همه‌پرسی است. ثبات و حوزه نفوذی که فرزندان این ملت در نهادهای امنیتی، نظامی به شما ارزانی داشتند همان‌هایی که دوستان شما آنان را به فساد و رانت اقتصادی متهم می‌کنند. بد نیست دوستان شما مجموعه دارایی‌ها و امکانات شخصیت‌های سیاسی جریان اصلاحات و بعضی از مدیران منتسب به آن جریان را بررسی و با سرداران انقلابی مقایسه کنند ببینند رانت و فساد اقتصادی و قاچاق کجاست و سرهای بریده برای عزت مسلمین کجا؟

و اما نکته آخر: امروز خیلی‌ها در سایه اندیشه‌های تابناک حضرت روح الله سنگر گرفته و تیرهای خود را عمداً یا سهواً به سمت میراث حضرت امام و نظام اسلامی و ولایت فقیه و نهادهای انقلابی پرت کرده و دشمنان امام و انقلاب را شاد و گستاخ‌تر می‌کنند بنابراین مرور اندیشه‌های بنیانگذار جمهوری اسلامی با نگاهی به دور از تعصب و کینه برای شما و دوستانتان ضروری و راهگشاست.

حمایت:دست چدنی از آستین کنگره

«دست چدنی از آستین کنگره»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم احمد بخشایش است که در آن می‌خوانید؛با قدرت گرفتن جناح جمهوری خواه در انتخابات میان دوره ای سنای آمریکا، گمانه زنی ها درباره آینده توافقنامه هسته ای ایران و گروه 1+5 اوج گرفته و هر روز تحلیل های گوناگونی را در رسانه ها و جراید، شاهد هستیم. جمهوری خواهان طبق آنچه که پیشتر اعلام کرده بودند، لایحه تحریم های جدید را در هفته جاری در دستور کار خود قرار می دهند. بر اساس متن لایحه مذکور که یک سال قبل به کارگردانی مارک کرک و سناتور رابرت منندز تنظیم شده‌ و به لایحه مارک کرک – رابرت منندز معروف است، مخالفان توافق هسته ای با ایران در کنگره، به دنبال آنند تا با حمایت صهیونیست ها برای تصویب تحریم های جدید علیه ایران، اکثریت دو سوم نمایندگان کنگره را با خود همراه کرده تا با این ابزار، از سدّ وتوی احتمالی تحریم های جدید از سوی اوباما عبور کنند.

در حقیقت این لایحه قصد دارد با این بهانه واهی که اگر ایران از ادامه مذاکرات هسته‌ ای سر باز زند یا به مفاد توافق‌ هسته ‌ای ژنو عمل نکند، تحریم‌های اقتصادی علیه ایران را سخت‌گیرانه ‌تر کند. از نظر تنظیم کنندگان این لایحه، توافق جامع هسته ‌ای با جمهوری اسلامی نباید شامل ادامه برخورداری از ظرفیت غنی‌ سازی اورانیوم در ایران باشد، زیرا از این ظرفیت می ‌توان برای ساخت سلاح اتمی هم استفاده کرد.

اما در این میان و با توجه به اینکه کاخ سفید پیشتر تهدید کرده بود هر گونه طرح تحریم جدید مصوب کنگره علیه ایران را ‌وتو خواهد نمود، سناتور‌ها در پی کسب اکثریت بیش از دو سوم هستند؛ بدین معنا، آنها که با صرف هزینه های سیاسی و همراهی صهیونیست ها موفق شده اند تاکنون حمایت 60 نفر از سناتورهای دو حزب جمهوری ‌خواه و دموکرات را علیرغم مخالفت کاخ سفید جلب نمایند، خواهان کسب 67 رای از مجموع ۱۰۰ سناتور هستند تا حق اوباما برای وتوی تحریم ‌ها از سوی وی سلب شود. در مقابل، مقامات دولت اوباما در تلاشند تا مانع همراهی تعداد بیشتری از سناتور‌ها با این طرح شوند. دولت اوباما که ظاهراً به دنبال توافق هسته ای با ایران است همچنان از این ناحیه احساس نگرانی می ‌کند.

لذا باید تأکید کرد طرح تشدید تحریم ها از سوی کنگره چه بر اساس فضای رقابتی جمهوری خواهان و دموکرات ها طرح شده باشد و چه بر اساس هماهنگی عملیاتی از سوی دولت و کنگره برای منگه کردن ایران بر روی میز مذاکره، نشان از آن دارد که آمریکایی از این طریق به دنبال امتیازگیری بیشتر از ایران در مذاکرات هسته ای هستند. نکته‌ ای که باید در این راستا مورد توجه قرا گیرد، این است که آمریکا از تحریم‌ های خود علیه ایران تحت عنوان «نظام تحریم‌ ها» یاد می ‌کند. بدون شک کنگره و سایر نهادهای مرتبط در بنای این نظام، به هنگام طراحی این سیستم به پایداری و خدشه ناپذیری آن توجه ویژه داشته‌ اند.

برداشت اشتباهی که بعضاً در تحلیل‌ ها به چشم می‌‌خورد، تصریح به بی ‌اختیاری دولت اوباما در عین تمایل به لغو تحریم ‌ها است. حال آنکه دولت اوباما یکی از مهم‌ ترین ارکان‌ طراحی تحریم‌ ها بوده است و از ابتدا به مشقت تغییر و لغو آن آگاهی داشته است. به همین دلیل است که عده ای حتی در داخل نهادهای قانونگذاری آمریکا نیز معتقدند تهدیدهای مطرح شده از سوی کنگره برای اعمال تحریم های بیشتر علیه ایران، اهرم فشار برای امتیاز گرفتن از ایران بر روی میز مذاکره است؛ چرا که در حین مذاکرات هسته ای در طول دو سال گذشته بارها کنگره و حتی دولت آمریکا از احتمال تشدید تحریم ها علیه ایران سخن گفته اند.

همانطور که برخی نیز معتقدند آمریکایی ها تا زمانی که ایران را در موضوع هسته ای وادار به عقب نشینی جدی نکنند، حاضر به توافق هسته ای نخواهند شد. البته بر اساس این نگاه، بعید است آمریکایی ها به از دست دادن اهرم فشار خود در قبال ایران یعنی همان تحریم ها، رضایت دهند. از نگاهی دیگر، برای ما دموکرات و جمهوری خواه فرق چندانی با هم ندارند و سگ زرد را برادر شغال می دانیم.

از قضا، در دوره زعامت دموکرات ها، همواره تحریم ها و فشارهای بیشتری بر کشورمان وارد شده است زیرا بر اساس خاطرات هیلاری کلینتون، آنان معتقد به «تحریم های هوشمند» هستند. بدین معنی که انواع و اقسام ابزارهای فشار را در سطوح مختلف و حجم های گوناگون، بر ایران وارد می کنند.

بر خلاف جمهوری خواهان که تهدیدهای آشکار و بدون پرده ای دارند، دشمنی جمهوری خواهان غالباً از سرنادانی و عداوت دموکرات ها از روی تدبّر و تفکر است. نکته دیگر اینکه، نمایش تحریم های کنگره از یک سو و اظهار نگرانی مقامات آمریکایی از جمله ساماننتا پاور نماینده آمریکا در سازمان ملل که گفته است: «اگر ماشه تحریم‌ های تازه هسته‌ ای علیه ایران را بکشیم، ممکن است وضعیت از منزوی کردن ایران به منزوی کردن خودمان تغییر پیدا کند» از سوی دیگر، آیا جنگ زرگری و یا تقابل واقعی داخلی است، ابداً به ما مربوط نیست. ما دولت اوباما را مسئول مذاکرات می دانیم و مشکلات داخلی کنگره با کاخ سفید مسئله ای جداگانه است.

در پایان گفتنی است جمهوری اسلامی ایران تاکنون با برنامه ‌ای روشن و برای حصول توافق جامع با کشورهای موسوم به 1+5 در مذاکرات شرکت کرده و به معاهدات بین المللی پایبند بوده است. این در حالی است که طرف مذاکره کنده غربی که به شدت تحت تأثیر صهیونیست هاست در هر دور از مذاکرات هسته ‌ای با طرح بهانه های بی پایه، همواره بر سر راه توافق، ایجاد مانع کرده اند. بنابراین دولت اوباما باید پاسخ دهد مادامی که از ناحیه صهیونیست ها و کنگره تحت نفوذ لابی آیپک این چنین قابل نفوذ است، چگونه می تواند اطمینان لازم را به مذاکره کنندگان ما بدهد که در مذاکرات هسته ای شفاف عمل کند؟

آفرینش:الگوی مناسب برای تفریح جوانان چیست و کجاست؟!

«الگوی مناسب برای تفریح جوانان چیست و کجاست؟!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛جذابیت قلیان در میان جوانان با 4000 ماده سمی و 70 ماده سرطان زا"،" 66درصد برونشیت و سرطان ریه ناشی از مصرف دخانیات است"، "مصرف هربار قلیان برابر با مصرف 80 تا 100 نخ سیگار است" "60 درصد از مرگ و میرهای سالیانه کشور ناشی از مصرف دخانیات است"، " قلیان به عنوان یک فرهنگ در تفریح اکثر دختران وپسران جوان جای گرفته است" و...

همه ما در سایت ها و رسانه های خبری گزاره های تکراری بالا را شنیده ایم و نمونه ملموس آنها را از نزدیک دیده ایم و یا خودمان هم به آنها مبتلاییم. همه ما معتقدیم که ورود قلیان به مجموعه فرهنگ تفریحی کشور امر پسندیده ای نیست و به عنوان دروازه اعتیاد تلقی می گردد. اما قبل از این قضاوت، باید بپرسیم بروز این فرهنگ از کجا نشأت گرفته است.

برخی از کارشناسان اجتماعی علت این امر را معضلات و کمبودهای شخصیتی عنوان کرده اند و براین اعتقادند که جوانان برای بزرگ و مستقل جلوه دادن شخصیت خود به استعمال دخانیات، به خصوص قلیان روی می آورند. به عنوان یک جوان به شخصه این رویکرد را به طورقطع قبول ندارم و معتقدم کمبود و گران بودن امکانات رفاهی- تفریحی از مهمترین عواملی است که باعث روی آوردن جوانان به قلیان می باشد.

طبق مطالعات انجام شده در ایران مصرف قلیان بین نوجوانان 13 تا 15 سال از سال 1382 تا 1386 دو برابر افزایش یافته است. جوانان دهه 80 که همگی در رده سنی 20 تا 30 سال هستند، متولدین دهه 60 به بعد می باشند. نگاهی به فعالیت ها و برنامه های این دو دهه بیاندازیم و ببینیم چه اندازه برای آنها امکانات تفریحی و رفاهی ایجاد کرده ایم.

نگاهی به مجتمع های تفریحی بیاندازید، بسیاری از شهرهای کشوراز داشتن حتی یک شهربازی محرومند و یا تجهیزات آن آنقدر فرسوده است که سالی چند کشته به بارمی آورد!

ضمن اینکه گران بودن هزینه حضور برای یک بار در ماه هم برای یک خانواده و یا جوانان مجرد به هیچ وجه به صرفه نیست و افراد ترجیح می دهند این هزینه را به امورات دیگر اختصاص دهند.

چه تعداد کتابخانه برای جذب جوانان به فرهنگ کتاب خوانی ایجاد کرده ایم. چراباید عضویت در کتابخانه ها فقط با کارت دانشجویی آن هم درصورت عدم تکمیل ظرفیت صورت بگیرد. آیا نشستن جوانان در فضای سبز محوطه کتابخانه نشان از ظرفیت بالای کتابخانه دارد؟!

وضعیت ورزشگاه ها و مجتمع های ورزشی چه طور؟ آیا نیازهای شهرهای مختلف و حتی پایتخت را برطرف می کند...؟ جواب خیر است. استفاده از فضاهای ورزشی به سبب عدم پراکندگی براساس نیاز شهرها و بافت جمعیتی بسیاری از جوانان را از این نوع تفریحات سالم محروم کرده است. ضمن اینکه هزینه ماهیانه عضویت در این باشگاه ها هم از توان یک جوانی که تازه به دهه دوم زندگی وارد شده بسیار مشکل است.

آیا وضعیت مالی به اکثریت جوانان ما این اجازه را می دهد که به ارتفاعات برفی کشور بروند و از امکانات تفریحی ورزشی آنجا استفاده کنند؟ از طرفی هم برخی ورزشگاه ها، که برای استفاده اقشار ضعیف جامعه درنظر گرفته شده به سبب ظرفیت پایین و تقاضای بالا قابلیت خود را از دست داده اند.

درزمینه موسیقی هم که جاذبه فراوانی برای تخلیه انرژی جوانی دارد، برخوردهای سلیقه‌ای فراوانی به وجود آمده که در طی چند وقت گذشته نمونه‌های فراوانی از آن را دیده‌ایم. امروز بسیاری از جوانان ما در شهرستان‌ها از کمترین امکانات لازم برای آموزش و آشنایی با موسیقی و برگزاری یک کنسرت ساده محرومند و یا محرومشان می‌کنند!. پس جوانان ما باید به کدام الگوهای فرهنگی رفتارکنند و هیجان سنی خود را تخلیه نمایند؟ مقتضای سنی آنها ایجاب می‌کند تا شور و هیجان خود را در زمینه‌های ورزشی، هنری، علمی، فرهنگی و... آزاد کنند، اگر این زمینه‌ها فراهم نباشد جای تعجب ندارد که سن اعتیاد به زیر18 سال برسد و استعمال دخانیات وارد مدارس ما شود!.

در نصیحت های اجتماعی همه ما به جوانان این گزاره قراردارد که: "چرا به دل طبیعت نمی روید و به کوه نوردی و استفاده از هوای سالم علاقه ای ندارید؟"

در جواب این گزاره هم باید گفت متاسفانه طبیعت ایران عجین شده با سفرخانه ها و رستوران هایی که قلیان عرضه می کنند! آیا این نظارت برعملکرد این صنف و فرهنگ سازی برای ارائه الگوهای رفاهی، هم برعهده جوانان است؟! آیا هزینه‌های استفاده از طبیعت آن قدری هست که جوانان از آن استفاده کنند ویا منحصر به قشری خاص است؟

به هرحال این را هم قبول داریم که تربیت و تفکر خود جوان هم در جلوگیری از گرایش به سمت دخانیات و قلیان موثر است.

اما براین امرهم تاکید داریم که نتوانسته ایم ملزومات ابتدایی رفع نیازهای رفاهی – تفریحی جوانان را فراهم کنیم. فرهنگ سازی درهرزمینه ای مستلزم وجود اسباب و تجهیزات مربوطه می باشد.

"با پاشیدن بذر برروی سنگلاخ گندم نمی روید"

شرق:کلید زمان

«کلید زمان»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن می‌خوانید؛با آغاز دور جدید مذاکرات ایران و شش کشور جهان، آنچه بیش از سایر موضع‌گیری‌ها نمود دارد، تاکید طرفین بر اهمیت «سرعت عمل» است. دکتر روحانی در ایران و در سفر استانی خود در جمع مردم بوشهر، بر این موضوع تاکید کرد و در سوی مقابل، وزیر خارجه ایالات‌متحده نیز موضعی مشابه اتخاذ کرده است. به نظر می‌رسد این موضع مشترک، کلید فهم روش طرفین در دوره جدید و دوره‌های بعدی مذاکرات تا رسیدن به توافق در آینده‌ای نزدیک باشد و ایران و ایالات‌متحده بدون اینکه رسما اعلام کنند، روی این مساله توافق دارند. به نظر نگارنده دو طرف نه تهدید می‌کنند و نه بلوف می‌زنند، بلکه احساس می‌کنند برای کسب منافع بیشتر، باید زمان مذاکرات را کوتاه‌تر کنند.

در ایران برخی چهره‌های اصولگرا، مدعی شده‌اند که دولت می‌خواهد تا زمان انتخابات مجلس، مذاکرات را کش دهد. در ایالات‌متحده نیز دو هفته از سال ٢٠١٥ گذشته و شش‌ماه دیگر، مبارزات انتخابات ریاست‌جمهوری سال ٢٠١٦ رسما آغاز خواهد شد و دموکرات‌ها باید در مقابل رقیب که در انتخابات اخیر میان‌دوره‌ای به پیروزی رسیده، صف‌آرایی کند.

تا به امروز این‌گونه بوده که موضوعات سیاست خارجی، به قول انگلیسی‌ها «صندلی پشت» را اشغال می‌کرد و صندلی جلویی به «مسایل داخلی» آمریکا اختصاص داشت. اما بیم آن می‌رود اگر توافق با ایران صورت نگیرد آنگاه جمهوریخواهان، کل سیاست خارجی اوباما و دموکرات‌ها را به چالش بکشند و مدعی شوند از ابتدا باید به روش نئوکان‌ها یا جمهوریخواهان قدیم، رویارویی با کشورهای مخالف آمریکا انتخاب می‌شد. دموکرات‌ها و دولت اوباما حتما نمی‌خواهند این شکست در پرونده آنها ثبت شود بر همین اساس دست‌کم پس از روی‌کارآمدن دولت جدید ایران، اعلام کردند می‌توان با جمهوری اسلامی به نتایجی رسید.

جمهوریخواهان اگر از خاکریز موضوع ایران گذر کنند آنگاه در افغانستان، عراق و سوریه هم سیاست‌های اوباما را به چالش خواهند کشید. به هر حال آمریکایی‌ها در اساس پذیرفته‌اند غنی‌سازی، نطنز، فردو و آب‌سنگین اراک ادامه یابد اما به شکلی که اگر انحرافی در برنامه هسته‌ای ایران به نظر آنها بروز کرد، زمان زیادی تا ساخت سلاح هسته‌ای نیاز باشد. موافقت آنها با غنی‌سازی پنج‌درصد، نشان از همین رویکرد دارد اما بحث بر سر میزان سوخت در اختیار ایران، با توجه به تعهد روسیه برای تامین سوخت بوشهر تا هشت‌سال آینده، محل چالش است.

نکته دوم اینکه آمریکایی‌ها اصرار زیادی دارند تحریم‌ها به سرعت برداشته نشود. آنها مدعی هستند زمان و هزینه زیادی برای رسیدن تحریم‌ها به این نقطه طی شده است و اگر به سرعت برداشته شود و اگر دو سال دیگر انتخاباتی برگزار شد و مانند دولت احمدی‌نژاد، موضع هسته‌ای تفاوت فاحشی با سیاست‌های دولت قبل از خود پیدا کرد، قدرت مانور در اختیار غرب باشد. آنها از ٢٠سال سخن می‌گویند و طرف ایرانی بر حداکثر پنج‌سال تاکید دارد. به نظر می‌رسد اگر نظر ایران بر لغو تحریم‌های سختگیرانه بانکی و نفتی به نتیجه برسد، بر سر زمان لغو بقیه تحریم‌ها توافق صورت گیرد. دولت اوباما می‌داند ارزش حل موضوع هسته‌ای ایران و ارتباطی حداقلی پس از ٣٦سال روابط سرد، چه میزان ارزشمند است. این مساله می‌تواند با توجه به نقش راهبردی ایران در خاورمیانه، چشم‌انداز بهتری از همکاری‌های احتمالی آتی به دست دهد.

آرمان:درحاشیه کشتار پاریس

«درحاشیه کشتار پاریس»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مصطفی ایزدی است که در آن می‌خوانید؛
چهارشنبه هفته گذشته، دفتر یک مجله طنز در پاریس مورد حمله تروریست‌ها قرار گرفت و تعدادی از کاریکاتوریست‌های شاغل در آن کشته شدند. این اقدام از طرف قریب به اتفاق کشورها، احزاب و بسیاری از مردم جهان محکوم شد. بدون در نظر گرفتن اعتقاد و عملکرد مقتولین این حادثه، از هر بعدی که نگاه کنیم، محکوم است. ترور بدترین شیوه انتقام‌گیری از کسانی است که تروریست‌ها فکر می‌کنند باید مجازات شوند. علی‌القاعده باید منتظر شد تا هویت مهاجمان، دقیقا و به‌طور کامل روشن شود و هدف آنان از این کشتار بی‌رحمانه منتشر شود، اما برحسب آنچه تاکنون اعلام شده، مهاجمان به دفتر مجله «شارلی ابدو» از مهاجران مسلمانی هستند که ملیت فرانسوی دارند. اکثر مسلمانان فرانسه که اقلیت مهم و قابل اعتنایی در این کشور اروپایی هستند، از اعراب کشور الجزایرند که پیشینه حضور آنان در شهرهای کوچک و بزرگ فرانسه، به دوران استعمار الجزایر توسط فرانسه برمی‌گردد.

اگرچه پنج شش دهه قبل مردم الجزایر در یک انقلاب خونین با یک میلیون شهید و بیشتر از‌ آن مجروح، که محصول خشونت ارتش فرانسه بود استقلال خود را به دست آورده‌اند، اما گویا روح دشمنی و خصومت، بین این دو، همچنان وجود دارد که ضرورت دارد دولت‌های فرانسه و الجزایر در یک برنامه‌ریزی درازمدت، به این شرایط پایان دهند. پس از حادثه خونبار «شارلی ابدو»، براساس آنچه رسانه‌ها منعکس می‌کنند، فضای فرانسه علیه مسلمانان مقیم آن کشور، مه‌آلود شده است. نگارنده چند سال قبل، در پاریس و لیون و بعضی نقاط دیگر فرانسه برای تولید فیلم مستند «مسلمانان اروپا»، با بسیاری از مسلمانان و مساجد و مراکز تجمع آنان در ارتباط بودم.

در‌آن سفر با واقعیتی برخورد کردم که نشان می‌داد الجزایری‌های مقیم فرانسه، می‌توانند برای فرانسویان دردسرساز باشند. چراکه رسانه‌های مهم آن کشور، بخصوص رادیوها و تلویزیون‌های فرانسه، همیشه و همه‌جا در تحقیر مسلمانان مهاجر، به ویژه اعراب آفریقایی می‌کوشند. جز این زندگی در محله‌های فقیرنشین و به شدت آلوده به انواع و اقسام جرایم، زمینه یک نوع گرفتاری روحی و روانی- که آرام‌شدنی نیست- را فراهم می‌کند. گروه ما به هیچ عنوان نمی‌توانست در مساجد فرانسه، از جمله در پاریس و لیون، فیلمبرداری کند واز نماز جماعت یا حتی از بیرون ساختمان مساجد تصویر بگیرد. زیرا جوانان مسلمان آن را ممنوع کرده و می‌گفتند هر آنچه از تلویزیون می‌بینیم، علیه مسلمانان است.

اصلا فیلم و دوربین را دارای شایستگی برای ثبت و ضبط صحنه‌های مذهبی نمی‌دانستند. چراکه تلویزیون و احیانا سینماهای فرانسه، هرگاه می‌خواستند از تروریست‌ها حرفی بزنند، تصویر یک مسلمان را نشان می‌دادند که ریش دارد و عرقچین درحالی که آن زمان از طالبان و داعش و بوکوحرام و القاعده و این‌گونه گروه‌های خشونت‌طلب و تروریست، هیچ خبری نبود. واقعیت این است اروپاییان، بخصوص در فرانسه، با مسلمانانی که از قدیم ساکن آن بوده‌اند و از دوران استعمار اروپا بر آسیا و آفریقا در آنجا زندگی می‌کنند، بسیار بد برخورد می‌کنند. برای ما کاملا محسوس بود که جوانان تندرو مسلمان در فرانسه، می‌توانند مقامات آن کشور را به دردسر بیندازند. چند سال قبل دیدیم که مهاجران آفریقایی‌تبار در پاریس و بعضی از شهرهای دیگر فرانسه، تجمعات و تظاهرات خشونت‌آمیزی داشتند.

بنده در لیون مشاهده ‌کردم در مناطق قدیمی این شهر که از دوران استعمار فرانسه باقی مانده، جوانان عرب الجزایری به‌رغم اینکه با زبان فرانسه صحبت می‌کردند، ضدفرانسه بودند. با پیرمردانی حرف زدم که دوران انقلاب علیه فرانسویان را به خاطر می‌آوردند و غصه می‌خوردند. اکنون که یک حادثه خونبار در پاریس رخ داده و به گفته خبرگزاری‌ها، حوادث کوچک‌تر دیگری نیز صورت گرفته، این موضوع را سر زبان‌ها انداخته که مسلمانان چه سرنوشتی در فرانسه خواهند داشت؟ بدیهی است پنج‌میلیون مسلمان مهاجر در فرانسه، امکاناتی در اختیار ندارند که بتوانند زمینه زندگی مسالمت‌آمیز را در فرانسه فراهم کنند. متاسفانه ائمه جمعه و جماعت مسلمانان در اروپا، عموما مجری سیاست‌های دولت عربستان هستند که یکی از مراکز عمده تقویت و شاید تربیت تروریست است.

البته مسلمانان فرهیخته، دانشگاهی، ثروتمند و آزاداندیش فراوانی در اروپا زندگی می‌کنند که می‌توانند در میان مسلمانان اثر داشته باشند، به شرط اینکه دولت فرانسه آنان را مورد حمایت قرار دهد. لذا این دولت فرانسه است که می‌تواند و باید چاره‌ای بیندیشید و نگذارد رسانه‌های صوتی و تصویری و مکتوب و مجازی، بیش از گذشته، علیه مسلمانان فعالیت کنند. اگر در اینباره اقدام جدی صورت نگیرد و به زندگی مسلمانان، بخصوص الجزایری‌ها و مراکشی‌ها سروسامان ندهد و جوانان آنان را از بیکاری و ولنگاری نجات ندهد، روزهای بدتری برای فرانسه رقم خواهد خورد.

ابتکار:صحن مجلس صحنه تظاهرات خیابانی نیست!

«صحن مجلس صحنه تظاهرات خیابانی نیست!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم حمید قاسمی فیض آباد است که در آن می‌خوانید؛هر مکانی را به دلیلی و شانی ساخته اند. مسجد، مدرسه، منبر و مجلس هر کدام از اعتباری برخوردارند و اعتبار مجلس نیز به این است که نمایندگان محترم آموخته اند در آن اندیشمندانه سخن بگویند و پیامبر گونه سخن گوش کنند. اگرچنین شد اعتبار کرسی های سبز هر روز فزون تر می‌گردد و اگر ره دیگری زده شد منزلتی دیگر یافت خواهد گردید.

مطهری از سر درد، اندیشه کرده است و اندیشمندانه سخن می‌گوید. همکاران این مطهر نیز پیامبر گونه سر و پا گوش می‌شوند تا سخن آرام گیرد و تبدیل به اندیشه ای دیگر شود. حال اگر قیل وقالی برخواست نه سخنی شنیده خواهد شد و نه اندیشه ای رستن خواهد گرفت.گفته اند حرمت امامزاده را متولی آن باید نگه دارد. نمی‌دانم مارا چه می‌شود که جایی که باید سخن و اندیشه و شنیدن را پاس بداریم پاسداری از خیابان می‌کنیم. اینگونه عمل کردن مرا می‌ترساند که روزی مجلس هم به طور کامل تبدیل به خیابان شود و آنگاه دیگر نه سخنی و نه اندیشه ای و نه شنیدنی در کار خواهد بود.

عزیزانی که با شعار می‌خواهند که سخنی شنیده نشود خوب می‌دانند که روزی خواهد رسید که سخن آنان نیز گوش شنوایی نداشته باشد و سخن که نه فریاد آنها نیز در هیاهو ها گم شود.

مجلسیان چه نیکو گوش دادند و چه بزرگوارانه دست به شعار نزدند تا اگر اندیشه ای را صواب نمی‌دانند صدای سخن و اندیشه را نیز خاموش نکنند. لیک باید تدبیری کنند که از این پس بعضی از نمایندگان محترم نیز دریابند که صحن مجلس جای تظاهرات خیابانی نیست. چه رسد به آنکه صحن مجلس جای توهین و پرخاشگری شود و خدای ناکرده اعمالی در آنجا صورت گیرد که حتی در خیابان نیز جایز نیست.

عزیزان من مگر شما در مجلس هرروز چه می‌کنید؟ عده ای از شما وقتی به اندیشه ای می‌رسید و اکثریت می‌شوید آن اندیشه در قالب سخن، پس از رای اکثریت تبدیل به قانون می‌شود و همیشه نیز اینگونه است که در هر قانونی عده ای مخالفت می‌کنند. و اگر قرار باشد مخالفین رای دیگری را برنتابند که باید پای تصویب هر قانونی کلی نزاع صورت پذیرد. پس چگونه است که بعضی ها این موضوع ساده را فراموش می‌کنند و به خود اجازه می‌دهند تا یکی از همکاران آنها اجازه بیان اظهارات مخالف خود را نداشته باشد.

شاید اگر دیروز نمایندگان محترم مجلسی که در آن یک نفر به خود اجازه داد تا به صورت نماینده محترمی سیلی بزند راهی می‌جستند تا به صورت قانونی آن شخص را از مجلس بیرون کنند امروز حواس بعضی ها اگر به آینده کاری که می‌کنند جمع نبود حد اقل از ترس تنبیه آنی مجلس، از کاری که در شان نمایندگان نیست پرهیز می‌کردند. عزیزان در جهان تمامی صداها می‌ماند پس چه بهتر از ما صدایی بماند که بعدها مایه خشنودی ما و فرزندانمان باشد.

مردم سالاری:جهان اسلام در مواجهه با اتهام تروریسم

«جهان اسلام در مواجهه با اتهام تروریسم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم زهرا خانیانی است که در آن می‌خوانید؛در پی اتفاقات تروریستی فرانسه که افکار عمومی دنیا را متاثر کرد، روز شنبه روزنامه «ویکند» استرالیا کارتونی اهانت آمیز را با عنوان «بیایید دعا کنیم» منتشر کرد؛ این در حالیست که علاوه بر متون قانون اساسی کشورها که توهین به مقدسات مذهبی را جرم می‌دانند، در کتب مقدس و سیره عملی پیامبران نیز دشنام و اهانت به مقدسات امری مذموم شناخته شده است.

درست است که عوامل تروریستی فرانسه سه فرد -به ظاهر- مسلمان بودند اما نوشتن عملکرد افرادی معدود که اعتقادی به آموزه‌های بنیادین اسلام ندارند به پای بزرگان این دین، واکنشی منصفانه به نظر نمی‌رسد. همانطور که روزانه اقدامات غیرانسانی زیادی توسط منتسبان به ادیان مختلف در سراسر دنیا صورت می‌گیرد و مردم با نگاه بغض آلود مذهبی به آنها نمی‌نگرند. البته نمی‌توان منکر این قضیه بود که در سال‌های اخیر به واسطه موج اسلام هراسی و شکل گیری گروه‌های افراطی که خود را منتسب به اسلام می‌دانند اسلام و مسلمانان در کانون توجهات جهانیان قرار گرفته اند؛ اما با تاملی کوتاه در آموزه‌های اسلام می‌توان دریافت که دین اسلام سخت ترین مجازات را برای کشتن انسان‌ها قرار داده که نمایانگر اهمیت حیات انسانها در این دین است.

البته این اولین باری نیست که به بهانه‌های مختلف در کشورهایی که دم از آزادی بیان و حقوق بشر می‌زنند اعتقادات بیش از یک میلیارد مسلمان مورد اهانت قرار می‌گیرد. پیش از این نیز در آمریکا، فرانسه،‌ انگلیس، دانمارک و دیگر کشورها توهین‌های مشابهی علیه مسلمانان و باورهای اسلامی صورت گرفته بود. اما آنچه که در این نوشتار قابل تامل است رعایت اصل حقوق بشر و آزادی مذاهب از جانب مدعیان آنها در قبال مسلمانان است. اینکه عده‌ای توهین به مقدسات –همه ادیان چه یهود، مسیحیت، اسلام و ... را به بهانه آزادی بیان و عقیده مجاز می‌شمارند باید بر طبق همین آزادی حضور یک زن با پوشش اسلامی را نیز در محیط‌های کار و دانشگاه بپذیرند در صورتیکه اینگونه نیست و در سالهای اخیر در همین فرانسه تدابیر سختگیرانه متعددی در قبال حضور و فعالیت‌های اجتماعی زنان مسلمان اعمال شده است. اینکه روز یکشنبه رهبران و سران کشورهای مختلف دنیا برای ابراز همدردی و محکومیت تروریسم در فرانسه گرد هم آمدند امری قابل تقدیر است اما نقطه مقابل این ترا‍ژدی، سکوت همین رهبران در قبال هزاران زن، کودک، پیر و جوان مسلمان در کشورهای اسلامی نظیر سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان و ... است که هر روز توسط همین گروه‌های تروریستی کشته می‌شوند. گروه‌هایی که بسیاری از این کشورها در شکل گیری و تقویت آنها نقش داشته اند. افکار عمومی جهان باید به این باور برسد که گروه‌های تروریستی چون القاعده، داعش، طالبان، جبهه النصره و ... ارتباطی با اسلام حقیقی نداشته و در حقیقت برداشت این گروه‌ها از اسلام برداشتی التقاطی و افراطی است.

نکته دیگر اینکه کشورهای غربی محصولی را درو می‌کنند که خود بذر آن را سالها پیش به بهانه گسترش حوزه نفوذ خود در خاورمیانه کاشتند و علاوه بر حمایت‌های مالی و تسلیحاتی از این گروه‌ها، تعداد قابل توجهی از شهروندانشان طی همین سالهای اخیر به این گروه‌ها در سوریه و عراق پیوستند و در تمام این سالها مسلمانان تاوان این حمایت‌ها را پرداخت کرده اند.

پس از اتفاقات تروریستی اخیر فرانسه، مسلمانان جهان نیز در کنار دیگر گروه‌های اجتماعی متاثر شدند اما طرف دیگر ماجرا پیامدهای ناگوار و محدودیت‌های سختگیرانه‌ای است که پس از این اتفاقات برای آنها اعمال خواهد شد چرا که با توجه به قدرت گرفتن احزاب راست افراطی در اروپا تا مدتها ایزوله شده و در موضع دفاعی قرار خواهند گرفت و نگاه‌های امنیتی بیشتری بر آنها سنگینی خواهد کرد. ناگفته نماند که در سال‌های اخیر گسترش اسلام در کشورهای اروپایی افکار عمومی این کشورها را به خود جلب کرده است به طوریکه جمعیت مسلمانان در کشورهای اروپایی روز به روز در حال گسترش است و قدرت‌های غربی از نفوذ اسلام و قدرت گرفتن مسلمانان بیم دارند و هر از چند گاهی با تبلیغات توهین آمیز و نسبت دادن اقدامات تروریستی به مسلمانان قصد ترویج اسلام هراسی و جلوگیری از نفوذ اسلام در میان شهروندانشان را دارند.

از طرفی مسلمانان جهان نباید در مقابل توهین به مقدساتشان بی تفاوت باشند و جهانیان باید بدانند که گروه‌های مختلف اسلامی با تقویت وحدت می‌توانند از اهرم‌های سیاسی، اقتصادی، علمی و ... برای مطالبه حقوقشان استفاده کنند، مانند اقدامی که پس از انتشار کارتون توهین به پیامبر(ص) در دانمارک صورت گرفت و مسلمانان با تحریم کالاهای دانمارکی ضررهای قابل توجهی را به شرکت‌های دانمارکی وارد کردند. در حقیقت این حرکت مسلمانان بزرگترین اعتراض به این اقدام بود و آنها را متوجه قدرت مسلمانانی کرد که مقدساتشان را هدف قرار داده بودند. اما آنچه در پایان قابل توجه است ارتباط تنگاتنگ جوامع انسانی با یکدیگر است بطوریکه هر عملی با عکس العمل طرف مقابل مواجه خواهد شد؛ بنابراین اصل احترام به عقاید طیف‌های مختلف دینی، آرامش و زندگی مسالمت آمیز را برای بشریت رقم خواهد زد چراکه دنیای امروز دنیای تسخیر اندیشه‌هاست و عقل حکم می‌کند که انسان متفکر با قابلیت علم و اندیشه به سوی نیل به مقصود پیش رود نه با توهین یا حذف فیزیکی مخالف.

دنیای اقتصاد:سرخابی‌ها و گزینه سرمایه‌گذاری خارجی

«سرخابی‌ها و گزینه سرمایه‌گذاری خارجی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهدی نصرتی است که در آن می‌خوانید؛اخیرا قیمت‌گذاری باشگاه‌های پرسپولیس و استقلال جهت واگذاری به بخش خصوصی صورت گرفت. هرچند قیمت اعلام‌شده، به‌عنوان قیمت پایه اعلام شده است، اما شاید بتوان آن را قیمت سقف در نظر گرفت! از این حیث قیمت‌گذاری صورت‌گرفته برای این باشگاه‌ها را می‌توان به‌نوعی حراج هلندی یا مزایده نزولی تلقی کرد. در حراج هلندی، مزایده با بالاترین قیمتی که مدنظر است شروع می‌شود سپس مرتب از قیمت کاسته می‌شود تا خریداری برای قیمت پیشنهادی یافت شود.

البته حراج هلندی به‌صورت حضوری برگزار می‌شود و هدف اصلی آن، سرعت واگذاری است، اما در مورد واگذاری این دو باشگاه به‌نظر می‌رسد که دقیقا نقطه مقابل یعنی پرهیز از شتاب مدنظر باشد.

خصوصی‌سازی این دو باشگاه سال‌ها است که مطرح است و حتی طبق مصوبه هیات واگذاری، این دو باشگاه در سال‌های گذشته باید واگذار می‌شد؛ اما با فرآیندهای جاری، بعید نیست که اصولا یا واگذاری صورت نگیرد یا پای شبه‌دولتی‌ها به میان آید، اما آنچه در سال‌های اخیر در بحث خصوصی‌سازی این دو باشگاه مغفول واقع شده‌است، گزینه واگذاری به متقاضیان خارجی و بین‌المللی است. موضوع فروش و واگذاری باشگاه‌های معروف ورزشی به خریداران خارجی، در دنیا کاملا شناخته‌شده است؛ به‌طوری‌که در انگلیس تملک بسیاری از باشگاه‌های معروف از جمله چلسی، منچسترسیتی و آرسنال در اختیار مالکان خارجی است. جالب است که یکی از مالکان و سهامداران عمده باشگاه آرسنال ایرانی است.

این سرمایه‌گذاران با دو رویکرد می‌توانند به تزریق منابع بپردازند: یا به‌عنوان یک کسب‌و‌کار و سرمایه‌گذاری سودآور یا به‌عنوان تملک یک برند و کسب اعتبار و جایگاه اجتماعی، اما به هرحال هدف نهایی از دید حاکمیتی این است که وضعیت این باشگاه‌ها سروسامانی بگیرد؛ ضمن اینکه حضور سرمایه‌گذاران خارجی می‌تواند باعث شود یکسری قواعد رایج در دنیای فوتبال، در ایران نیز حاکم شود.

به لحاظ قانون سرمایه‌گذاری خارجی ایران، مانعی برای واگذاری این باشگاه‌ها به متقاضیان خارجی وجود ندارد و حتی واگذاری صددرصدی نیز امکان‌پذیر است. از این رو وزارت اقتصاد و دو زیرمجموعه مرتبط با آن یعنی سازمان خصوصی‌سازی و سازمان سرمایه‌گذاری می‌توانند واگذاری این باشگاه را به متقاضیان داخلی و خارجی در دستور کار خود قرار دهند، البته آنچه در اینجا گفته شد صرفا برای طرح موضوع است و قطعا نیازمند الزامات زیادی است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها