فانی، مهران، سحر، مهرنوش، اسماعیل یا حتی حمید، اکرم، مهدی، نعمت و دیگر شخصیتهای این سریال در واقع درجاتی از سیاهی را در طرح وجودی خود دارند و طیفهای متفاوتی از شخصیتهای خاکستری را به نمایش میگذارند.
مهران و مهرنوش اسیر بلندپروازی، بیفکری و خامی هستند، فانی از وقاحت و بیشرمی به عنوان سرپوش استفاده میکند تا ناتوانیها و سستیهایش برملا نشود، حمید سوار مرکب غرور سر از ناکجاآباد درآورده، اکرم گرفتار دنیای کوچک و بسته یک زن سنتی و خانهنشین است و دیگر شخصیتها هم در تنگنایی دست و پا میزنند که بر آمده از پیوند شوم بین کمبودهای شخصیتی و موقعیتهای پیشبینی نشده زندگی است.
درام سریال همه چیز آنجاست بر مبنای اشتباهات انسانی پیش میرود و در آن از قهرمان و ضدقهرمان خبری نیست. شخصیتهای این سریال در فضایی رئالیستی، مخاطب را به همذاتپنداری وامیدارند و به دانستن سرنوشت خود وسوسه میکنند.
در واقع ما شخصیتهای این سریال را دنبال میکنیم چون آنها از جنس ما هستند و در موقعیتهایی گرفتارند که یا دیدهایم یا تجربه کردهایم و دست به کارهایی میزنند که فهمیدن آنها با توجه به تجربههای عینی اصلا برایمان دشوار نیست.
شخصیتهای این سریال نزدیک به واقعیت خلق شدهاند و از همین بابت باورپذیرند و ماجراهایشان برای ما جذاب و دیدنی است بخصوص از این بابت که این قصهها حول یک اندیشه و دیدگاه اساسی، انسجام پیدا کرده و هدفمند طرح میشوند.
ماجراهای متعددی که برای شخصیتهای سریال همه چیز آنجاست رخ میدهد، با این دیدگاه کلی شکلگرفته و تعریف شدهاند که خانواده ریشه و اساس آدمهای جامعه را شکل میدهد و حضور اجتماعی متعارف و پسندیده زمانی معنا میگیرد که ارتباط آدمها با این ریشه برقرار بماند.
نویسندگان فیلمنامه همه چیز آنجاست کوشیدهاند با این دیدگاه، به ماجراهای سریال سمت و سو بدهند و از پراکندگی و آشفتگی آنها جلوگیری کنند، اما لزوما همه شخصیتها و شیوه نمایش آنها بیعیب و اصولی پیش نمیرود. نمایش شخصیتهای آشنا و قصههای رئالیستی، اصلیترین ویژگی این سریال به حساب میآید و میتوان گفت جز این مورد و درخشش یکی دو بازیگر، ویژگی برجسته دیگری در این سریال نمیتوان یافت.
سریال همه چیز آنجاست در کارگردانی، طراحی گریم، موسیقی و طراحی صحنه و لباس نهتنها حرف ویژهای برای گفتن ندارد، در مواردی ضعفهای اساسی دارد و فضای سریالهای دهه60 را تداعی میکند. حتی در میان شخصیتهای سریال که مهمترین ویژگی سریال را شکل میدهند، تعدادی شخصیت خنثی یا تکبعدی میتوان یافت که عملکرد چندانی ندارند.
علاوه بر این موارد، یکی از مهمترین چالشهای سریال در جذب مخاطب و جلب همراهی همهجانبه او، ریتم سریال است. ریتم به عنوان ضرباهنگ ارائه اطلاعات در سریال همه چیز آنجاست از تناسب لازم و تاثیرگذاری مداوم برخوردار نیست.
تماشای بخشهایی از سریال که در آنها ریتم دراماتیک اوج میگیرد، لذتبخش و مهیج است اما در بخشهایی که ریتم دراماتیک افت پیدا میکند، ریتم بصری به تسریع ارائه اطلاعات کمک نمیکند و مخاطب خواسته یا ناخواسته رها میشود.
به عنوان نمونه در بخشهایی از سریال که قصه فرهاد فانی و مناسبات بین او و همسر دومش روایت میشود یا زمانی که مهرنوش در ارتباط با مدیرعامل شرکتی که در آن کار میکند دچار سوءتفاهمهای عاشقانه میشود، تاثیر درام بر احساس مخاطب، به اوجگیری ریتم کمک میکند اما دقایقی بعد ممکن است بخشهای نه چندان پرکشش داستان مانند خوش و بشها و درددلهای بین شخصیتهای مثبت سریال از جمله مهدی با همسر یا با پدربزرگش باعث افت ریتم شود.
ریتم مناسب به پاشنه آشیل سریال همه چیز آنجاست بدل شده در حالی که کارگردان میتوانست با تسریع ریتم بصری در بخشهایی که بار دراماتیک چندانی ندارد، این تناسب را برقرار کند و به روند پیشبرد داستان سامان دهد و حتی ضعفهای متعدد آن را پوشش بدهد.
چنانچه در ساخت این سریال استانداردهای لازم در تمام زمینهها رعایت میشد، یکی از معدود ملودرامهای رئالیستی تلویزیون شکل میگرفت که تابع فیلمنامهای مدرن با روایتی کاملا ایرانی است یا اگر حداقل در این فضای رئالیستی، شخصیتها و داستانها با طراحی و معماری دقیقتر در قالب تصویر ریخته میشد و شکل و شمایلی حساب شده پیدا میکرد، با وجود ضعفهای گریم و صحنه و مواردی از این نوع، میشد که همه چیز آنجاست یکی از سریالهای شاخص به یادماندنی تلویزیون باشد.
آذر مهاجر/ گروه رادیو و تلویزیون
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد