در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
این دولتها، در گسترش تعالیم شیعه امامیه، اسماعیلیه و گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی، به خصوص آشکار کردن مظاهر شیعه در ایران، عراق و شمال افریقا نقش غیرقابل انکاری ایفا کردند. در عین حال، این دولتها با اینکه معاصر دولت عباسی بودند که در اوج ضعف خود بود، ولی هرگز نتوانستند امپراطوری بزرگ شیعی را به وجود آورند و همواره برای گسترش قلمرو خود با یکدیگر در رقابت و نزاع بودند. گرچه میتوان در منابع تاریخی از تعامل اندک آنان سخن راند، این مقاله با رویکرد تحلیل اسنادی، به تفصیل به روابط دولتهای شیعی قرن چهارم هجری پرداخته است.
کلیدواژهها: دولت، شیعه، ارتباط، قرن چهارم، آلبویه، فاطمیان، حمدانیان.
با توجه به اهمیت زیاد قرنهای چهارم و پنجم هجری در فرهنگ و تمدن اسلامی و تأسیس دولتهای مختلف شیعه در این دوران، بررسی روابط سیاسی و فرهنگی آنها امری ضروری به نظر میرسد. بدین منظور در ابتدا لازم است به واکاوی مفاهیمی مانند ارتباط، دولت و شیعه پرداخته، سپس مسئله تحقیق مطرح شود.
واژه ارتباط در لغت1 به معنای مواصلت کردن و... است. این لغت در اصطلاح به تنهایی کاربردی ندارد و آن را به صورت اضافه و ترکیبی به کار میبرند، مانند روابط اجتماعی، روابط عمومی و.... در حقوق بین الملل مراد از آن، ارتباط میان دو یا چند کشور است که همان روابط بین الملل است و روابط سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی را در بر میگیرد.2
کلمه دولت در زبان فارسی کاربردهای بسیاری دارد که گاهی به معنای «ثروت و مال» و «مال اکتسابی و موروثی» به کار رفته3 و گاهی هم در اصطلاح سیاسی امروزه به معنای گروه وزیران، حکومت، هیئت حاکمه، قوه مجریه و... به کار میرود.4 معادل کلمه دولت در زبان انگلیسی state است که معناهای مختلفی را برای آن گفتهاند.5 بر اساس تعریفهایی که از دولت ارائه شده است میتوان گفت که دولت باید چهار رکن اساسی داشته باشد که با نبود هر یک از آنها دولت نیز نخواهد بود. آن چهار رکن عبارتاند از: جمعیت، سرزمین، حاکمیت و استقلال. البته این تعریف مشهور از دولت به صورت صددرصد با حکومتهای شیعه در قرن چهارم مطابقت ندارد، چرا که فقط دولت فاطمی مصر تمامی ارکان دولت را به این معنا داشته است، اما دولتهای آلبویه و حمدانیان که در پژوهش حاضر به آنها پرداخته میشود، حکوتهای نیمه مستقل بوده و مشروعیت خودشان را از خلیفه عباسی گرفته و بر فراز منبرها و آغاز سخنرانیها نام خلیفه عباسی را میبردند، گرچه نظر خلیفه در امور اجرایی در این عصر پذیرفته نمیشد و اهمیتی نداشت. به هر حال، دولت در این عصر و در این پژوهش به معنای حکومت و سلسلهای از حاکمان است که قدرت را در منطقهای خاص به دست داشته و بر امور آن مسلط بودند.
اما شیعه، در لغت عربی برای آن معناهای متعددی ارائه شده است: کسانی که بر امر واحدی اجتماع نمودهاند، گروه، یاران و پیروان شخصی.6
برخی7 شیعه را در اصطلاح چنین تعریف کردهاند:
این واژه اختصاصاً در مورد فرد و یا افرادی به کار میرود که دوستدار علی(ع)و فرزندان او هستند و به امامت آنها اعتقاد دارند تا آنجا که اگر واژه شیعه بدون قید و شرط اضافی به کار رود و قرینهای در کار نباشد، اذهان به چنان افرادی منصرف میشود که قایل به امامت امامان یاد شده (اثنی عشریه) هستند.
شهرستانی8 نیز در تعریف شیعه چنین گفته است:
شیعه کسانی هستند که به طور خاص، امام علی(ع)را پیروی میکنند و قایل به امامت و خلافت ایشان، هم از لحاظ نص و هم از حیث وصیت، چه به صورت آشکار و چه به صورت مخفی و پنهان هستند.
برخی دیگر از مورخان معاصر9 نیز گونههای مختلف و دستهبندی خاصی از شیعه ارائه داده وآن را به شیعه عراقی، معتزلی، غالی، شیعه به معنای دوستی با اهلبیت(ع)، شیعه اعتقادی و... تقسیم کردهاند و در خصوص تاریخچه این واژه بیان میدارند که قدیمترین سندی که این واژه به همراه کلمه خاصه در برابر عامه در آن به کار رفته، نامهای است که شیعیان کوفه به رهبری سلیمانبن صرد خزاعی بعد از شهادت امام حسن(ع) به منظور تسلیت شهادت آن حضرت به امام حسین(ع) مینویسند.10
اما مراد ما از شیعه در این پژوهش، اعم از شیعه امامی، زیدی و اسماعیلی است و با تعریفی که مرحوم شهرستانی بیان نموده است مطابقت دارد. البته در خصوص تشیع هر یک از دولتهای شیعه صحبت خواهد شد.
سؤال اصلی در این پژوهش این است که رابطه دولتهای بزرگ شیعه در قرن چهارم هجری چگونه بوده است؟
پاسخ به این سؤال با بررسی روابط دولتهای بزرگ شیعه در این قرن به دست میآید. در اینجا به گوشههایی از این روابط که در لابهلای گزارشهای تاریخی و در منابع اصلی بیان شده است، پرداخته میشود.
آلبویه
یکی از بهترین دورانهای شیعه از نظر شرایط سیاسی ـ فرهنگی، قرن چهارم و پنجم هجری است، زیرا خاندان بویه (320-477 ق) که مذهب شیعه داشتند،11 در دستگاه حکومت عباسی از نفوذ و اقتدار زیادی بهرهمند بودند.12 فرزندان بویه به نامهای علی، حسن و احمد که قبلاً در فارس حکومت میکردند، در زمان المستکفی به سال 334 ق وارد بغداد شده، به مقرحکومت راه یافته و با تکریم خلیفه روبهرو شده و به ترتیب لقبهای عمادالدوله، رکنالدوله و معزالدوله را یافتند. احمد معزالدوله که منصب امیرالامرایی را داشت، چنان اقتداری به دست آورد که حتی برای المستکفی حقوق و مقرری تعیین کرد. به دستور وی در روز عاشورا بازارها تعطیل و مراسم سوگواری برای امام حسین(ع) بر پا شد.13 همچنین مراسم عید غدیر با شکوه بسیار انجام شد.14 خلاصه آنکه آلبویه در ترویج مذهب امامیه اثناعشری اهتمام بسیار ورزیدند.
به شیخ مفید (متوفای 413 ق)، متکلم نامدار امامیه در این زمان، احترام بسیار میشد و مسجد «براثا» در منطقه کرخ بغداد به وی اختصاص داشت که در آنجا علاوه بر اقامه نماز و موعظه، به تعلیم و تدریس میپرداخت. وی در پرتو موقعیت ویژهای که از جنبههای علمی و اجتماعی داشت، توانست فرقههای مختلف شیعه را انسجام بخشیده، آرا و عقاید شیعه را تحکیم و ترویج کند.
نسب آلبویه
آلبویه مانند بسیاری از مدعیان استقلال و فرمانروایی بر ایران، خود را از نواده ساسانیان دانستهاند.15 حمدالله مستوفی در باره نسب آلبویه چنین مینویسد:
پادشاهان دیلمان؛ به تخصیص آلبویه؛ هفده تن، مدت ملکشان صد و بیستوهفت سالو از خاندان ساسانی (بهرام گور) میباشند و بعضی از دیلمان گویند که از تخمدیلمبن ضبّهاند.16
علی اصغر فقیهی نویسنده کتاب تاریخ آلبویه میگوید:
ظاهر امر این است که نخستین کسی که برای فرزندان بویه نسب ساخته است و آنها را به سلاطین ساسانی رسانیده است ابو اسحاق صابی (دارای مذهب صابئی) کاتب زبر دست و کمنظیر آلبویه است که در کتاب خود به نام التاجی گفته است که عضدالدوله در جستوجو از نسب خود برآمد و در این باره به مهلّبی، وزیر معزالدوله نامه نوشت. مهلبی از سالخوردگان دیلم و موبدان و وجوه مردم ایران تحقیق کرد، همه نوشتند و تأیید کردند که نسب او به ساسانیان میرسد. همین نوشته صابی را دیگران، همچون فارابی و ماکولا از کتاب التاجی نقل کردهاند و قلقشندی نسب آلبویه را به یزدگرد میرساند و مقریزی هم جد اعلای آنها را بهرام گور دانسته است.17 اما برخی در اینکه نسب آلبویه به پادشاهان ساسانی میرسد تردید کردهاند و آن را ساختگی دانستهاند، همچون فارابی در آثار الباقیه و ابنخلدون در العبر.18
مذهب آلبویه
برخی معتقدند که هنوز نمیتوان در باره عقاید مذهبی آلبویه به روشنی اظهار نظر کرد.19 طبق گفته مقدسی در قرن چهارم هجری مردم نواحی دیلم، شیعه و بیشترِ مردم ناحیه گیل، سنی مذهب بودهاند.20 آنچه مسلم است بسیاری از دیلمیان بر دین خود باقی بودهاند تا اینکه به گفته مسعودی21 در آغاز قرن چهارم به وسیله حسنبن علیبن محمدبن علیبن حسنبن علیبن ابیطالب(ع) ملقب به اطروش، به اسلام دعوت شدند.
به طور کلی در خصوص مذهب آلبویه سه نظریه وجود دارد:
1. شیعه زیدی بودهاند.22
2. شیعه امامی (اثنیعشری) بودهاند.23
3. در ابتدا شیعه زیدی بوده، ولی بعد شیعه امامی شدند. این نظریه را کامل مصطفی شیبی در کتاب تشیع و تصوف24 با استناد به نقلی از بیرونی بیان کرده است. ایشان گزارشی را در این باره از ابنبابویه قمی آورده است. او میگوید: تاج الروساء ابن ابیالسعداء صیروری از علمای امامیه بوده است. وی از رشید مازندرانی و او از پدرش نقل کرده است که تاج الروساء کسی بود که آلبویه را به جرگه شیعیان وارد کرد. به هر تقدیر در اینکه آلبویه شیعه بودهاند، اختلافی وجود ندارد و تنها اختلاف در نوع تشیع آنان است و با توجه به شواهد و دلایل موجود، از جمله مطلبی که از شیبی نقل شد، و نیز شواهد و دلایلی که در ادامه آورده میشود، میتوان نتیجه گرفت که غالب امیران آلبویه، بلکه تمام آنان گرایش شیعه امامیه داشتهاند. اما شواهد و دلایل مبنی بر مذهب امامیه آلبویه عبارتاند از:
1. صاحب کتاب تاریخ حبیب السیر مینویسد: «شیخ مفید مورد اکرام عضدالدوله بود و عضدالدوله پیوسته ملازمتش مینمود».25
2. اینکه گفته شده است دیلمیان غالباً به وسیله ناصر اطروش، داعی و امام معروف زیدیه در طبرستان، اسلام و تشیع را پذیرفتهاند، دلیل بر زیدی بودن آنان نیست، زیرا فرزندان خود اطروش هم بر خلاف او شیعه امامی بودهاند.26 گرچه برخی معتقدند که حتی خود اطروش نیز امامی بوده است.27
3. کتیبهای که در تخت جمشید به دستورعضدالدوله نوشته شده است، اسامی دوازده امام معصوم دارد.28
4. ابنجوزی در المنتظم29 حادثهای را نقل کرده است مبنی بر اینکه سلطان محمود غزنوی وقتی به ری رفت وارد حرمسرای مجدالدوله شد و دید که بیش از پنجاه زن آزاد در آنجاست و وقتی از او سؤال کرد که چه کسی اجازه این کار را به تو میدهد، گفته است: اینان زنان من و فرزندانشان فرزندان من هستند و رسم اسلاف من (آلبویه) بر همین جاری بوده است. این داستان در صورت صحت، بر تشیع امامی آلبویه دلالت دارد، زیرا فقط امامیه قائل به ازدواج متعه هستند.
5. قاضی نورالله شوشتری میگوید:30 معزالدوله مرجع فقهی خود را ابنجنید (از فقهای امامیه) قرار داده بود.
6. شیخ صدوق قائل به امامی بودن رکنالدوله و اعتقاد او به امام زمان? است.31
7. برتولد اشپولر نیز گفته است: «آلبویه از ابتدای امر، شیعه دوازده امامی بودند و تا آخر نیز به عقیده خود وفادار ماندند».32
فاطمیان
طبق گزارش مقریزی33 اولین بار خلیفه فاطمی، عبیدالله المهدی در ذیحجه سال 290 در سجلماسه (مغرب اقصی) دعوت خود را آشکار کرد و در سال 297 ق دولت خود را در شمال افریقا (افریقیه یا مغرب اوسط)34 تشکیل داد و تا سال 357 ق به مدت 65 سال به تحکیم قدرت و جنگ و درگیری با مخالفان خود پرداختند.
در سال 357 ق کافور اخشیدی35 درگذشت36 و اوضاع مصر آشفته شد و فاطمیان از این آشفتگی استفاده کرده و جوهر صِقلی (سیسیلی)37 سردار معروف خود را به سوی مصر فرستادند و او در 358 ق38 مصر را فتح کرد. المعز فاطمی (341-365 ق) پس از چهار سال از فتح مصر وارد آنجا شد. و از این زمان، مرحله دوم دولت فاطمی آغاز شد.39 فاطمیان اما نتوانستند قلمرو حکومتی خود را در سرزمینهای شرقی جهان اسلام در آن سوی شام گسترش داده و به هدف بزرگ خود، یعنی اتحاد دنیای اسلام زیر نظر یک خلافت بزرگ شیعی به رهبری خلیفه فاطمی، دست یابند. البته هدف دیگر آنها، یعنی نفوذ مذهبی در مناطق یاد شده، با فعالیتهای داعیان اسماعیلی تا حدود زیادی به وقوع پیوست.
دوره دوم فاطمیان از ورود المعز فاطمی به مصر(362 ق) تا مرگ خلیفه المستنصر (487 ق) ادامه داشت که 125 سال به طول انجامید. این دوره، اوج شکوه و قدرت فاطمیان شمرده میشود. در عین حال، دوران افول فاطمیان در اواخر خلافت المستنصر با این واقعه آغاز شد که در سال441 ق معزبن بادیس صنهاجی امیر افریقیه به نام بنی عباس خطبه خواند40 و در سال 464 ق با واقعهای به نام «کوم الریش» ادامه یافت.41
دوره سوم خلافت فاطمیان که به «عصر وزرا» معروف است، بعد از المستنصر (427-487 ق) شروع میشود و در مدت نه سال، چهل وزیر، دولت را به دست گرفتند.42 در نهایت، دولت فاطمیان پس از 268 سال خلافت در سال 565 ق توسط صلاحالدین ایوبی ساقط شد.43
نسب فاطمیان
صنهاجی نویسنده کتاب تاریخ فاطمیان میگوید:
مردم در نسب عبیدالله به حسینبن علی(ع)اختلاف نظر دارند؛ گروهی ادعای او را تصدیق کرده و گروهی دیگر ادعای او را مبنی بر انتسابش به حسینبن علی(ع)رد کرده و آنچه به خود نسبت داده، نپذیرفتهاند و پیوسته بین مردم در این خصوص اختلاف است. آنچه او ادعا میکند این است که او عبیدالله پسر احمد، پسر حسین، پسر محمد، پسر اسماعیل، پسر جعفر، پسر محمد، پسر علی زینالعابدین پسر حسین، پسر علیبن ابیطالب - رضی الله عنهم- میباشد. و اما در خصوص آنچه برخی مردم در باره عبیدالله ادعا کردهاند، دلیلی دیده نمیشود و بررسی این موضوع هم نیازی ندارد.44
چنانکه از سخنان صنهاجی مشخص است ایشان نسب فاطمیان را به ائمه معصومان(ع) تأیید کرده است. اما باید گفت که عباسیان جنگ تبلیغاتی شدیدی در بغداد علیه فاطمیان برپا کردند، از جمله این مبارزههای تبلیغاتی فتوانامههایی بود که از سوی بزرگان اهل تسنن علیه شیعیان صادر میشد. در این فتوانامهها آمده بود که شیعه، منکر انتساب فاطمیان به اهلبیت است.
متن شهادتنامهای که در عهد فاطمیها از سوی عباسیان به منظور مخدوش ساختن نسب آنان تنظیم شد، در کتاب تاریخ جهان گشای جوینی چنین آمده است:
این چیزی است که گواهان بر آن شهادت دادهاند که معدبن اسماعیل حاکم مصر، همان معدبن اسماعیل عبدالرحمنبن سعید است و اینان به دیصانبن سعد الدین، بنیانگذار دیصانیه منسوبند. سعد الدین یاد شده به مغرب رفته و خود را عبیدالله میخواند و مهدی لقب میدهد. این سرکش حاکم بر مصر، یعنی «منصور» ملقب به حاکم، پسر نزاربن معدبن اسماعیلبن عبدالرحمنبن سعید است. پیشینیانِ ملعون وی همه نجس و پلید و دروغگو و خارج از دین هستند و هیچ نسبی از میان فرزندان علیبن ابیطالب- رضوان الله تعالی علیه-... و این سرکش حاکم بر مصر و پیشینیانش همه کافر، فاسق، زندیق، ملحد و تارک احکام دین و سد راه اسلام هستند و به مذهب دوگانهپرستی و مجوسیت اعتقاد دارند. اینان حدود را تعطیل و نوامیس را هتک کردهاند... 45
این شهادتنامه در ربیع الاول سال 402 هجری نوشته شد و شماری از شریفان علوی، مثل سید مرتضی و سید رضی موسوی و گروهی دیگر از علویان و نیز از فقیهان صاحب اعتبار، شیخ ابوحامد اسفراینی، ابو محسن قدوری، قاضی القضات محمدبن احمد و ابوعبدالله بیضاوی آن را امضا کردهاند.
مقریزی در دو کتاب خود، یعنی الخطط و اتعاظ الحنفاء به این اتهامهای عباسیان علیه فاطمیان و منسوب کردن آنان به یهود و مجوس، پاسخ داده و در دفاع از فاطمیان در کتاب الخطط چنین میگوید:
اینها گفته هایی است که اگر انصاف بدهی، ساختگی بودنشان برایت روشن میشود، در حالی که شمار فرزندان علی در این دوره، بسیار زیاد است و میان شیعیان دارای قدر و منزلت هستند، چه انگیزهای وجود دارد که از آنها روی برگردانند و دنبال یهود و مجوس راه بیفتند!؟ چنین کاری را هیچ کس نمیکند، هر چند که در نهایت نادانی و فرومایگی باشد. تشکیک در نسب فاطمیان بهوسیله عباسیان هنگامی مطرح شد که در برابرشان احساس ضعف میکردند. قاضیان، انتساب فاطمیان را به اهلبیت منتفی دانسته، بزرگانی، چون سید رضی و سید مرتضی (دو شریف علوی) و ابوحامد اسفراینی در اجتماع بزرگی که در سال 402 ق و در دوران القادر بالله تشکیل شد، آنان (قاضیان) را تأیید کردند. شهادت این عده بر اساس اقوال مشهور و شایعات میان بغدادیهای پیرو بنیعباس بود که در نسب فاطمیان طعن وارد میکردند و به علویان دشنام میدادند. از همان آغاز دولتشان نسبت به آنها بنای بدرفتاری گذاشته بودند. متأسفانه اخباریان و اهل تاریخ نیز این سخنان را همان طور که شنیده بودند، بیهیچ تدبر و اندیشهای نقل کردهاند.46
در تأیید سخنان مقریزی مبنی بر اینکه تاریخ نویسان قولی را که عباسیان در طعن نسب فاطمیان به علویان نسبت داده و سپس آن را شهرت بخشیدند، میتوان به شعری از سید رضی اشاره کرد که در تأیید نسب دولت فاطمیان سروده است. این شعر در کتاب الفخری چنین بیان شده است:47
ما مُقامی عَلی الهوان و عندی
و أباء محلق بی عن الضیم
احمل الضّیم فی بلاد الاعادی
مَن ابوه ابی و مولاه مولا
لَفَّ عِرقی بعرقه سید النا
ان ذلی بذلک الجدِّ عزٌ
سوی خوارزمشاه حمالان کشان
مِقوَلٌ قاطعٌ و انفٌ حمی
یم کما زاغ طائر وحشی
و بمصر الخلیفة العلوی
ی اذا ضامنی البعید القَصی
س جمیعا محمدٌ و علی
و اُوامی بذلک الرَّبع ری
میکشیدنش که تا بیند نشان48
من که زبانی برنده داشته و از پذیرفتن ستم ننگ دارم، هرگز با خواری در جایی بسر نمیبرم. اباء و حمیت من مرا همچون مرغان بلند پرواز از ستمکشی دور میسازد. در دیار دشمن به من ستم روا میشود، حال آنکه خلیفهای علوی در مصر وجود دارد. در آن هنگام که بیگانگان حق مرا پایمال میکنند کسی خلیفه است که پدرش، پدر من و خویشانش، خویشان مناند. سرور همه مردم یعنی، محمد(ص)و علی(ع)ریشه مرا با ریشه او به هم پیوسته است. در آن محیط، خواری من، عزت، و در آن سرزمین، تشنه کامی من همچون سیرآبی است.
محمود عباس عقاد نیز ضمن بیان این شعر البته ـ با کمی تغییر ـ میگوید:49 هنگامی که خلیفه(عباسی) این شعر را شنید کسی را در پی شریف ابواحمد موسوی، پدر شریف رضی فرستاد و از او گله کرد و پدر رضی هم در خصوص شعر از سید رضی سؤال کرد، ولی او انکار کرد و گفت: این شعر از من نیست. در نهایت چون پدر رضی قسم خورد که اگر اعتذارنامهای با خط خود به خلیفه عباسی، القادر ننویسد او از آن شهر خواهد رفت، از این رو سیدرضی مجبور شد که با خط خود در حضور همگان تکذیبنامه کذایی را بنویسد که آن شعر از او نیست.50
همچنین مقریزی در کتاب اتعاظ الحنفاء ابتدا با روش علمی، اقوال کسانی را که به نسب آنان طعن زدهاند، مانند ابنندیم و ابنرزام نقل کرده و سپس اقوال مورخان دیگری را که مؤید نسب خلفای فاطمی هستند، بیان نموده و در پایان این بحث براهین خود را برای تأیید نسب خلفای فاطمی به ائمه اطهار بیان کرده است.51
ابنخلدون نیز در العبر از نسب و سیادت عبیدالله المهدی، بنیانگذار دولت فاطمی دفاع کرده، در باره نسب او چنین میگوید:
عبیدالله المهدیبن محمد الحبیببن جعفر المصدقبن محمد المکتومبن اسماعیل الامام ابن جعفر الصادق. برخی در این نسبنامه، تردید کردهاند، ولی نامه معتضد به ابنالاغلب به قیروان و ابن مدرار به سلجماسه، آن را اثبات مینماید و نیز شعر شریف الرضی52و53
ایشان در جای دیگر نیز در دفاع از نسب فاطمیان میگوید:
و اعتباری به قول کسانی که این نسب را انکار کردهاند چون مردم قیروان و دیگران نیست. همچنین آن محضری هم که در ایام القادر باللّه در بغداد نوشتند و در نسب ایشان طعن کردند، و اعلام ائمه بر آن شهادت دادند بیاعتبار است.54
مذهب فاطمیان
فرقه مذهبی فاطمیان، اسماعیلیه مبارکیه است.55 زیرا فرقه اسماعیلیه به دو دسته «اسماعیلیه خالصه» و «اسماعیلیه مبارکیه» تقسیم میشوند. اسماعیلیه خالصه معتقد شدند که چون امامت اسماعیل از طرف پدر، ثابت است و امام، جز حق چیزی نمیگوید پس معلوم میشود اسماعیل در حقیقت، نمرده و «قائم» اوست. اسماعیلیه مبارکیه معتقد است که پس از اسماعیل، محمدبن اسماعیل توسط امام صادق(ع) به امامت منصوب شد، این فرقه به مناسبت آن «مبارک» که از موالی اسماعیلبن جعفر بود به اسماعیلیه مبارکیه شهرت یافتهاند.56
مرحوم مظفر، علیرغم شهرت در تاریخ مبنی بر عقیده اسماعیلی فاطمیون، معتقد است آثار فاطمیون حاکی از امامی بودن مذهب فاطمیون است. ایشان در این خصوص چنین گفته است:
آنچه میان ارباب سیره و تاریخ شهرت دارد ـ اما برای ما مسلم نیست، – این است که فاطمیون بر مذهب و عقیده اسماعیلی بودهاند.... اگر بخواهیم ادله ای بر انتساب فاطمیون به مذهب اثنی عشریه اقامه کنیم سخن گستردهای در اختیار داریم، اگرچه تصور این مطلب که آنان اسماعیلی مذهب بودند خالی از وجه تاریخی نیست، اما آثار فاطمیون که حاکی از امامی بودن آنهاست پدیدارتر و گویاتر میباشد.57
البته ایشان در کتاب تاریخ شیعه هیچ اشاره ای به آثاری که مدعی است مذهب امامی بودن فاطمیون را ثابت میکند ندارد.
حمدانیان
حمدانیان یکی از دولتهای شیعی امامیه58 بودند که به مدت صد سال (292ـ393ق) در مناطق موصل و حلب حکومتی نیمه مستقل داشته و در دوران ضعف حکومت عباسی به همراه دولتهای آلبویه و فاطمیان حضور داشتند. خلیفه عباسی (مکتفی) در سال 292 ق حاکمیت موصل و اطراف آن را به ابوالهیجاء عبداللهبن حمدانبن حمدان تغلبی داد.59
ابوالهیجاء در منطقه موصل جنگهایی با مخالفان خود داشت60 که بر همه آنها غلبه کرد و در نهایت، منطقه موصل را به یکی از فرزندانش به نام حسن که به ناصرالدوله مشهور بود، سپرد.61 فرزند دیگر ابوالهیجاء که علی نام داشت و به سیفالدوله معروف بود، در حلب در سال 332 ق حکومت تشکیل داد.62 یکی از محققان تاریخ درباره اهمیت این دولت چنین گفته است:
اهمیت این دولت تنها در این نهفته نیست که یکی از چندین دولت کوچک است که در دوران ضعف قدرت مرکزی و تباهشدن هیبت عباسیان ظاهر شد و نه فقط از این لحاظ که دولت حمدانی مرکز مهمی از مراکز پرتو افشانی فرهنگی و جاذبه فکری در آن دوره درخشان تمدنی از دولت اسلامی است، بلکه به این سبب است که دولت حمدانی از معدود دولتهای اسلامی مستقل و کوچکی است که به حساب خلافت عباسی برپا شد و به سد استواری در برابر یورش بیزانس (روم شرقی) که بیتالمقدس را هدف قرار داده بود، تبدیل شد.63
ناصرالدوله حمدانی پس از به قدرت رسیدن به گسترش نفوذ خود در منطقه جزیره وتصرف بغداد پرداخت. او گرچه مدت کوتاهی بر بغداد مسلط شد، اما نتوانست تسلط خود را استمرار بخشد و خیلی زود شکست خورد.
مذهب حمدانیان
چنانکه گفته شد و شهرت دارد حمدانیان مذهب تشیع داشتهاند. شواهد شیعه امامی بودن آنها را میتوان در موارد زیر بیان کرد:
1. مرحوم مظفر درباره ناصرالدوله میگوید:64 «مقامش بدانجا رسید که شیخ محمد (محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید) برای او کتابی در امامت تألیف کرد».
2. قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین به تشیع حسنبن عبدالله، ملقب به ناصرالدوله و سلسله او و اینکه او از شاگردان شیخ مفید بوده، اشاره دارد و اظهار میدارد که در تشیع آلحمدان و اشتهار آنها به تشیع، شک نیست.65
3. یاقوت حموی نیز میگوید: «فقها در حلب طبق مذهب امامیه فتوا میدادند».66
نسب حمدانیان
ظاهراً نسب حمدانیان به ربیعه، پسر نزار از عدنانیان میرسد.67 فیصل سامر فصل کاملی از کتاب خود را به نام دولت حمدانیان به نسب حمدانیان اختصاص داده و اقوال مختلفی را در این خصوص بیان کرده است. ایشان میگوید:
دلایل زیادی بر صحت انتساب حمدانیان بر «تغلب» در دست ما هست و در این مورد با توجه به اقوال مورخان معتبر، همچون طبری، ابناثیر، ابنمسکویه، تنوخی، ابنشداد و ابنظافر میتوانیم شواهدی بیاوریم که نشان میدهد حمدانیان از یک اصل عربی جریان یافتهاند. 68
رابطه آلبویه و حمدانیان
در خصوص رابطه این دو دولت شیعی امامی باید گفت که به رغم یکی بودن مذهب رسمی در این دولتها میان آنان اختلاف زیادی بوده و همواره رابطه آنها خصمانه بوده است.
روابط میان این دو خاندان شیعی را میتوان به دو دوره مجزا و متمایز از هم تقسیم کرد:
دوره نخست، دوره معزالدوله و فرزندش بختیار،
دوره دوم، دوره عضدالدوله و حاکمان بعدی.
در دوره اول، حاکمیت حمدانیان بر جزیره و شام پذیرفه شده بود و آلبویه به فکر تسلط بر این اراضی نبودند. گرچه معزالدوله چندین بار توانست ناصرالدوله را شکست دهد، ولی هر بار از درِ آشتی و صلح در آمد و به بغداد بازگشت و دلیل این کار معزالدوله نیز عدم استحکام پایههای حکومت آلبویه از طرفی، و مقتدر بودن حمدانیان برای حفاظت از سرحدات شام از سوی دیگر بود، از این رو امور سرحدات شام را به عهده سیفالدوله حمدانی گذاشته و حتی از وی درخواست مالیات هم نکردند.69
حمدانیان از زمان ابوالهیجا پدر ناصرالدوله تقریباً در جزیره استقلال داشته و در امور بغداد نیز دخالت میکردند و یک بار هم ناصرالدوله به بغداد دست یافت و منصب امیر الامرایی را از آنِ خود کرد.70
بختیار، پسر معزالدوله نیز در برابر بنیحمدان سیاست منفعتجویی را در پیش گرفت و با توجه به درگیری پسران ناصرالدوله گاهی طرف ابوتغلب را رعایت میکرد، و چون منافع مهمتری را در نزدیکی با حمدان، رقیب ابوتغلب میدید، به سوی او متمایل شده و تعهداتش را در برابر ابوتغلب به فراموشی میسپرد.71
چنانکه بیان شد، روابط حاکمان آلبویه با حمدانیان همواره خصمانه بوده، گرچه در آغاز تسلط آلبویه بر بغداد و پس از چندین درگیری گاهی میان ناصرالدوله حمدانی و معزالدوله صلح نامههایی نوشته میشد.
ابنخلدون درباره علت بروز اولین درگیری میان ناصرالدوله حمدانی و معزالدوله بویهی در سال 334 ق72 چنین بیان داشته است: «چون معزالدولةبن بویه به هنگام استیلایش بر بغداد المستکفی را خلع کرد، ناصرالدوله به خشم آمد و از موصل روانه عراق گردید، معزالدوله نیز سرداران خود را به مقابله فرستاد.»
در این گزارش، ناصرالدوله آغازگر جنگ معرفی شده است، در حالیکه مسکویه در گزارش خود چنین بیان میدارد که معزالدوله لشکری را به سوی موصل فرستاد و جنگ میان آنان در منطقه عکبرا صورت گرفت.73 معزالدوله خود نیز به همراه المطیع خلیفه عباسی به عکبرا رفت.74 ناصرالدوله عدم حضور دشمن را در بغداد غنیمت شمرد و برادرش ابوالعطاف جبیربن عبدالله بنحمدان را برای تصرف آنجا روانه کرد. او با کمک ابوجعفربن شیرزاد که در بغداد پنهان شده و از پناهگاه بیرون آمده بود، وارد بغداد شده و به نام ناصرالدوله در بغداد حکومت برقرار کردند. خود ناصرالدوله نیز بلافاصله وارد بغداد شد.75
گرچه ناصرالدوله بر بغداد مسلط شد و حتی نام خلیفه عباسی (المطیع) را از خطبه انداخت،76 اما جنگ میان او و معزالدوله به پایان نرسید و جنگ در بغداد ادامه پیدا کرد و در نهایت، ناصرالدوله از معزالدوله شکست خورد و فرار کرد77 و معزالدوله بر بغداد مسلط شد. پس از آن، میان آن دو صلحنامهای تدوین شد که بر اساس آن مقرر گردید که ناصرالدوله در برابر تسلط بر منطقه تکریت در شمال عراق و منطقه مصر و شام، مالیاتی به بغداد، مرکز خلافت عباسی بپرازد.78
گرچه صلحنامهای میان ناصرالدوله و معزالدوله امضا شده بود، اما به سبب کارشکنیهای ناصرالدوله و عدم پرداخت مالیات و مقرری تعیین شده، درگیریهایی در سالهای 33779 و347 ق بهوقوع پیوست که در جنگ اخیر با کمک و شفاعت سیفالدوله مجدداً صلحنامهای امضا شد که البته این صلحنامه میان معزالدوله و سیفالدوله از طرف ناصرالدوله برقرار شد، زیرا معزالدوله از صادر کردن فرمان به نام ناصرالدوله خودداری میکرد. بر اساس این صلحنامه، مقرر شد که سالانه مبلغ 000/000/90 درهم به معزالدوله پرداخت شود. بدین ترتیب، ناصرالدوله مجدداً به قلمرو خود بازگشت.80 معزالدوله در سال 352 ق به سبب نقض صلحنامه توسط ناصرالدوله به موصل لشگرکشی کرده، به طور رسمی ناصرالدوله را عزل و پسر او ابوتغلب را جانشین وی کرد.81
درگیری بین آلبویه به فرماندهی عضدالدوله و حمدانیان به فرماندهی ابوتغلب حمدانی ادامه یافت. در این درگیریها سرانجام عضدالدوله موفق شد قلعههای حمدانیان را تصرف کند. وی پس از فتح منطقه جزیره و نظم بخشیدن به این منطقه، سال 368 ق به بغداد بازگشت.82
اختلاف میان فرزندان ناصرالدوله و کشمکش آنان بر سر قدرت، از جمله اسباب تباهی سلطه ایشان در موصل بود، با این حال سقوط حمدانیان در موصل به معنای ناپدید شدن آنان از صحنه تاریخ نیست، زیرا دولت آنان تا اواخر قرن چهارم هجری در حلب بر پا بود.83
با مطالعه تاریخ روشن میشود که آلبویه آنجا که سیاست یا خوی مالاندوزی آنها اقتضا میکرد بر شیعیان قلمرو خود یا حاکمان مدعی تشیع هم میتاختند، چنانکه عضدالدوله رئیس علویان عراق، محمدبن یحیی علوی حسینی را گرفت و یک میلیون دینار از اموال او را مصادره کرد.84 همچنین ابو احمد حسینی موسوی، پدر شریف رضی و برادر او ابوعبدالله را در بند کرده، به شیراز فرستاد.85
رابطه حمدانیان و فاطمیان
دولت فاطمیان هر چند شیعه (اسماعیلیه) بود، اما روابط خوبی با حمدانیان نداشت. آنها تلاش میکردند که بخش جنوبی شام را تصرف کنند و به این امر دست یافتند. آنها پس از احساس ضعف امیران حمدانی و سلطه غلامان بر امور، دستاندازی به شمال سوریه را آغاز کردند و سرانجام سیادت فاطمیان در آن منطقه در روزگار سعیدالدوله کامل شد.86
به نظر میآید که حمدانیان نخست، کوشش داشتند که فاطمیان را طرفدار خود سازند، از این رو آمادگی خود را برای کمک به جوهر صقلی برای فتح مصر اظهار کردند.87 جوهر در این مورد با معز فاطمی مکاتبه کرد اما او وی را از همپیمانی و حتی مبادله پیام با حمدانیان نهی کرد. همچنین از اینکه یکی از همپیمانان مجال ریاستی بیابند تا در قلمرو فاطمیان صاحب حکومتی شوند، بر حذر داشت. نامه معز فاطمی با این عبارتها پایان مییابد:
بنی حمدان به سه چیز که گردش عالم بر آن است، تظاهر میکنند و هیچ یک را ندارند: یکی، «دین» است که از آن بینصیباند، دیگر، «کرَم» است که هیچ کدامشان در راه خدا بخشش نمیکنند، سوم، «شجاعت» است که شجاعت ایشان برای دنیا است و نه آخرت. پس، از اینکه بر ایشان تکیه کنی بر حذر باش.88
در هر صورت، به سبب نفوذ روز افزون فاطمیان در بلاد شام، حمدانیان بر سلطه خود بر جزیره ترسیده و خیلی زود به رویارویی با فاطمیان کشیده شده و در دشمنی خود با فاطمیان از شورش قرمطیان در شام بر ضد فاطمیان حمایت کردند.89 نتیجه اینکه فاطمیان مجال هرگونه فرصتی را از چنگ حمدانیان برای ابراز دوستی بیرون آورده و حمدانیان ناچار از دشمنی با فاطمیان بوده و برای حفظ سرزمین تحت سلطه خود، حتی از روم طلب کمک کرده و با یاری کردن شورشیان قرمطی به مخالفت با دولت فاطمیان پرداختند.90
از مطالعه تاریخ حمدانیان با فاطمیان چنین نتیجه حاصل میشود که هیچ تعامل مثبتی بین این دو دولت شیعی هم عصر وجود نداشته و هر یک از آنها همواره در پی فرصتی برای دستاندازی به سرزمینهای دیگری بوده است.91
روابط آلبویه و فاطمیان
روابط سیاسی و مذهبی آلبویه و فاطمیان را میتوان در دو دوره بررسی کرد:92
دوره اول، در زمان استحکام و اقتدار دولت آلبویه که بیشتر عصر معزالدوله (320- 356ق) و عضدالدوله (338- 372ق) است.
دوره دوم، هم بعد از مرگ عضدالدوله (372ق) تا پایان حکومت آلبویه (447ق) را شامل میشود که دوران ضعف آلبویه است. در این دوره، پیوند سیاسی که عضدالدوله میان ایران و عراق برقرار کرده بود به سبب اختلافات و درگیریهای داخلی از بین رفت و آلبویه به چند گروه تقسیم شدند که این امر باعث ضعف آنان و قدرتیابی مجدد خلافت عباسی و به حداقل رسیدن نفوذ آلبویه در دستگاه خلافت عباسی شد.
گرچه گاهی روابط میان این دولتها در دوره اول آلبویه دوستانه به نظر میرسد، اما رابطه آنان در هر دو دوره، به ویژه در امور سیاسی، بیشتر خصمانه بوده تا دوستانه، خصوصاً در دوره دوم که دوره ضعف آلبویه است، رفتارهای حکومت فاطمی بیانگر دشمنی میان این دو حکومت است.
در عصر معزالدوله (320ـ356ق) داعیان اسماعیلی که از طرف فاطمیان فرستاده میشدند، در بیشتر شهرهای بینالنهرین فعالیت داشته و کتابهای ایشان به طور گستردهای رواج داشته است، اما این فعالیت وسیع در سال 356 ق رو به ضعف نهاد و کتابهای اسماعیلیه در بغداد کمیاب شد.93
در مقطع کوتاهی میان عزیز بالله خلیفه فاطمی و عضدالدوله حاکم بغداد، در سال 369ق تلاشهایی برای صلح و دوستی انجام پذیرفت و پس از ارسال سفیرانی از طرف خلیفه فاطمی، عضدالدوله نیز سفیرانی برای خلیفه فاطمی اعزام کرد که حاکی از همکاری آنها برای جنگ بر ضد روم شرقی است. البته این روابط ادامه نیافت تا جایی که برخی حتی همان ارتباط اندک را ناشی از فریبکاری امیر بویهی دانستهاند.94 گرچه متون تاریخی هم عصر آنان، مانند: تجارب الامم مسکویه چیزی از محتوای پیامها بیان نکردهاند، اما ابنتَغری بَردی متن کامل آن را چنین آورده است:
... پیام تو به حضرت امیرالمومنین به وسیله پیک مخصوص تو رسید. در این پیام، مراتب اخلاص، دوستی و معرفت تو به حقیقت امامت امیرالمؤمنین، خلیفه فاطمی، و عشق تو به پدران هدایتگر و راهنمای او ادا شده است و امیرالمؤمنین از شنیدن آن خشنود گردید. خلیفه میداند تو از حق عدول نخواهی کرد. البته تو میدانی که بر مرزهای مسلمین چه میگذرد؛ خرابی شام، ناتوانی مردم و گرانی قیمتها. امیرالمؤمنین شخصاً عازم مرزهای مسلمین خواهد شد و تو را به زودی با نوشتههایی با خبرخواهد نمود. خداوند به تو جهاد فی سبیل الله عطا نماید.95
از متن نامه خلیفه فاطمی مشخص میشود که این نامه در پاسخ نامهای است که ابتدا عضدالدوله برای خلیفه فاطمی نوشته است. اما از متن نامه اول عضدالدوله چیزی در منابع تاریخی نیامده است. عضدالدوله پاسخ این نامه خلیفه فاطمی را داده و در آن نامه به فضل اهلبیت و این که عزیز فاطمی از ذرّیه آن خاندان پاک است، اقرار کرده و اطاعت خود را از خلیفه اعلام نموده است. 96 این نامهها در حضور خلیفه عباسی خوانده میشد.97 ابنجوزی و ابنعماد حنبلی آوردهاند که فرستادگانی بین خلیفه فاطمی و امیر آلبویه رد و بدل میشد و جواب آنها با حسن نیت همراه بود، ولی به هیچ پیامی اشاره نکردهاند.98
ناگفته نماند که ابنتغری بردی از پاسخ نامهای که عضدالدوله داده، ابراز تعجب
نموده و در اینکه عضدالدوله نسب خاندان فاطمی را تأیید کرده باشد، شک میکرده و
بیان میدارد که در صورت صحیح بودن، باید آن را نشانه ضعف آلبویه در برابر
فاطمیان دانست.99
از طرف دیگر، شواهدی وجود دارد که بیانگر رابطه خصمانه آلبویه و فاطمیان در دوره اول عصر آلبویه است که مهمترین آنها عبارت است از:
1. معاهدهای میان بختیار و عضدالدوله انجام گرفته است که براساس آن از بختیار خواسته شده است تا به سوی شام رود و در پرچمهای خود اسم عضدالدوله را حک کند، و این در حالی است که شام در آن زمان تحت سلطه فاطمیان بوده است و این اقدام به منزله دشمنی با فاطمیان شمرده میشود.100
2. عضدالدوله از پیروزی فاطمیان بر بحرین جلوگیری کرد.101
3. عضدالدوله تلاشهای زیادی کرد تا سلطه عباسیان بر مکه و مدینه پس از
تسلط فاطمیان بر آنجا اعاده شود و این خود نمونه بارز دشمنی عضدالدوله با
خلفای فاطمی است.102
4. قرامطه103 در 360ق از حمایت عزّالدوله دیلمی (356- 367ق) و ابوتغلب حَمدانی (م 369ق) در موصل بهرهمند شدند.104
5. الپتکین از دست عضدالدوله فرار کرد، ولی پس از آن، به رغم دشمنی و جنگ با فاطمیها، به اسارت خلیفه فاطمی در آمد، اما چون او یکی از مخالفان عضدالدوله بود با احترام و اکرام خلیفه فاطمی رو به رو شد. گرچه بعدها به علت کینه توزیهای یعقوببن یوسفبن کلّس به وسیله او مسموم و کشته شد.105
6. مهمترین دلیل بر دشمنی میان عضدالدوله و خلیفه فاطمی این است که وی به حمله به مصر و بازپسگیری آن تصمیم داشته است. این مطلب را بغدادی در یکی از کتابهای خود چنین بیان میکند:
ابوشجاع فنا خسروبن بویه بر آن شد که آهنگ مصر کند و آن کشور را از چنگ باطنیه بیرون آرد، از این رو بر درفشهای سیاه خود نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد خاتم النیین، الطائع لله امیر المؤمنین ادخلوا مصر ان شاء الله آمنین». و چون به عزم رفتن به مصر سوی چادرها که برای لشگریان او زده بودند، بیرون شد، ناگهان مرگ او را فرو گرفت و درگذشت.106
اما چنان که پیش از این هم بیان شد، روابط سیاسی آلبویه و فاطمیان در دوره دوم آلبویه، یعنی پس از مرگ عضدالدوله تا پایان حکمرانی آلبویه، به طور کامل خصمانه بوده است و شواهدی وجود دارد که دولت فاطمی به تمامی کسانی که به هر دلیلی از دولت آلبویه ناراضی بوده و به خدمت فاطمیان رسیده بودند، پناه داده و به آنها احترام کردند تا شاید در مواقع ضروری علیه آلبویه به کار گرفته شوند. نمونه هایی از شواهد تاریخی که بر رابطه خصمانه در این دوره دلالت دارد به شرح زیر است:
1. شُکرالخادم، غلام مورد اعتماد عضدالدوله، در زمان شرفالدوله ابوالفوارس شیر ذیل( 376 ق) در حالی که اجازه رفتن به حج را از امیر آلبویه گرفته بود، قصد قاهره کرده، و به نزد فاطمیان رفت.107
2. در سال 401ق در زمان خلافت قادر عباسی و امیرالامرایی بهاءالدوله (379- 403 ق) شخصی به نام قرواشبن مقلّد، امیر بنیعقیل در قلمرو خودش که شهر موصل، انبار، مدائن و کوفه بود، به نام خلیفه فاطمی خطبه خواند که موجب نگرانی و واکنش قادر عباسی شد و بهاءالدوله نیز به حمایت از خلیفه عباسی پرداخت و عمیدالجیوش را به جنگ با قرواش فرستاد، ولی قبل از جنگ، قرواش عذرخواهی کرد و دوباره به نام خلیفه عباسی خطبه خواند.108
اقدامات مذهبی در دولت آلبویه و فاطمیان
شیعه امامیه در دوران آلبویه، به خوبی رشد کرد، به طوری که اصول اعتقادی آن را بزرگانی، همچون کلینی (م 329ق)، ابنبابویه (م 381ق) شیخ مفید (م 413ق) فعّال و تدوین کردند و حدود همین سالها بود که غیبت کبرای حضرت مهدی? در (329 ق) اتفاق افتاد و این موضوع از مباحث شایع مجالس و محافل دینی و مذهبی شده بود. بنابر این، پیشبرد اهداف شیعی در عصر آلبویه امری ممکن به نظر میرسید.
اما از طرف دیگر، به قدرت رسیدن آلبویه نزاعهای مذهبی را که پیش از این نیز بهوجود آمده بود شدیدتر کرد و به ناآرامیهای زیادی منجر شد.109 بیشترین ناآرامیهای مذهبی در منطقه شیعهنشین کرخِ110 بغداد بین شیعیان و اهل سنت روی داد. گزارش این حوادث را مورخانی، مثل ابنجوزی و ابناثیر در ذکر وقایع آن سالها به ثبت رساندهاند. از طرفی، اهالی عراق و خصوصاً بغداد و حتی سپاهیان ترک که بعضاً تحت امر آلبویه قرار داشتند، سُنّی مذهب بودند، بنابر این، آلبویه برای جلوگیری از ناآرامیها مجبور بودند تا میان ایشان سیاست آشتی اعتقادی را در پی بگیرند. آنان حتی در چند مورد فقیهان و دانشمندان علوی را تبعید کردند.111
مُعزّالدوله گرچه درصدد ایجاد آشتی میان مذاهب شیعه و سنی بود، ولی در عمل، تمامی رسوم شیعه را تأیید میکرد. در سال 351 ق بر سردرِ تمامی مساجد این عبارتها نوشته شد:
لعنت خدا بر معاویه پسر ابوسفیان، لعنت بر کسی که فدک را از فاطمه(س) غصب نمود، و لعنت بر کسی که مانع دفن جسد امام مجتبی(ع) در کنار قبر جدّش رسول خدا گردید، و کسی که ابوذر را نفی بلد نمود، و عباس را از شورا بیرون نمود.
معزالدوله از این اقدام منع نکرد، ولی وقتی که متوجه شد عامه اهل سنت عصبانی شده و آن نوشته را شبانه پاک کردهاند، به پیشنهاد مهلّبی دستور داد که شعار را تغییر داده و بنویسند: «لعن الله الظالمین لآل رسول الله صلّی الله علیه و سلّم من الأولین و الآخرین؛ خداوند ظلمکنندگان به خاندان رسولالله(ص) را از اولین و آخرین لعنت کند.»
و همچنین معزالدوله تأکید کرد که به اسم معاویه در لعنت، تصریح شود.112
از سال 352ق مراسم سوگواری بر امام حسین(ع) در روز عاشورا آشکارا انجام مییافت و این مراسم تا انقراض آلبویه، مخصوصاً در محله کرخ بغداد در اغلب سالها برقرار میشد وگاهی واکنش سنیان، به ویژه حنابله را برمیانگیخت. در این سال با دستور مُعزّالدوله نخستین بار مراسم یادبود عاشورای حسینبن علی(ع) با عزاداری عمومی برگزار شد، مغازهها تعطیل و خرید و فروش در بازار ممنوع گردید و زنان با گیسوان آشفته، چهرههای سیاه کرده به صورت گروهی حرکت کرده و بر سر و روی خود میزدند و به علت کثرت شیعیان، اهل سنت ممانعتی نمیکردند.113 در هیجدهم ذیحجه در همین سال نیز شیعیان بغداد به فرمان معزّالدوله مراسم یادبود غدیر خم را جشن گرفتند و زیارت مرقد امام کاظم و امام جواد(ع) مرسوم شد.114 اهلسنت هم در مقابل مراسم عزاداری روز عاشورا و جشن عید غدیر، هشت روز پس از عاشورا، برای مصعببن زبیر مراسم سوگواری برپا کرده و هشت روز پس از عید غدیر نیز به مناسبت ورود پیامبر(ص) و ابوبکر به غار ثور، جشنی برپا داشتند.115
در همین زمانها بود که دولت فاطمیان در مصر نیز به تبلیغات گسترده شیعی دست زدند.116 جوهر صقلی در 359 ق مقرر کرد تا ذکر «حَیّ علی خیر العمل» در اذان مساجد مصر گفته شود. این امر در 360 ق در مساجد شام نیز تحقق یافت.117 در سال 366 ق، عزاداری روز عاشورا نیز در مصر و شام مرسوم گردید.118 همچنین جوهر صقلی دستور داده بود که بعد از خطبههای نماز جمعه، بر محمد مصطفی، علی مرتضی، فاطمه زهرا، حسن، حسین و ائمه طاهرین(ع) صلوات نثار شود.119 در همین سال در مکه و مدینه به نام مُعزّ فاطمی، خطبه خوانده شد و خطبه عباسیان منع گردید.120 بهرغم حمایتهای دولت آلبویه از برگزاری مراسم عزاداری و جشنهای شیعیان، گاهی برخی از وزیران آنان از انجام مراسم عاشورا ممانعت به عمل میآوردند که مهمترین آن جلوگیری از انجام مراسم عاشورا توسط ابوالحسنبن معلم از وزرای بهاءالدوله (379- 403ق)، است و این درحالی بود که مراسم عاشورا حدود سی سال قبل از آن بدون هیچ مزاحمتی انجام میشد. البته اقدام این وزیر با عکسالعمل شدید سپاهیان بهاءالدوله رو به رو شد. آنها به بهاءالدوله هشدار دادند که باید وی (ابن معلم) را به آنها تسلیم کند و اظهار داشتند: ای بهاءالدوله! برای بقای خودت یا بقای ابن معلم تصمیم بگیر. سپس بهاءالدوله وی را به ایشان تسلیم کرد و آنها او و دستیارانش را کشتند.121
قدرت یافتن غزنویان و فتوحات محمود غزنوی (421ـ388ق) سبب شد که خلیفه عباسی القادر، دست وی را در قتل یا حبس قرامطه، اسماعیلیه، معتزله، شیعه، جهمیه و مشبهه باز گذارد و به او لعن آنها را بر فراز منابر خراسان اجازه داد.122 فاطمیان نیز در مقابل این اقدامات دولت عباسی و محمود غزنوی، در مصر به تعقیب اهل تسنن پرداخته، تمامی فقهای مالکی را از مصر اخراج کردند.123
القائم بأمر الله (422ـ467 ق) نیز برای احیای سنت، سیاست پدر را در پیش گرفت. به دستور او، اعتقادنامه قادری مجدداً در حضور علما و فقها قرائت شد و همه ائمه سلف به رعایت آن اصول ملزم شدند. در 444 ق قائم در جلسهای مانند پدرش قادر عباسی، به لعن و طعن فاطمیان پرداخت.124 بهوجود آمدن چنین حوادثی با ضعف آلبویه، پس از مرگ عضدالدوله، ارتباط مستقیم داشت، زیرا اقتدار امیران بویهی و تسلط مطلق آنان بر خلیفه عباسی تا زمان خلیفه القادر ادامه داشت، اما از زمان القادر کم کم قدرت مادی و معنوی از دست رفته آنان در حال احیا بود. القادر از غیبت طولانی بهاءالدوله از بغداد که برای دستیابی به حکومت فارس صورت گرفته بود، سود جست و به تدریج اقداماتی برای احیا و تثبیت مقام معنوی خلافت انجام داد. القادر بالله ابتدا پسرش، ابوالفضل محمد را با لقب غالب بالله به ولیعهدی انتخاب کرد و حجاج خراسان و بزرگان عراق را بر این انتخاب، گواه گرفت. این رسم مدتها بود که به سبب ضعف خلفا رعایت نمیشد و امرای بویه، جانشین خلیفه را تعیین میکردند. بهاءالدوله تلاش میکرد امور بغداد را در کنترل داشته باشد، از این رو در سال 394 ق احمد موسوی را بار دیگر به مقام نقابت علویان، قاضی القضاتی و امیر حجاج منصوب کرد و دیوان مظالم را نیز بر عهده او گذاشت. پس از آنکه فرمان بهاءالدوله از شیراز به بغداد رسید، خلیفه، به جز مقام قاضی القضاتی، بقیه مناصب را تأیید کرد که این مخالفت، شروع ضعف امیران آلبویه و اولین نشانههای احیای قدرت معنوی خلیفه عباسی بود.125
ضعف سیاسی آلبویه تا زمان آخرین امیر بویهی، ملک رحیم همچنان ادامه داشت و در زمان وی به اوج خود رسید، به طوری که خلیفه عباسی القائم توانست قدرت از دست رفته عباسیان را دوباره به دست آورده، در نهایت با تبعید بساسیری از فرماندهان ملک رحیم، قدرت امیر بویهی را کاهش داده و راه را برای طغرل سلجوقی گشود. نتیجه اینکه بغداد در 447ق به تصرف سلجوقیان در آمد و حکومت آلبویه به پایان رسید.
نتیجهگیری
دولتهای مستقل شیعی در قرن چهارم، فرصت مناسبی در تسلط بر تمامی جهان اسلامی را داشتند، چرا که فاطمیان بر شمال افریقا و مصر حکم میراندند و حمدانیان در شمال و شمال غرب عراق تا حلب و دمشق، حاکمیت داشته وآل بویه بر عراق و بخشهای وسیعی از ایران حکومت میکردند. بنابر این، اتحاد آنها میتوانست جهان اسلام را به طور کامل در اختیار این مذهب قرار دهد، اما به علت اختلافات موجود میان دولتهای شیعه، مانند نوع عقاید شیعی هر گروه و از همه مهمتر قدرتطلبی و حق حاکمیت هر یک برای خود، این فرصت بزرگ را از شیعه گرفت.
در بررسی دولتهای شیعه در قرن چهارم هجری، آشکار میشود که به جز رابطه بسیار اندک بین آلبویه و فاطمیان در یک مقطع کوتاه، در موارد دیگر هیچگونه تعامل مثبتی، خصوصاً سیاسی بین سه دولت مقتدر هم عصر شیعه وجود نداشته است و زمامداران این دولتها در پی منافع شخصی خود بوده و حس قدرتطلبی آنان باعث شده که اغلب در حال درگیری و نزاع با یکدیگر به سر برند. و این امری است که در میان همه دولتهای شیعی آن روزگار به صورت قاعده محتومی در آمده بود، چنانکه دولتمردان نه تنها در مقابل دِگراندیشان از یکدیگر حمایتی به عمل نمیآوردند که در درون خود نیز اختلافاتی داشتهاند که در نهایت موجب ضعف و سقوط دولتهای شیعی در مقابل رقبای آنان شد.
پینوشتها:
1. علیاکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ذیل واژه ی ارتباط.
2. آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، ص 191.
3. علی اکبر دهخدا، همان، ذیل واژه دولت.
4. همان.
5. داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص 162.
6. ابن منظور، لسان العرب، ج8، ص 188.
7. محمدحسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه محمد باقر حجتی، ص33.
8. محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ص118.
9. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص19.
10. همان.
11. در خصوص مذهب آلبویه در ادامه بحث خواهد شد.
12. این نفوذ در دوره اول آلبویه یعنی از زمان معزالدوله تا پایان حکومت عضدالدوله زیاد بوده و در دوره دوم یعنی پس از مرگ عضدالدوله تا سقوط آلبویه در بغداد(447ق) به دلیل درگیری های از نفوذ امیران آلبویه در دستگاه عباسی کاسته شد.
13. عبدالرحمنبن خلدون، العبر، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج2، ص 658، شمسالدین محمدبن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام، ج26، ص 11.
14. محمدبن عبدالملک همدانی، تکمله تاریخ الطبری، ج1، ص 187.
15. عزتالله نوذری، تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت، ص 175.
16. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ص 408.
17. علیاصغر فقیهی، تاریخ آلبویه، ص 15.
18. همان ص 16.
19. صادق سجادی، آلبویه، دائرةالمعارف بزرگ اسلام، ج1 ص640.
20. محمدبن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص 367.
21. علیبن الحسین مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص 373.
22. علیبن الحسینبن طاووس، فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، ص 147.
23. عبدالرحمن ابن جوزی، المنتظم، ج 15 ص 157؛ اسماعیلبن عمر ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج11، ص328؛ یوسف ابنتغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک المصر والقاهره، ج2، ص307 و ج4ص14.
24. کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، ص41ـ42.
25. ابنهمام الحسینی خواند میر، تاریخ حبیب السیر، ج2 ص 309.
26. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ص 416.
27. سیداحمد رضا خضری، تاریخ تشیع، ج2 ص 64.
28. جوئل کرمر، احیای فرهنگی در عهد آلبویه، ترجمه سعید حنایی کاشانی، ص 82.
29. عبد الرحمن ابن جوزی، همان، ج15 ص 194. 196.
30. قاضی نور الله، شوشتری، مجالس المومنین، ج1، ص 439.
31. محمدبن علی صدوق، کمالالدین و تمام النعمة، ص52؛ قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ص 454.
32. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، ج1، ص 363.
33. احمدبن علی مقریزی، اتعاظ الحنفاء، ج1، ص 65ـ66.
34. به سرزمین لیبی مشتمل بر دو ناحیه بَرقه و طرابلس و سرزمین تونس اطلاق میشود: حسین قرچانلو، جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی، ص 238.
35. اخشیدیان زیر نظر دولت عباسی بودند و در مصر خطبه به نام ایشان میخواندند.
36. محمد صنهاجی، اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم، ترجمه حجت الله جودکی، (تاریخ فاطمیان)، ص 64.
37. جوهر، برده ای رومی از سیسیل بود. محمد صنهاجی، همان، ص 65.
38. همان.
39. همان، ص 69.
40. محمدبن علی مقریزی، اتعاظ الحنفاء، ج1، ص214؛ محمد صنهاجی، همان، ص95.
41. این واقعه میان ترکان و مغربیها صورت گرفت و در یک روز 12هزار نفر مردند و 4 سال این فتنه طول کشید (محمد صنهاجی، همان.)
42. برای اطلاع از دلایل دیگر افول فاطمیان ر.ک: همان، ص96 ـ 100.
43. همان، ص118.
44. همان، ص22.
45. محمد جوینی، تاریخ جهان گشای جوینی، ج 3، ص 177. 175.
46. محمدبن علی مقریزی، الخطط المقریزیه، ج 2، ص 21، به بعد فصل «ذکر ما قیل فی نسب الخلفاء الفاطمیین».
47. محمدبن علیبن طقطقی، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، ص 359- 358.
48. جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ص 765ـ 767 / محمود بیهقی، دائرةالمعارف بزرگ سبزوار، ج 3، ص 271.
49. محمود عباس عقاد، فاطمةالزهرا و الفاطمیون، ترجمه سیدمحمد ثقفی، ص 154.
50. همان ص، 156.
51. احمدبن علی مقریزیری، اتعاظ الحنفاء، ج1، ص38.
52. منظور همان شعری است که از سید رضی نقل شد.
53. عبدالرحمن ابنخلدون، همان، ج2، ص560.
54. همان، ج3، ص42.
55. سیداحمدرضا، خضری، همان، ج2، ص 83.
56. حسنبن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص 61 و62.
57. محمدحسین مظفر، همان، ص277- 276.
58. در این خصوص در ادامه سخن گفته شده است.
59. عبدالرحمنابن خلدون، ج2، ص553.
60. همان.
61. همان، ص601.
62. همان، ج3، ص333.
63. فیصل سامر، دولت حمدانیان، ترجمه علیرضا ذکاوتی، ص 11.
64. محمدحسین مظفر، همان، ص 178 و 223.
65. قاضی نور الله شوشتری، همان، ج 2، ص 314.
66. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج2، ص 283.
67. حمدان عبدالمجید الکبیسی، القائد سیفالدوله الحمدانی، ص 11.
68. فیصل سامر، همان ص 34.
69. همان، ص 233.
70. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 479.
71. ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج 6، ص364.
72.عبدالرحمنبن خلدون، همان، ج3، ص333.
73. ابو علی مسکویه، همان، ج 6، ص121.
74. همان.
75. ابو علی مسکویه، همان، ج6، ص 122.
76. همان.
77. ابو علی مسکویه، همان، ج 6، ص125.
78. همان، ص 139.
79. فیصل سامر، همان، ص 148.
80. ابو علی مسکویه، همان، ج 6، ص214.
81. فیصل سامر، همان، ص142.
82. ابو علی مسکویه، همان، ج6، ص 445.
83. فیصل سامر، همان، ص 12.
84. محمدبن احمد ذهبی، العبر، ج 2، ص 179.
85. عزالدین بن اثیر، همان، ج 8، ص 710.
86. فیصل سامر، همان، ص 13.
87. احمدبن علی مقریزی، الخطط، ج 1، ص 352.
88. همان.
89. عطاءالله خضراحمد، علاقات الدوله الفاطمیه بالدول الاسلامیه والاجنبیه، ص 14.
90. خاشع المعاضیدی، عبدالامیر دکسن، الحیاه السیاسیه فی بلاد الشام خلال العصر الفاطمی، ص 62.
91. فیصل سامر، همان، ص 162ـ167.
92. محمود خواجه میرزا، «فاطمیان، آلبویه و تبلیغات شیعی»، تاریخ اسلام، ش 28، ص103.
93. جوئل کرمر، همان، ص 116.
94. مفیزالله کبیر، ماهیگیران تاجدار، ترجمه مهدی افشار، ص 93و94.
95. یوسفبن تغری بردی، النجوم الزّاهره، ج 4، ص 125.
96. همان، ج 4، ص 125.
97. محمود خواجه میرزا، همان، ص107.
98. شهابالدین ابنالعباد الحنبلی، شذرات الذهب، ج 3، ص 180؛ عبدالرحمنبن الجوزی، المنتظم، ج 14، ص 268.
99یوسفبن تغری، همان. ص125.
100. ابوسعید حامد غنیم، العلاقات العربیه السیاسیه فی عهد البویهیین، ص 112ـ113.
101. همان.
102. همان.
103. از فرقه مبارکیه(گروهی از اسماعیلیه)دسته ای پدید آمد که به نام پیشوای خود« قرمطویه» که مردی نبطی و از مردم سواد (روستاها و نخلستان های عراق)بود «قرامطه» نامیده شدند. (ر. ک: حسنبن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص64. )
104. خاشع المعاضیدی وعبدالامیر دکسن، همان، ص 62.
105. یوسفبن تغری، همان، ج4، ص133.
106. عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام، ترجمه محمد جواد مشکور، ص 208-209.
107. عزالدینبن اثیر، همان، ج 9، ص 39ـ40.
108. یوسفبن تغری بردی، همان، ج4، ص227.
109. جوئل کرمر، همان، ص 78-80.
110. کرخ در سمت غربی دجله واقع شده واز مناطق پرجمعیت در بغداد و مرکز تجاری (بازارهای اصلی) شهر بوده است. (ابو القاسم محمد ابن حوقل، صورة الارض، ص 216ـ217). این منطقه به وسیله شاپور دوم؛ پادشاه ساسانی که بین سالهای 309. 379 م سلطنت میکرد ساخته شده است. (حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، ص34. )
111. عبد الرحمنبن جوزی، همان، ج15، ص 58و59.
112. عبد الرحمنبن جوزی، همان، ج 14، ص 140؛ اسماعیلبن عمربن کثیر، البدایة والنهایة، ج 5، ص 327.
113. عبد الرحمنبن جوزی، همان، ج 14، ص 150؛ عزالدینبن اثیر، همان، ج 5، ص 331؛ شهابالدینبن العماد الحنبلی، همان، ج 3، ص 104؛ عبدالرحمنبن خلدون، همان، ج 2، ص 658.
114. شهابالدینبن العباد الحنبلی، همان، ج 3، ص 104؛ عبد الرحمنبن الجوزی، همان، ج 15، ص 14؛ یوسفبن تغری بردی، همان، ج 4، ص 25.
115. عبد الرحمنبن الجوزی، همان، ج 15، ص 14؛ شهابالدینبن العباد الحنبلی، همان، ج 3، ص 260.
116. محمود خواجه میرزا، همان، ص106.
117. همان.
118. یوسفبن تغری بردی، همان، ج 4، ص 32.
119. شهابالدینبن العماد الحنبلی، همان، ج 3، ص 222.
120. همان، ص151؛ عبد الرحمنبن الجوزی، همان، ج 14، ص 235.
121. شهابالدینبن العماد الحنبلی، همان، ج 3، ص 225.
122. عبد الرحمنبن الجوزی، همان، ج 15، ص 125– 126.
123. خواجه میرزا، همان، ص 109.
124. یوسفبن تغری بردی، همان، ج 4، ص 229ـ230.
125. پروین ترکمنی آذر، «آلبویه، عباسیان و تشیع»، مجله تاریخ اسلام، ص 92.
منبع: تاریخ در آینه پژوهش شماره 31. سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان 1390
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد